[align=justify]سلام ،
گفته بودم که از این انجمن خیلی خوشم می آید . فقط امیدوارم پرحرفیم را ببخشید و خسته نشوید .
امروز می خواهم از یک تجربه و از یک خاطره منحصر بفرد با شما صحبت کنم که حتی نمی توانم لحظه ای از آن فارغ شوم . سوالاتی که خودآگاه و ناخودآگاه با من است و هر روز با آن زندگی می کنم و در تلاشم که تنها و یا با تن ها به عمق و معنای آن بیفزایم . پس یاریم کنید .
********
چندی پیش یعنی در ترم تحصیلی که دارد نفسهای آخرش را می کشد برای گروهی از دانشجویانم موضوع زیر را به عنوان پروژه درسی تعریف کردم :
"بررسی منشاء پیدایش انسان "
و ضمن تقسیم آنها به سه گروه مجزای 12 تا 15 نفره و تعیین سرگروه از آنان خواستم این بحث را از دو دیدگاه مورد
بررسی قرار دهند :
1- بررسی این موضوع از دیدگاه الهیون و ادیان (اسلام ، مسیحیت ،یهود، زرتشت و بودا)
2- بررسی این موضوع از دیدگاه علوم طبیعی (داروینیسم و ...)
(البته گروه سوم موضوع دیگری داشت)
از آنها مصرانه خواسته بودم از ارائه تحقیقات یک نفره پرهیز کنند و دقیقا برای من مشخص کنند که هرعضوی از گروه چه وظیفه ای دارد . و حتی اگر قرار است فردی کتابی را بخواند نام کتاب ، مقابل اسمش نوشته شود ...
آز انها خواسته بودم ضمن پژوهش مستقل ، هر دو گروه باهم تعامل و گفتمان نزدیک داشته و از نتیجه مطالعات یکدیگر مطلع بوده و در پایان هر هفته به من گزارش بدهند ...
********
9/9/86 برای من روز بزرگی بود .
دوست دارم شما را در لذتی که از لحظه لحظه ی آن روز بردم شریک کنم .
وقتی در روزی که خارج از روزهای تدریسم بود به دانشگاه رسیدم و به کلاس رفتم ، از تعجب بر جا ماندم...
از بچه های عزیزم خواسته بودم که پروژه های خود را صرفا با power point و بوسیله ی ویدیو پروجکشن ارائه کنند و گفته بودم ارائه ی یک نفره از گروهها را نمی پذیرم و حتما باید چند نفر از طرف هر گروه صحبت کنند ...
وقتی به کلاس رسیدم از هیجان و شور حاکم بر کلاس خشک شدم . جالب بود ... کلاس به هم ریخته بود و آنقدر انرژی در فضا پراکنده بود که کسی نه مرا دید و نه مرا شناخت ...
هر کسی مشغول یک کاری بود . یکی داشت کلاس را تاریک می کرد . کسانی صندلی می چیدند . دیگرانی کاغذهایی دستشان بود و راه می رفتند و می خواندند . چند نفری مشغول آماده کردن دستگاه ویدیو پروجکشن بودند و ...
نمی دانید چه هجمه ی غریبی از احساس ، هیجان ، تلاش و تمنا به سویم روان بود ...
بالاخره یک نفر مرا دید و داد زد : سلام استاد و بعد ... همه مرا دیدند ...
راستش را بخواهید دلم نمی خواست کسی مرا ببیند . بیشتر دوست داشتم در آن فضای پرشور معنا دار غرق شوم ...
حتما متوجه شده اید این شور و حرارت از کجا نور می گرفت . واضح است ، از خود سوال :
" منشاء پیدایش انسان "
از شما می پرسم :
براستی منشاء پیدایش انسان کجاست ؟
" از کجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود ؟ به کجا می رم آخر ؟ ننمایی وطنم ؟ "[/align]
********
<center>
<div dir="rtl">
<table width="500" height="80" border="0">
<td align="right" valign="top">
[align=justify]خدای من ، تو را می پرستم و می پرستم و می پرستم ...
هدف من زنده و در جریان بود ، فارغ از هر نتیجه ای و فقط و فقط می خواستم ایجاد سوال کنم .
معتقدم این سوال و سوالاتی از این دست در برگیرنده ی معنای زندگی انسان ست . و اگر من بنا به هر دلیلی از جمله پذیرش صرف و بدون تلاش برای فهم و چرایی القائات ، الگوها ، انگاره ها و آموزه های درست یا نادرست حاکم بر افراد و خانواده و جامعه و محیط و اجتماع و از ورای این سطحی نگری ها نتوانم به زندگی نگاه کنم بهره ای از آن نخواهم برد ...
