به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    همیشه طرد شدم

    به نام اونی که در دلهای شکسته جا داره
    سلام دوستان خوب بعد از مدت ها اومدم ازتون راهنمایی بخوام

    بدون تعارف با خودم و خیلی صریح بگم از 19 سالگی تا الان که بالای بیست و چند سال هستم . سه چهار مورد جدی بجز موارد غیر جدی رابطه به قصد شناخت داشتم. من از دوستی ی طولانی مدت خشم نمیاد اما از ازدواج سنتی هم خوشم نمیاد و ترجیح میدم یکی دوماهی لااقل اشنایی اولیه باشه و بعد رسمی بشه اما بی تعارف فکرمیکنم درتمام موارد طرد شدم. البته که افرادی رو که انتخاب میکردم یعنی به محبتشون جواب میدادم از خودم بالاتر بودن و قوی تر بودن بعلاوه که من اعناد به نفسم از بچگی به خاطر تربیت خانوادگی خوب نبود
    الان هم قلبم شکسته و درد داره چون باز به خاطر رفتارم یا هرچیزی که خودم نمیدونم طرد شدم. اما دلیلش رو بالاخره فهمیدم من به خاطر وابستگی طرد میشم. اون طرف مقابلم میبینه شخصیت محکم و مستقل و فعالی ندارم و بجاش وابسته هستم و دنبال کمک با تمام احسا برتر بینی خودش باز من رو طرد میکنه
    من از کسایی که توی موقعیت من بودن و خودشونو اصلاح کردن کمک میخوام چه جوری باید از وابستگی و ضعف های این شکلی خلاص شد؟
    بیشتر ادمایی که منو میخوان مردای میان سالو با اختلاف ده پونزده سال و جوون های همسن خودم یاهام نمیمونن یا کلا منو انتخاب نمیکنن

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 مرداد 96 [ 18:45]
    تاریخ عضویت
    1396-1-23
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    926
    سطح
    16
    Points: 926, Level: 16
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 83 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سوالی که اول مطرح میشه اینه که ایا مطمن هستید طرفهاتون هم دنبال اشنایی برای ازدواج میگشتند؟!
    واقعتش رو بخوام بگم بر اساس تجربه اونچیزی که من متوجه شدم وقتی یه پسر دختری رو پیدا میکنه که میتونه مدتی باهاش باشه و سرگرم باشه و خوش باشه بهش نه نمیگه! تقریبا همه پسرها بدشون نمیاد یه رابطه دوستی با یه دختر حالا با درجات مختلف داشته باشند... ولی وقتی بحث ازدواج پیش کشیده میشه اکثرشون چرتکه هاشون رو درمیارن و بالا پایین میکنن ببینن از ازدواج چی عایدشون میشه! چرا؟ چون ازدواج تعهد داره! چرا؟ چون ازدواج خرج داره! چرا؟ چون ازدواج حرف دوستی چندماهه نیست! ازدواج حرف یه عمره! چرا؟ چون نظر مامان و بابا و خواهر و خاله و عمه مهمه! چرا؟ .....
    پس اول مطمن شید که خودتون رو با این رابطه ها سرکار نذاشتید! چون من بعید میدونم پسری بخاطر وابستگی یه دختر اونو کنار بذارن. چون من هم که همیشه روی پای خودم ایستادم و سر همه چی سعی ام رو کردم به کسی وابسته نباشم گاهی همین طرد شدنها رو تجربه کردم..

  3. 4 کاربر از پست مفید coastmelody تشکرکرده اند .

