به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array

    بی تفاوتی به خواستگاری

    سلام دوستان عزیز. یه چنت سوال برام پیش اومده، یعنی بیشتر از اینکه سوال باشه یه حس و حاله. لطف می کنین اگه راهنمایی کنین. باز الانم نمیدونم چرا نمیتونم خوب توضیح بدم

    من نسبت به مراسم خواستگاری حس خیلی بدی دارم. به جای اینکه مثه بقیه دخترای فامیلمون خوشحال باشم و مثلا به لباس عروسی یا شغل طرف فک کنم همش نگران یه سری مسائلم. هزار و یک موضوع تو ذهنم شکل میگیره که اکثرا همشون منفی هستن. این مشکلاتو نمیتونم با خانوادم در میون بذارم که اونم میگم چرا.

    1. من حدود یه ساله که وارد اجتماع شدم (سی سالمه)، و تقریبا به جز یه مورد، هرچی الکی یا راستکی خواستگار داشتم تو همین یه سال بوده. سر جمع اگه دقیق حساب کنم و اگه بشه بهشون گفت خواستگار هفت تا بوده (بر اولین بار دقیق فک کردم). تو هیچکدوم هم پای پسره به خونمون نرسیده، تو یه مورد پای مادر پسره تا دم در خونمون رسیده و تو یه موردم خاله پسره اومده خونمون.

    2. من به خاطر داشتن مشکلات شدید خانوادگی و زد و خورد های شدید بین پدر و مادرم (کتک کاری تا سر حد مرگ و ...)برعکس خیلی از دخترا از ازدواج می ترسم. ازدواج که سهله مثلا یه جا دعوا بشه دلم شور میزنه، از بچگی به خاطر این مشکلم نتونستم درس بخونم و حواسم به درس باشه.

    3. احساس می کنم بعد ازدواج پشتم به خانوادم گرم نیس، یعنی فک نمی کنم اونا باز مثه بقیه فامیل هوای منو داشته باشن. اونا الان حوصله بچه های خودشون رو ندارن و اکثرا یا خوابن یا جلو تلوزیونن. بی حال، بی رنگ و رو. همش میگن مریضیم (پدرم زیاد اینکارو می کنه). همش تلقین می کنه که مریضه و باید بهش برسیم.

    4. احساس می کنم حریم خصوصیم تو خونمون شکسته شده. پدر و مادرم خیلی آدمای ساده ای هستن. هر اتفاق خصوصی رو با بقیه در میون میذارن که من شدیدا دیگه رو این مورد حساس شدم. فک می کنم اگه اتفاقی تو زندگی آیندم بیفته پدر و مادرم نمیتونن رازدارش باشن. مثلا فعلا چندین مورد پیش اومده که وسط جمع مامانم یه سری از مسائل منو بروز داده. جالبه بعدا که بهش گفتم خودش قبول می کنه دارم درست می گم اما باز تکرار می کنه. و اگه بهش تذکر بدم میگه چقد باید سرکوفت بزنی؟!!! پدرمم هرچی پیش بیاد میره به برادراش میگه که باز اینو من دوس ندارم.
    واقعا می گم حس یه شخصی رو دارم که تو خصوصی ترین حالتش دیدنش

    5. علاقه ای به پسرا ندارم. من احساسم به پسرا قبل از اینکه به صورت طبیعی مثلا تو سن 15 سالگی بروز پیدا کنه تو سن 10 سالگی شدیدا توسط مادرم سرکوب شده. پدر و مادرم شدیدا کنترل گرا بودن (اینو چند ماهیه که فهمیدم و خدا رو شکر که نمی دونم چرا ولی از وقتی فهمیدم دیگه نسبت به مادرم حس تنفر ندارم). مامانم مثلا من 12 سالم بود میرفت بیرون میومد میدید من خوشحالم می گفت ببخشید " چه غلطی کردی که خوشحالی؟! پسر همسایه چرا تو کوچه بود؟!!!!"
    کل دوران راهنمایی و دبیرستانم به همین منوال گذشته. نمیگم اصلا پسرارو دوس ندارم، وقتی مثلا حاضر میشم برم بیرون به آینه که نگاه می کنم میگم کاش شریک زندگیمم کنارم بود یا میگم مثلا خدایا این قیافه و هیکل و بهم دادی که چی بشه؟! من که کسی رو تو زندگیم ندارم! و ....اما وقتی پای خواستگار پیش میاد من کلا منقلب میشم. بعضی وقتا میگم اصلا ازدواج یعنی چی؟ چرا باید ازدواج کنم؟ من که همه نیازای توی وجودمو کشتم پسر می خوام چیکار؟! (اینم بگم که چند ماهی میشه که خیلی سعی می کنم به خودم برسم، خودمو شاد نگه دارم، مثلا پسر خوشتیپ ببینم تو ذهنم سبک سنگین کنم و ...)

