به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 خرداد 96 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1396-2-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چه کمکی به بهبودی وضعیت بچه هام میتونم داشته باشم؟

    با سلام و تشکر از مشاورین محترم.
    من قبلا مشکلم مطرح کردم که طلاق گرفتم و اینکه شوهر سابقم ازدواج کرده و زنش بچه هامو کتک زده.
    حالا تنها کمکی که تونستم به بچه هام داشته باشم این بوده که خیلی با پدرم صحبت کردم که میرم شکایتش میکنم که الان سه ماهی هست که بچه هامو برده پیش خانوادم و شوهر سابقم میگه بچه ها رو به من نمیده و منم نمیشه برم خونه مادرم بچه ها رو ببینم فقط میشه خونه پدرم باشن و اگرم برم شیراز پیش خانوادم یا برم حتی سر بزنم به بپه ها میاد و بپه ها رو میبره.
    الان که سه ماه بچه هام پیش خانوادم هستن حالشون بهتر شده چون دو تا دختر خاله همسن خودشون دارم و کلا همبازی زیاد دارن ولی از پدرشون به شدت ناراحتن و خیلی دوست دارن بیان و با من زندگی کنن.
    منم هر ماه چند روز مرخصی میگیرم و میرم میبینمشون ولی نمیدونم چجوری میشه شوهر سابقمو راضی کنم تا بچه ها رو ببرم پیش خودم . الان فقط راضی شده دست از سر من برداره میدونه دیگه برنمیگردم و دست از سر بچه هام هم برداره چون نمیدونم چکار کرده که بچه ها ازش متنفر شدن.
    شوهر سابقم میگه فقط در صورتی میتونم با بچه هام باشم که زن دومش شم و بیام شیراز خونه پدرم زندگی کنم .
    منم شوهر دومم واقعا دوست دارم و هیچ مشکلی باهاش ندارم و دارم توی زندگی دومم پیشرفت میکنم تا حدی که تا الان تونستم واسه آینده بچه هام زمین بخرم...
    البته بچه هامم شوهر دومم دیدن و یک مدتی با پسرم با هم زندگی کردیم و بچه هامم خیلی از شوهر دومم میپرسن که کجا هست با هم خوبید یا نه ؟
    ولی من بهشون دروغ میگم و مگم نه اصلا رابطمون با هم بهم خورده و دیگه اون شخص اصلا توی زندگی من نیست. و اصلا نمیدونم کارم درست هست که میگم اون دیگه نیست ؟خوب البته اینجوری میگم نیست که یک موقع نرن به شوهر سابقم بگن و وضعیت بدتر شه و دوباره بخواد بچه ها رو بدزده و ناپدید شه.
    البته بگم من با شوهر دومم برای اینکه شوهر سابقم نفهمه که ازدواج کردم صیغه دائم هستم و اصلا اونم نمیدونم ازدواج کردم.
    نمیدونم چکار کنم . واقعا خسته شدم.
    مادرم میگن باید برگردم و خودمو پاسوز کنم .
    پدرم میگن اون از بچه ها متنفره و تا الان که بعد هشت ماه بچه ها رو داده به پدرم بعدا بازم وضعیت بهتر میشه و راضی میشه بچه ها رو بده من.
    پدر و مادرم جوون هستن و شاد هستن و عاشق بچه ها و واقعا هیچی واسشون کم نمیزارن ولی میدونم هر چقدر هم که پدر و مادرم کم نذارن ولی جای پدر و مادر واسه بجه ها پر نمیکنه.
    چکار میتونم بکنم واسه بهبودی وضعیت بچه ها ؟؟؟؟
    هر ماه از کیش کلی واسشون لباس و تنقلات و اسباب بازی و همه چیز می فرستم
    که حداقل کمبود این چیزا رو نداشته باشن و و ضع مالی پدرمم خوبه و خیلی خرجشون میکنه ولی متاسفانه شوهر سابقم نه هزینه زایمان ، شیر خشک ، پوشک ، لباس ، ویتامین ، تفریح ، مهدکودک هییییییییییییچی تا الان که 5 سالشونه نداده (بی مسئولیتی تمام)
    وقتی پیش مشاور هم میرم مشاور میگه یا باید بچه ها رو بدی به پدرشون و مجبورش کنی مسولیت قبول کنه (که من شوهر سابقمو میشناسم مسئولیت که قبول نمیکنه هیچ وضعیت روحی بچه ها بدتر هم میشه )
    یا باید ببینیم چی میشه بیشتر صبر کن ببینیم قدم بعدی شوهر سابقت چی هست...
    که من این اجازه رو نمیدن که بیشتر از این زندگی من و این دو طفل بازیچه دست یک روانی شه...
    ممنون میشم راهنماییم کنید.