    delvand (جمعه 22 اردیبهشت 96), nardil (شنبه 23 اردیبهشت 96), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 10 خرداد 96), نادیا-7777 (شنبه 23 اردیبهشت 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط coastmelody نمایش پست ها
    سوالی که اول مطرح میشه اینه که ایا مطمن هستید طرفهاتون هم دنبال اشنایی برای ازدواج میگشتند؟!
    واقعتش رو بخوام بگم بر اساس تجربه اونچیزی که من متوجه شدم وقتی یه پسر دختری رو پیدا میکنه که میتونه مدتی باهاش باشه و سرگرم باشه و خوش باشه بهش نه نمیگه! تقریبا همه پسرها بدشون نمیاد یه رابطه دوستی با یه دختر حالا با درجات مختلف داشته باشند... ولی وقتی بحث ازدواج پیش کشیده میشه اکثرشون چرتکه هاشون رو درمیارن و بالا پایین میکنن ببینن از ازدواج چی عایدشون میشه! چرا؟ چون ازدواج تعهد داره! چرا؟ چون ازدواج خرج داره! چرا؟ چون ازدواج حرف دوستی چندماهه نیست! ازدواج حرف یه عمره! چرا؟ چون نظر مامان و بابا و خواهر و خاله و عمه مهمه! چرا؟ .....
    پس اول مطمن شید که خودتون رو با این رابطه ها سرکار نذاشتید! چون من بعید میدونم پسری بخاطر وابستگی یه دختر اونو کنار بذارن. چون من هم که همیشه روی پای خودم ایستادم و سر همه چی سعی ام رو کردم به کسی وابسته نباشم گاهی همین طرد شدنها رو تجربه کردم..
    حرفای شماکاملا درسته واقعا چرتکه میندازن و دقیقا این موضوع بوده امامشکل وابستگی و طرد شدن به خاطر اون رو هم نمیتونم رد کنم چون میفهمم که ترجیح میدن کسی رو داته باشن که اینقدر راحت بدست نیاد بعلاوه که بتونن بهش تکیه کنن و کمک بگیرن تا کمک کننده باشن

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 خرداد 97 [ 04:49]
    تاریخ عضویت
    1395-3-05
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,771
    سطح
    32
    Points: 2,771, Level: 32
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    79

    تشکرشده 133 در 75 پست

    Rep Power
    27
    Array
    منظورت دقیقا چه ویژگی هایی هست که به خودت میگی وابسته
    اختلال شخصیت وابسته ویژگی های مشخصی مثل
    نیاز افراطي به مراقبت شدن که به سلطه پذیری، وابستگي و ترس از جدايي داشتن
    بدون توصيه و اطمينان بخشي فراوان ديگران، در گرفتن تصميمات روزمره مشکل داشته باشد
    نيازمند آن باشد که ديگران مسؤوليت بيشتر مسايل عمده زندگی اش را برعهده بگيرند
    در کسب حمايت و پشتيباني ديگران بيش از حد معطل بماند، تا جايي که حتي حاضر شود کارهايي را که دوست ندارد، به خاطر ديگري انجام دهد و اين امر حالتي تکرار شونده در روند زندگي فرد داشته باشد.
    در تنهايي احساس ناراحتي يا درماندگي کند، به دليل ترس مبالغه آميز از نداشتن قدرت مراقبت از خود
    ذهنش به طرزی غيرواقع گرايانه به اين انديشه مشغول باشد که مبادا براي مراقبت از خود، تنهايش بگذارند
    و چیزهای دیگه که میتونی بگردی و پیدا کنی
    که دورانی دراز زنی با این ویژگی رو واسه ازدواج فرشته میدونستن چون همش نیاز های شوهرشو به خودش مقدم میدونسته و حرف گوش کن و کم توقع(تو همین سایت نمونش پره حتی انتظار نداره شوهرش یک ماه بتونه بهش متعهد باشه و نره با زن دیگه رابطه برقرار کنه با نهایت تاسف دوستان سایت هم رفتارشو قهرمانانه و معنوی میدونن) ولی الان دوران برابری دو جنس رو داریم میبینیم باید بگم به هیچ وجه گوش به حرف هایی که اساس دوستی رو با دیدگاه هاشون که معمولا بسیار توش منفی بافی شده نکنید که الکی میخوان همه چی بندازن گردن پسر و اون رو ناشکر بدونن که زنی به این خوبی رو نخواست و اونو موجودی نامرد و درنده جلوه بدن فقط واسه اینکه واسه خودش حق انتخاب قائل شده و تصمیم گرفته رابطرو بدون سواستفاده و حتی بی احترامی تموم کنه

    آدما توی همون کودکی تو رابطه هویت میگیرن و رشد میکنن و بهترین راه برای خودشناسی در بزرگسالی هم همین رابطه هست چه خوب که شما خودتون و مشکلتونو فهمیدید و جای پاک کردن صورت مسئله و منع خودتون از دوستی،سعی کردید وقایع اونجا رو درست تحلیل کنید و از پایان هرکدوم درس و تجربه ای کسب کنید
    ولی احتمالا حدست درسته چون معموله این نوع زن ها جذب کننده مرد سن بالا هستن که مثل بچه تروخشکشون کنه و همه مسئولیتشونو برعهده بگیره و در عوض افسار زندگیشونو بدن دستش و کاملا مطیعش بشن معمولا مردهای خیلی شکاک و سن بالا هم دیگه همشون میان سمت شما فقط واسه اینکه میشه بهتون چیره بشن و کامل زیر نظر بگیرنتون و میدونن هرکاری هم کنن شما تحمل دوری نداری و سازش میکنی نمونه اش اینجا زیاده که مرده بلاهایی سر زنش آورده که سر هرجور آدمی بیاری یک ثانیه هم رابطرو ادامه نمیده ولی ایشون تا آخر عمر میمونه و همه بدبختی های غیرضروری و زیاد رو تحمل میکنه که فقط این شوهرش تنهاش نذاره