    6. سی سالمه ولی واقعا حس می کنم یه ساله که به بلوغ جسمی و حسی و عاطفی و رسیدم. اصلا اجتماعی نبودم. کلی عادتای بد داشتم و دارم و همش میگم من می تونم همسر خوبی باشم، این سوال و جواب میدم به خودم که آره ولی وقتی از خودم می پرسم که ایا می تونم مادر خوبی باشم اون موقع وایمیسم. دیگه جوابی برا این ندارم. بعضی وقتا هم سوال می پرسم که من میتونم زندگی اداره کنم؟ بحران خانوادم رو تحت کنترل بگیرم که باز جوابی براش ندارم.

    7. مورد بعدی اعتیاد و دوستای ناباب پدرمه. میگم شما کسی رو میشناسین که پدرش اینجوری باشه ولی ازدواج موفقی داشته باشه؟ همه بیرون منو پسند می کنن ولی وقتی دیگه نمیان من به این قضیه شک می کنم. من دختری میشناسم که پدرش معتاده و ازدواج کرده اما پدر اون مواد فروش دم در خونشون نمیاد! وضع پدرش فوق العاده خوبه، وضع مالیشون عالیه، پدرش بیرون اعتیادشو بروز نمیده، دوستای ناباب نداره و .....که خدا لعنتش کنه همون بابای منو معتاد کرده
    این به کنار میگم من چطوری متونم مثلا از همسر آیندم بخوام سیگار نکشه و مشروب نخوره و قهوه خونه نره در حالی که داداشای من همشون همین کارارو می کنن؟! (امشب واقعا دیوونه میشم)

    8. وضع خونمون افتضاحه. واقعا امروزه هیچ خونه ای نیس که توش تلوزیون رو زمین بذارن!!! میز نداره، خونه پرده نداره، فرش نداره، فقط موکت و کلیمه. در و دیوار خونه همش چرک و رنگ ریخته و سیمانه. از خجالتم آب شدم یه بار. . میترسم بیان و وضع خونه رو ببین و برن. یا بعدا تحقیرم کنن.

    9. مورد بعدی اینکه من بیکارم و اگه ازدواج کنم میشم خانم خونه دار. با وجود اینکه تو سی سال زندگیم مادرم خرجی منو داده بعد ازدواج چطوری می تونم از همسرم پول بخوام؟ مثلا الان دندونای من خراب شدن (دندونای پشتیم) و کسی نیس که پول بده برم درستشون کنم. بعد ازدواج من چطوری می تونم از همسرم پول دندون پزشکی بخوام . مامانم هیچ وقت از پدرم پول نخواسته چون بگیم فلان چیزو بخر اصلا نمی خره. من یاد نگرفتم چطوری قراره از همسرم پول بخوام!

    فعلا همینا دیگه....من امشب بعد از اینکه اینجا می خواستم جواب آقای "یه دوست" عزیز رو بدم فهمیدم خواستگار دارم، اما بهشون گفتم بگید جوابم منفیه دیگه نگفتم چرا (چون باز میرن میذارن کف دست بقیه، چن روز پیشم خواب دیدم واقعا یه آقای خیلی خوبی دو تا دستامو میگیره میگه چرا فک می کنی ما بهم نمیایم و اینا........خلاصه جواب من برا هشتمین خواستگارم منفی شد حالا خدا فردا رو به خیر کنه چون اصلا حال اینو ندارم که با مامانم جر و بحث کنم)

  2. کاربر روبرو از پست مفید غبار غم تشکرکرده است .

