به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 اسفند 96 [ 12:35]
    تاریخ عضویت
    1393-6-08
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    2,866
    سطح
    32
    Points: 2,866, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    تعصب و سختگیری همسر

    با سلام و خسته نباشید. من 10سال پیش لیسانسمو گرفتم و حدود 9ساله که کار میکنم. 5ساله ازدواج کردم قبل ازدواج هم 2سال با همسرم دوست بودم.
    من مشکلات زیادی دارم تو زندگی که خستم کرده و واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم.
    همسرم خیلی سخت گیر و تعصبیه از اول اینطور بود اما همه گفتن به مرور زمان درست میشه اما نشد. واقعا اذیتم میکنه جوری که فشار روحی رومه افسرده و عصبی شدم ، با کوچیکترین چیزی از کوره در میرم و کاملا اعتماد به نفس خودم و از دست دادم.
    بزرگترین اشتباه من این بود که موقع ازدواج هیچ شرطی براش نزاشتم واسه همین هرچی میشه میگه من از اول گفته بودم.
    اولا که با دوستام به هیچ عنوان نمیتونم جایی برم قراری بزارم. تنها بخوام برم بیرون حتما باید دلیل داشته باشه و قبل تاریکی هوا باید خونه باشم. لباس و تیپی که میزنم باید به سلیقه همسرم باشه و هرلباسی و نمیتونم بپوشم رنگ شاد مث زرد و صورتی و قرمز که اصلا حتی کفش و کیف...
    اجازه رانندگی ندارم با اینکه 10ساله گواهینامه گرفتم انقدر اعتمادبه نفسم و ازم گرفته الان احساس میکنم میترسم رانندگی کنم. میخواستم ادامه تحصیل بدم که کارم و عوض کنم و اگه بشه معلم بشم اجازه نداد.
    دلم میخواد واسه خودم سرگرمی و تفریح داشته باشم اما هرکاری نمیتونم بکنم ایشون باید تایید کنه و اگه خوشش اومد و با اون کار موافق بود.
    واقعا کلافه شدم احساس میکنم تمام جوونیم و زندگیم داره سر این مسائل هیچ و پوچ از بین میره . منی که تو یه خانواده ای بزرگ شدم که تاحد معمولی حجاب داشتم پدر و برادرام اصلا بهم گیر نمیدادن اما خودم همیشه ملاحظه لباس پوشیدن و همه چیو داشتم الان باید اینطوری زندگی کنم.
    من سه روز درهفته الان چندساله میرم باشگاه. هربار که میخوام برم باشگاه باید زنگ بزنم بگم دارم میرم اگه یه بار یادم بره دعوامون میشه. کافیه تلفنمو جواب ندم بازم دعوامون میشه
    زود برم خونه میگه چرا زود اومدی دیر برم خونه میگه چرا دیر اومدی کلا واسه همه چی باید جواب پس بدم.

    واقعا درمونده شدم نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیز

    ما یه آشنا داشتیم همسرش مثل شما بود و خانومش به هر سازی که زدن رقصید آخرش هم هیچی از زندگی نفهمید همه هم می گفتن از دوست داشتنه ولی خانومش رو داغون کرد. به نظرم هرچه زودتر به مشاوره برید و اگه نشونه هایی از شکاکی در شوهرتون هست حتما حتما درمان کنید. با رعایت کردن اوامرشون و ترسیدن از دعواهای ایشون و گوش دادن به حرفشون فکر نمی کنم کمکی بهشون بکنید . البته اگر اوضاع و سختگیریهاشون به همین شدتی هست که گفتین و من برداشت کردم.

    ببخشید اگه چیزی که نوشتم زیادی منفی بود شاید به خاطر ذهنیتم از اون آشنامون بود. فکر کردم شوهر شما هم به اون شدت شکاک یا متعصب هستش. در هز صورت راضیش کنید بیاد مشاوره و مشاور راهنماییتون کنه بهش یاد بده شما هم حق زندگی دارین. شاید این رفتارش ریشه در گذشتش داره بذارید با مشاوره رفتن این مشکل رو پیدا کنه و حل کنه.