    اول از همه خودت و صفات خودت که موجب وابستگی هست رو بشناس و دلیلشونو پیدا کن و کم کم بیا سمت استقلال و عادت های جدید که باعث کمتر شدن وابستگی و بیشتر پذیرفتن مسئولیت خودت بشه تا در انتها برسی به جایی که بگی تصمیم خودم و تلاش خودم و مسئولیتش هم با خودم اگه بردم که عالیه باختم هم درس میگیرم و دوباره تلاش میکنم
    به تنهایی که بزرگترین ترس این نوع شخصیت هست رو به رو شو و یک مدت کاملا تنها تمام تصمیماتتو بگیر و کارهاتو انجام بده و سعی کن هر اطلاعاتی راجب تصمیمت احتیاج داری رو خودت یاد بگیری و خودت تجزیه و تحلیل کنی فقط دفعه اولش سخته وگرنه اون تصمیم و کاری که آدم خودش میگیره و تا حدودی هم موفق میشه حسش صدها بار بهتر از تصمیمی هست که واسه حرف کس دیگه انجام بدی و حتی ایده آل از آب دربیاد
    دوست داشتن خودتم فراموش نشه چون تا وقتی خودتو دوست نداری اصلا تلاشی برای بهتر شدن خودت نمیکنی هروقت تونستی خودتو دوست داشته باشی تازه میتونی شروع کنی اگه این قسمت وجودت بلنگه هیچی درست کار نمیکنه
    در کل اگه واقعا از اینی که هستی ناراضی هستی و دوست داری تغییر کنی ضعف ها و تفکرات و دلیلشونو فکر کن و پیدا کن(بیشترش در کودکیه)و کم کم از بین ببرشون ویا عوضشون کن
    راه درازی در پیش داری ولی خیلی ها میتونن کمکت کنن در صورتی که حاظر باشهی جرات به خرج بدی و هر هفته حاظر به تغییر عادت هات و تصمیمات و اعمالت باشی و تحمل شکست و خرابکاری اولاش رو داشته باشی و بدونی که این شکست ها تورو به چه مسیر و هدفی هدایت میکنن اینطوری هست که خیلی راحت حتی حرف های دیگران(قطعا میگن پر رو و چشم سفید و خودسر و سرکش شده)رو تحمل کنی ولی اگه هدفتو گم کنی و اونو کم ارزش بدونی هیچ کاری نمیتونی بکنی
    درسته اولاش همه ازت شاکی میشن و حتی نفرت پیدا میکنن
    مثلا همین مادر خودم تو مراحل تغییر تربیت و کودکیم و تکمیل کمبودهام و یادگیری مهارت هایی که اون بهم یاد نداده صدبار آق و نفرینم هم کرد حالا دقیق تر مثال میزنم ببین چطور بود من ازش اجازه میگرفتم که برم بیرون این میگفت نه دوست هاتو نمیشناسم نباید بری منم واسه اینکه راضی بشه دفعه بعد با دوست هایی که از دبستان باهاشون بودم و مادر خانوادشونم میشناخت و حتی رفت و آمد هم داشتن باهم خواستم برم که بازم خودشو به مظلومیت میزد و میگفت خواب بد دیدم و میترسم و خواهش میکرد نرم منم بازم صبر میکردم تا چند روز بعد از صبح میرفتم همه عوامل رو بررسی میکردم که خواب ندیده باشه و یا امروز صفحه حوادث نخونده باشه یا حالش بد نباشه(چون واسه صفحه حوادث هم منو محدود میکرد و حتی بعضی اوقات الکی خودشو به مریضی هم میزد)وقتی فهمیدم هیچ بهونه ای نداره گفتم باید برم بیرون هوا بخورم دیدم اصلا انگار نه انگار که پونزده سالمه میگفت نه تو نمیتونی تنها چرا آخه مثلا چیکار داری باید با بابات بری باید فلان و فلان کنی و صدتا دلیل واقعا خنده دار(البته بیشتر ترس هایی هست که تو وجود مادری با شخصیت وابسته هست اینطوری میکرد و الکی ترس هاش و ضعف هاشو به من نصبت میداد)
