به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,793
    سطح
    73
    Points: 12,793, Level: 73
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array

    Sad افسردگی شغلی

    سلام

    من چند مدته خیلی ناراحت و افسرده هستم.

    شرکتی که قبلاً اونجا مشغول به کار بودم بعد از دو سال منحل شد متاسفانه و تغییر شغل دادن. خیلی جای خوبی بود و مرتبط با رشته م بود(طراحی داخلی) و آدمهای فوق العاده خوبی بودن و محیط کاری هم عالی بود.

    چند مدت بیکار بودم تا اینکه بلخره اومدم توی شرکت یکی از آشناهای خیلی دورمون و اینجا مشغول به کار شدم. و این شد شروع افسردگی و حال بد من.

    شرکت خیلی بزرگیه و خیلی افراد اونجا رفت و آمد دارن. من به عنوان منشی اونجا هستم. خیلی حس بدی دارم. بی نهایت..
    اول اینکه منشی هستم
    کاره مرتبط با رشته م نیست. (حالا این خیلی هم مهم نیست چون یکی از حسابدارها هم مهندسی شیمی خونده ولی حسابداره.. ولی منشی بودن بده)

    رئیس شرکت اخلاقش مشخص نیست؛ بعضی وقتها عادیه ولی بعضی وقتها جلوی همه آبروی آدمو می بره و بد صحبت می کنه و آدم خجالت می کشه. نسبت به بقیه کارمندا هم اخلاقش همینطوره ولی خب در طول روز خیلی با اونا لازم نمی شه در ارتباط باشه و صحبت کنه مگه موقع حساب و کتاب و این چیزا.

    یه مشکل دیگه اینکه اونجا یه آقایی مسئول خدمات و این چیزهاست. شهرستانیه و ماهی 5 روز می ره شهرستان مرخصی. این 5 روز که اون نیست، وقتی مهمون میاد پیش رئیس، من باید چایی بریزم و بذارم جلوشون. همیشه هم رئیس مهمون داره. یعنی هر روز.
    و مثل مهمونیه یعنی خیلی رفت و آمد زیاده و من خیلی حس بدی دارم که برم چایی بریزم بذارم جلوشون و بشقاب های میوه رو بردارم و تمیز کنم و دوباره برای مهمون های بعدی همین کارو انجام بدم!
    (یه کم کم رو و خجالتی هم هستم به خاطر همین برام سخته پذیرایی از مهمونا و احساس کوچیکی می کنم با این کارا و احساس می کنم شخصیتم کوچیک می شه. که شایدم واقعاً هم کوچیک می شه.)

    من به پول احتیاج دارم وگرنه اصلاً دوست نداشتم کار کنم.
    کار مرتبط با رشته م هم که پیدا می کردم یا حقوق خیلی کم می دادن یا ساعت کاریش خیلی زیاد بود.
    این از 8 تا 3.5 هست و من بعدش می تونم برم کلاسی که می خوام برم. اونجا خیلی از اوقات هم بیکارم و می تونم زبان بخونم و تمرین کنم و از این بابت یه کمی خوشحالم. همکارا هم آدمای محترم و خوبی هستن.

    متاسفانه هیچ جا یعنی تقریباً بیشتر جاها حقوق طبق اداره کار نمی دن (با سنوات و این چیزها منظورمه)، ولی اینجا حقوق و سنوات طبق اداره کار هست.


    تصمیم دارم که بازم دنبال کار بگردم و اگه کار خوبی پیدا کردم از اینجا برم. ولی خب شاید کار خوب هم به این زودی ها پیدا نشه و ...


    الآن خیلی ناراحتم از اینکه اونجا کار می کنم. صبحها اصلاً انگیزه ی بیدار شدن ندارم و به خاطر بی انگیزگی احساس خوابالودگی دارم (با اینکه شب ها خواب کافی دارم). برعکس کار قبلی که خیلی با شور و اشتیاق می رفتم و برمی گشتم.
    دوست دارم شبها دیر صبح بشه که بتونم دیرتر برم سرکار.