    اگر راضی نشد بیاد خودتون باهاش حرف بزنید البته بدون سرزنش یا گله و شکایت. فقط احساساتتون رو بگید و چیزی که دوست دارید. مثلا بگید منم نیاز دارم با دوستام دو ساعت برم بیرون می دونم دوستم داری و نمی خوای اتفاق بدی بیفته و جامعه خرابه و از این حرفا اما دوستام رو بهت معرفی می کنم بشناسشون و مطمئن شو که خوبن بعد اجازه بده باهاشون در ارتباط باشم. چون واقعا احساس تنهایی می کنم

    ازین متنهایی هست که در مورد شناخت زن ها و مردها می گن مثلا می گن خانومها دو ساعت تو جمع زنونه باشن 2 روز شاد و پرانرژی هستند (تو صفحات مجازی زیاده) براش ارسال کن در مورد مردها هم می نویسن اونا رو هم ارسال کن ازش بپرس درسته یا نه. اگه دوست نداشت بیاد مشاوره خودت تفاوت جنسیت ها و علائقشون رو بهش بفهمون.

    بهترین کاری که می تونی بکنی اول مشاوره است دوم حرف زدن و دردودل در مورد احساس خودت بازم می گم حواست جمع باشه اونو مقصر ندونی و اصلا از ضمیر تو توی جمله هایت استفاده نکن . فقط بگو من. من احساس می کنم. من دوست دارم. من بهت اعتماد دارم. من خوشحالی تورو می خوام و ....

    موفق باشی

  3. 2 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    کلانتر جو (سه شنبه 08 اسفند 96), غبار غم (چهارشنبه 03 خرداد 96)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 خرداد 97 [ 04:49]
    تاریخ عضویت
    1395-3-05
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,771
    سطح
    32
    Points: 2,771, Level: 32
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    79

    تشکرشده 133 در 75 پست

    Rep Power
    27
    Array
    والا شاید کارم اشتباه باشه و شما اینجا اومده باشی فقط واسه همدردی و نه پیدا کردن اشتباهاتت
    ولی اونطوری که من این اتفاقات رو میبینم اینه که در نهایت بی تجربگی و بی اطلاعی و عدم شناخت صحیح و فقط با تکیه به حرف دیگران(بعد ازدواج خوب میشه!!!!!!!!!آخر سر خواص شفا دهنده ازدواج رو درک نکردن ولی طبق گفته بعضی ها همه چی بعد ازدواج خوب میشه) که اگه ذره ای شناخت دیگران رو بلد بودی میدونستی شخصیت آدما اصلا تشکیلش مربوط به این سن نیست و از بعد همون سن تقریبا اصلا تغییر ممیکنه(البته جهت کلیش همونه و حالاتش کمی عوض میشه)الان این اتفاق هایی که اینجا هست هم کاملا طبیعیه که شما احساس مقلوب بودن و ضعیف بودن کنی
    متاسفانه آدم شکاک هم نیاز به دلیلی نداره واسه شک و کنترل و اصلا یکی از ویژگی هاش که نشونه مرزش هست همینه که بدون مدرک و دلیل به همه چی شک دارن و همیشه فکر میکنن بقیه قراره بهشون آسیب بزنن پس میخوان همه تحت کنترلشون باشن(رفع این حالت فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط با اراده بازم ده بار فقط خود شخص(نه با اجبارو تحت فشار گذاشتنش توسط دیگری)و با مراجعه به روان شناس و روان کاوی و رفع گره های ذهنشون هست)که ماه ها طول میکشه
    وگرنه از ما و شما کاری ساخته نیست
    راه های زیادی نداری
    یکی اینکه کاملا منزوی بشی تمام تفریحاتتو تکی و تو خونه و بیشتر الکترونیکی انجام بدی و بقیشم بسوزی و بسازی
    اگه بچه نداری و پول و یا حمایت خانواده رو داری طلاق بگیر برو
    من که انتخاب دیگری نمیبینم
    تلاش برای تغییر انسان ها===اشتباه ترین کار

