به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 17:33]
    تاریخ عضویت
    1396-4-04
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    70
    سطح
    1
    Points: 70, Level: 1
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تردید بین ماندن یا جدایی، کمکم کنین تو بدترین شرایطم

    سلام به همه خوبایی که اینجا هستن تا همدردی کنن!
    اینجا اخرین روزنه امید من برای پیدا کردن راهیه که بتونم از برزخی که درونشم خلاص بشم. من ۳۲ سالمه و ۲ تا بچه دارم ۵/۵ و ۲/۵ ساله
    حدود ۱۴ سال پیش وقتی ۱۸ سالم بود به طور خیلی اتفاقی و تلفنی با اقایی اشنا شدم که الان همسرمه، مدتی تلفنی با هم در ارتباط بودیم و خیلی از لحاظ روحی و فکری به هم وابسته شده بودیم تا اینکه تصمیم گرفتیم هم رو ببینیم. روز قرار من شکه شده بودم چون کسی رو که میدیدم هیچ شباهتی به تصوراتم نداشت، برام دلچسب نبود و مهری در دلم بوجود نیاورد. اشنایی ما ادامه دار شد و من مادرم رو در جریان گذاشتم. بعد از ۷ ماه ایشون از من خواستگاری کردن و از اینجا بود که دوراهی زندگی من شکل گرفت.دوراهی که توی یک راهش عقلم میگفت میثم برای ازدواج خیلی خوبه و توی راه دیگه دلم راهبری میکرد و راضی نمیشد. مشاوره رفتمو مشکل رو با چند نفر درمیون گذاشتم، متاسفانه
    همه به من کفتن عشق تو زندگی بوجود میاد و علاقمند میشی و اینکه دوست داشتن مرد مهمه که اون تو رو دوست داره. علی الرغم میل درونیم تصمیم به ازدواج گرفتم. طی همون سالهای اول عقد تصمیم به جدا شدن گرفتم چون علاقه ای در من بوجود نیامد و من قربانی راهنمایی های اشتباه دیگران شدم، به میثم گفتم میخوام جدا شم ولی علت رو ترسیدم بگم چون به شدت به من علاقمند و وابسته بود و میگفت حرف جدایی رو نزن که من نابود میشم، دلم براش میسوخت میدونم در حقش نامردی کردم
    میثم مرد خیلی خوبیه ولی من نمیتونم بهش عشق بورزم، توی تمام این سالها یه ادم احساسی سرشار از عشق و محبت بودم اما هیچ وقت دلم نمیزاشت چیزی برای اون خرج کنم، همیشه در. جواب دوستت دارم هاش بغض کردم، خیلی شبها کنارش خوابیدم ولی تا صبح گریه کردم. متاسفانه تنها عیب شوهر من هوش هیجانی پایینش بود که نتونست بفهمه توی این زندگی من چقدر مشکل دارم، من روز به روز بی احساس تر و سردترمیشدم
    و احساس طغیان درونم روز به روز بیشتر. من به خاطر میثم دوباره حماقت کردم و بچه دارشدم تا شاید اوضاع بهتر بشه ولی فقط مشکلات خودمو صد. برابر کردم. الان بعد از ۱۴ سال دیگه نمیکشم افسردگی شدید گرفتم یک ساله دارو مصرف میکنم و میخوام جدا شم. همه چیزو به همسرم گفتم خیلی شرایط روحی بدی داریم ولی هنوزم سر همون دو راهی ام. خواهش میکنم اگه تجربه ای دارین یا راه حلی کمکم کنین!

  2. کاربر روبرو از پست مفید حریر سروش تشکرکرده است .

    the boy (چهارشنبه 14 تیر 96)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 06 فروردین 00 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1396-4-04
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    7,380
    سطح
    57
    Points: 7,380, Level: 57
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 170
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    683