    حس خیلی بدی دارم. خیلی بد

    به همدردی یا راهنماییتون احتیاج دارم. خواهش می کنم کمکم کنید.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    با سلام

    اون کارهائی که گفتید وظیفه منشی نیست، شغل آبدارچی هستش. یعنی یک شغل جداگانه با حقوق و ... جدا از منشی و معمولا هم شغل مردانه است.
    اصلا درست نیست یک خانم بری مردان غریبه چای بریزه، پذیرائی کنه یا ظرف بشوره. همین ها موجب نراحتی شما شده اند و حق هم دارید. این کارها نه در شان افرادی است که سال ها زحمت کشیده و کسب تحصیل کرده اند و نه در شان خانم ها. اگر خانم جوان هم باشد بیشتر احساس ناراحتی و معذب بودن می کند. متاهل باشند که بدتر.
    با رئیس تون یا مسول دیگری که اخلاق ملایمی داشته باشه و منطقی هم باشه صحبت کنید. اون 5 روز رو یه نفر دیگه درنظر بگیرند یا یه نفر پاره وقت پیدا کنند.

    یادگرفتن زبان در حد متوسط تقریبا برای هر رشته ای واجبه. سعی کنید تخصصی یاد بگیرید که مستقل به خودتون یا بازار کار بزرگتر و رقیب کمتر (نسبت به کل ظرفیت اشتغال) داشته باشه.

    البته هیچ اطلاعاتی درباره خود، رشته و تخصص، سن و سابقه و شهر محل زندگی و کارتان هم ندادید.

  3. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (دوشنبه 18 اردیبهشت 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,793
    سطح
    73
    Points: 12,793, Level: 73
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    با سلام

    اون کارهائی که گفتید وظیفه منشی نیست، شغل آبدارچی هستش. یعنی یک شغل جداگانه با حقوق و ... جدا از منشی و معمولا هم شغل مردانه است.
    اصلا درست نیست یک خانم بری مردان غریبه چای بریزه، پذیرائی کنه یا ظرف بشوره. همین ها موجب نراحتی شما شده اند و حق هم دارید. این کارها نه در شان افرادی است که سال ها زحمت کشیده و کسب تحصیل کرده اند و نه در شان خانم ها. اگر خانم جوان هم باشد بیشتر احساس ناراحتی و معذب بودن می کند. متاهل باشند که بدتر.
    با رئیس تون یا مسول دیگری که اخلاق ملایمی داشته باشه و منطقی هم باشه صحبت کنید. اون 5 روز رو یه نفر دیگه درنظر بگیرند یا یه نفر پاره وقت پیدا کنند.

    یادگرفتن زبان در حد متوسط تقریبا برای هر رشته ای واجبه. سعی کنید تخصصی یاد بگیرید که مستقل به خودتون یا بازار کار بزرگتر و رقیب کمتر (نسبت به کل ظرفیت اشتغال) داشته باشه.

    البته هیچ اطلاعاتی درباره خود، رشته و تخصص، سن و سابقه و شهر محل زندگی و کارتان هم ندادید.


    سلام. ممنونم بابت راهنمایی خوبتون.

    متاسفانه در رابطه با اون 5 روز نمی شه کاری کرد. از اول به من گفتند که 5 روز در ماه این کارها رو من باید انجام بدم و من هم پذیرفتم. هیچکس دیگه ای هم نیست که انجام بده. کسایی که اینجا کار می کنن اینقدر سرشون شلوغه که همش در حال دویدن هستن. و برای این چند روز هم نفر دیگه ای استخدام نمی کنن برای این کار. آدم هایی که اینجا میان معمولاً ثابت هستند و آدم غریبه ای نمیاد و آدمهای محترم و خوبی هستن و احساس معذب بودن نمی کنم ولی خب احساس کوچیکی می کنم.