    Hildaa (شنبه 16 اردیبهشت 96)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    قسمت اول

    شما مهم ترین و قبل از هر کار دبگری باید شاغل بشید
    * هم درآمدی داشته باشید کمی به خودتون و منزل تون برسید. اگر از هزینه کردن در منزل سوء استفاده میشه برای خودتون هزینه و پس انداز کنید.
    * روابط عمومی و اعتماد به نفس تون افزای پیدا می کنه
    * دیده و شناخته میشید
    * وابستپی تان به خانواده کمتر میشه
    * جدای از خانواده روی خودتان هم حساب می کنند.
    ...
    اپر تخصص خاصی ندارید کامپیوتر و اینترنت که دارید. بهترین راه آموزش های نرم افزاری (به معنی عام آن) است. به عنوان نمونه آموزش بازی سازی شروع خوبی است و باتوجه به کم بودن دست (رقیب) آینده خوبی خواهد داشت.
    https://sitelearn.ir/tutorial/how-to...game-designer/

    "خواستگار داشتم تو همین یه سال بوده. سر جمع اگه دقیق حساب کنم و اگه بشه بهشون گفت خواستگار هفت تا بوده"
    انصافا رکوردشکنی کرده اید. خواهرهای بنده در 7 سال 7 تا خواستگار نداشتند (یکم غلو ولی نه زیاد) شاید هر سال یکی یا مواقعی دو تا و نه بیشتر. آخرین شون هم 33-34 ساله گی ازدواج کرد و الان هم بچه دارند و شکر خدا به خوشی زندگی می کنند.

    فعلا باید برم ... تا بعد. اون لینک رو باز کنید. شدیدا توصیه می کنم مطالعه رو شروع کنید. سخت افزار خاصی نمیخواد. نرم افزارهاش هم بجز اندکی بقیه رایگان هستند. من تا الان خیلی هاش رو دانلود کرده ام. رشته، تخصص مرتبط (ازقبل) و سن هم نیاز نداره. عمده چیری که میخواد اراده و مغز.
    الان هم اگر تهران هستید نمایشگاه کتاب شروع شده. بعدش هم منتظر نمایشگاه بازی های رایانه ای باشید.

    تاکید میکنم، در این زمینه بازار کار بسیار وسیع، و رقابت هنوز نسبتا کم هستش.

  4. 2 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    Ramin231 (شنبه 16 اردیبهشت 96), غبار غم (شنبه 16 اردیبهشت 96)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    حرفم رو درمورد نمایشگاه کتاب پس می گیرم. فقط خستگی داشت. پوچ و خالی.

  6. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    غبار غم (شنبه 16 اردیبهشت 96)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    حرفم رو درمورد نمایشگاه کتاب پس می گیرم. فقط خستگی داشت. پوچ و خالی.
    سلام. ازتون ممنونم که وقت میذارین برا راهنمایی.......چرا؟دنبال کتاب خاصی می گشتین؟

    من با خانوادم حرف زدم، چن وقت پیش تاپیک زده بودم راجع به پدرم، الان با وجود مشکلش رابطمون از این رو به اون رو شده. بهش محبت می کنم اونم دریغ نمیکنه. یکمم رو این قضیه فک کردم که من همش با مامانم دعوا می کنم و بهش سرکوفت میزنم، الان اون موردم بهتر شده.
    با خانوادم حرف زدم، کلی وقت گذاشتم، قرار شده آسه آسه خونه رو سر و سامون بدیم. این کار واقعا براشون آسونه چون هردوتاشون درآمد عالی دارن. دو جا هم برا کار رفتم امتحان دادم گفتن خبرت می کنیم.
    دارم رو تخصصام کار می کنم، می خوام ارتقاشون بدم. رو کار اپیکیشن و اینام فک کردم قبلا. اونم باز در نظر گرفتم.

