به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 فروردین 01 [ 01:59]
    تاریخ عضویت
    1396-3-05
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    4,203
    سطح
    41
    Points: 4,203, Level: 41
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Unhappy کمکم کنید...(ادامه دادن رابطه گذشته)

    سلام خدمت تمامی دوستان و بزرگواران.
    تشکر میکنم از وقتی که اختصاص میدید و پیام بنده رو میخونید. من واقعا به کمک احتیاج دارم. امیدوارم اینجا به نتیجه برسم چون زندگیم در حال فروپاشی هستش...
    ۵ سال پیش وقتی معلم خصوصی زبان انگلیسی بودم، با یه خانمی ۵ سال کوچکتر از خودم آشنا شدم که شاگردم بود. من اون وقت ۲۱ سال داشتم و ایشون ۱۶ سال. بسیار دختر مهربون، با ادب و با حیائی بود. سعی میکنم تا میتونم خلاصه بنویسم. بعد از چندین جلسه رفت و آمد من احساس کردم دارم بهش علاقه مند میشم ولی چون خیلی خجالتی و مذهبی بودم از ابراز علاقه خودداری کردم. ولی خب به مرور زمان سخت میشد و کم کم داشتم تابلو میشدم. ولی بعد از حدود یکسال، ایشون در ابتدا کمی به من ابراز علاقه کرد و من هم علاقه ام رو ابراز کردم. ولی ایشون در عین ابراز علاقه با با هم بودن و ازدواجمون مخالف بود (بعد ها بهم گفت چون میترسیدم و نمیتونستم به خانواده ام بگم). ولی در عین حالی که مخالف بود هم اصلا منو به حال خودم رها نمیکرد و من به قدری دوستش داشتم که اصلا نمیتونستم بگم یه بار تصمیمتو بگیر و منو الاف نکن. هر سازی میزد بهش میرقصیدم. گاهی میگفت باید با هم باشیم و من قبول میکردم و گاهی میگفت نباید و نمیشه و من علی رغم میل قبول میکردم. انقدر دوستش داشتم، انقدر عاشقش بودم که نمیخواستم فشاری بهش وارد بشه و به زور تصمیم بگیره. و این فراز و نشیب های عدم تصمیم گیری، ۳ سال طول کشید و من کم کم بی خیال شده بودم تا اینکه یک روز خیلی بهم ابراز علاقه کرد و بهم گفت اگر واقعا دوستش دارم باید رسما به خواستگاری برم. و من هنوز چون کار درست حسابی نداشتم و سربازی هم نرفته بودم (و خانواده ام با خواستگاری رفتن بدون کار مخالف بودن) ترسیدم ولی ازش دو ماه فرصت خواستم تا کار پیدا کنم و به سربازی برم (سربازیم کم بود. دو سه ماه بود چون کسری داشتم). و ایشون هم این خواسته مو قبول کرد و گفت البته یه خواستگار دیگه داره که البته نیازی نیست زیاد نگرانش باشم (الان که دارم اینا رو مینویسم تمام بدنم داره میلرزه). من مشغول آماده شدن برای سربازی و محیا کردن کار بلافاصله بعد از سربازی بودم که در کمال بهت و ناباوری مطلع شدم که ایشون به خواستگارش بله گفت و ازدواج کرد...