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1392-7-30
    نوشته ها
    154
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 125 در 66 پست

    Rep Power
    30
    Array
    منم كاملا مشكل شما رو دارم و كاملا كاملا دركت ميكنم زندگي با همچين ادمايي خيلي سخته منم ٤/٥ سال ازدواج كردم و الان طبق گفته شما تمام تفريحاتم طرز لباس پوشيدنم طرز بر خوردم طرز رفتارم همه و همه رو طبق خواسته شوهرم كردم ولي متاسفانه دو مقابل اين همه تغيير نه پاداشي ديدم نه چيزي منظورم از پاداش اين كه حداقل در مقابل رفتار هاي من يكي دو مورد هم اون تغيير ميداد كه نداد. تنها راهكار من برا شما اينكه تو درون خودت به اين فكر كن كه يا بايد با اين اقا زندگي كنم يا نه طلاق ميگيرم اگه ميخواي زندگي كني خودت باهاش وقف بده چون همچين ادمايي جوري هستن كه اگه ببينن باهاشون راه مياي و حتي به نظرياتش علاقه هم نشون ميدي به ظاهر به مرور زمان از حساسيت مي افتن و كمتر ميشه ولي اگه هميشه در مقابلش بايستي بدتر ميكنن از اوني كه هستن هم بدتر ميشن. مشكل اين جور ادما با تو ومن اين و اون نيست مشكلشون ذاتي و تربيتي و فرهنگي كه كاش خدا به پدر مادراشون دره اي انصاف ميداد تا همچين ادمايي تحويل جامعه نميدادن تا دختر مردم بدبخت كنن. من اوايل با خانوادش اين مسايل مطرح كردم جوري با من برخورد كردن كه اينا رفتارهاي طبيعي هستش اوني كه طبيعي نيست منم كه مثل اعراب جاهل زندگي نميكنم برده بودن قبول نميكنم.
    خلاصه شما هم بافكر به اينا ميپوسي اصلا بهشون فكر نكن.سعي كن راه بياي شايدم راه اشتباه ولي من كه تسليم شدم به خاطر دخترم. فقط فقط به خاطر اون