    تشکرشده 290 در 93 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام حریر خانم، به همدردی خوش امدین اولا به خاطر داشتن نعمت خانواده ، همسر و دو تا کوچلوی دوست داشتنی شکر گذار خدا باشین.. و دوما لطفا به جدایی فکر نکنید ... چرا که شما 14 سال ادامه دادین و این یعنی شما توانمندی سازش و زندگی کردن با همسرتون رو دارین .. لطفا کم نیارین ، کار خیلی خوبی کردین که اینجا درد و دل کردین ، هر مشکلی راه حلی داره .. همه تمرکز و تلاشتون رو جهت ساختن و درست کردن بذارین.. الان فقط همسر نیستین و مادر دو تا کوچلوی نازنین هم هستین.. کاش با جزییات بیشتری بنویسین .. چه چیزهایی داره ازارتون میده ؟..قطعا مشاوران و دوستان همدردی با شما همفکری میکنند و بهتون کمک می کنند. من به عنوان یه خانم به شما حق میدم که اذیت شده باشی و همین طور تحت فشارهای زیادی باشی چون خب به دلتون نبودن و ازدواج کردین، اما قطعا همسر شما کلی ویژگی های خوب و دوست داشتنی داشته که این زندگی 14 سال ادامه پیدا کرده و این خیلی نشونه خوبیه .. ببینید حتی اگه همسر شما زمان خواستگاری کاملا باب دلت هم بود .. این قد این دنیا و حوادث اش بالا پایین داره که معلوم نبود زندگی خیلی خوب جلو بره.. هزار و یک مشکل پیش بینی نشده میتونه حتی زندگی یه زوج عاشق رو ز هم زیرو رو کنه.. پس لطفا ذهنت رو از افکار منفی پاک کن و سعی کن ریشه این افکارت رو پیدا کنی و بعد هم دنبال راه حل.. اگه با جزییات بیشتری بنویسی قطعا بهتر راهنمایی می گیری.. من خودم هنوز اندر خم یه کوچه ام.. اما دوست داشتم برات بنویسم.. نعمت مادر بودن و همسر بودن خیلی قشنگه .. .. شما نوشتی همسرت خیلی محبت داره و دوستت داره و این خیلی ارزشمنده .. توی ازدواج خیلی زن و شوهر باید گذشت داشته باشن و خیلی هم سخت نگیرن .. به نظرم خودت رو مسئول بدون.. همسرت انتخاب خودت بوده.. قطعا کسی فریبت نداده یا مجبورت نکرده بوده که اتنخابش کنی.. مسولیت انتخابت رو پذیرا باش و با قدرت پاش وایستا.. فقط باید یادبگیری چه جوری شیرین اش کنی.. من مطمنم خیلی خوب از پسش برخواهی امد.. به امید روزهای شاد و پر از لبخند و رضایت شما

  4. 2 کاربر از پست مفید المای تشکرکرده اند .

    بارن (سه شنبه 13 تیر 96), حریر سروش (یکشنبه 11 تیر 96)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    شما بعد 14 سال هنوز نتونستین با قضیه کنار بیاین؟؟

    مشکل و ایراداتی که شما رو آزار میده چیا هستند؟

    شما اگه جدا بشید به دو ماه نکشیده پشیمون خواهید شد

  6. 2 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (پنجشنبه 15 تیر 96), ستاره زیبا (دوشنبه 19 تیر 96)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 17:33]
    تاریخ عضویت
    1396-4-04
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    70
    سطح
    1
    Points: 70, Level: 1
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من حسی به ایشون ندارم، وقتی میره مسافرت دلم براش تنگ نمیشه، رابطه جنسی منو ازار میده، نمیتونم براش زنانگی داشته باشم چون دوست ندارم به من نزدیک بشه ولی از طرفی هم اون اخلاقای خوب زیادی داره و مرد خوبیه. من اونو عقلانی به خاطر خوبی هاش دوسش دارم ولی عشقی که باعث بشه از زندگی با اون لذت ببرم از دیدنش، از بوسیدن و در اغوش کرفتنش رو در خودم احساس نمیکنم. اگه تا حالا موندم به خاطر ترس از جدایی و تنها شدن و از دست دادن ادم خوبی بوده که من رو خیلی دوست داره. بارها توی زندگی دوست داشتم بهانه ای پیدا بشه حتی دوست داشتم به من خیانت کنه تا من بتونم بدون عذاب وجدان جدا شم.
    ویرایش توسط حریر سروش : سه شنبه 13 تیر 96 در ساعت 15:25

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1392-7-30
    نوشته ها
    154
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 125 در 66 پست

    Rep Power
    30
    Array
    من احساس ميكنم شما اگه جدا بشين شديدا پشيمون ميشين و تمام مشكلات جدايي كه فشارهاي خودش داره از جيبتون ميره چون حتي عشق واقعيتىنم پيدا كنين اونم واسه خودش بدي هايي و معايبي داره به نظر من اگه امكانش و مكانش دارين به مدت يك هفته برين و از خونتون و شوهرتون دور باشين و اون موقع تصميم بگيريد اگه بعد يه هفته باز به اين نتيجه رسيدين كه نه شوهرتون و نه زندگيتون نميخوايين جدا بشين ولي نه به خاطر خودتون به خاطر شوهرتون كه مطمئنن از اين زندگي سرد و بي احساسي شما خيلي آسيب ميبينه. ولي من فكر ميكنم بعد سه روز دلتون هم برا شوهرتون هم برا خونتون تنگ ميشه
    البته اين نميشه كه شوهرتون بره مسافرت نه، بلكه شما بايد از زندگيتون يه مدت كم دور شين ببينين كار درست و تصميم درست چيه.
    موفق باشين

  9. 3 کاربر از پست مفید negad تشکرکرده اند .

    Ramin231 (سه شنبه 13 تیر 96), میس بیوتی (پنجشنبه 15 تیر 96), بارن (چهارشنبه 14 تیر 96)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 آذر 96 [ 14:30]
    تاریخ عضویت
    1396-1-02
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    390
    سطح
    7
    Points: 390, Level: 7
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 16 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    می تونم بپرسم با طلاق چی حل میشه
    تنهایی یا
    اگه به فکر گزینه ای هستید که شما عاشقش بشید آیا این با این شرایط شما محقق میشه
    فردی که شما عاشقش باشید اونم ...
    بچه هاتون چی حس شما به بچه هاتون چی
    چرا قبل از ازدواج اینکار رو نکردید یا نه قبل از بچه دار شدن اصلا بچه دوم برای چی بود

  11. 2 کاربر از پست مفید دشلائث_دشسهئ تشکرکرده اند .