    به قدری در شوک و غم بودم که با دلی شکسته به خدمت سربازی رفتم. تمام مدت خدمت سربازی و بعد از اون، روزها کارم بغض و شب ها گریه بود. گاهی اوقات به سرم میزد تلفن رو بردارم و بهش زنگ بزنم... ولی مردونه تابع تصمیمش بودم و همیشه براش آرزوی خوشبختی میکردم... ولی خب به قدری ناخودآگاه زجر میکشیدم و غصه میخوردم که باعث شد یکمی مریض بشم... و این مریض شدن به گوش ایشون رسید و یک روز بهم پیام داد که حالمو بپرسه. با ادب و احترام سعی کردم احساساتمو و دلشکستگیمو مخفی کنم و دلش رو نشکنم. تشکر کردم از اینکه به فکرم بوده و اون هم کاملا رسمی ازم معذرت خواهی کرد که به هم نرسیدیم و حرف های کلیشه ای مثل لیاقتت بیشتر از منه و اینها...
    ولی مشکل از اونجایی شروع شد که این پرسیدن احوال تبدیل شد به سلام علیک مجدد و مرور خاطرات و بگو بخند و ... من از بس دوستش داشتم که از طرفی خیلی دقت نمیکردم که ازدواج کرده و از طرفی هم نمیتونستم با گفتن اینکه نباید دیگه باهام حرف بزنه دلشو بشکنم. چون به هر بهانه ای سعی میکرد باهام حرف بزنه. به مرور زمان دوباره صمیمیت اوج گرفت و دوباره در عین متاهلی گفت دوستم داره... چند بار علی رغم میل دلم، با اینکه از حرف نزدنمون میسوختم سعی کردم متقاعدش کنم که با حرف زدن با من فقط داره به نامزدش خیانت میکنه و این خیلی بده و هر بار هم قبول میکرد و خودشو سرزنش میکرد و ازم خداحافظی میکرد ولی باز چند روز بعد سر و کله اش پیدا میشد... دوباره سلام و قربون صدقه و ... و علاقه ی بیش از حد من باعث میشد نتونم رک و راست ازش بخوام دیگه پیام نده. و همین باعث هم باعث شد که بیشتر راحتی احساس کنه و کم کم به قول خودش بهم بگه: "گذشتن از تو بزرگترین اشتباه زندگیم بود." برای من شنیدن این حرفا خیلی سنگین و سخت بود. علی رغم اینکه دلمو شکسته بود هنوز عاشقش بودم و هستم ولی از طرفی هم نمیخواستم زندگی خودش و طفلک نامزدش رو خراب کنه. بنابراین یک نامه بلند بالا در مورد اینکه داریم خیانت میکنیم و من به خاطر عشقم ازش میگذرم تا زندگی خوبی داشته باشه براش نوشتم و فرستادم و بعد سعی کردم علی رغم میل باطنی، تمام راه های ارتباطی رو قطع کنم. ولی... با روش های مختلف همیشه پیدام میکنه و باهام ارتباط برقرار میکنه. خودش میدونه کارش اشتباهه و همیشه هم خودشو سرزنش میکنه ولی میگه "تازه الان فهمیدم عاشقتم. اون وقت بچه بودم. نمیفهمیدم". و البته ایشون قصد طلاق گرفتن هم نداره. و من دیگه نمیدونم چیکار کنم. هربار که بهم پیام میده دلم آب میشه و نمیتونم خلاف میلش برخورد کنم بنابراین همه چیز خوب پیش میره ولی همیشه بهش با مهربونی میگم کارمون اشتباهه و باید نامزدشو هزاران برابر من دوست داشته باشه و منو بی خیال بشه. ولی بعد از حد اکثر یه هفته...روز از نو روزی از نو.