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    امیدوارم خدا کمکتون کنه و این مشکل حل بشه. بچه های معصوم گناه دارند که تو این شرایط اذیت بشن و روی تربیت و آینده شون هم اثر بد می ذاره.

    با توجه به این که شما الان ازدواج کردید، و با توجه به مشکلاتی که از زندگی قبلیتون گفتید، فکر می کنید برگشتن به اون آقا و زندگی کردن با ایشون به صلاح بچه ها باشه؟
    باز همون جو متشنج، به اضافه زن دوم بودن و مشکلات متعاقبش.

    نظر من نه بله هست، نه خیر. فقط گفتم به این موضوع هم فکر کنید.

    با توجه به این که پدرتون مرد هست و درک بهتری از آقایون داره و کمتر هم احساساتی نظر می دن، ممکنه شناخت بهتری از همسرتون دارن
    که می گن صبر کن راضی می شه.

    مشکل همسرتون برای این که بچه ها را به شما نمی دن ولی به والدینتون می دن چی هست؟
    دوست ندارن بچه ها خونه ی همسر جدید شما باشن؟
    چه سنی بچه هاتون می تونن تصمیم بگیرن با کی زندگی کنن؟ چقدر مونده تا اون سن برسن؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    هلیای عزیز وقتی که در حال حاضر شرایط بچه ها خیلی خوبه و اوضاعشون مرتبه چرا یه مدت صبر نمیکنی تا حساسیت همسر سابقت و تنش ها کمتر بشه و بعد واسه بردن بچه ها پیش خودت اقدام کنی؟؟ خدارو شکر که بچه ها جاشون امنه و از لحاظ روحی و روانی تو اسایش هستن..یه خورده بیشتر صبوری کن...

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    با سلام
    به افرادی که اینجا میخوان نظر بدن توصیه می کنم پست 4 تاپیک زیر رو بخونن
    http://www.hamdardi.net/thread-43999.html

    شاید کمی برای شما ناراحت کننده باشه ولی نظر شخصی من این هست که نه شما به عنوان مادر و نه همسر سابق شما به عنوان پدر والدین نرمالی برای اون بچه ها نیستید

    همسر شما که مشکلاتش مشخصه
    در مورد خود شما باید بگم به نظرم کمی بیش از حد دنبال زندگی ایده آل هستید
    خیلی از دختر ها هستن تا سن 35 سالگی ازدواج نکردن و خودشونو کنترل می کنن ولی شما به عنوان یه مادر اصلا کاری به همسر شما ندارم به عنوان یک مادر با دیدن بی توجهی همسرت به سمت خیانت رفتی

    الان هم میگی چون همسر دومم روابط جنسی پیش از ازدواج داشته بازهم گاهی در حد تلفنی بهش خیانت می کنم
    یعنی شما در هرصورت به دنبال توجیه برای این کار (خوشگذرانی) هستید

    خوب چرا میخواین بچه ها رو پیش خودتون بیارید اگر پدر مادر شما افراد نرمالی هستن بذارید همونجا بمونن شرایطشون شاید عالی نباشه ولی بازهم از حضور در کنار شما که هنوز گذشت مادرانه ندارید و در عوالم انتقام و تلافی و خوشگذرانی هستید شاید بهتر باشه

    میدونم که تلخ نوشتم ولی به نظر من اگر شما میخواین نقش مادری برای فرزندانتون داشته باشید اول باید روی خودتون کار کنید و خودتون رو متوجه کنید که یه مادر هستید با احساس مسئولیت مادرانه
    باید روند زندگیتون نرمال بشه حتی اگر کلیت زندگی نرمال نیست برخوردهای شما باید شایسته و نرمال باشه

    یه مادر باید الگو باشه برای فرزندش اونوقت به نظر شما کسی که به هر دلیل به همسرش خیانت می کنه الگوی مناسبی هستش
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  5. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (پنجشنبه 25 خرداد 96)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 خرداد 96 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1396-2-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ممنون از پاسختون