    خلاصه من فهمیدم که تا خودم برای خودم حق استقلال قائل نشم خانوادم هرگز نمیخوان من بزرگ بشن و میخوان اصلا هیچ چیز جدیدی تجربه نکنم که مثلا شکست نخورم و واسه هر شکست انقدر سرکوفت میزدن تا دیگه جرات نکنم تصمیم مستقل بگیرم
    ولی رسید بلاخره روزی که بلاخره بتی به اسم(حرف پدر و مادرتو گوش کن وگرنه به هیچ جا نمیرسی رو که بیشتر از هزاربار بهم میگفتن)رو شکستم و گفتم این مسیر منه و زندگی منه همه جاش باید به سلیقه من باشه و شروع کردم تغییر تمام کارهای روزانه که پدرومادرعصبانی و مظطرب من واسم درست کرده بودن و تمام کارهام زیرنظر اونا بود و دوست داشتن حتی کار هایی که میتونستم خودم انجام بدم هم واسم انجام بدن که مبادا من به خودم تکیه کنم کمی اعتماد به نفس داشته باشم یادمه دوران فکر کنم پنجم ابتدایی هم حتی اسرار داشتن باید خودشون منو ببرن مدرسه و من تنها نباید برم (میگفتن مثلا تنهایی بری چیکار کنی؟مگه من بیام چی میشه؟)وحتی برنامه کتابی روزانمو که خودم مرتب میکردم اونا دوباره چک میکردن مبادا اشتباه کرده باشم(که حتی واسه اشتباه به این بی ارزشی هم باید سرکوفت میشنیدم تازه ادعا هم میکردن از عشق شدید و ازین دروغاست)
    والا واسه من چون بدون راهنمایی روان شناس بود با دعوا و بدوبیراه انجام شد به زور و با حرف های رکیک از خونه میرفتم چون دوست نداشتن تنها کسی باشم که مادرش میارتش مدرسه حتی دوران راهنمایی با اینکه کمتر از یک ربع راه بود تا مدرسم اجباری برام سرویس گرفتن(چون پیاده بری معلوم نیست تو راه چیکار میکنی پس با سرویس برو که یک راست بری و بیای) که منم نه رفت و نه برگشت از سرویس استفاده نکردم و همه پولاشون هدر رفت ولی بازم اگه چند دقیقه دیر میرسیدم باید کلی جواب پس میدادم و واسه نیم ساعت قدم زدن و هوا خوردم تو راه برگشت از خونه باید روز قبلش کلی دروغ میگفتم که مثلا فلان معلم میخواد بیشتر نگه داره و باهامون تمرین کنه تا بتونم بلاخره کمی احساس استقلال مرده خودمو با تنهایی بدست بیارم خلاصه کم کم شروع شد و رفتم سراغ تغییر و ساخت دکور اتاقم و فضای خصوصیم و عوضشون کردم و دقیقا و فقط طبق سلیقه خودم انجامش دادم و شروع کردم مسئولیت اتاقم و مرتب کردن و جارو زدن یا شصتشو خودم برعهده گرفتن و حتی بعدا جارو زدن کل خونرو(چون اصولا مسئولیت هیچی رو حاظر نبودن از کودکی بهم بدن و این بهم احساس کم بودن میداد)و بعد اتو کردن لباس هام درس کردن وعده های غذایی برای خودم و شستن ظرف های خودم و کمکم خرید لباس هام(البته اینم مجبور بودم پول روزانه خوراکی هامو جمع کنم تا بعد ماه ها یک لباس بخرم چون خانواده معتقد بودن عرضشو ندارم و حتما باید بابام باشه)البته بعد خرید کردم اولش کمی قر میشنیدم ولی بعدش خودم انتخابمو بزرگ میکردم و ازش تعریف میکردم و فقط همونارو میپوشیدم و اگه اونا چیزی انتخای میکردن(همیشه فقط سلیقه خودشونو بهم تحمیل میکردن و بهم حق انتخاب نمیدادن)میذاشتمش روی زمین باشه حتی مرتبشون نمیکردم تا چروک و داغون بشه تا اون حس تحمیلشون هم مثل لباسشون بره زیرپا و گم بشه سطل زباله حالا گفتنی ها زیاده و اگه بخوام بگم قدم قدم از چه