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    عزیزم اینجور آدما تنها نکته ای که دارن اینه که شما براشون غیر قابل باوری! همین و بس! حالا من باز از پدرم مثال بیارم میگن همش پدرم پدرم میگه اما خب حداقل یه چیزیه که به عینه درکش کردم.
    از نظر پدرم که خیلی آدم بددلیه همه دخترا خوبن به قول خودش گل و مامان!!!!!!!!!! اما من بدم! چجوری بدم؟ بی حجابم! بی کفایتم! چن روز پیش پدرم یه هفته با هیچکدوم از ماها لام تا کام حرف نمی زد، بلاخره بعد از یه هفته!!!! به مامانم گفت دخترت! جلو خانواده خواهرات بی حجابه!!!! هرچی با مامانم فک کردیم که من چطوری می تونم با یه مانتوی گشاد و زیر زانو که از روش یه بالاتنه اضافی هم داره و شال که خیلی خوب سر می کنم بی حجاب باشم به جایی نرسیدیم!!! پسر خاله هامم همگی یا خیلی سنشون بالاس و زن دارن و صدالبته چشم و دل پاکیشون می ارزه به عیاشی های پدر من، یا اینکه خیلی بچه ن و باز سر به زیر....نه باهاشون دست میدم، نه شوخی و خنده داریم با هم. بیان خونمون یا ما بریم خونشون (سالی دوبار) فقط همون دم در سلام میدیم و من که ارتباط چشمیم زیر یخبندان زیر چشمی نگا می کنم و خوش آمد میگم و دیگه هیچی! آخرش به این نتیجه رسیدم که چون من جلو حرفا و خواسته های پدرم همیشه خودمو عقب کشیدم عین قوم بنی اسرائیل حلقه بهونه گیریهاشو تنگ و تنگ تر کرده.
    یه کفشم پارسال خریدم، کاملا معمولیه، کف صاف و بدون پاشنه، سفید جلو بسته (برا تابستون خریده بودم) از ترس پدرم نمی تونم بپوشمش، اونو که می پوشم دیوونه می شه. اخماش میره تو هم، فشار عصبی بهش دس میده، تا مرز سکته پیش میره! عرق می کنه! آخه من تا کی باید کتونی مشکی پام کنم، به خدا دیگه خسته شدم. لباس پوشیدن دخترعموهام رو دوس داره . اونام واقعا آبزیرکاهن. جلو پدرشون رعایت می کنن (دقیقا مثه من ب این تفاوت که لباسای اونا تازه و مارکه، لباسای منم کهنه و معمولی) وقتی که میبینن پدرشون نیس روسری و شال و میندازن دور! (تا این حد، من اهل چغلی نیستم ولی یه بار به پدرم این موضوع روگفتم و جالبه که بدونید گقت: اتفاقا کار خوبی می کنن!!!).......من هیچ وقت نخواستم مثه اونا باشم، دوس دارم خودم باشم اما این خودم با وجود اینکه به چشم بقیه ساده س به چشم پدرم رقاصه زمان ناصرالدین شاهه!
    پریروزم مهمون داشتیم، غریبه بودن و برا یه مساله کاری اومده بودن خونمون، منم مثه همیشه بودم.....باز پدرم گفته بود که دخترت بی حجابه!.....

    برا همین میگم برا اینجور آدما غیر قابل باورین. آدم مریم مقدسم که باشه، باز فایده ای نداره و همیشه مقایسه میشه.......دیروز داشتم فیلم میدیدم، پدره گیر بیخودی به دختره میداد، دختره حرف قشنگی زد، به دوستش گفت: وقتی پدرم منو باور نداره من خودم چطوری می تونم خودمو باور داشته باشم؟!!!!


    فک می کنم در مقابل این آدما برای اینکه بیش از حد تحریکشون نکنیم باید حرف رو حرفشون نیاریم. شایدم غلط باشه ها ولی بلاخره از بحث و جدل بهتره فک کنم. نمی گم بریم سراغ راه های خلاف، ما که صافیم و خدا از دلمون خبر داره، خودمون رو تو شرایطی قرار ندیم که بیش از این کوچیکمون کنن. میگن روسریتو بیار جلو، بگین باشه. قبل بیرون رفتن بهم زنگ بزن بگین چشم عزیزم، هرچی شما بگی! (یکمم هندونه بغلش بدین!)......هرچند، کسی که ذره بین بگیره دستش دنبال ایراد بگرده، حتما یه چیزی پیدا می کنه
    ویرایش توسط غبار غم : پنجشنبه 04 خرداد 96 در ساعت 22:21

  7. کاربر روبرو از پست مفید غبار غم تشکرکرده است .

    آوای بهشت (جمعه 05 خرداد 96)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسرم بیش از حد متعصبه
    توسط سپیده64 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 مرداد 94, 18:19
  2. جملات قصار بزرگان در مورد سخت گیری و تعصب
    توسط مدیرهمدردی در انجمن سخنان نغز و جملات قصار بزرگان
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 بهمن 90, 11:42
  3. مرد متعصب به کی میگن؟(بدبین)
    توسط پرستوی سفید در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 فروردین 90, 21:05
  4. تعصب بیش از حد شوهر خواهرم
    توسط شاپرک جون در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 03 اسفند 89, 07:58
  5. تعصب از کجا می‌آید؟
    توسط Niloo55 در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 12 تیر 88, 10:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.