به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 تیر 96 [ 18:00]
    تاریخ عضویت
    1395-8-12
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    772
    سطح
    14
    Points: 772, Level: 14
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ٧ ماهه برگشتم سر زندگيم ولي احساس ارزشمندي نميكنم.

    سلام ،من قبلا تاپيك داشتم ولي متاسفانه موضوعش بسته شد و نتونستم ادامش بدم ،با شوهرم دوماه قهر بودم و خونه پدرم بودم ميگفت بايد مهريتو ببخشي تا بتوني برگردي سر زندگيت،خلاصه يه روز براي برداشتن وسيله به خونم رفتم و اونجا باهاش صحبت كردم و فرماليته قبول كردم كه مهرمو ببخشم ولي وقتي برگشتم ديدم شوهرم رفته دور دور و رفته تو فاز خيانت با ماشين پدرش ميرفته دور دور،وقتي فهميدم خيليييي حالم بد شد پيش خودم گفتم من تو برزخ بودم اين مدت و اون دنبال تنوع و عشق حال خلاصه كم كم از مهريه و بخشش منصرف شد الان ٧ ماهه اومدم خونم ولي تا بحثي ميشه ميگه تو به زور اومدي همش تحقير ميكنه و خيلي راحت راجب اون دخترا حرف ميزنه و خاطراتشو برام ميگه ميگه اويزونم بوودن ولم نميكردن واي كه چه دوران طلايي بود و ........ بحث اونارو پيش ميكشه جوريكه انگار ميخواد منو بسوزونه،سر قضيه جاريمم كه از من حرف برد به خانواده شوهرم ومسونه مارو بهم زد ازم شاكيه درحاليكه من اصلا مقصر نبودم جاريم به ترفندي از خانواده شوهرم حرف اورد و از من حرف كشيد و صدتا گذاشت روش برد همه جا گفت شوهرشم گويندش و همراهش بود ،بالين حال من پيش دستي كردم براي اشتي ولي اونا نپذيرفتن،فقط بخاطر همسرم كه دوست نداره بين خانوادش من مشكلي باشه،درحال حاضر از جايگاهم احساس ارزشمندي ندارم و همش حس حقارت دارم احساس ميكنم دايم بايد بخاطر همسرم جلو همه كوتاه بيام و حرفمو نزنم و خشممو فرو بخورم در رابطه با خودشم همينطور چون دايم ميگه به زور اومدي برا من تموم شده بودي من همينم كه هستم نميخواي برو به سلامت دست از سرم برنميداري و........با اين حس چكار كنم ايا راهي هست براي زندگي سالم و بدون تنش

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    چیزی که یه زندگی مشترک رو برقرار نگه میداره صمیمیت و آرامش بین زوجینه

    و این دو تا در زندگیه شما به صفر رسیده

    هیچ صمیمیتی بینه شما نمونده و صرفا یه تعهد نامه امضا شده هستش

    و آرامش و هم با کارها و حرفای ناپخته بهم زدید

    ایشون الان لذت و ارامش رو در نبود شما میبینه و بودنه شما باعث سلب راحتیشونه .. نیاز جنسی شونو بیرون تامین میکنند و از شما میخوان مهریتونو ببخشید تا دگ خیالشون از هر جهت راحت تر بشه

    شما برای ایشون تموم شدید و خیلی تخصصی باید مشاوره بگیرید تا بتونید دوباره به ایشون نزدیکتر بشید

    شما با ترک خونه و دوباره برگشتن بهش القا کردین که تقصیر خودتون بوده و این وسط خودتون کوچیک شدید ..