جایی(از وابسته ترین حالت ممکن که حتی کلاس اول از ترس و اضطراب جدایی خود مدیر مدرسه دلش میسوخت و اجازه میداد با مامانم برم خونه چون فکر میکردم بدون مادرم من هیچم ومیمیرم؛دیگه خودت وضعیت عزت نفسم و جهان بینی و اعتماد به نفسمو خودت حدس بزن) ولی اون روز های جنگ و دعوا سر بی اهمیت ترین و حل شده ترین چیز ها گذشت و همشون بلاخره کم آوردن و من پیروز شدم و همشون الان منو به عنوان مردی مستقل که نیاز به هیچ کمک و کنترل و تذکری نداره و حتی از همیشه بیشتر دوستم دارن و از کار خودشون که باهام کردن خجالت زده هستن حتی دیگه از هفده و خورده ای به اینا که واسه چند دقیقه از کنترل خارج شدن باید تنبیهم میکردن وقتی گفتم کل عید رو میخوام شمال باشم و اونجا بمونم و چند روز آخر که اونا میان باهاشون برگردم هم مشکلی نداشتن و حتی ازش استبال هم شد(البته دوست داشتنشون چیزیه که خودشون میگن از من میپرسی ترسیدن حالا که از وابستگی کاملا خارج شدم تو سنین پیری واسه رفتارهایی که حتی خودشون میگن اشتباه کردن و حقو به من میدن ولشون کنم)اگه وضعیت من از اون حالت داغون(البته بیشتر واسه این بود که بچه قبلیشون که اونم پسر بوده و از شانس بد بعد چند ماه میمیره و من تقاصشو با کنترل و تنبیه و کنترل خشن در همون کودکی پس دادم بوده) رسید به جایی که هیچ اثری ازش نیست و دیگه هیچ مشکلی با بود و نبود اونا برای تصمیم گرفتن و انجام کارها و لذت بردن از زندگی بدون وجود ذره ای از عقاید اشتباه و غلط سنتی اونا که تنها مزیتش عذاب وجدان سازیشون هست زندگی کنم و تازه طعم زندگی رو بچشم و بشم دقیقا همون طوری که همیشه میخواستم باشم ولی اونا نمیذاشتن پس شما هم میتونی
    همین الانم میتونی برای عزیزان همین جا شرح بدی و کم کم تغییر کنی
    ولی اینو بدون که بدون کمک خانواده(کاری که باید توی بچگی در حقت میکردن ولی حتی بعضی هاشون مانع انجامش توی بزرگسالی میشن)واقعا سخت و دیوانه کننده هست ولی سرآخر سربلندی خاصی داره و بلاخره هم میفهمن که برای خودت کسی هستی و دیگه حق مثل یک کودک باهات رفتار کردن و سرزنش و تنبیه و تصمیم گیری و کنترل و هیچ حق دیگه ای در زندگیت ندارن چون میبینن شخص مستقلی هستی و این حرف ها اصلا به ....... شما هم نیست و مجبورن مثل یک بزرگسال بهت احترام بذارن و جلو تصمیمت سرخم کنن(شاید واژه زشتی باشه ولی کاری که در اصل انجام میدن توضیحش احتیاج به واژه زشت تری داشت که سانسور شد) اون وقته که تازه میفهمی زندگی بدون توجه به حرف اونا و یا قضاوت مردم و فقط تمرکز روی خودت و نیازهات و برطرف کردنشون در بهترین حالتی که میتونی یعنی چی و بدون این حس رو نمیشه روش هیچ قیمتی گذاشت که بهترین حس دنیاست
    در کل اگه کمی هم از چندتا روان شناس کمک بگیری و اگه فشار بقیه بسیار شدید شد اول استقلال مالی رو بدست بیاری بعد استقلال روانی اونطوری هم خوبه اصلا خود کار کردن حالا دور از میزان حقوقش به حس کنترل داشت روی خودت و سرنوشتت و از پس خودت براومدنت خیلی کمک میکنه در کل روش های صحیح روان شناس ها خیلی بهتر و کم تنش تره وای باز خودت میدونی
    موفق باشی