    خلاصه اینکه ۵ سال از آشناییمون میگذره. ایشون ۲ ساله ازدواج کرده. نه قصد طلاق گرفتن داره و نه منو به حال خودم رها میکنه و روز به روز بیشتر بهم وابسته میشه حتی وقتی راه های ارتباط رو قطع میکنم. هنوز عاشقشم و ساعتی نیست که بهش فکر نکنم...با اینکه دلمو خیلی بد شکست. هیچ نصیحت و کاری فایده نمیده و هردو کم کم داریم به طور جدی به خاطر این غصه مریض میشیم. مثل امشب که باز خداحافظی کردیم و من کلا پاهام لمس شده و تا الان که ۸ صبح هستش نخوابیدم...

    کمکم کنید حالا... باید چیکار کنم؟ چطوری همدیگه رو فراموش کنیم و بچسبیم به زندگیمون؟؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 31 فروردین 98 [ 00:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-11
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    3,075
    سطح
    34
    Points: 3,075, Level: 34
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 125
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    244

    تشکرشده 133 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اول اینکه کاش یه عنوان دیگه برای تاپیکتون انتخاب کنید چون خلاف قوانینه . باید مشکلتون رو تیتر وار عنوان کنید. کاش قبل اینکه قفل بشه؛ به مدیران محترم پیام بدید تا تغییرش بدن.فکر کنم از طریق تماس با ما باید این کارو بکنید‌.
    واقعا می فهمم چه قدر سخته... ولی اصل موضوع اینه که شما خودت هم می دونی دارید کار اشتباهی می کنید. بهترین کار اینه که ایشون رو بلاک کنید. و خطتون رو هم عوض کنید و مطمئن شید اون خانوم هیچ وقت نمی تونه شماره جدیدتون رو به دست بیاره.
    شما راه نصیحت و نرم صحبت کردن و خداحافظی منطقی رو پیش گرفتید ولی ایشون با وسوسه کردن شما هم خودشو به بدبختی و گرفتاری مبتلا می کنه هم شما رو... اگه شوهر اون خانوم بفهمه هنوزم با مردی ارتباط داره که از قضا به هم از قبل علاقه داشتن؛ می دونید چه فاجعه ای میتونه رخ بده؟‌
    اگه همین طور پیش بره ؛ رابطتون خدایی نکرده ممکنه هم پیشرفت کنه و کار به جاهای باریک می رسه.
    اون خانوم خیلی زرنگه! هم عشق شما رو میخواد و هم نمی خواد از شوهرش جدا شه!!! نمیشه هم خدا رو خواست هم خرما!
    از منی که ممکنه از شما کوچیکتر باشم اما لااقل تواین زمینه، درک و تجربه پیدا کردم به شما نصیحت: رهاش کن تا رها شی!
    غرورتون چی میشه پس؟ یادت بیار که شما رو امیدوار برای ازدواجتون راهی کرد و به حرفای خودش و حس شما پشت کرد حالا باز میخواد از احساس و مهربونی و سادگی شما سوء استفاده کنه‌.
    خود من به این نتیجه رسیدم که این تفکر که "تا ابد عاشق کسی می مونی که ازش جدا شدی" غلطه! فقط سال های سال تحت تاثیر آهنگایی که گوش کردیم و فیلمایی که دیدیم این موضوع رو بهمون القا کردن‌ اما واقعیت اینه که به مرور زمان احساسات کمرنگ و کمرنگتر میشن‌ و از دل برود هر آنکه از دیده برفت ! حتی ممکنه یه عشق سوزان جای خودش رو به نفرت از حسی که بینتون جریان داشته بده‌.بسته به موقعیتتون از چند هفته و چند ماه تا حتی چند سال ممکنه طول بکشه اما بالاخره میشه فراموش کرد ریشه ی انسان هم از نسیان و فراموشی میاد!


    آقای محترم
    زمین گرده و دنیا دار مکافات...
    فرض کن شما فردا روزی با کسی ازدواج کردی که بهش علاقه و روش غیرت داری
    اگه بفهمی هنوز با کسی که مربوط به گذشته اش بوده ارتباط داره؛ چه حالی می شی؟ اگه خشم، جلوی عقلتو بگیره؛ نمی گردی دنبال اون مرد و نمی زنی یه بلایی سر اون یا خانومت بیاری؟
    اگه تاپیک منو می خوندید می دیدین منم سر دو راهی بدی قرار گرفتم که شاید شبیه شما باشه اما نهایتا آدم باید کاری رو انجام بده که عقل و وجدان حکم می کنند نه احساساتی که خیلی زود دستخوش تغییر می شن. الانم خدا رو شکر زندگیمو دوست دارم و راضی ام
    اینو به جرات میگم که هییییچ احساسی ابدی نیست!
    ایشالا تصمیم درست می گیرید و زندگیتون رو نجات می دید. توکلتون به خدا باشه. به محض اینکه قدم در راهی که فکر می کنید درسته بذارید؛ دست تائید و دلگرمی خدا رو هم حس خواهید کرد. حتی اگه رابطتون با خدا ضعیف شده باشه
    موفق باشید و خوشبخت در دنیا و آخرت

  3. 6 کاربر از پست مفید Hildaa تشکرکرده اند .

    yarmehrban (جمعه 05 خرداد 96), آوای بهشت (جمعه 05 خرداد 96), بارن (شنبه 06 خرداد 96), خادم رضا (جمعه 05 خرداد 96), ستاره زیبا (دوشنبه 08 خرداد 96), غبار غم (جمعه 05 خرداد 96)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اردیبهشت 98 [ 17:06]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    3,969
    سطح
    40
    Points: 3,969, Level: 40
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    165

    تشکرشده 137 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دارن به وضوح شما رو بازی میدن . این رابطه کاملا یه رابطه ی مسمومه ، شما هرگز به این خانوم نخواهید رسید . ایشون اون موقعی که فقط 19 سالشون بوده و قاعدتا فشاری برای ازدواج روشون نبوده شما رو رها کردن و حتی نتونستن چند ماه به خاطرتون صبر کنن ، پس مطمئن باشین الان ک ازدواج کردن دیگه عمرا بخوان به طور جدی بهتون فکر کنن .