    بله من خودم خیلی به یادگیری زبان علاقه دارم و کلاسی هم که می رم همین کلاس زبانه به امید اینکه بتونم مدرکش رو بگیرم تا آینده ی بهتری شاید داشته باشم.

    من 26 ساله هستم و ساکن شیراز. معماری داخلی خوندم و توی اون شرکت قبلی با نرم افزار 3DMax مدلسازی می کردم و خیلی علاقه داشتم. ولی متاسفانه توی اون 2 ماهی که بیکار بودم دیگه کار خوبی پیدا نکردم بعد از اون کار.
    یا ساعت کاریش خیلی زیاد بود (باحقوق کمتر از اینجا) و یا کلاً حقوقش خیلی کم بود. به خاطر همین چند مدت که بیکار توی خونه بودم حس خوبی نداشتم و البته به پولل هم احتیاج داشتم. به خاطر همین اینجا اومدم به امید اینکه کار خوبی بعداً گیرم بیاد و از اینجا برم. ولی نمی دونم کِی کار خوبی پیدا کنم یا اصلاً پیدا می کنم!

    اینجا هم کارهای ثبتی و کارهای فاکتوری انجام می دم و روزی 100 تا تلفن می زنم و جواب می دم و بعضی وقتا هم خیلی بیکارم (یعنی وقت آزاد هم زیاد دارم که از این بابت هم خوشحالم که می تونم زبان بخونم.)

    ولی خیلی ناراحتم. اگه به پول نیاز نداشتم هیچوقت سر کار نمی رفتم تا کار خوب و متناسب با رشته م پیدا کنم. یا حداقل سرکاری که منشی باشم نمی رفتم. همه ی غم و گرفتاریها به خاطر کمبود پوله.

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام بانوی آفتاب عزیز
    حالت چطور؟

    اولا بهت بگم که نگرشت رو عوض کن، به این کار به عنوان یه سکوی پرتاب یا حداقلش به عنوان یه کار موقتی نگاه کن، خیلی از مدیران موفق یا حتی افراد موفق معمولی گارسونی یا حتی کارهای سطح پایین تر کردن، به نظرم شکرگزار باش که اومدی یه محل جدید برای کار، مطمعن باش یه فرضت برای رشد و تغییرات مثبت برات، تکرار چیزی جز یکنواختی نداره! آدما به اندازه ماجراجوییشون پیشرفت می کنند! حتی اگه تو شغل قبلیت هم بودی من توصیه می کردم جات رو عوض کنی. از حاشیه امنت بیرون بیا، درک می کنم سخت چای ریختن و پذیرایی یه دختر جوان از مهمونایی که غربیه اند برات، ولی کاری که شده! اتفاقا بهترین موقعیت که کم روییت رو از بین ببری! درک می کنم سخت برات،یادت باشه صرفا نگرش باعث تغییر رفتار نمیشه بلکه تغییر رفتار هم باعث تغییر نگرش می شه

    جایی که هستی بزرگ و این خیلی خوبِ، به رفتار آدم های موفقش دقت کن و کپی کن! به هدف گزاری شرکتتون، به ارزش آفرینیش، به روابط بین سازمانیشون و... یه تجربه عالی اینجا برات، با این افکار خرابش نکن، مطمعن باش میری از اینجا، من تو شغل اصلیم 6 بار پست یا جام رو عوض کردم میخاستم امسال یه سال انتقالی بگیرم بیام شیراز، دیدم شیراز تهران نمیشه! من هر سال یه چیزای جدیدی از پرسنل یاد گرفتم و روابطم رو گسترده تر کردم، امسال یه مدیر دارم که باورت نمیشه حتی من از پلک زدنش هم یاد می گیرم! مثل یه آموزگار و من یه بچه دبستانی جلوش، حرف زدنش، حرکاتش، حل مسعلش و... واقعا خارق العادست، کتاب steal like an artist رو حتما حتما به زبان اصلی دانلود کن بخون، نگرشت رو تغییر میده، کتاب منتخب نویورک تایمز بوده، خیلی ساده و عملی یهت یاد میده که چطور زیبایی ها و چیزهای جالب رو ببینی و نگاهت زیبا و هنری بشه

