به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array

    مشکل من با یک مادرشوهر عصبی

    با سلام

    من خیلی وقت بود که در مورد مشکلاتم اینجا ننوشته بودم.در مدت دوسالی که ازدواج کردم مسائلزیادی را پشت سر گذاشتیم و در حال حاضر به ثبات نسبی رسیدیم.

    و من تا حد امکان سعی میکنم این ثبات رو حفظ کنم .ولی مشکلی که در حال حاضر فکر من رو مشغول کرده مربوط به مادر ایشون هست و من میخوام با راهنمایی های شما برخلاف موارد قبلی حساب شده و منطقی رفتار کنم.

    من و هم سرم هر دو شاغل هستیم.همسرم پدرش رو از دست داده و با توجه به تک فرزند بودنش با مادرش زندگی می کرده.

    مادر ایشون به علت مشکلات عصبی و حساس بودن بیش از حد با همه فامیل قطع رابطه هست.همسر من همه مسئولیت های مادرش رو به عهده

    گرفته.مادر ایشون از همون دوره عقد مشکلات زیادی رو برای ما به وجود آورد.با وجود به عهده گرفتن هزینه های عروسی و خرید خانه توسط من و همسرم

    ایشون همه چیز رو به شدت کنترل میکرد و در نهایت باعث شد مراسم عروسی ما به یه فاجعه تبدیل بشه.

    غیر از این مدام پشت سر من و خانوادم با همسرم حرف میزد و صحبت از توطئه و فریب و نیرنگ های ما میکرد.چیزی که من اصلا ازش سر در نمیاوردم.من قصد

    تعریف از خانوادم رو ندارم.ولی من یهخانواده خیلی آروم و فرهنگی دارم که همه ازشون تعریف میکنن.

    من بعد از عروسیمون سعی کردم همه چیز رو فراموش کنم و یه رابطه عادی رو با ایشون داشته باشیم.با همسرم به ایشون سر میزدیم و خریدهاشون را

    انجام میدادیم.سعی می کردم در مراسم های مختلف برای ایشون سنگ تموم بزارم.

    بدگویی های ایشون متاسفانه هنوز ادامه داره.حتی بعضی وقتها حس میکنم همسرم هم تمایل نداره وقت زیادی رو با مادرش بگذرونه.

    این رو هم بگم که من هم رابطه نزدیکی با مادرم دارم و با توجه به بیماری ایشون تمایل دارم وقتبیشتری رو با مادر بگذرونم. از اونجا که نمیخوام از وقتم با

    همسرم چیزی کم بزارم وقتهایی که همسرم باشگاه هست سعی میکنم با مادرم باشم.

    ولی همسرم از من انتظار داره این وقتها رو با مادر اون و خودم سه تایی باشیم.

    با توجه به اینکه مادر ایشون فوق العاده روی حرف های اطرافیان حساس هست و متاسفانه بدترین برداشت های ممکن رو میکنه و به همسرم انتقال میده من نگران این موضوع هستم.

    از طرفی مادرم هم خیلی به من نیاز داره.دلم هم میسوزه دوباره مادرم سوژه بدگویی های مادر همسرم بشه.

    از شما دوستان خواهش می کنم به من بگین من تا چه اندازه در برابر مادر همسرم مسئولم و چه عکس العملی در مقابل این درخواست همسرم داشته باشم؟
    ویرایش توسط آنیتا123 : یکشنبه 11 تیر 96 در ساعت 11:12

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 اردیبهشت 97 [ 07:42]
    تاریخ عضویت
    1395-6-06
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    72

    تشکرشده 16 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    یادمه اوایل رابطه تون گفته بودی همسرت بجز مادرش دوست دیگه ای نداره
    و تمام تفریحاتشون با هم هست.

    الان میگی حس میکنی همسرت دوست نداره با مادرش وقت بگذرونه.

    اگه خودت به این دو جمله فکر کنی
    شاید علت بعضی از حساسیت های مادرشوهرت رو
    متوجه بشی.