    میتونین این رابطه رو ادامه بدین ، این خانوم هروقت با شوهرشون دعواشون شد و دلخور شدن به شما پناه میارن ولی خب در نهایت شما واسشون صرفا یه زاپاس خواهید بود ( هرچند شک دارم نقشتون به اندازه ی زاپاس هم پررنگ بشه ) . دوبار از یه جا زخم نخورین .

    درضمن کسی که به هر دلیلی به همسرش خیانت کنه عشقش قابل اعتماد نیست . ایشون به شوهری که انتخاب کردن هم متعهد نیستن چه برسه به شمایی که یک بار هم ازطرفشون رد شدین و نسبتی هم باهاشون ندارین . به اون شوهر بنده خداش فکر نمیکنین به فکر خودتون باشین که 5 ساله علاف یه دختربچه شدین و داره هرجوری بازیتون میده . اگه میخواین احیانا در آینده شانس داشتن یه زندگی خوب با یهه همسر مناسب رو داشته باشین ، باید هرچه سریع تر این ماجرا رو تموم کنین . این رابطه با نامه نوشتن تموم نمیشه ، کسی که هم به عشقش و هم به همسرش خیانت میکنه با نامه و نصیحت درست نمیشه و از بیخ مشکل داره . اگه واقعا به اصول اخلاقی و انسانی پایبندین ، اگه واقعا نمیخواین درآینده همسرتون چنین کاری با شما بکنن ، اگه یه زندگی سالم میخواین ، تمومش کنین ، نه اینکه درخواست تموم شدنش رو بدین . برین خطتونو عوض کنین ، تمام ایدی هایی که در فضای مجازی دارین نابود کنین ، حتی ایمیل و ... مطمئن بشین که دیگه پیداتون نخواهند کرد . سراغ کار برین و سالم زندگی کنین ، خیالتونن راحت باشه ، اونی که خوشبختتون میکنه خودش میاد

  5. 4 کاربر از پست مفید آوای بهشت تشکرکرده اند .

    Ye_Doost (جمعه 05 خرداد 96), خادم رضا (جمعه 05 خرداد 96), ستاره زیبا (دوشنبه 08 خرداد 96), غبار غم (جمعه 05 خرداد 96)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 31 فروردین 98 [ 00:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-11
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    3,075
    سطح
    34
    Points: 3,075, Level: 34
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 125
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    244

    تشکرشده 133 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه نکته دیگه هم که یادم اومد نگفتم اینه که
    شما با این رفتارتون؛ سردرگمی هاتون و اینکه نمی تونید قاطعانه ازشون جدا بشید ؛در نظر ایشون ضعیف النفس و ببخشید حقیر جلوه می کنید. حتی اگه به روی خودشون نیارن و در ظاهر ایشونم نقش یه عاشق ِ اشتباه کرده رو بازی کنند‌. هیچ دختری از یه مرد ضعیف خوشش نمیاد و عاشقش هم نمیشه. اینو منی که یه دخترم دارم با قاطعیت بهتون میگم!
    اون خانوم به جای اینکه ترس از این داشته باشه که شما تهدیدی برای زندگی مشترکش بشید ؛ بازهم داره با شما ارتباط مخفیانه و عاشقانه برقرار میکنه و تازه اذیتتون هم میکنه!
    اگه عاقلانه به وقاحت ایشون و خیانتش به شوهرش فکر کنید عشق خودتون هم بی ارزش میشه
    وقتی به کسی توی زندگی بله میگی تا محرم دلت شه؛ باید سعی کنی هرچی نامحرمه از دل و فکرت بیرون کنی...
    به هر قیمتی!
    شما با این کاراتون هم اعتماد به نفس و غرورتون رو خدشه دار می کنید هم به زندگی ِ سعادتمند و زیبایی کا در آینده می تونید با یه نفر دیگه داشته باشید پشت پا می زنید و از بین می بریدش.
    احساستون رو پای کسی بریزید که قدرتونو میدونه و ارزشش رو داره

  7. 4 کاربر از پست مفید Hildaa تشکرکرده اند .