  6. کاربر روبرو از پست مفید mehdi.ma.mm تشکرکرده است .

    delvand (شنبه 23 اردیبهشت 96)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 خرداد 97 [ 04:49]
    تاریخ عضویت
    1395-3-05
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,771
    سطح
    32
    Points: 2,771, Level: 32
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    79

    تشکرشده 133 در 75 پست

    Rep Power
    27
    Array
    یه چیزایی رو جا گذاشتم
    دوتا کانال هم هست که ازشون کلی چیز مفید یاد گرفتم صاحب جفتشونم روان شناسه
    بنياد فرهنگ زندگی - سهیل رضایی
    https://t.me/bonyadfarhangzendegi
    دکتر فرجام جعفرپور که عشق منه یک سوال رو رایگان جواب میده ولی جدا ازش درست سوال کن متن و صوتشو گوش کن ببین چطوری باید بپرسی بعد بپرس من ازش چیزی پرسیدم جواب عالی داد هر روز هم به یک نفر جواب میده
    https://t.me/FarjamPsyCenter
    تو کانال اول مطالب راجب استقلال و مسیر تشکیل شخصیت و یا آسیب هاش رو خیلی توضیح داده جست و جو کنید پیدا میکنید یدونه فایلشو داشتم به اسم استقلال حقیقی تو مدیا فایر آپلودش کرده بودم لینکشو میذارم دیگه بقیشو خودتون پیگیری کنید
    https://www.mediafire.com/file/bl5f8...8%B3%D8%AA.mp3
    امیدوارم ناامید نشید

  8. کاربر روبرو از پست مفید mehdi.ma.mm تشکرکرده است .

    delvand (شنبه 23 اردیبهشت 96)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    گفته های دوستان عزیزمون در بالا صحیحه. منم نظر خودم رو میگم. میشه خودتون رو دقیق معرفی کنید؟ همه چیز از سنتون، میزان تحصیلاتتون، شغلتون، تعداد خواهر و برادرانتون، دلیلتون برای دوست داشتن ازدواج، ویژگی های مرد مناسب ازدواج از نظر خودتون و...

    توی کشور ما زیاد هستن متاسفانه جاهایی که هنوز مردمش به واقع در فقر فرهنگی و کمبود شدید اطلاعات زندگی میکنن. از همون بچگی تو گوش دختراشون میخونن که ازدواج بزرگترین کاریه که یه دختر میتونه توی زندگیش انجام بده و هیچ کاری به ابهت و بزرگی اون توی دنیا نیست که برای دختر فیت و مناسب باشه. از همون بچگی جای اینکه دختر بچه رو بفرستن کلاسای ورزشی و هنری و فرهنگی و اموزشی و... تا مهارت های مختلف زیست در اجتماع رو یاد بگیره، براش جهیزیه تهیه میکنن و تو خیال خودشون فکر میکنن دید اقتصادی خوبی دارن و دارن پولشونو خوب هزینه میکنن. هنوز نفهمیدن که بهترین روشی که با اون میشه سرمایه گذاری امنی داشت پرورش افکار مناسب در ذهن دختر بچه و دادن سمت و سویی هدفمند به زندگیشه. نمیدونن هزینه کردن برای شکوفا شدن تمام استعدادها و پتانسیل های نهفته در وجود دختر بچه بهترین دید مقتصدانه س. نمیدونن تحصیلش، شاغل شدنش، ورودش به اجتماعات فرهنگی _هنری _تجاری_کاری و... بزرگترین لطفیه که والدین میتونن به دخترانشون بکنن. والدینی که مفهوم زندگی کردن، ارامش داشتن، اسایش داشتن، امنیت داشتن، اسودگی خاطر داشتن، رفاه داشتن، دوست داشته شدن، دوست داشتن، خوشبخت بودن، استقلال داشتن، اینده نگر بودن، لذت بردن از حال، اجتماعی بودن، راحتی، بشاش بودن و ... رو به فرزندانشون یاد میدن به واقع والد انسانیت هستن و باید داستانشون رو بوسه زد و بقیه فقط والد آدمن و تولید مثل کردن مثل هر جاندار دیگه ای!