    با سلام و ممنون از پاسختون
    شما متاسفانه تایپیک قبلی منو درست نخوندید من گفتم وقتی به گذشته شوهرم فکر میکنم دلم میخواد منم تلافی کنم و بهش در حد پیامک خیانت کنم .
    که خداروشکر تاحالا نه خیانت کردم به شوهر دومم نه حوصله دارم نه وقتشو منو شوهرم همکاریم و از 9 صبح تا 10 شب سرکاریم حتی جمعه ها و حساسیت بیش از حد من بخاطر علاقه بیش از حدمه ...
    و من از نظر کسی ناراحت نمیشم چون نه کاملا از زندگی 10 ساله من خبر دارید نه از زجر هایی که کشیدم و خوشحالم که تا الان همه کاری و همه تلاشی برای بچه هام کردم حداقل خیلی بیشتر از پدرشون.
    سن بچه هام تقریبا 5 و 6 ساله هست .
    و خوشحالم که طلاق گرفتم چون اینجوری حداقل منو بچه ها امنیت جانی و روانی داریم چون توی تایپیک قبلیم گفته بودم شوهر سابقم بیمار دو قطبی هست و وقتی مشکلات زندگیمون بیشتر میشد وضعیتش کاملا بهم میریخت و توی خواب راه میرفت و هر کاری ازش برمییومد تا حدی که بالای سر بچه ها ساتور اشپرخونه میزاشت که من دیگه مجبور به قفل کردن در شدم..یا وقتی من بهش میکفتم خونه رو واسه رفیقاش مکان نکنه ما توی خونه بچه داریم برکت خونه میره ...بچه 6 ماه منو از پنجره با پیرهن میکرفت بیرون تهدید به پرت کردنش میکرد ...خلاصه اینجور روانی بازی ها و حداقل بچه ها الان در امان هستن ولی ناراحتم از اینکه خوب بلاخره خوب مادرم مثل من نمیتونه بچه ها رو تربیت کنه و من خواهر و برادر مجرد دارم که توی خونه همش جنگ هست و نمیخوام بچه هام توی این محیط بزرگ شن .

    و اینکه شوهر سابقم نمیزاره بچه ها پیش من باشن دلیلش شوهر دومم نیست چون اصلا از این موضوع خبر نداره فقط لجبازی هست و اینکه میخواد بقول خودش منو زمین بزنه ببینه کی موفق میشه (چون همیییییشه همه آدمهای اطرافشو دشمنش میدید و همه جا میدان جنگ و همه آدمها رو میخواست شکست بده و خودشو به همه ثابت کنه )
    و منم که کلا خودمو ناپدید کردم و هر کاری میکنه هیچ عکس العملی نشون نمیدم میخوام بچه ها رو صلاح دستش برای اذیت کردنم قرار نده ...یعنی بفهمه که نمیتونه منو به وسیله بچه ها اذیت کنه چون میدونه هیچی بیشتر از بچه ها برام مهم نیست ...که الان داره همش منو تهدید میکنه پیام میفرسته که یا برمیگردی یا میام اونجا پیدات میکنم و ابروتو اونجا میبرم تا مجبور شی برگردی ... ولی بازم من عکس العملی نشون نمیدم ...

    و البته بگم بچه هام خیلی شوهر دومم دوست دارن تا حدی که ازم میپرسن هنوز هستن منم میگم نه از جدا شدیم گریه میکنن که ما دوستش داشتیم اون خیلی خوبه چرا جدا شدی (البته شوهر دومم خیلی مرد آروم و صبوری هست و منم خیلی براشون هدیه میخریدم و میدادم دست شوهرم تا بهشون بده )...

    و من الان فقط راهنمایی میخوام ازتون تا چجوری محیطی با کمترین تنش برای بچه ها درست کنم ...