    Shayeste (جمعه 05 خرداد 96), Ye_Doost (جمعه 05 خرداد 96), خادم رضا (جمعه 05 خرداد 96), ستاره زیبا (دوشنبه 08 خرداد 96)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1396-3-05
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    594
    سطح
    11
    Points: 594, Level: 11
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 15 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بر شما ،
    انسانها همیشه دچار تعارض میشن ، تعارضی وحشتناک بین احساس و عقل ، نتیجه ش گمراهی و دور زدن باطل ،گرداگرد زندگی و فلسفه ی وجودی ماست ،
    اون دختر خانوم به شدت دچار تعارض درونی هستن و به همین دلیل دمدمی مزاج تشریف دارن ، آدمای دمدمی مزاج اصلا آدمای خوبی برای تصمیمات محکم زندگی ما نیستن ، وعشق یک تجربه ی پر از تضاد هست ، کشمکش بین عقل و احساس ، عقل می سنجه و انتخاب میکنه ، احساس هم از انتخاب هامون مراقبت میکنه ، ولی به شرطی که در یک راستا باشن ، تطابق عقل و احساس ما رو همیشه برنده ی انتخاب هامون میکنه
    نه خود شما و نه اون خانوم هیچکدم دچار تطابق احساس و عقل نیستید ، عقل هر دوتون حکم به جدایی و بیهوده بودن این رابطه میکنه ، ولی این احساسات شما دو نفر هست که به هم نزدیکتون میکنه ، اگر انتخاب های ما استدلال های محکم عقلانی نداشته باشن محکوم به شکست و نابودی هستن ،
    یک قاعده ی کلی براتون از تجربیاتم بگم ( هر گاه بین عقل و احساس تضاد پیش اومد ، همیشه و همیشه حق و درستی با عقل خواهد بود ، ) لطفا این کار غیر عقلانی رو کنار بگذارید ، و این قدر در مقابل احساساتون سست نباشید ،
    اون خانوم یک بار عشق یک تازه وارد رو به شما برتری دادن ، حال میخواد اسمش رو اشتباه یا کودکی بذارن ، مورد بعدی این هست که ایشون درک درستی از زندگی مشترک و تاهل ندارن ، تاهل یعنی تعهد ، کسی که برای عشق شما تعهد نداشته برای کسی دیگه هم نداره،چنان که عشق شما رو به خواستگارش فروخت ، و حالا هم عشق شوهرشو داره به شما می فروشه ،
    از این آدما دوری کنید ، چون به هیچ وجه انتخاب های درستی برامون نیستن که بخوایم براشون مسیرهای زندگیمونو عوض کنیم ،
    و مورد آخر اینکه بنابر اخلاقیات و حسن و قبح ذاتی برخی امور ، مثله خیانت ، به شما توصیه میکنم از رابطه به یک خانوم متاهل دوری کنید ، اگر اون دختر خانوم عقل درست حسابی ندارن ، اگر ایشون توانایی انتخاب های درست رو ندارن ، شما چرا افسار عقل و زندگیتونو به این خانوم دادید؟
    اگر ایشون خواهات با شما بودن هستن چه اشکال داره شما امتناع کنید؟ شما فرض رو بر این بگذارید که ایشون قابلیت تشخیص درست از نادرست رو ندارن ، شما که قدرت تشخیص رو داری پس تمومش کن این رابطه رو ،
    ببینید در این نوع رابطه ها همه صدمه میبینن، خودتون ، اون خانوم ، شوهر اون خانوم و نزدیکان طرفین ، چرا میخواید همچین ظلم و اشتباهی مرتکب بشید ؟
    درسته این وسط احساسات به شدت آدم رو منفعل میکنن ولی راه های کنترل احساسات رو هم یاد بگیرید ، شما همین حالا هم دلایل عقلی زیادی برای تموم کردن این رابطه دارید پس به ندای عقل و وجدانتون لبیک بگید ، خداوند عقل رو چراغ ما در مسیرهای تاریک زندگی قرار داده ، موفق باشید

  9. 2 کاربر از پست مفید Forgotten تشکرکرده اند .