    فک می کنم خدا خیلی دوستم داره

    راجع به خواستگار خانوادم کوتاه نمیان، میگم آمادگیشو ندارم اما قبول نمی کنن منم میترسم، نگرانم، حس می کنم بهتر بود خواستگاره خودش منو می پسندید نه اینکه معرفی کنن و کلی نگرانی دیگه.......نمیدونم این ترسم طبیعیه یا نه. یکمم نگران اینم که طرف زیاد گیر بده، یا طرفدار قیافه زنونه باشه، که متاسفانه من بر خلاف سنم اصلا زنونه به نظر نمیام هیچ، بچه میزنم واقعا

  8. 2 کاربر از پست مفید غبار غم تشکرکرده اند .

    Hildaa (شنبه 16 اردیبهشت 96), Ye_Doost (شنبه 16 اردیبهشت 96)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 31 فروردین 98 [ 00:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-11
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    3,075
    سطح
    34
    Points: 3,075, Level: 34
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 125
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    244

    تشکرشده 133 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم من راهنمایی ای به ذهنم نمی رسه. اما میخوام بگم مشکلاتت رو که خوندم؛ دلم‌ از صبوری و متانتت لرزید. خیلی خانوم مهربون و فهمیده ای هستی.
    شاید تغییر وضع ظاهری خونه برای پدرمادری که سالها اونطوری زندگی کردن آسون نباشه؛ ولی میشه یه اتاق یا یه گوشه از خونه که بیشتر وقتتو اونجا می‌گذرونی مثلا درس میخونی یا هرچی؛ رو به خودت اختصاص بدی و اونجا رو برای دل خودت خوشگل کنی؟‌شده حتی با یه گلدون یا قاب عکس خوشگل. بعدا که درآمد دار شدی کم کم بیشترش میکنی .‌که یکی اومد خونتون یه نشونی از دختر با سلیقه با روحیات خوب ببینه.
    همین که میگی ارتباطتون از این رو به اون رو شده جای شکر داره. از خدا تشکر‌کن و روی نقاط مثبت تمرکز‌کن
    بقیه زمینه ها کمکی از دستم برنمیاد ولی برات دعا که میتونم بکنم خوشگل خانوم
    ایشالا به زودی زود یه زندگی موفق و شاد و آرامش بخش بزای خودت رقم‌ می زنی.

  10. 2 کاربر از پست مفید Hildaa تشکرکرده اند .

    Ye_Doost (شنبه 16 اردیبهشت 96), غبار غم (شنبه 16 اردیبهشت 96)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hildaa نمایش پست ها
    عزیزم من راهنمایی ای به ذهنم نمی رسه. اما میخوام بگم مشکلاتت رو که خوندم؛ دلم‌ از صبوری و متانتت لرزید. خیلی خانوم مهربون و فهمیده ای هستی.
    شاید تغییر وضع ظاهری خونه برای پدرمادری که سالها اونطوری زندگی کردن آسون نباشه؛ ولی میشه یه اتاق یا یه گوشه از خونه که بیشتر وقتتو اونجا می‌گذرونی مثلا درس میخونی یا هرچی؛ رو به خودت اختصاص بدی و اونجا رو برای دل خودت خوشگل کنی؟‌شده حتی با یه گلدون یا قاب عکس خوشگل. بعدا که درآمد دار شدی کم کم بیشترش میکنی .‌که یکی اومد خونتون یه نشونی از دختر با سلیقه با روحیات خوب ببینه.
    همین که میگی ارتباطتون از این رو به اون رو شده جای شکر داره. از خدا تشکر‌کن و روی نقاط مثبت تمرکز‌کن
    بقیه زمینه ها کمکی از دستم برنمیاد ولی برات دعا که میتونم بکنم خوشگل خانوم
    ایشالا به زودی زود یه زندگی موفق و شاد و آرامش بخش بزای خودت رقم‌ می زنی.
    قربونت برم عزیزم، لطف کردی پیام گذاشتی........
    واقعا تغییر براشون خیلی سخته، ذهنشون یه جورایی مسموم شده، کلی انرژی صرف کردم تا باهاشون حرف بزنم و قانعشون کنم. عزیزم درست کردن یه گوشه از خونه که برا خودم باشه اصلا کار سختی نیس، اتفاقا دارم یه همچین جایی ولی اونجام اولا پر وسایله و هرچقدر باسلیقه و دخترونه باشه باز وسایل زیادی به چشم میاد که بازم برا اون فکرایی دارم. ولی مشکل من اینه که خواستگار بیاد که نمیاد تو اتاق من، میاد نشیمن میشینه و اون موقع فیلم ژانر وحشت شروع میشه. حالا خدا رو شکر که راضی شدن یه تکونی به خودمون بدیم.