    به مشاور زبده خانواده مراجعه کنید

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 تیر 96 [ 18:00]
    تاریخ عضویت
    1395-8-12
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    772
    سطح
    14
    Points: 772, Level: 14
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جوادیان نمایش پست ها
    چیزی که یه زندگی مشترک رو برقرار نگه میداره صمیمیت و آرامش بین زوجینه

    و این دو تا در زندگیه شما به صفر رسیده

    هیچ صمیمیتی بینه شما نمونده و صرفا یه تعهد نامه امضا شده هستش

    و آرامش و هم با کارها و حرفای ناپخته بهم زدید

    ایشون الان لذت و ارامش رو در نبود شما میبینه و بودنه شما باعث سلب راحتیشونه .. نیاز جنسی شونو بیرون تامین میکنند و از شما میخوان مهریتونو ببخشید تا دگ خیالشون از هر جهت راحت تر بشه

    شما برای ایشون تموم شدید و خیلی تخصصی باید مشاوره بگیرید تا بتونید دوباره به ایشون نزدیکتر بشید

    شما با ترک خونه و دوباره برگشتن بهش القا کردین که تقصیر خودتون بوده و این وسط خودتون کوچیک شدید ..

    به مشاور زبده خانواده مراجعه کنید
    من خونرو ترك نكردم خودش گفت برو يجورايي بيرونم كرد از خونه پيش مشاور هم رفتم گفت چرا ميخواي تو رابطه اي كه هيج حس ارزشمندي نميكني بموني؟ فكر نكنم تا رابطه جنسي پيش رفته باشه بازم نميدونم گاهي فكر كردن بهش واقعا داغونم ميكنه ،دلم به بچم ميسوزه دوس ندارم بدون مادر بزرگ بشه و بشه بچه طلاق

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    من دوباره پستهای گذشته ات رو خوندم منذبه همسرت کاری ندارم چون بهش دسترسی ندارم
    اما شما مهارتهای ارتباطی پایینی داری و باید تغییراتت روذبخاطر خودت و بچت از سر بگیری
    با توجه بخصوصیات خوب همسرت زندگی شما پتانسیل برای خوب شدن داره
    اما بیشتر و با جزییات از روابطتتون و مشکلاتتون اینجا بنویس تا جزیی تر رانمایی بدیم
    فعلا حتما حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد و اقتدار مرد دکتر رو گوش کن زندگیت زیر رو میشه ایشالله
    درضمن یه چیز یواشکی بگم همسرت دوستت داره اما بعلت عزت نفس پایین شما دوست داره عذابت بده پس باید خیلی چیزا یادبگیری
    اینجا خیلی مطالعه کن ه
    ویرایش توسط ستاره زیبا : سه شنبه 09 خرداد 96 در ساعت 11:57

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 تیر 96 [ 18:00]
    تاریخ عضویت
    1395-8-12
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    772
    سطح
    14
    Points: 772, Level: 14
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خيلي راجب مهارتهاي ارتباطي خوندم سعي ميكنم بكار بگيرمشون ،يه موضوع جديد كه پيش اومده بود بينمون اخيرا اين بود:ايشون با پدرش سفر كاري شمال رفته بود يك روزه خونه مادرم پيش برادرم بودم موقع برگشت از سفر بهم ز زد كه حاضر باش بيام دنبالت منم گفتم داداشم ميگه بيا شام بريم بيرون بعد گفت باشه قطع كن بهت ز ميزنم وقتي ز زد گفت نه بريم خونه رستوران نريم منم گفتم باشه ، وقتي كه سوار ماشين شدم ديدم دم رستوران نگه داشت بعد هي برميگشت قيافه منو نگاه ميكرد منم اخمامو توهم كردم بعد يهو پرخاش كرد كه واسه من قيافه ميگيري ادم شدي با داد بعدم كه رفتيم رستوران با قيافه همچنان رفتار ميكرد و نذاشت غذا انتخاب كنم با پدرش از قبل انتخاب غذا كرده بودن و گرفتن دوتايي خوردن با اينكه ميدونست من اون غذارو دوس ندارم بي اهميت به من رفتار كرد ،اينجا واقعا من حق نداشتم ناراحت بشم؟ پيشنهاد رستوران از من بود و بخاطر اينكه پدرش نميخواسته داداشم باشه اين رفتارو كردن