    در مورد زبان، بدبختانه همواره نظام ها و موسسات آموزشی تاکیدشون روی امکانات، روش ها و مُدرس هاشون! همیشه هم دایره وار در حال تربیت طوطی اند! مگه اینکه شاگرد نخبه باشه، تاکید نظام های آموزشی روی درون داد با کیفیت ولی روی برون داد تاکید ندارند! ساده بگم به عنوان یه مدرس پاره وقت ولی حرفه ای زبان! ما چیزایی که خلق می کنیم یا انجام میدیم رو بیشتر از دریافتی ها به خاطر می سپاریم، برو کلاس زبان از چیزهایی که یاد می گیری جمله، حتی شعر، داستان خلق کن! یادداشت کن و بعد جملاتت رو تو خونه بلند بگو و صدات رو ضبط کن! و هر روز تو خیابون یا حتی شرکت با هندزفری گوش بده و مرور کن. وقتت تو شرکت آزاد و راحت می تونی جملات کاربردی، بدیع، عاشقانه یا هرجور که دوست داری بسازی، اون کتابی که بهت معرفی کردم کمکت می کنه تا برون دادهای خلاقانه تری خلق کنی

    صمیمانه برات آرزوی موفقیت دارم


  6. کاربر روبرو از پست مفید باران13 تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (پنجشنبه 28 اردیبهشت 96)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آذر 96 [ 09:06]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    136
    امتیاز
    3,315
    سطح
    35
    Points: 3,315, Level: 35
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 225 در 72 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام عزیزم کار خوبخیلی سخته اما واقعا قدر کارت رو بدن هیچ اشکالی نداره پنج روز در ماه پذیرایی کنی
    من الان نزدیک یکساله هر چی این در و اون در میزنم کار خوب گیرم نمیاد اونم با این وضعیت به خدا خیلی بخوان به یه خانم حقوق بدن نهایت نهایت دیگه ۶۰۰هزار
    شما الان ساعت کاریت خوبه کارت رو هم بلدی پس نگران نباش و روحیه ات رو حفظ کن و اگه تونستی انشالله کار بهتری مطابق خواسته دلت و طبق معیارات پیدا کنی راجع به کارت تجدید نظر کن



    دعا کن منم یه کار خوب پیدا کنم که اداره کاری باشه به دلم بشینه رفتی شاه چراغ منم دعا کن خیلی احتیاج به یه کار خوب و درست و حسابی داشته باشم