عقیده دارم با طرح این پرسش و تلاش برای یافتن پاسخ ، انسانی خواهم بود اندیشه مند، عمیق و پویا که نه به خود اجازه می دهم دیگران را بازیچه افکار و احساسات همیشه در جریان خودم کنم و نه به کسی ، چیزی یا جریانی اجازه خواهم داد که آگاهانه یا ناآگاهانه مرا و احساسات مرا و افکار و وجود مرا به بازی بگیرد ....[/align]</td>
<td align="center">
<img src="http://www.hamdardi.net/imgup/28/1254902139_28_bd9d1095f7.jpg" </td>
</table>
</div>
<div dir="rtl">
<table width="500" height="80" border="0">
<td align="right" valign="top">
[align=justify]
<img src="http://www.hamdardi.net/imgup/28/1254903488_28_191b1856f0.jpg" </td>
[/align]</td><td align="center">
به نظر من ارزش و اعتبار انسانها به سوالات آنهاست و به آنچه که می خواهند بدانند ، داشته باشند ، جستجو می کنند و تلاشی که برای یافتن پاسخ می کنند ...
اگر در این مسیر اشتباه می کنند چه باک ؟ که اشتباه کردن بهتر و ارزشمند تر از بیفکری و پذیرفتن هرچیزی بدون تامل و اندیشه است ...
اگر اشتباه کنی می توانی این امید را داشته باشی که روزی پی به اشتباهت ببری اما اگر نه، همیشه دستاویز و عروسک دیگرانی هستی که به جای تو فکر می کنند ، به جای تو احساس می کنند و به جای تو تصمیم می گیرند ...
با خود فکر می کنم اگر بپرسم کیم ؟ چیم ؟ و ارزش من چقدر است ؟ و ....
یعنی یاد گرفته ام که تلاش کنم چیزی را بدون درک معنا و دربست نپذیرم و به همه چیز به دیده ی سوال نگاه کنم ...
یعنی خواهم توانست و خواهم آموخت که جریانات روزمره و عادی زندگی را بزرگ نبینم و این همه چیزهای به ظاهر سخت را با استواری ، با خلاقیت و اگر نه به سهولت اما به سادگی پشت سر بگذارم .
</table>
</div></center>
معما این ست :
باید معنا ، چیستی و چرایی امور را درک کنی تا بتوانی عبور کنی و جلو بروی وگرنه ، اگر هوشیار و پر از ظرافت و فهمیدگی نباشی ، ساده ترین موضوعات برایت پیچیده ، لاینحل ، آزار دهنده و دیگرگون خواهد بود ...
وقتی پر از سوال باشی می توانی مفید باشی ، می توانی سازنده باشی ، می توانی دوست بداری و دوست داشته شوی . می توانی پر تلاش باشی و راه حل بیابی ، می توانی از میان کوله باری از رنج ها ، موانع و محدودیتها راهی برای عبور پیدا کنی .. می توانی روشن ببینی و از خودت ، تغییراتت ، سختی هایت و اشتباهاتت نهراسی ، درس بگیری و پیش بروی ... می توانی بفهمی که تو هم انسانی هستی همچون بقیه که با آزمون و خطا بزرگ می شوی ،..
با سوال کردن و کنکاش و جستجو ، می آموزی که انسانها با هم برابرند و هیچ کس به هر دلیلی مجاز به برتری جویی و سلطه گری نیست ... یاد خواهی گرفت که همانگونه که تو با تجربیات و گذشتن و آموختن از خطاها و اشتباهاتت رشد می کنی ، دیگران هم اینگونه اند ... خواهی آموخت که همانگونه که هیچ کس بر تو برتری و ترجیح ندارد ، تو نیز حق خود برتربینی نداری ...
آن وقت است که تلاش می کنی با این باور، خویشتن ، خانواده ، محیط و جامعه ای بسازی پویا و متحول ... و در این راه ناهموار و پر افت و خیز ، هیچگاه نقش خودت را کوچک ، ضعیف ، ناچیز و ناتوان نخواهی دید ... بلکه با تکیه بر بزرگی وجود، همیشه تاثیر گذار و نافذ خواهی بود ...
********
از سوال نترسید و از تغییر واهمه نداشته باشید . هر سوالی جوابی دارد و هر جوابی سوال دیگری و این معنای انسان بودن است ...
کودکان را دیده اید که همه چیز برایشان سوال است ؟
گاهی احساس می کنم باید کودکی باشم همواره پر از سوال ، که اگر ابتدا کودک نباشم ، انسان نخواهم بود ...
********
ارائه شروع شد ، می خواهم با شما صادق باشم . اعتراف می کنم که مغلوب شدم . مغلوب عده ای جوان جستجوگر که کنکاش ذهنی مرا با خود به ژرفا بردند ...
********
لحظه ها می گذشت و بحث پایان نمی گرفت . هرگروه چیزی نزدیک به 20 الی 25 کتاب خوانده بود . کتابها و تعالیم ادیان مختلف به دقت بررسی شده بود . سیر نتایج پاسخهای علوم طبیعی به این پرسش همیشگی بشر با شفافیت و موشکافی تمام ، خوانده شده بود ....
********
و چه بگویم؟ حتما دلتان می خواهد بدانید نتیجه این همه جستجو و تلاش چه بود ؟
شما چه فکر می کنید ؟
به نظر شما منشاء پیدایش انسان از کجاست ؟
ادامه دارد ...[/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)