    عزیزم واقعا ممنون به خاطر دعای قشنگت، همین که لطف کردی پیام گذاشتی ارزش داره............

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 06:50]
    تاریخ عضویت
    1396-2-03
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    141
    سطح
    2
    Points: 141, Level: 2
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    وقتی شرایط مطابق میل نیست باید تغییر داد
    کمی تعجب کردم که چرا مشغول به کار نیستید البته اگه شهرستان باشید قابل درکه اما تهران شرایط کار بد نیست یعنی آدم پشت کار داشته باشه حتما کار پیدا میکنه و خودشو نشون بده پیشرفت میکنه
    باااااور کنید مشغول بکار شید همه چی خیلیییی بهتر میشه ،کمتر وقت فکروخیال دارید اعتماد بنفستون بیشتر میشه احترام بقیه به شما بیشتر میشه از لحاظ ظاهری بیشتر بخودتون میرسید ، تو روحیتون تاثیر میزاره شانس ازدواج موفقتون بیشتر میشه و...
    نظر من اینه به جای بحث و انرژی گذاشتن روی خانواده روی کار پیدا کردن انرژی بذارید
    خانواده شما اینهمه سال با این سبک زندگی کردن تغییرشون خیلی سخته شما خودتو بساز به جای خونه
    البته حق داری عزیزم نگرانی بابت خونه و ...امامنکسیو میشناسم که هم پدرش معتاد بود هم پدرش هوو سر مادرش آورده بودو بیکار بود هم زندگی فقیرانه ای داشتن اما عروسی ای که براش گرفتن زبانزد خاص و عام شد زندگیش زبانزد خاص و عامه ، دختر فعالی بود روابط اجتماعی قوی و محل کارش با همسرش آشنا شد و...
    وقتی آدم شاغل نیست از یک جایی به بعد نگرانی میاد سراغ آدم نگرانی ازدواج بالا رفتن سن و... چون هدفی نداره اما کسی که کار داره هدف دارهخودش زندگیشو میسازه نه اینکه صبر کنه یکی بیاد ....
    سعی کن از همین الان شروع کنی زندگیتو بسازی ان شااله به موقعش ازدواج موفق هم میکنی

  13. 2 کاربر از پست مفید niaz90 تشکرکرده اند .

    Parya Khanum (یکشنبه 17 اردیبهشت 96), غبار غم (یکشنبه 17 اردیبهشت 96)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 شهریور 97 [ 23:01]
    تاریخ عضویت
    1396-2-14
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,803
    سطح
    25
    Points: 1,803, Level: 25
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 77 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    غبار غم برود حال خوش شود حافظ....
    از ته دلم برات ارزوی خوشبختی میکنم ...
    ایشالا مشکلاتت همین روزا حل میشه به حق همین ماه

  15. کاربر روبرو از پست مفید hana00200 تشکرکرده است .