  3. 4 کاربر از پست مفید نیلوفر. تشکرکرده اند .

    andrya (دوشنبه 12 تیر 96), فرنوشم (یکشنبه 11 تیر 96), آنیتا123 (یکشنبه 11 تیر 96), ستاره زیبا (یکشنبه 11 تیر 96)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام نیلوفرجان.ممنون از پاسخت

    حساسیت های مادر ایشون از همون دوران عقد بود که هنوز با پسرش با هم زندگی می کردن.

    الان هم اینطور نیست که همسرم به مادرش سر نزنه.اتفاقا مدام هواشو داره و کارهاشو میکنه و دکتر میبرتش.

    فقط گاهی که من کاری دارم و خونه نیستم و بهش پیشنهاد میدم پیش مادرش بره تا تنها نباشه نمیره. انگار بیشتر از سر انجام وظیفه میره.

    چون وقتی میره مادرش بیشتر در مورد اطرافیان گله و شکایت میکنه.اینم براش خسته کننده شده احتمالا.

    من بیشتر میخواستم ببینم در برابر انتظار همسرم که من و مادرم با مادر ایشون وقت بگذرونیم چیکار کنم؟ البته اون این انتظارش رو مستقیما به زبون نمیاره.

    ولی میدونم اگر این کار رو کنم همسرم خوشحال میشه.از طرفی هم برای خودم سخته و هم میدونم بعدش انتظار کلی تعبیر و تفسیر رفتارهای خودم و مادرم رو

    از طرف مادر همسرم باید داشته باشم.

    راستش ما برای مشکل دیگه ای که داشتیم پارسال پیش یه مشاور میرفتیم.مشاور به من گفت رابطه خوب من با مادر ایشون خیلی روی روابط ما تاثیر مثبت

    داره.چون ایشون روی این قضیه حساسه.

    از طرفی هم میبینم که همسرم از همه افرادی که مادرش باهاشون قطع رابطه کرده و پشت سرشون حرف میزنه بدش میاد و حرف های مادرش رو باور

    میکنه.نگرانم که در آینده این اتفاق برای من هم بیفته.

    در کل بعضی وقتها فکر می کنم زندگی ما با وجود اخلاق های خاص مادر ایشون ممکنه دوامی نداشته باشه.
    ویرایش توسط آنیتا123 : دوشنبه 12 تیر 96 در ساعت 07:24

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام آنیتای عزیز

    خوبی؟

    به نظر من برنامه ریزی تو کارهایی که باید مشترک انجام بشه اختلاف رو به حداقل میرسونه

    از جمله این موارد که تاحدی نیاز به برنامه ریزی داره مساله رفت و امد هست

    میتونی تو خلوتت با همسر جان در موردش حرف بزنی و طبق توافق خودتون برنامه بذارین مثلا هر هفته پنج شنبه شب ها برای شام خونه مادر شوهر برین و بگو که برای بقیه روزهات برنامه داری و در این حد میتونی بهش سر بزنی .

    انیتا جان خیلی داری به نگرانی ات دامن میزنی چرا فکر میکنی زندگی ادامه نداشته باشه .

    در مورد شخصیت مادر شوهرت هم خیلی فکر نکن فقط تاثیر نگیر و کارهایی که باید انجام بدی انجام بده چون شما که مشاور نیستی شخصیت ایشون رو عوض کنی و نه اینکه بتونی رابطه شوهرت رو باهاش قطع کنی که به هیچ وجه کار درستی نیست .

  6. 2 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (دوشنبه 12 تیر 96), آنیتا123 (دوشنبه 12 تیر 96)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام فرشته جان.ممنون از راهنماییت.خیلی دوست داشتم تو هم نظرت رو بگی.

    راستش نگرانی من بیشتر از خودمه.من آدم خیلی صبوری نیستم و اگر کار به جاهای باریک بکشه مطمئن نیستم بتونم بمونم.

