سلام دوستان عزیز خواهش میکنم کمکم کنید دیگه نمیدونم باید چکار کنم
من یک ساله و نیمه ازدواج کردم در این مدت روزهای خوب و تلخی رو پشت سر گذاشتم اما روزهای شیرینش خیلی زیاد بوده و البته روزهای تلخش ، تلخیشون چندین برابر شیرینی های روزهای شیرین بوده و البته با گذشت زندگی جریان داشته...
امسال عید نوروز من به تنهایی به همراه خانواده همسرم کربلا رفتم، شوهرم با وجود اصرارهای من نیومدن..متاسفانه یکی از همراهان سفر کربلا که فامیل همسرمان بودن به من بی احترامی کردن و من خیلی ناراحت شدم رفتم سراغ پدر همسرم که شکایت پیشش بکنم البته از شدت ناراحتی صدام بالا رفته بود خلاصه اون هیچی نگفت و بهم گفت برو بخواب ...ولی من دیگه هیچ حرفی با ایشون نزدم اما با مادر شوهرم نیمه سنگین برخورد میکردم ..وقتی برگشتیم از کربلا شهرمون ..همسرم اومد استقبالم کلی ذوق کرده بود و برام گل گرفته بود شام درست کرده بود وووو
دو روز بعد برگشتنم همشرم با یه حیله منو برد خونه پدرم و قضیه رو براش تعریف کرد و گفت دخترتون به خانواده من توهین کرد، خلاصه گذاشت و رفت تا حالا که 3 ماه گذشته ...هیچ تماسی نگرفته،جواب تماسها و پیامهای من و خانوادم رو هم نمیده نه خودش نه خانوادش....پدرش پاشو گذاشته تو یه کفش که یا ما یا زنت؟...یه حاج ،قا که معرف من و شوهرم بود و مسئولش تو محیط کاره رو واسطه کردم باهاش صحبت کنه اون اول خیلی بهم امیدواری داد اما گویا نتونست کاری پیش ببره ...همون روز که همسرم اومد و پیش بابام شکایتم رو کرد من بهش گفتم بیا بریم دست بوس پدرت ازش معذرت بخوام اما نه تنها نیومد جواب های منم نداد ...
به پدرش زنگ زدم معذرت بخوام بخاطر زندگیم تلفن رو تو روم قطع کرد...مادرش جوابم نداد....
مادرم باهاش تماس گرفت بهش گفت دخترتون بمونه خونتون ...و دیگه جواب مادرم رو هم نداد....
کلید خونه رو با آزانس فرستاد رفتم چند تیکه لباس و کتابامو بیارم دیدم همه لباسهاشو برداشته برده هر چی داشته حتی لباسهای کهنه رو ....
بعد دوهفته که باز رفتم چندتا کتابم رو بیارم دیدم کلید خونه رو عوض کرده و اصلا هم نه خودش نه پدرش جواب تماسهای پدرم و برادرم رو ندادن....
الان بعد 3 ماه که حتی از سرکار تهدید به اخراج شده از طرف مسئولش هیچ اقدامی نکرده و نگفته حرف حسابش چیه
البته میگه باید پدرت بیاد از ما بخاطر رفتار تو معذرت خواهی کنه البته معلوم نیست هدفشون فقط مهذرت خواهیه یا چیز دیگه
همین هفته عموم رفت رحمت خدا نه خودش نه خانوادش هیچکدام برای تسلیت نیومدن اینقدر پدرش بیشعوره
به مسئولش میگه هیچکاری دست من نیست دست خانوادمه بهم میگن تو دخالت نکن و کنار بکش ما میدونیم چکار کنیم ...از این حرفش و بیعرضگیش نالانم
هفته دیگه دارم میرم درخواست مهریه و نفقه بکنم با وکیل صحبت کنم ... هدفم از درخواست اینه که بیاد حداقل حرف بزنه
دوسش دارم نمیخوام با همه بدیاش ازش جدا بشم بگید چکار کنم
ترو خدا کمکم کنید چکار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)