  8. کاربر روبرو از پست مفید عروس خوشبخت تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (پنجشنبه 28 اردیبهشت 96)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    سلام
    بانوی افتاب منم یک سال پیش همین شرایط شما رو داشتم متاسفانه به خاطر مشکل مالی مجبور شدم با مدرک فوق لیسانس کلی سابقه تدریس تو دانشگاه منشی یه اموزشگاه بشم البته کنارش یه کلاس تدریس هم اونجا داشتم اولش خیلی برام سخت بود قبول کردن این کار ولی چون اموزشگاه دوستم بود وفکر میکردم جای پیشرفت دارم قبول کردم
    ولی وقتی وارد اونجا شدم هر روز که میگذشت تحمل اون شرایط برام سخت بود مسئول اونجا رفتارش خیلی بد بود جلوی ارباب رجوع ادم خجالت زده میکرد ازت ایراد میگرفت هیچ وقت راضی نبود مدام در حال ایراد گرفتن بود حتی صددرصد کاری درست انجام میدادی اونقدر زیرو رو میکرد تا ایرادی پیدا کنه همش کارمندای قبلیش که مثلا کارشون خوب بود به رخت میکیشید تحقیرت میکرد بارها هم تذکر دادم شما حق ندارین جلوی بقیه اینجوری با من صحبت کنید ولی اصلا اهمیت نمیداد کارمندای اونجا تحصیلاتشون از من پایینتر بود ولی کلی بهشون احترام میزاشت من واقعا احساس حقارت میکردم دچار افسردگی شده بودم همش تپش قلب داشتم توی اون یک سال من بدترین روزای عمرم گذروندم خیلی فشار روحی بهم وارد شد اونم من که کلی غرور داشتم واسه خودم
    اونجا خورد شدم وشکستم بارها خواستم بیام بیرون ولی یاد بدهی ومشکل مالیم که میوفتادم میگفتم بیخیال فعلا تحمل کن ولی واقعا دیدم ارزش نداره شخصیتم اعصابم روح وروانم خیلی مهمتر از پول بود یه ادم با اعصاب خراب وروحیه داغون پول به چه دردش میخوره باید بعدش همه اون پول خرج دوا درمون خودم میکردم خلاصه بعد یه روز همینجوری زدم بیرون دیگه هم نرفتم خیلی طول کشید تا حالم خوب بشه هنوز هم تو یه شرایط خاصی که قرار میگیرم همون استرس وتپش قلب میاد سراغم واقعا صدمه دیدم اون مدت
    به نظرم برای تو هم اصلا ارزش نداره تحمل این شرایط یه روز به خودت میای میبینی نه اعصاب برات مونده نه غروری پول که همه چیز نیست اگه قرار از کاری که انجام میدی هیچ لذتی نبری ودرعوض کلی صدمه روحی روانی هم کنارش بهت وارد بشه اون پول چه ارزشی داره؟
    من حاضر بودم برم جایی کار کنم با حقوق خیلی کمتر در کنارش اگه سختی داشته باشه ولی غرور ادم شخصیت ادم له نکنن بهت بی احترامی نشه واز کارت هم رضایت داشته باشی
    به نظرم هیچ پیشرفتی در همچین کارهایی نیست چون نه رضایتی داری ونه لذتی میبری بهتر خودت دریابی وواقعا اگه نمیتونی تحمل کنی خودت مجبور نکن چون ضرر میکنی
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  10. 3 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    nardil (پنجشنبه 21 اردیبهشت 96), بانوی آفتاب (پنجشنبه 28 اردیبهشت 96), زن ایرانی (پنجشنبه 21 اردیبهشت 96)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    اگر نرم افزار 3D max رو بلدید وقت بگذارید نرم افزار unity رو یاد بگیرید.

  12. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (پنجشنبه 28 اردیبهشت 96)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,793
    سطح
    73
    Points: 12,793, Level: 73
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    نمایش مشخصات: باران13 - تالار گفتگوی همدردی:سایت تخصصی مشاوره ازدواج و مشاوره خانواده
    سلام. ممنونم بابت راهنمایی خوبتون. راستش من از اینجا و موقعیتم اصلاً راضی نیستم. اول اینکه خیلی توی چشم هستم و رفت و آمد هم خیلی زیاده و من هم منشی هستم و اینجایی که کار می کنم سمتم از همه پایین تره به جز همون آبدارچی. و بیشتر کسایی هم که میان آشنا هستن و من بیشتر خجالت می کشم که منشی هستم و موقع پذیرایی که دیگه خیلی بده. احساس حقارت زیادی می کنم. خیلی حس و موقعیت بدیه...
    گفتی اینجا به آدم های موفقش نگاه کن و یاد بگیر و ... راستش اینجا اونطوری که فکر می کنید نیست؛ اول به این خاطر که محصولات تولیدی کارگاهشون رو ارزونتر از بقیه می فروشند خوب رونق دارن و خب درامد و سودشون کمتره تا بقیه هم صنفهاشون. و دلیل دومی که اینجا خیلی شلوغ و پر رفت و آمده اینه که رئیس خیلی آدم دست و دل بازیه و خیلی بدون حساب و کتاب بذل و بخشش و ولخرجی می کنه و مهمونها و کسایی که میان دقیقاً حکم مگسانِ گِرد شیرینی رو دارند.. (از نظر من موفقیت خوب و قابل قبولی ندارن).