    در مورد برنامه ریزی مادر ایشون خیلی دوست ندارن کسی برای شام به خونشون بیاد.نمیدونم چطور بگم ولی خیلی شبیه مادرهای معمولی نیست.

    در کل با اینکه جوونه غذا درست کردن و کارهای خونه براش سخته.

    همسر من هم بیشتر انتظار داره من خودم رو به مادرش نزدیک کنم نه فقط با رفتن دونفری به خونش.انتظار داره مدام بهش زنگ بزنم و بدون همسرم هم با مادرش رابطه

    داشته باشم.من هیچ مشکلی با اینکه دوتایی بریم یا همسرم خودش بره پیش مادرش ندارم.

    غیر از موضوعات مربوط به گذشته و شخصیت مادرش ، برای بودن با ایشون سخته.اگر شما مثلا دوساعت با ایشون باشین تمام دوساعت رو حرف میزنه بدون وقفه.

    منم در کل یه کم ،کم حوصله هستم.

    تمام حرفهاش هم نصیحت یا غیبته و من توی اون مدت باید کاملا گوش کنم.اگر به گوشیم نگاه کنم حتی یه کم بی احترامی محسوب میشه.

    حرف هم بزنم توی حرفم میپره و حرف خودش رو ادامه میده. خلاصه آدم به مرز جنون میرسه.حالا فکر کنید من یک روز در میون تنهایی با ایشون باشم.........

    اگر هم مستقیما مخالفت کنم همسرم فکر میکنه در مورد مادرش جبهه گرفتم . این رو چند بار بهم گفته.

  8. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    فرشته اردیبهشت (دوشنبه 12 تیر 96)

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    ببین انیتا درمورد انتظاری که همسرت ازت داره که مثل دخترش بری تنهایی سر بزنی، باید بدونی که وظیفه شما نیست و ایشون هم نمیتونه این کار رو از شما بخواد مگر با خواهش و مهربانی.

    منظورم اینه بستگی به توان خود فرد داره .


    از نظر شرعی هم وظیفه عروس به مادر شوهر مثل وطیفه فرزند به مادر و پدر نیست .
    حالا می مونه از نطر اخلاقی که خودت چقدر بخوایی در حقش لطفش کنی

    مثال:مادر خودم پسری اینجا نداره و برای خیلی کارهاش به کمک ما نیاز داره و شوهر من داوطلبانه و با میل خودش به مادرم میرسه و من هربار ازش تشکر میکنم چون وظیفه ای در قبالش نداره و لطف میکنه ... فکر کن باهاش رفته بود دکتر و من خبر نداشتم بعدا مادرم گفت که با اقا ... رفته بودم . این منو شگفت زده کرد ازش تشکر کردم و تحسینش کردم .

    منظورم اینه بستگی به توان خود فرد داره .

    حق اون ها این هست که شما بهشون احترام بذاری و مانع رسیدن شوهرت بهشون نشی.

    حالا بهر دلیلی نمیتونی و نمیخواهی تنهایی پیششون بری میتونی این قضیه رو برای همسرت روشن کنی
    خط و خطوت وظایف و لطف هات رو روشن کنی تا انتطار بیش از حد و توانت ازت نداشته باشه .


    حالا از دید همسرت به قضیه نگاه کنیم اینکه شوهرت خیلی حواسسش به مادر تنهاش هست نشان از مسولیت پذیری و وفاداری و حق شناسی ایشون هست
    نه اینکه با ایشون صمیمی باشه یا خیلی بهش خوش بگذره
    یجورایی همسرت رو درک میکنم
    مادرش تنهاست و حال روحیش هم همونطور که گفتی خیلی خوب نیست باعث شده همسرت همیشه نگران مادرش باشه
    وازت بخواد که خیلی هواشو داشته باشی .


    همسرت رو همراهی کن پیشنهاد میکنم در این مورد باهاش درگیر نشو عصبی نشو
    فقط خط و خطوت وطایف خودت روشن باشه .