    شما که از سن 19 سالگی شروع به داشتن این روابط کردین نشون میده که خانواده ی ناسالم و نامطلوبی داشتین مثل خیلی از ما ایرانی ها. دختری که درست اموزش ببینه و تربیت بشه باید بدونه که لااقل تا سن 25-26 سالگی باید فقط درس بخونه و اموزش ببینهو به فکر رشد دادن خودش در تمام ابعاد زندگیش باشه نه که به ازدواج به هر قیمتی فکر کنه. اکثر خانواده های ایرانی به جای اینکه به فرزندان دخترشون طریقه ی صحیح و سالم زندگی کردن رو یاد بدن فقط میخوان که اونها ازدواج کنن و به اصطلاح اشتباه خودشون سایه ی یک نری بالای سرشون باشه. خودشون ناامن ترین و سست ترین و داغون ترین زندگی ها رو برای خودشون و فرزندانشون فراهم کردن که لحظه ای توش شاد نیست اما ذره ای به این فکر نمیکنن که این یعنی ظلم به خودشون و مهتر از خودشون به فرزندانشون! و میخوان با گستاخی تمام این چرخه ی معیوب رو ادامه بدن و باز هم در نسل بعد خانواده های جهنمی شکل بدن و تمام اعضای موجود در اون بسازن و بسوزن! و خیال خودشونو با این فکر معیوب راحت کنن که بالاخره اسم دخترمون رفت تو شناسنامه ی یکی و راحت شدیم و شوهرش دادیم!

    من خدا رو گواه میگیرم که الان که 27 سالمه هر روز چیزهایی یاد میگیرم و از این زندگی میبینم که میگم خوبه تا الان ازدواج نکردم چون اینهمه شوت بودم و چه بهتره اینا رو بدونم و ازدواج سیفی داشته باشم نه که زندگی ای خدای نکرده تشکیل بدم که هم خودم توش بسوزم هم فرزندم قربانی بشه. تمام تلاشت این باشه مردی رو برای زندگیت انتخاب کنی که بتونید کنار هم امن ترین مکان دنیا رو هم برای هم هم برای فرزندتون شکل بدین نه محیطی که هم خودتون ازش فراری و زده باشین و هم فرزندتون. خودت رو شرمنده ی خودت و فرزندت نکن.

  10. کاربر روبرو از پست مفید nardil تشکرکرده است .

    delvand (شنبه 23 اردیبهشت 96)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    هر کسی جایگاه و ارزشش رو خودش تعریف میکنه. وقتی کسی ازدواج سنتی رو نمی پسنده و میخواد مدتی با هم بیرون از محیط خانواده آشنا بشند خودش داره خانواده اش رو طرد میکنه. اونوقت چه انتظاری از دیگران داره؟
    بقیه مطالب هم خود را وقف طرف مقابل کردن، بدون وجود هیچگونه تعهد متقابل، بدون آگاهی خانواده و ... نه فقط جاذبه ای نداره بلکه پس از مدتی و رفع کنجکاوی یا سرگرمی طرف مقابل اون رو حتی آزاردهنده هم می بینه.

    شما مشکل در خودتون است.
    مثل خانم و درجایگاه خانم باقی بمونید، اونوقت می تونید انتظار داشته باشید مانند یک خانم هم باهاتون برخورد کنند.
    بیش از اندازه به افراد محبت نکنید. اول ببینید ظرفیت طرف چقدره؟ مدت های طولانی در زندگی واقعی باید امتحان پس بده تا حد و حدودش مشخص بشه.
    صمیمی نشید.
    حرف دلتون رو برای مردم بازگو نکنید.
    ...

    کتاب هایی دوست یابی، همسریابی، همسرداری، شناخت و حفظ حریم خصوصی و ... مطالعه کنید.

    موفق باشید

  12. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    delvand (یکشنبه 24 اردیبهشت 96)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    شما در ابتدا سخت به دیگران اعتماد می کنید؟ ابتدا در کارهای اونها کنکاش میکنید؟ به دیگران مشکوکید؟ اما پس از گذشت یه مدت به اون فرد اعتماد میکنید؟ اعتماد و دلدادگی؟

    علت اینکه ازدواج سنتی رو نمی پسنید این نیست که به دیگران اعتماد ندارید؟

    مراحل فکری تون رو در آشنایی با یک فرد می تونید بنویسید؟ آیا در آشنایی با دیگران اونها رو امتحان هم میکنید؟

    نظرتون در مورد استقلال و اینکه بر امور زندگی تون مسلط باشید چیه؟ در واقع فکر شما فکر میکنید که باید 100 درصد به همه چیز مسلط بود؟

    و نکته ی آخر آیا شما فکر میکنید بزرگ تر از سنتون رفتار میکنید یا شنیدید که دیگران در موردتون این طور بگن؟

  14. کاربر روبرو از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده است .

    delvand (پنجشنبه 04 خرداد 96)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,999
    سطح
    26
    Points: 1,999, Level: 26
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها
    شما در ابتدا سخت به دیگران اعتماد می کنید؟ ابتدا در کارهای اونها کنکاش میکنید؟ به دیگران مشکوکید؟ اما پس از گذشت یه مدت به اون فرد اعتماد میکنید؟ اعتماد و دلدادگی؟