    درمورد زبان ممنونم بابت راهنمایی. راستش توی شرکت که من به خاطر اینکه خیلی توی چشم هستم و دوربین هم بالای سرمه و میزم جلوی چشمه، به خاطر همین یواشکی زبان می خونم چون اگه بفهمند بیکارم خیلی کارای الکی بهم می دن که انجام بدم. کتاب نمیارم pdf رو ریختم روی کامپیوترم و یه طوری می خونم و می نویسم که مثلاً دارم همون کارای ثبتی رو انجام می دم..

    من قصدم اپلایه و دارم آیلتس می خونم. همش امیدم به آینده س که زودتر به نتیجه برسم و از این فلاکت شغلی راحت بشم. ولی خب زمان می بره و باید بسوزم و بسازم.





    نمایش مشخصات: عروس خوشبخت - تالار گفتگوی همدردی:سایت تخصصی مشاوره ازدواج و مشاوره خانواده


    سلام.. انشالله همه کار خوبی پیدا کنن که بخاطر دچار استرس و تنش نشن.
    متاسفانه روز اول به من گفتن تا ساعت 3.5 حالا شده تا ساعت 4. حقوق هم ظاهراً دو ماه یه بار می دن چون چک ها پاس نمی شه. و سنوات هم گفتن از این ماه از شانس بد من 6 ماه به 6 ماه می دن!
    ولی درکل نسبت به خیلی کارها بهتره و شاید بهتر از بیکاریه شاید!!

    - - - Updated - - -

    http://www.hamdardi.net/member41853.html
    سلام. ممنونم بابت راهنمایی خوبتون. راستش من از اینجا و موقعیتم اصلاً راضی نیستم. اول اینکه خیلی توی چشم هستم و رفت و آمد هم خیلی زیاده و من هم منشی هستم و اینجایی که کار می کنم سمتم از همه پایین تره به جز همون آبدارچی. و بیشتر کسایی هم که میان آشنا هستن و من بیشتر خجالت می کشم که منشی هستم و موقع پذیرایی که دیگه خیلی بده. احساس حقارت زیادی می کنم. خیلی حس و موقعیت بدیه...
    گفتی اینجا به آدم های موفقش نگاه کن و یاد بگیر و ... راستش اینجا اونطوری که فکر می کنید نیست؛ اول به این خاطر که محصولات تولیدی کارگاهشون رو ارزونتر از بقیه می فروشند خوب رونق دارن و خب درامد و سودشون کمتره تا بقیه هم صنفهاشون. و دلیل دومی که اینجا خیلی شلوغ و پر رفت و آمده اینه که رئیس خیلی آدم دست و دل بازیه و خیلی بدون حساب و کتاب بذل و بخشش و ولخرجی می کنه و مهمونها و کسایی که میان دقیقاً حکم مگسانِ گِرد شیرینی رو دارند.. (از نظر من موفقیت خوب و قابل قبولی ندارن).

    درمورد زبان ممنونم بابت راهنمایی. راستش توی شرکت که من به خاطر اینکه خیلی توی چشم هستم و دوربین هم بالای سرمه و میزم جلوی چشمه، به خاطر همین یواشکی زبان می خونم چون اگه بفهمند بیکارم خیلی کارای الکی بهم می دن که انجام بدم. کتاب نمیارم pdf رو ریختم روی کامپیوترم و یه طوری می خونم و می نویسم که مثلاً دارم همون کارای ثبتی رو انجام می دم..