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 تیر 96 [ 18:00]
    تاریخ عضویت
    1395-8-12
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    772
    سطح
    14
    Points: 772, Level: 14
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط barsam نمایش پست ها
    خيلي راجب مهارتهاي ارتباطي خوندم سعي ميكنم بكار بگيرمشون ،يه موضوع جديد كه پيش اومده بود بينمون اخيرا اين بود:ايشون با پدرش سفر كاري شمال رفته بود يك روزه خونه مادرم پيش برادرم بودم موقع برگشت از سفر بهم ز زد كه حاضر باش بيام دنبالت منم گفتم داداشم ميگه بيا شام بريم بيرون بعد گفت باشه قطع كن بهت ز ميزنم وقتي ز زد گفت نه بريم خونه رستوران نريم منم گفتم باشه ، وقتي كه سوار ماشين شدم ديدم دم رستوران نگه داشت بعد هي برميگشت قيافه منو نگاه ميكرد منم اخمامو توهم كردم بعد يهو پرخاش كرد كه واسه من قيافه ميگيري ادم شدي با داد بعدم كه رفتيم رستوران با قيافه همچنان رفتار ميكرد و نذاشت غذا انتخاب كنم با پدرش از قبل انتخاب غذا كرده بودن و گرفتن دوتايي خوردن با اينكه ميدونست من اون غذارو دوس ندارم بي اهميت به من رفتار كرد ،اينجا واقعا من حق نداشتم ناراحت بشم؟ پيشنهاد رستوران از من بود و بخاطر اينكه پدرش نميخواسته داداشم باشه اين رفتارو كردن
    با سلام دوباره، من راجب احساسم به همسرم درد دل كردم و همراه با بغض وگريه حس درونيمو بهش گفتم ،گفتم چرا راجب اون دخترا دايم به من حرف ميزني و تعريف ميكني؟ گفت چون ميخوام بري از زندگيم و بعدش خودشم به شدت گريش گرفت و گفت خودمم نميدونم چي درسته چي غلطه؟ اينجور گريه ميكني دل من كباب ميشه و نگاه به چشماي پسرم ميكنم عذاب وجدان ميگيرم ،بعد ازين بحثها،فرداي اون روز گفت كه من نميتونم اينجوري ادامه بدم همش بحث جديد همش بحث تكراري قديم،اصلا دلم نميخواد بيام خونه با اينكه اين هند وقتيكه برگشتي خيلي تغيير كردي ولي من يه اخلاقي دارم از كسي زده بشم ديگه نميتونم بهش برگردم،منم گفتم هر تصميمي بگيري قبول ميكنم ولي بدون من قلبا تورو و زندخيمو دوست دارم و اصلا فكر نكن كه خودمو دارم بهت تحميل ميكنم ،ولي ايشون گفتن دقيقا حس ميكنم خودتو داري به من تحميل ميكني چون من ديگه نميخوام ،چند روز بعدم براش تولد كرفتم تا ازين حال و هوا دوبياد ولي فرداي رروز تولد وقتي داشتم ماساژش ميدادم و ايشون خوابيده بودن بدرشون بهش ز زد وقتي گوشيو برداشتم ديدم يه خانومي بهش پيام داده من اومدم نفس خييييييلي ناراحت شدم ازش توضيح خواستم گفت اصلا ناراحت نيستم كه فهميدي گفتم خيلي نامردي من دوستت داشتم گفت ولي من اصلا دوستت ندارم منم با گريه به خونه پدرش رفتم و قضيه را بازگو كردمايشون عم بعد يك ساعت اومد و همان حرفها رو تكرار كرد كه من نميخوامش و خودشو داره بمن تحميل ميكنه به زور بركشته سر زندكي من دنبالش نرفتم و.......در حال حاضر ايشون خونه باباش ميمونه و من و بجه خونه خودمون تا زمانيكه دوره شيمي درماني مادرم ت بشه و ما از هم جدا بشيم، مادرش ميكه بشين سر زندكيت تا سرش به سنك بخوره و بركرده ولي اخه به جه قيمتي؟وقتي تو لجن فرو بره و پاكيش از بين بره در ثاني من اصلا چشمم اب نميخوره كه برگرده و پشيمون بشه،از طلاق خيليييي ميترسم نگران اينده بچم هستم

