با سلام
دوستان خواستگاري داريم كه مدتي با هم دوست بوديم و به هم علاقمند هستيم و از خيلي جهات به هم شباهت داريم و هم رو درك ميكنيم. اخلاق فرهنگ طرز فكر خانواده. سطح درامد دو خانواده
شخصيت خوبي دارن. اما مساله اينجاس كه مادرم همون روز اول خواستگاري ازين آقا خوشش نيومد و ميگن به هيچ وجه به دلم نميشينه و شما بهم نمياين. چرا كه آقا پسر از لحاظ جثه درشت نيست و به اصطلاح خوش قد و بالا نيست ولي از خودمم كوتاهتر نيست و اندامن هم در حد خودم تقريبا.
از اون روز مادرم ميگه تو فردا فاميل ايشون رو ببينه ميگه اين همه خواستگار رو رد كردي كه با اين ازدواج كني!! و اينكه روت ميشه به فاميل نشون بدي!! حالا بنده خدا درسته در حد اعلا نيست ولي خب تا اين حد هم بد نيست من ويژگي هاي ديگه ي اين آقا رو ديدم و ميترسم ديگه كسي مثل ايشون پيدا نكنم تا اين حد بهم از لحاظ اخلاق و فرهنگ شبيه باشيم. بماند كه علاقه مند هم هستيم بهم
اما مادرم ازون روز متوجه حال پريشانش هستم و اينكه يه حالت افسردگي گرفته. بخدا موندم چه كنم !! دل خودمو ببينم يا مادرم؟ باهاش حرف زدم تا حدي قانع شده كه بريم مشاور ولي تهه دلش راضي نيست. با اين مخالفتا من رو هم به ترديد انداخته ديگه. لحظه اي ويژگي هاي مثبت بنظرم مياد و ميگم بله لحظه ي بعد ناراحتي مادرم و مخالفتشو و حرفاش ترس و دلهره ميندازه به دلم ميگم نه بگم و خلاص.
علاقه مندی ها (Bookmarks)