  10. 3 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (سه شنبه 13 تیر 96), آنیتا123 (دوشنبه 12 تیر 96), ستاره زیبا (شنبه 17 تیر 96)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    حرفات رو که می خوندم انگار داری در مورد مادرشوهر من حرف میزنی. اون قسمت رو که گفتی شبیه مادرها نیست. واقعا همین طوره.

    علت اینکه ایشون بدگویی میکنه پشت سر خانوادت اینه که می ترسه شوهرت بره سمتشون و اون رو تنها بزاره. مادرشوهر من هم فکر می کنه با بدگویی و غیبت میتونه آدم ها رو دور خودش نگه داره. اما با این حال همیشه تنها هست.
    با اینجور آدم ها باید فاصله رو حتما حفظ کرد. هرچی شما بیشتر برین پیششون، نسبت به زندگیتون بدبین تر می شین.
    می دونم آدم دلش می سوزه، ولی ما که مسئول زندگی مادرشوهر و اخلاقش نیستیم. بهترین کاری که در حقش میشه کرد اینه که یه جایی براش پیدا کنین که اونجا دوست پیدا کنه و موعظه و نصیحت هاش رو و حتی غیبت هاش رو برای اونا بکنه.
    کمکی از دستتون بر میاد براش انجام بدین اما استقلال زندگیتون و تفریحات دو نفره تون رو فراموش نکنین.
    هم خودت و هم شوهرت باید متوجه بشین که اولویت زندگی خودتونین و هرچی به صلاحتون هست رو باید انجام بدین. اگه شوهرت اینجوری فکر کنه دیگه انتظار نداره یه روز در میون مادرش رو ببینی. که اینم به مرور در زندگی و تعریف اهداف مشترک به وجود می یاد.

  12. 2 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (سه شنبه 13 تیر 96), آنیتا123 (دوشنبه 12 تیر 96)

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    813
    امتیاز
    25,800
    سطح
    96
    Points: 25,800, Level: 96
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 550
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,581

    تشکرشده 2,291 در 742 پست

    Rep Power
    203
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    با سلام

    من خیلی وقت بود که در مورد مشکلاتم اینجا ننوشته بودم.در مدت دوسالی که ازدواج کردم مسائلزیادی را پشت سر گذاشتیم و در حال حاضر به ثبات نسبی رسیدیم.

    و من تا حد امکان سعی میکنم این ثبات رو حفظ کنم .ولی مشکلی که در حال حاضر فکر من رو مشغول کرده مربوط به مادر ایشون هست و من میخوام با راهنمایی های شما برخلاف موارد قبلی حساب شده و منطقی رفتار کنم.

    من و هم سرم هر دو شاغل هستیم.همسرم پدرش رو از دست داده و با توجه به تک فرزند بودنش با مادرش زندگی می کرده.

    مادر ایشون به علت مشکلات عصبی و حساس بودن بیش از حد با همه فامیل قطع رابطه هست.همسر من همه مسئولیت های مادرش رو به عهده

    گرفته.مادر ایشون از همون دوره عقد مشکلات زیادی رو برای ما به وجود آورد.با وجود به عهده گرفتن هزینه های عروسی و خرید خانه توسط من و همسرم

    ایشون همه چیز رو به شدت کنترل میکرد و در نهایت باعث شد مراسم عروسی ما به یه فاجعه تبدیل بشه.

    غیر از این مدام پشت سر من و خانوادم با همسرم حرف میزد و صحبت از توطئه و فریب و نیرنگ های ما میکرد.چیزی که من اصلا ازش سر در نمیاوردم.من قصد

    تعریف از خانوادم رو ندارم.ولی من یهخانواده خیلی آروم و فرهنگی دارم که همه ازشون تعریف میکنن.

    من بعد از عروسیمون سعی کردم همه چیز رو فراموش کنم و یه رابطه عادی رو با ایشون داشته باشیم.با همسرم به ایشون سر میزدیم و خریدهاشون را

    انجام میدادیم.سعی می کردم در مراسم های مختلف برای ایشون سنگ تموم بزارم.