  7. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    به نظرم شما رفتاراتون بیشتر از همسر سابقتون غیر موجه
    همسرتون دو قطبی داشت چرا دکتر نبردینش.الان که همه بیماری ها قابل درمان است فقط باید تا اخر عمرشون قرص بخورن مثل کسایی که قند دارند یا فشار خون
    نکنه ایشون هر روز بخاطره بیماریش تحقیر میکردین ؟؟ایشونم بخاطره اینکه بهش نگن دیونه از درمان سر باز میزدن
    از اول اینجور بودن یا با زندگی با شما اینطور شدن
    برای چی زندگیتون میزاشتید مشکل بشود که بیماری همسرتون عود کنه؟از صرع و موجی بد تر نیست که
    خانوم عزیز یه وقتایی ما خودمون سبب به هم خوردن زندگیمون میشیم
    ایشون بیمار بودند ولی شما که به صورت پیامکی خیانت میکنید وبه فکر این عملید که چرا قبلا همسرم رابطه داشته اسمتون چی میشه گذاشت؟؟؟
    یه دفتر بردارید تمام افکارتون و عقایدتون و طرز نگاهتون داخلش بنویسید ماهی رو هر وقت از اب بگیرید تازست
    دانه به دانه شو تحلیل کنید ارزوهاتون تحلیل کنید درستش کنید
    شما بچه نیستید که بخواید رفتار غلط کسی رو جبران کنید شما الگوی فرزندتان هستید.
    شما کمکی که میتونید به بچه هاتون بکنید تغییر طرز فکرتون هست
    یه سوال شاید این همسر فعلی شما افسرده بشند و مشکلی براشون پیش بیاد ایا رهاشون میکنید؟؟؟
    موفق باشید

  8. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    الان بچه های شما در بهترین وضعیت ممکن هستند .

    لازم نیست هیچ کاری در مورد آنها انجام دهید.

    از این فرصت استفاده کنید و با ادامه جلسات مشاوره نقاط ضعف خودتان را شناسایی و در پی رفع آنها باشید.
    ویرایش توسط بی نهایت : پنجشنبه 25 خرداد 96 در ساعت 19:10

  9. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    میس بیوتی (پنجشنبه 25 خرداد 96)

  10. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    دوست عزیز، شما بهتره با یک روانشناس کودک صحبت کنید.
    این که برای بار چندم زندگی این بچه ها را به هم بریزید ممکنه ضررش بیشتر از نفعش باشه.
    تا به یه فضایی و آدمهایی عادت می کنن باز یکی می آد براشون یه تصمیم جدید می گیره.

    شما که هم پدرتون اوضاع مالیش خوبه و هم خودتون شاغلید، با روانشناس صحبت کنید بهتره.
    ----------------------------------

    آقای امید ... سلام

    زندگی کردن با کسانی که مشکلات روحی روانی دارند خیلی سخته. خیلی سخت تر از اونی که بتونید تصور کنید.
    بیشتر این بیماران هم همکاری برای درمان نمی کنند و حاضر نیستند به دکتر یا مشاور مراجعه کنند.
    مخصوصا آقایون، خانمها باز بهتر همکاری می کنند.

    در حال حاضر که اون آقا همسر ایشون نیستند. بازخواست کردن و سرزنش کردن این خانم هم مشکل را حل نمی کنه.

    منکر اشتباهات ایشون در روابطشون نیستم. ولی الان موضوع دو تا بچه ی کوچیک مطرح هست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  11. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    نادیا-7777 (سه شنبه 30 خرداد 96)

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 خرداد 96 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1396-2-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    پاسخ با اقای امید که مشخصه اصلا روانشناس که نیستید هیچ مشخصاصه اصلا دقت نمیکنید لطفا به پیامکهای ارسالی درست بخونید...

    اقای امید متاسفانه من هر چی تلاش کردم حاظر نشد دکتر بیاد و وقتی هم براش دارو گرفتم نخورد حتی برای مشاوره قبل طلاق خانومی که توی دادکاه مشاوره میدن بهم گفتن برو طلاق بگیر که هر ثانیه با این اقا موندن خودتو مریض کردی و متاسفانه خودمم الان دارم دارو میخورم و اسپاسم لگنی میشم و تا به جون خودم آسیب نرسید طلاق نگرفتم.
    و من 8 سال پای یک بیمار روانی موندم خدا نصیب کسی که نمیتونه درک کنه بکنه تا درک کنه که چقدر سخته من خودمم مریض شدم فقط بزرگترین کمکی که تونستم بکنم این بود که خودم و دو تا بچمو نجات بدم...
    و یک موقع کسی تلاش میکنه که خوب شه بله درسته میشه کمکش کرد ولی یک موقع کسی انقدر بیمار و قد و لجباز هست که هر چی هم بخوای کمکش کنی نمیشه نمیخواد چون میگه من سالمم شماها روانی هستید ...اوکی؟
    و اقای امید من خیانت نکردم گفتم توی ذهنم میومد که خیانت کنم ولی نکردم ...