    من قصدم اپلایه و دارم آیلتس می خونم. همش امیدم به آینده س که زودتر به نتیجه برسم و از این فلاکت شغلی راحت بشم. ولی خب زمان می بره و باید بسوزم و بسازم.





    http://www.hamdardi.net/member63843.html


    سلام.. انشالله همه کار خوبی پیدا کنن که بخاطر دچار استرس و تنش نشن.
    متاسفانه روز اول به من گفتن تا ساعت 3.5 حالا شده تا ساعت 4. حقوق هم ظاهراً دو ماه یه بار می دن چون چک ها پاس نمی شه. و سنوات هم گفتن از این ماه از شانس بد من 6 ماه به 6 ماه می دن!
    ولی درکل نسبت به خیلی کارها بهتره و شاید بهتر از بیکاریه شاید!!

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,793
    سطح
    73
    Points: 12,793, Level: 73
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط abi.bikaran نمایش پست ها
    سلام
    بانوی افتاب منم یک سال پیش همین شرایط شما رو داشتم متاسفانه به خاطر مشکل مالی مجبور شدم با مدرک فوق لیسانس کلی سابقه تدریس تو دانشگاه منشی یه اموزشگاه بشم البته کنارش یه کلاس تدریس هم اونجا داشتم اولش خیلی برام سخت بود قبول کردن این کار ولی چون اموزشگاه دوستم بود وفکر میکردم جای پیشرفت دارم قبول کردم
    ولی وقتی وارد اونجا شدم هر روز که میگذشت تحمل اون شرایط برام سخت بود مسئول اونجا رفتارش خیلی بد بود جلوی ارباب رجوع ادم خجالت زده میکرد ازت ایراد میگرفت هیچ وقت راضی نبود مدام در حال ایراد گرفتن بود حتی صددرصد کاری درست انجام میدادی اونقدر زیرو رو میکرد تا ایرادی پیدا کنه همش کارمندای قبلیش که مثلا کارشون خوب بود به رخت میکیشید تحقیرت میکرد بارها هم تذکر دادم شما حق ندارین جلوی بقیه اینجوری با من صحبت کنید ولی اصلا اهمیت نمیداد کارمندای اونجا تحصیلاتشون از من پایینتر بود ولی کلی بهشون احترام میزاشت من واقعا احساس حقارت میکردم دچار افسردگی شده بودم همش تپش قلب داشتم توی اون یک سال من بدترین روزای عمرم گذروندم خیلی فشار روحی بهم وارد شد اونم من که کلی غرور داشتم واسه خودم
    اونجا خورد شدم وشکستم بارها خواستم بیام بیرون ولی یاد بدهی ومشکل مالیم که میوفتادم میگفتم بیخیال فعلا تحمل کن ولی واقعا دیدم ارزش نداره شخصیتم اعصابم روح وروانم خیلی مهمتر از پول بود یه ادم با اعصاب خراب وروحیه داغون پول به چه دردش میخوره باید بعدش همه اون پول خرج دوا درمون خودم میکردم خلاصه بعد یه روز همینجوری زدم بیرون دیگه هم نرفتم خیلی طول کشید تا حالم خوب بشه هنوز هم تو یه شرایط خاصی که قرار میگیرم همون استرس وتپش قلب میاد سراغم واقعا صدمه دیدم اون مدت
    به نظرم برای تو هم اصلا ارزش نداره تحمل این شرایط یه روز به خودت میای میبینی نه اعصاب برات مونده نه غروری پول که همه چیز نیست اگه قرار از کاری که انجام میدی هیچ لذتی نبری ودرعوض کلی صدمه روحی روانی هم کنارش بهت وارد بشه اون پول چه ارزشی داره؟
    من حاضر بودم برم جایی کار کنم با حقوق خیلی کمتر در کنارش اگه سختی داشته باشه ولی غرور ادم شخصیت ادم له نکنن بهت بی احترامی نشه واز کارت هم رضایت داشته باشی
    به نظرم هیچ پیشرفتی در همچین کارهایی نیست چون نه رضایتی داری ونه لذتی میبری بهتر خودت دریابی وواقعا اگه نمیتونی تحمل کنی خودت مجبور نکن چون ضرر میکنی