    بدگویی های ایشون متاسفانه هنوز ادامه داره.حتی بعضی وقتها حس میکنم همسرم هم تمایل نداره وقت زیادی رو با مادرش بگذرونه.

    این رو هم بگم که من هم رابطه نزدیکی با مادرم دارم و با توجه به بیماری ایشون تمایل دارم وقتبیشتری رو با مادر بگذرونم. از اونجا که نمیخوام از وقتم با

    همسرم چیزی کم بزارم وقتهایی که همسرم باشگاه هست سعی میکنم با مادرم باشم.

    ولی همسرم از من انتظار داره این وقتها رو با مادر اون و خودم سه تایی باشیم.

    با توجه به اینکه مادر ایشون فوق العاده روی حرف های اطرافیان حساس هست و متاسفانه بدترین برداشت های ممکن رو میکنه و به همسرم انتقال میده من نگران این موضوع هستم.

    از طرفی مادرم هم خیلی به من نیاز داره.دلم هم میسوزه دوباره مادرم سوژه بدگویی های مادر همسرم بشه.

    از شما دوستان خواهش می کنم به من بگین من تا چه اندازه در برابر مادر همسرم مسئولم و چه عکس العملی در مقابل این درخواست همسرم داشته باشم؟
    با سلام

    چند تا چیز به ذهن من رسید

    1. اگه با کل فامبل قطع رابطه اند پس مهم نیست بد گویی شون!!

    کسی رو نمیبینه. اگه دورادور هم بحواد زیر اب بزنه همه ایشونو میشناسن

    2. متوجه نشدم این تیکه رو: همسرتون خودشون تمایل ندارن برن پیش مادرشون بعد این و از شما میخوان!!!

    مگه اینکه بگیم علی رغم اینکه اخلاق مادر رو میشناسن اما باز هم راضی نمیشن جلوی شما این اعتراف و بکنن و از حرف ها شون هم خسته مبشن اما احساس مسئولیت نمیذاره کلا ترک کنن...و میخوان با انداختن گردن شما عذاب وجدان نکنن...نمیدونم شابد اشتباه میکنم

    3. موافقم تنهایی رفتن و هم کلام شدن با ی همچین شخصی که تعریف کردین...سخته
    که البته شاغل هم هستین...شاید اگه با همسرتون توافق کنید که هر دو دیدنشون برید بهتر باشه

    چون گاهی هم با همسرتون طرف صحبت میشید ........هم ایشون شاهد گفتگو هستن که بعدا نگن انیتا خانم اینو گفت اونو گفت...هم اینکه هر جا مادر زدن به خاکی با ترفند هایی بحث و عوض کنن ......خیالتون راحت از پسرشون ناراحت نمیشن بد گویی از پسرشون هم بد گویی از خودشون محسوب میشه و...

    4. انقدر که من میدونم هیج وقت نباید ی همچین ادمایی رو نظر مخالف بگین...سعی نکنید نظرشو عوض کنید هر جه قدر ک مطمئنید داره غیر منطقی میگه
    بهش زیاد بها یدید حس مهم بودن کنه بهش توجه کنید اینو دکتر فرهنگ میگفت

    درکش کنید ی زن تنها...که احتمالا میدونه کسی دوسش نداره...میترسه دم پیری زمین گیر شه کسی کمکش نیاد...
    مطالعه هم نداره که عیوبش و درست رفع کنه.....میخواد زوری با روش های غلط به ترسش غلبه کنه که خودش باور کنه قدرت داره .......شما بذار اینحوری فک کنه

    بد بینی بعضی ها رو هم نسبت به عروس نمیشه عوض کرد و خمینطور برعکس
    5. مادر خودتون بهش برسید هیجی دیلیل نمیشه با مریضی ک دارن همدمشون نشید!