    بارن (چهارشنبه 14 تیر 96), شیدا. (دوشنبه 19 تیر 96)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام دوست عزیز خیلی برام جای تعجب داره که شما بعد از 14سال هنوز وابسته شوهرتون نشدید آخه خانما معمولا این طوری ان که بعد از ازدواج همه فکر و ذکرشون همسرشون میشه.
    در ضمن اون راهنمایی های که قبل ازدواج به شما کردند کاملا درسته چون که من خودمن این طور بود تو جلسه خواستگاری انقدر ظاهر همسرم تو ذوقم خورد که اون لحظه مطمعن بودم اصلا دوست ندارم باهاش ازدواج کنم و بالاخره پس از گذشت یکسال و با راهنمایی هایی مثل راهنمایی هایی که به شما شد حاضر به ازدواج شدم ولی الان دیوانه وار دوستش دارم وابسته شم و عاااااشقشم.
    دوست عزیزم من احساس میکنم مشکل از درون شماست شاید شما در درونتون یه افسردگی عمیق داشته باشین که مانع میشه کسی رو دوست داشته باشین؟
    آیا شخص خاصی رو غیر از همسرتون رو دوست دارین و مدام اون رو با همسرتون مقایسه میکنید؟
    دوست عزیزززم شما همسری دارین که شما رو دوست داره و دو تا بچه خوب دوست عزززیم این زندگی آرزوی خیلی هاست.
    به نظر من تنها تلاشی که میکنید تلاش در جهت دوست داشتن همسرتون باشه و دور کردن همه افکار پلید.
    یا حق

  13. 3 کاربر از پست مفید masamasa تشکرکرده اند .

    جوادیان (دوشنبه 19 تیر 96), حریر سروش (سه شنبه 20 تیر 96), ستاره زیبا (دوشنبه 19 تیر 96)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    عزیزم من فکر میکنم زندگی که شما دارید آرزو و رویای خیلیها باشه همسرتون شما رو صادقانه دوست داره و به شما وفاداره و برای زندگی مشترکتون تلاش میکنه دو تا بچه سالم و خوب دارید
    درسته که عشق در زندگی خیلی مهمه اما همه ما در برابر تعهداتی که در زندگی میدیم مسوول هستیم شما با میل و رضایت خودتون ازدواج کردید و اجباری در کار نبوده و نظر شخصی من اینه که شما باید ببینید با جدایی چه چیزهایی به دست میارید و چه چیزهایی از دست میدید
    جدایی شما احتمالا آینده و زندگی بچه هاتون رو از بین میبره و همسری که سالها عاشقانه با شما زندگی کرده و برای خوشبختی شما سالهای عمرش رو گذاشته نابود میشه
    ببخشید که این میگم اما به نظر من خودخواهیه که شما بچه ها و همسرتون رو قربانی کنید که شاید به عشقی برسید که سرانجامش مشخص نیست
    شایداگه اون انرژی و تلاشی رو که برای به دست آوردن عشقی نامعلوم میخواهید صرف کنید برای به وجود آوردن عشق و علاقه به همسرتون داشته باشید دستاوردهای بیشتری برای شما داشته باشه و هم زندگی مشترکتون رو حفظ کردید و هم از آینده بچه هاتون مطمعن هستید و ...
    اگه قبل از ازدواج به این مساله فکر میکردید کاملا به جا و منطقی بود اما شما باید شرایط موجود رو در نظر بگیرید و نمیتونید بدون در نظر گرفتن ضربه هایی که همسر و بچه های شما از طلاقتون میخورن فقط با درنظر گرفتن احساس خودتون تصمیم به جدایی بگیرید درسته که عشق در زندگی خیلی مهمه اما بعضی وقتها مسایل خیلی مهمتر از عشق وجود دارن به نظر من اگه از یک مشاور خوب کمک بگیرید میتونید عشق به همسرتون رو هم در زندگیتون پررنگ کنید

  15. 5 کاربر از پست مفید آرام 10 تشکرکرده اند .

    maryam.mim (دوشنبه 19 تیر 96), بارن (دوشنبه 19 تیر 96), حریر سروش (سه شنبه 20 تیر 96), ستاره زیبا (دوشنبه 19 تیر 96), شیدا. (دوشنبه 19 تیر 96)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همجنس گرایی، افسردگی، خودکشی
    توسط Mani.90 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 بهمن 96, 16:03
  2. تنهایی، بی کسی، غبطه
    توسط ali20 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 02 دی 92, 00:21
  3. برون/درون گرایی، تضاد بهتر است یا تفاهم؟ اصلا چقدر مهم است؟
    توسط Quick در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 15 تیر 92, 19:02
  4. دو تا مشکل دارم...1 - احساس تنهایی، 2 - نیاز به همسر
    توسط ali-reza در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 دی 91, 12:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.