    - - - Updated - - -

    و کسی با زندگی مشترک دو قطبی نمیشه . دو قطبی بودن یک بیماری خاص هست لطفا اصلاعاتتون افزایش بدین . و منو شوهر سابقم اصلا تایم زیادی پیش هم نبودیم که من بخوام اون اقا رو سرزنش کنم .
    شما خیلی زن ستیز هستید و خودتونو درمان کنید .
    زجرهایی که من کشیدم پای یک مرد روانی هیچ زنی نکشیده و دو قطبی بودن خیلی درمان طولانی مدت و مدامی داره ...
    شوهر سابقم انقدر که خودش و خونه و ماشین و همه چیزش در اختیار دوستان خرابش بودن یک ثانیه هم به بچه های نوزادش نمیگم من ، به بچه های نوزادش نمیکرد
    آقایون فقط بلدن از هم دفاع بی جا کنن واقعا متاسفم
    من دارم مشکلمو مطرح میکنم منو سرزنش میکنید و بهم تهمت میزنید و تازه یک چیزی هم بدهکار شما آقایونم میشیم... جالبه واقعا

  13. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط heliyaa نمایش پست ها
    با سلام و ممنون از پاسختون
    شما متاسفانه تایپیک قبلی منو درست نخوندید من گفتم وقتی به گذشته شوهرم فکر میکنم دلم میخواد منم تلافی کنم و بهش در حد پیامک خیانت کنم .
    که خداروشکر تاحالا نه خیانت کردم به شوهر دومم نه حوصله دارم نه وقتشو منو شوهرم همکاریم و از 9 صبح تا 10 شب سرکاریم حتی جمعه ها و حساسیت بیش از حد من بخاطر علاقه بیش از حدمه ...
    و من از نظر کسی ناراحت نمیشم چون نه کاملا از زندگی 10 ساله من خبر دارید نه از زجر هایی که کشیدم و خوشحالم که تا الان همه کاری و همه تلاشی برای بچه هام کردم حداقل خیلی بیشتر از پدرشون.
    سن بچه هام تقریبا 5 و 6 ساله هست .
    و خوشحالم که طلاق گرفتم چون اینجوری حداقل منو بچه ها امنیت جانی و روانی داریم چون توی تایپیک قبلیم گفته بودم شوهر سابقم بیمار دو قطبی هست و وقتی مشکلات زندگیمون بیشتر میشد وضعیتش کاملا بهم میریخت و توی خواب راه میرفت و هر کاری ازش برمییومد تا حدی که بالای سر بچه ها ساتور اشپرخونه میزاشت که من دیگه مجبور به قفل کردن در شدم..یا وقتی من بهش میکفتم خونه رو واسه رفیقاش مکان نکنه ما توی خونه بچه داریم برکت خونه میره ...بچه 6 ماه منو از پنجره با پیرهن میکرفت بیرون تهدید به پرت کردنش میکرد ...خلاصه اینجور روانی بازی ها و حداقل بچه ها الان در امان هستن ولی ناراحتم از اینکه خوب بلاخره خوب مادرم مثل من نمیتونه بچه ها رو تربیت کنه و من خواهر و برادر مجرد دارم که توی خونه همش جنگ هست و نمیخوام بچه هام توی این محیط بزرگ شن .

    و اینکه شوهر سابقم نمیزاره بچه ها پیش من باشن دلیلش شوهر دومم نیست چون اصلا از این موضوع خبر نداره فقط لجبازی هست و اینکه میخواد بقول خودش منو زمین بزنه ببینه کی موفق میشه (چون همیییییشه همه آدمهای اطرافشو دشمنش میدید و همه جا میدان جنگ و همه آدمها رو میخواست شکست بده و خودشو به همه ثابت کنه )
    و منم که کلا خودمو ناپدید کردم و هر کاری میکنه هیچ عکس العملی نشون نمیدم میخوام بچه ها رو صلاح دستش برای اذیت کردنم قرار نده ...یعنی بفهمه که نمیتونه منو به وسیله بچه ها اذیت کنه چون میدونه هیچی بیشتر از بچه ها برام مهم نیست ...که الان داره همش منو تهدید میکنه پیام میفرسته که یا برمیگردی یا میام اونجا پیدات میکنم و ابروتو اونجا میبرم تا مجبور شی برگردی ... ولی بازم من عکس العملی نشون نمیدم ...

