سلام برهمه دوستان عزیزم
حالتون خوبه ؟؟
حدود 2سال بود که دختر عمهمو دوست داشتم و دلم میخواست باهاش ازدواج کنم.
اول میخواستم از طریق تلگرام باهاش ارتباط برقرار کنم و به قول گفتنی مخشو بزنم و کم کم قضیه رو مطرح کنم. (شرمنده اینطوری گفتم اما خب بالاخره اینم راهی بود که به فکرم رسید و بعضی ها بهم پیشنهاد دادن)
اما این کار رو نکردم...
با مشورتهای دوستام، تحقیق و انجمنها و ... به این نتیجه رسیدم که بصورت رسمی و از طریق خانواده اقدام کنم... که این بهترین راه است. و دخترم اینطوری بیشتر خوشش میاد و جذبت میشه.
همین کارو کردم و قضیه رو به پدرم گفتم...
پدرم هم یک ماه پیش قضیه رو به عمم گفت و قرار شد بهمون جواب بدن.
در این یک ماه یکبار زنگ زدیم و جواب خواستیم که گفتن هنوز به نتیجه نرسیدیم و به محض اینکه برسیم خبر میدیم.
تا اینکه دیروز بعد از گذشت یکماه خود عمم زنگ زد به بابام و گفته که ما نظرمون مساعد نیست
و دلیلش هم گفتن بیماری های ژنتیکی و ...
نمیخواهیم تا وقتی که بچه دار بشن همش استرس و ... داشته باشیم و مثال دوستاش رو زده که همش به دکتر و آزمایش هستند و ...
من فکر نمیکنم دلیل واقعیش این باشه و احتمالا خود دختر عمم منو نخواسته.
دلیل اینم باشه خب اول باید بریم مشاور ژنتیک و ... احتمالا بهونشون بوده :(
حالا نمیدونم چیکار کنم
من که با یک نگاه عاشق نشدم که بخوام با یه جواب منفی کنار بکشم. 2ساله میخوامش اما حالا مطرح کردم.
همه شرایط ازدواج و ... رو هم دارم و هیچ مشکلی ندارم.
بابام بهم گفت اگه میخوای خودت برو با دختر عمت حرف بزن و تلگرام بهش پیام بده و حرفت رو بزن. باید سمج باشی اگه واقعا میخواهیش.
حالا چیکار کنم به نظرتون؟؟
حالم خوب نیست. خیلی ناراحتم.
همون راه اول رو میرفتم بهتر نبود؟؟ :(
تورو خدا شما هم راهنماییم کنید.
ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)