    آوای بهشت (جمعه 05 خرداد 96), خادم رضا (جمعه 05 خرداد 96)

  10. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    Hildaa خانوم خوشحالم که این حرفها رو از طرف شما میبینم
    امیدوارم هم شما و هم نویسنده این تاپیک راه درست انتخاب کنید
    میدونید مشکل از کجاست؟
    مشکل از اینجا شروع میشه که ما تقاوت بین خوب و بد تشخیص میدیم ولی نمیتونیم خوب انجام بدیم چون احساساتمون غلبه کرده بر عقلمون

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 فروردین 01 [ 01:59]
    تاریخ عضویت
    1396-3-05
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    4,203
    سطح
    41
    Points: 4,203, Level: 41
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. بله درست میفرمایید. و باور کنید تمام این حرف ها رو چندین بار بهش زدم و حتی یه بار هم شماره ام رو عوض کردم ولی نمیدونم چطوری شماره م رو مجددا پیدا کرد. همیشه بهش میگم نمیخوام گوشه ای از یک خیانت باشم و باید به شوهرش فکر کنه و...

    - - - Updated - - -

    از تمامی دوستان تشکر میکنم. حرف هایی که میزنید کاملا درسته...
    متاسفانه پای خیانت به این قضیه باز شده و همیشه گفتن نمیخوام قسمتی از یک خیانت باشم. البته اجرای تصمیمات عقلانی در عمل یکمی سخت هستش ولی الانش هم احساس بهتر و واضح تری نسبت به قضیه دارم.

  12. #8
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یاد داستان پینو کیو و اون روباه افتادم
    که هی گوله اقا روباه رو میخورد
    هر روز یه طرفند

  13. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    غبار غم (شنبه 06 خرداد 96)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    از متن صحبت هاتون واضحه که اون دختر خانم هیچوقت عاشق شما نبوده. فقط از دیدن این حالت شما لذت می بره. مشابه این برای یکی از همکاران سابق من هم پیش اومد که طرف ناغافل قول و قرار چند ساله ازدواج رو بهم زده و با کسی دیگه ازدواج کرد. بعد از گذشت سال ها و با داشتن فرزند زنگ زده به پسر بیچاره (اون آقا تا اون موقع از ضربه ای که خورده بود نتونسته بود ازدواج کنه، البته بعدا ازدواج کرد) که فقط میخواستم حالت رو بپرسم. اینم یه جور مرض بعضی خانم ها (بلانسبت بقیه) است.

    شما هم اگر خودتون نخواهید ایشون نمی تونه مجبورتون کنه که ارتباط داشته باشید. مشکل از خود شما است که هنوز امیدوار هستید. لطفا به خودتون دروغ نگید که نیستید. اگر واقعا مایل به ادامه این رابطه نیستید خیلی راحت پیام ها و ... رو نادیده بگیرید و جواب ندید. بالاخره خودش خسته میشه میره پی کارش.

  15. 5 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    آوای بهشت (شنبه 06 خرداد 96), جوادیان (شنبه 06 خرداد 96), ستاره زیبا (دوشنبه 08 خرداد 96), شیدا. (جمعه 05 خرداد 96), غبار غم (شنبه 06 خرداد 96)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    دوست عزیز ایشون راهشونو از شما جدا کردن و دارن زندگیشونو میکنند و شما حکم زاپاس رو دارین براشون

    زاپاس و گفتم تا کمی بهتون بربخوره و احساساتتون فروکش کنه

    احساسات و تمرکزتونو از اون خانم به هر نحوی هست جدا کنید و یه مسیر روشنی رو برا خودتون ترسیم کنید

    شما هم حق دارید برا خودتون برنامه بریزید و برید خواستگاری با دختر مورد علاقتون .. نه با دختری که نمیدونه مسیرش چیه ؟ اصلا نمیدونه داره به شوهرش خیانت میکنه

    شما الان باید کلا رابطه تونو تعطیل کنید و یه دقیقه هم معطل نکنید.. به فکر ایشون هم نباشید..

    شما با این کار به خودتون و ایشون لطف بزرگی میکنید.. هر چقد ارتباطتون با ایشون زیاد بشه وابستگی ایجاد خواهد شد و از اون طرف سردی برای ایشون به شوهرش

    و عامل این سردی شمایید و اگه فردا شوهرش بویی ببره و از پیامهاتون پرینت بگیره کار به شکایت و ابرو ریزی خواهد کشید

    پس تا اتفاقی نیفتاده خودتونو بکشید کنار

  17. 3 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    آوای بهشت (شنبه 06 خرداد 96), ستاره زیبا (دوشنبه 08 خرداد 96), غبار غم (شنبه 06 خرداد 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.