    6. مثل کسی که همیشه غذاهاش شوره شما نمیتونید خیلی کاری کمید
    هر جقدر میتونید مدیریت بقیه اش هم تحمل. جون بالاخره ی روز تموم میشه مگه نه؟
    ویرایش توسط الهه زیبایی ها : دوشنبه 12 تیر 96 در ساعت 23:42

  14. 2 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    نیکیا (دوشنبه 12 تیر 96), آنیتا123 (سه شنبه 13 تیر 96)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام

    ممنون از همه دوستان فرشته جان،بهاره جون و الهه زیباییها

    راستش بیشتر نگرانی من از تاثیرپذیری همسرم از ایشونه. هر چند که ایرادات مادرش رو قبول داره .ولی من میبینم که هنوز تحت تاثیر قضاوت های ایشون از اطرافیانه.

    همسرم معمولا رفتارش با من خوبه.ولی بعضی وقتها علیرغم رفتار خوبش حس می کنم ته رفتارش یه چیزی هست.یه ناراحتی.

    حدس من اینه که این جور موارد تحت تاثیر بدگویی های مادرش هست.

    یه چیز دیگه که خیلی نمیتونم بازش کنم اینه که ما یه مشکل در روابط زناشوییمون داریم که البته دلیل اصلیش رفتارهای اشتباه گذشته همسرمه.

    ولی هم خودم فکر میکنم و هم مشاور به من گفت هر چقدر روابط عاطفی و صمیمیت ما بیشتر بشه اون مشکل هم بیشتر قابل حله.

    من خودم دیدم وقتهایی که من یه کار خوبی برای مادرش میکنم همسرم تمایلش به من بیشتر میشه.البته این حالت نمیتونه دائمی باشه .

    چون مادر ایشون حتی اگر کار خوبی هم براش بکنی از توش یه نکته منفی در میاره و به پسرش میگه.

    در کل فکر میکنم اگر من خودم رو خیلی با مادرش نزدیک کنم و نظر اون رو جلب کنم خیلی در حل اون مشکلمون تاثیر داره.

    ولی از طرفی این میتونه یه ریسک باشه.چون مادرش میتونه از بهترین کارها و حرفها ،بدترین برداشت ها رو بکنه.

    و دلیل اصلیش هم عدم تمایل و بی میلی خودمه.مادر اون باعث رنج و عذاب زیادی برای من و خانوادم شده .بعد از رفتارهای وحشتناک اون مادرم مریض شد.

    شاید هم ربطی نداشته باشه.ولی استرس میتونه در فعال شدن این بیماری موثر باشه.

    من دیدم به مادرش خیلی منفیه و آدمی هم نیستم که بتونم تظاهر کنم.

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 اردیبهشت 97 [ 07:42]
    تاریخ عضویت
    1395-6-06
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    72

    تشکرشده 16 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ببین از نوشته هات معلومه که موضوع اصلی چیز دیگه ای هست و ذهنت درگیر اونه
    و سعی میکنی علت رو جای دیگه ای جستجو کنی
    این خیلی خوبه که داری دنبال دلیل میگردی و میخوای مشکلت رو حل کنی
    اما اینکه چرا فک میکنی همه ی گرفتاریها از سمت مادر شوهرته...
    بیماری مادرت مشکل زناشویی با شوهرت و...
    به نظرم مسئله اصلی همون تمایلات زناشویی همسرته که باید روش تمرکز کنی و دنبال راه حل باشی
    یادت باشه مشکلات زناشویی هر زندگی رو ممکنه دچار بحران کنه.


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. فشار عصبی و فکری در مورد کارم
    توسط bb12 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 20 خرداد 94, 01:33
  2. اعصاب فوق العاده ناراحت خواهرم
    توسط نازنین 2 در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 اردیبهشت 94, 21:17
  3. خواهر و برادر ناسازگار و اعصاب خورد کن
    توسط من راضیه هستم در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 اردیبهشت 94, 13:12
  4. چرا اینقدر عصبی؟چرا اینقدر عصبانی؟
    توسط کاربر19 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 24 مرداد 93, 12:06
  5. چگونه با همسر عصبانی و پرخاشگر کنار بیایم؟
    توسط دختر بیخیال در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 اسفند 92, 09:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.