    علت اینکه ازدواج سنتی رو نمی پسنید این نیست که به دیگران اعتماد ندارید؟
    بیشتر شاید چون به عشق و عاشقی اعتقاد دارم اخر هم میبینم عشق کشکه و همه چیز حساب کتابه و چورتکه انداختنه
    مراحل فکری تون رو در آشنایی با یک فرد می تونید بنویسید؟ آیا در آشنایی با دیگران اونها رو امتحان هم میکنید؟
    خیر امتحان نمیکنم متاسفانه.البته فکر کنم اگه چیزی هم بوده تاحالا باخته باشن تاحالا ندیدم منو کسی برای خودم بخواد اصلا این حرفا دروغه
    نظرتون در مورد استقلال و اینکه بر امور زندگی تون مسلط باشید چیه؟ در واقع فکر شما فکر میکنید که باید 100 درصد به همه چیز مسلط بود؟ درحال حاضر و البته از قدیم و کلا به خاطر بچه اخر بودن تسلط چندانی یه زندکیم ندارم

    و نکته ی آخر آیا شما فکر میکنید بزرگ تر از سنتون رفتار میکنید یا شنیدید که دیگران در موردتون این طور بگن؟ فکر میکنم اون زمان که باید بچگی میکردم این کار روانجام ندادم و به فکر خودم نجابت کردم نتیجه ش این شد که هیچی الان از زندگی بلد نباشم
    نمیدونم چه حسی به خودم داشته باشم دلم واسه خودم بسوزه یا چیز دیگهدفقط میبیبینم و میدونم بدی بدجور برنده ست. اونهایی که به اصطلاح با همه رابطه دارن همه جا برنده و جذاب ترن یعنی راهشو بلدن
    روش من اینه یا بی توجهی یا توجه اشتباه یا به شخص و نوع اشتباه
    من به خیال خودم خیلی بچگی ها رو نکردم ولی تنها چیزی که نصیبم شدم یاد نگرفتن ارتباطات و روش درسته ارتباط بود.
    من بلد نیستم وقتی برای یکی یکمی مایه میزارم تابلو میکنم یا هر چی اخر سر هم همونا که با همه خوب هستن باز راهو بهتر بلدن یا به من ترجیح داده میشن یا به خاطر اونها ترک میشم. کلا پسرها موجودات ... هستن به نظرم چون راحت گول میخورن گول اون بدترها رو البته از خودم هم نمیتونم بگذرم که هیچچیزی بلد نیستم

  16. کاربر روبرو از پست مفید delvand تشکرکرده است .

    زندگی خوب (جمعه 05 خرداد 96)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط delvand نمایش پست ها
    نمیدونم چه حسی به خودم داشته باشم دلم واسه خودم بسوزه یا چیز دیگهدفقط میبیبینم و میدونم بدی بدجور برنده ست. اونهایی که به اصطلاح با همه رابطه دارن همه جا برنده و جذاب ترن یعنی راهشو بلدن
    روش من اینه یا بی توجهی یا توجه اشتباه یا به شخص و نوع اشتباه
    من به خیال خودم خیلی بچگی ها رو نکردم ولی تنها چیزی که نصیبم شدم یاد نگرفتن ارتباطات و روش درسته ارتباط بود.
    من بلد نیستم وقتی برای یکی یکمی مایه میزارم تابلو میکنم یا هر چی اخر سر هم همونا که با همه خوب هستن باز راهو بهتر بلدن یا به من ترجیح داده میشن یا به خاطر اونها ترک میشم. کلا پسرها موجودات ... هستن به نظرم چون راحت گول میخورن گول اون بدترها رو البته از خودم هم نمیتونم بگذرم که هیچچیزی بلد نیستم
    اگر فکر می کنید "همه" آقایان اینقدر خنگ هستند که راحت فریب رنگ روغن و جلف بازی های خانم ها رو میخورند به شدت در اشتباه هستید. آقایان حتی بدترین و هوس بازترین شان (به جز اقلیتی) برای انتخاب همسر دنبال دختر نجیب و قابل اعتماد می گردند نه دخترهای سبک و جلف.
    خانم ها بهتر است معتدل رفتار کنند. نه راحت در دسترس باشند و نه آنقدر مخفی که مردم از وجودشان بی خبر بمونند.

  18. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    delvand (جمعه 05 خرداد 96)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.