    و البته بگم بچه هام خیلی شوهر دومم دوست دارن تا حدی که ازم میپرسن هنوز هستن منم میگم نه از جدا شدیم گریه میکنن که ما دوستش داشتیم اون خیلی خوبه چرا جدا شدی (البته شوهر دومم خیلی مرد آروم و صبوری هست و منم خیلی براشون هدیه میخریدم و میدادم دست شوهرم تا بهشون بده )...

    و من الان فقط راهنمایی میخوام ازتون تا چجوری محیطی با کمترین تنش برای بچه ها درست کنم ...

    باسلام مجدد
    اگر احیانا من در مورد شما اشتباه قضاوت کردم معذرت میخوام
    قضاوت من بر اساس مطالبی بود که توی اون تاپیک نوشته شده بود شما ننوشته بودید به خیانت فکر می کنید بلکه نوشته بودید در حد پیام و تلفن این کار رو انجام دادید
    و من هم البته منظورم در همون حد بود و حد بالاتری رو در نظر نگرفتم و تصور نکردم
    ولی اگر من اشتباه متوجه شدم عذر میخوام

    در رابطه با همسر سابق شاید هر کس دیگه جای شما بود همین تصمیم رو می گرفت و از اون زندگی فرار میکرد و خودشو بچه هاشو نجات می داد
    البته بحث در مورد اینکه توی زندگی با چنین مردی اصلا نباید بچه دار شد بحثی هست که اینجا چندان کاربردی نداره چون به هر حال بچه ها الان وجود دارن و شما در برابرشون مسئولید

    ولی روی این بحث فکر کردن به خیانت و یا انجامش حتی به صورت پیامکی یا تلفنی حتما باید کار کنی و این مورد رو اصلاح کنی فکر می کنم مادر دو بچه در این حد به انگیزه های شخصی نباید فکر کنه

    به قول کاربر عزیز بی نهایت توی این فاصله که بچه ها از شما دورن و پیش پدر مادرتون هستن شما هم روی نقاط ضعف خودت کار کن و هر زمان دیدی هیچ مشکلی برای حضور بچه ها نزد شما نیست اونا رو بیار فعلا که ظاهرا نه امکانش هست و نه شرایطش

    از یه وضعیت بد اونا به وضعیت بدتری دچار میشن اگر با آوردنشون تنش و دعوای پدر رو وارد زندگیشون کنی
    میتونی دائم با اونها در تماس باشی از طریق لاین یا هر طریق دیگه تصویری صحبت کنید
    و از طرفی بچه ها رو ملزم به اطاعت از پدر مادر تون بکنید یعنی با تصور اینکه اونها پدر مادرشون نیستن سر خود و لجباز بار نیان

    شاید شرایط فعلیشون ایده آل نباشه ولی بهتر از سایر گزینه ها به نظر میاد
    از طرفی از نظر مالی حتی اگر پدر شما ثروتمند هست بازهم به پدرتون به خاطر حضور بچه ها در منزلشون یه مقرری ماهیانه پرداخت کنید به هر حال ممکن هست گاهی از سر عصبانیت منتی بر سر اون بچه ها گذاشته بشه
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چطو ر میتونم از این وضعیت راحت شم ؟
    توسط aftab6 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 63
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 اردیبهشت 95, 03:46
  2. ازوضعیت بد مالی شوهرم خسته شدم تواین شرایط چه کار میتونم بکنم؟
    توسط شاپرک 114 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 02 خرداد 94, 10:55
  3. تو هرکدوم از این موقعیت ها چه رفتار بهتری میتونستم داشته باشم؟
    توسط nafiseh joon2 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 آذر 93, 13:19
  4. چطوری به کسی که نمیتونه بخاطرموقعیت شغلیش ابراز علاقه کنه کمک کنیم؟
    توسط bahar5005 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 19 بهمن 92, 11:24
  5. طلاق گرفتم. نمیتونم با وضعیت جدیدم کنار بیام
    توسط Lnaz در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 70
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 مهر 92, 15:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.