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 تیر 96 [ 18:00]
    تاریخ عضویت
    1395-8-12
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    772
    سطح
    14
    Points: 772, Level: 14
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا كسي راهنماييم نميكنه؟

  8. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    عزيزم جدا شدن خوب نيست اما زندگى اى كه بخواد به قيمت خورد شدنت تموم شه و يا ازون بدتر بعدها به قيمت بيمارى و اعصاب داغونت بشه به نظرم از جدايى بدتره.
    خب فكراتو بكن ببين اگه ميتونى كثل يه همخونه كنارش باشى و از كاراش حرص نحورى و صبورى كنى مه شايد سرش به سنگ بخوره، بمون. اگه نه جدايى انقد هم ترسناك نيست، وقتى نميخوادت، خب لااقل عزت و اخترام به خودتو انتخاب كردى، ك البته فك ميكنم واسه اين تصميم بهتره خيلى رو خودت كار كنى و انقد سعى كنى خودتو دوس داشته باشى كه هر لحظه ب تصميمى ك گرفتى افتخار كنى نه اينكه پشميمون بشى و بگى كاش ميموندم.

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  9. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    نادیا-7777 (یکشنبه 28 خرداد 96)

  10. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 شهریور 00 [ 17:32]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    7,864
    سطح
    59
    Points: 7,864, Level: 59
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 325 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    عزیزم به هیچ عنوان راضی به طلاق نشو. من فکر میکنم زمان مشکلتون را حل میکنه. فعلا رابطت را باشوهرت کامل قطع کن. بزار همسرت فکر کنه تو دیگه نیستی و نمیخوای که بهش تحمیل بشی. نترس اوضاع بدتر از این چیزی که هست نمیشه.
    تو این مدت سعی کن خیلی روی خودت کار کنی. زندگی که وارد بحران میشه احتیاج به یک مدیریت قوی داره.
    اینی که همسرت جلوی تو درباره دوست دختراش حرف میزنه نشون ممیده ناراحتیت براش دیگه اهمیتی نداره. پس سعی کن با دور شدن و سکوت کردن دوباره ارزشت را بالاببری.
    اینجور هم فکر نکن که اگر شوهرت پاکیش را از دست بده دیگه چه فایده. زندگی ارزشش بالاتر از این حرفاست. حداقل این زندگی برای فرزندتون خیلی با ارزشه. در هر حال فعلا شما نمیتونید جلوی کارای همسرتون را بگیرید.

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 تیر 96 [ 18:00]
    تاریخ عضویت
    1395-8-12
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    772
    سطح
    14
    Points: 772, Level: 14
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم دوستان عزيز ، مادرش با من در ارتباطه و خانوادش كامل طرف منو گرفتن ولي ظاهرا حساسيت ايجاد شده براش و فكر ميكنههمه طرف منن، گفته شماها ميخوايد اين زندگيرو با چسب و تف به هم بچسبونيد ولي دفعه بعد ازين بدتر ميشه، گفته ما كنار هم خوش نيستيم و بهم ارامش نميديم راسيتش من نميدونم واقعا مشكلش باهام چيه؟؟گفتم شايد دختري زير پاش نشسته باشه نميدونم


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خيلى به خودكشى فكر ميكنم
    توسط Somebody20 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 96, 09:08
  2. مردسالاري و بي مهري شوهرم باعث شده هر ثانيه به طلاق فكر ميكنم
    توسط mojtamelibsa در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 مهر 92, 13:18
  3. فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
    توسط mahsa pirooz در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 مهر 91, 02:05
  4. احساس ميكنم ديكه هيج ارزشي واسه نامزدم ندارم
    توسط niaz64 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 26 شهریور 91, 09:29

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.