    سلام ممنونم بابت راهنمایی خوبتون. چه خوب! یعنی از اون کار اومدید بیرون؟ کاش منم میومدم بیرون ولی خب کار دیگه ای نمی دونم کی بتونم پیدا کنم! کاش جرات و شهامتش رو داشتم که بیام بیرون و راحت شم. هیچ علاقه و انگیزه ای برای این کار ندارم. خدایا کاش از این کار راحت می شدم. اینقدر دلم برای اون کار قبلی که داشتم تنگ شده .. محیط خیلی آروم و خوبی بود. کار خوب. آدمهای خوب. و ...
    اینجا من از همه پایین ترم. اون 5 روز هم جلوی بقیه همکارا باید چایی رو از آشپزخونه ببرم توی اتاق رئیس و بذارم جلوی مهمونا.
    از روزی هم خجالت می کشم که اقوام و فامیل های نزدیکمون بیان اینجا و من جلوی اونها بیشتر آبروم می ره.
    خدایا چیکار کنم.
    من با خونواده خیلی صحبت نمی کنم درمورد مسائلم. فقط با خواهرم تا حدودی صحبت می کنم. مادرم الان خیلی خوشحاله که من سر کار هستم و اینجا از آشناها هستن. ولی من از درون دارم خورد می شم و خیلی راضی نیستم فقط مجبورم که دارم ادامه می دم و میام سر کار.
    کار خیلی بدی نیستا ولی خب با روحیات من سازگار نیست. من از اینکه جایی باشم که کارم از بقیه پایین تر باشه خیلی احساس حقارت می کنم. دوس دارم بمیرم. سرکار هم فقط دوس دارم زمان زود بگذره که من برم خونه. خیلی توی چشم هستم و اصلاً دوست ندارم. حالا اگه مثلاً اینجا حسابدار بودم یا هم مرتبطه با اونها بودم اشکالی نداشت که توی چشم باشم. ولی خب از اینکه منشی هستم و از همه پایین ترم و توی چشم هستم این منو خیلی عذاب می ده.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    سلام

    اگر نرم افزار 3D max رو بلدید وقت بگذارید نرم افزار unity رو یاد بگیرید.

    سلام. بله. تشکر بابت راهنمایی خوبتون.

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    سلام عزیزم. به نظرم آرامش خیلی مهمه که ظاهرا مشکل شما همون پذیرایی است. در این مورد شاید که با مدیرت حرف بزنی و بگی که ناراحتی تصمیم دیگه ای بگیره. یا حداقل بدونه.
    ضمنا سعی کن مهارتاتو بالا ببری و بیشتر به کارشون مسلط بشی. اینطوری اون شرکت هم ممکنه بیشتر روی تو حساب بکنه و گزینه مناسبی برای سایر قسمتها باشی.
    راستی من اگه جای تو بودم توی محل کار بدون اجازه درس نمیخوندم .(هرچند شاید برا عده ای مهم نباشه اما زمان سرکار شما متعلق به کارته و درست نیست.)
    در آخر اینکه آرامش مهمه حالا چه منشی باشی چه مدیر. اگه آرامش نداشته باشی مدیر هر جای خفنی هم بشی، به حال آبدارچی غبطه میخوری.
    این به این ربط داره که خودت چی فکر میکنی و شرایطت چگونه است. اگر میخوای منشی نباشی و مسئولیت دیگه ای رو به عهده بگیری این مستلزم صبر و کسب مهارت و تلاشه.

    موفق باشی عزیزم.

    به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.

  16. کاربر روبرو از پست مفید zolal تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (پنجشنبه 28 اردیبهشت 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.