    غبار غم (یکشنبه 17 اردیبهشت 96)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط niaz90 نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    وقتی شرایط مطابق میل نیست باید تغییر داد
    کمی تعجب کردم که چرا مشغول به کار نیستید البته اگه شهرستان باشید قابل درکه اما تهران شرایط کار بد نیست یعنی آدم پشت کار داشته باشه حتما کار پیدا میکنه و خودشو نشون بده پیشرفت میکنه
    باااااور کنید مشغول بکار شید همه چی خیلیییی بهتر میشه ،کمتر وقت فکروخیال دارید اعتماد بنفستون بیشتر میشه احترام بقیه به شما بیشتر میشه از لحاظ ظاهری بیشتر بخودتون میرسید ، تو روحیتون تاثیر میزاره شانس ازدواج موفقتون بیشتر میشه و...
    نظر من اینه به جای بحث و انرژی گذاشتن روی خانواده روی کار پیدا کردن انرژی بذارید
    خانواده شما اینهمه سال با این سبک زندگی کردن تغییرشون خیلی سخته شما خودتو بساز به جای خونه
    البته حق داری عزیزم نگرانی بابت خونه و ...امامنکسیو میشناسم که هم پدرش معتاد بود هم پدرش هوو سر مادرش آورده بودو بیکار بود هم زندگی فقیرانه ای داشتن اما عروسی ای که براش گرفتن زبانزد خاص و عام شد زندگیش زبانزد خاص و عامه ، دختر فعالی بود روابط اجتماعی قوی و محل کارش با همسرش آشنا شد و...
    وقتی آدم شاغل نیست از یک جایی به بعد نگرانی میاد سراغ آدم نگرانی ازدواج بالا رفتن سن و... چون هدفی نداره اما کسی که کار داره هدف دارهخودش زندگیشو میسازه نه اینکه صبر کنه یکی بیاد ....
    سعی کن از همین الان شروع کنی زندگیتو بسازی ان شااله به موقعش ازدواج موفق هم میکنی
    گلم منم دوس دارم کار کنم، اصلنم از زیر کار در برو نیستم، ولی آخه کار نیس که. الان سه جا درخواست دادم، یکیش پولی بود که هیچ (برا ثبت نام و اینا پول می خواستن، به خدا دیگه گردنم کج شده از بس از مامانم پول خواستم، به عبارتی دیگه حالم از خودم به هم می خوره)، یکی دیگه امتحان گرفتن ازم که قبول شدم، گفتن چنتا امتحان دیگه باید بدی نتیجه شون بعدا میاد! اولش اعتماد به نفس نداشتم، بعد که اولین آزمون رو دادم دیدم چقد برام آسونه، دومی و سومی رو هم شرکت کردم. باز برام لذت بخش بود، سومین جا هم که گفتن باید آزمون بدی، ولی آزمونش الان نیس، خودمون خبرت می کنیم! کاملا با حرفاتون موافقم عزیزم، ولی کار نیس که نیس. ولی منم نمی خوام پا پس بکشم، اگه اینجاها یا اینترنتی کار نبود میرم یه شهر دیگه (مثلا یه روز از صب تا عصر) دنبال کار می گردم ببینم چی میشه. خیلی ممنونتم به خاطر راهنماییت و دعای قشنگت عزیزم
    نقل قول نوشته اصلی توسط hana00200 نمایش پست ها
    غبار غم برود حال خوش شود حافظ....
    از ته دلم برات ارزوی خوشبختی میکنم ...
    ایشالا مشکلاتت همین روزا حل میشه به حق همین ماه
    عزیزم خیلی شعر قشنگیه، کلا باهاش حال می کنم.....فدات بشم، ایشالا که هممون خوشبخت بشیم

    پ.ن: دوستان مراسم خواستگاری من فک کنم به هم خورده، خونمون یه الم شنگه ای به پا شد بیا و ببین. دعوا شد و من شروع کننده ش بودم، طبق معمول با مامانم دعوام شد، منم داد زدم خواستگار حق نداره پاشو تو خونه بذاره و اینا.....یعنی آشوب به پا شد، آشوووب! ......من گریه نمی کنم، گریم بگیره دیگه بند نمیاد، طبق معمول دل مامانمو شکستم و گذشته رو زدم تو سرش، شاید فک کنین خیلی بدم ولی واقعا هر حرفی که بهش میزنم مثه خنجریه که تو قلب خودم فرو میره، راضی نیستم یه تار مو از سرش کم بشه اما گذشته ای که باهاش داشتم عین بختک افتاده به جونم. باعث اصلی مشکلات ما پدرمه اما من به مامانم گیر میدم.......بعضی وقتا به خودم میگم حرف رو حرفشون نیار، دعوا نکن، اصن بذار هرکاری دلشون خواست بکنن، شوهرت بدن و غیره اما اون بخش سرکش وجودم وقتی طاقتش طاق میشه دیگه نمیتونم جلوشو بگیرم.....فک کنم باید ادبش کنم

    الان خیلی ناراحتم، نه به خاطر اینکه خواستگاری به هم خورده، به خاطر اینکه احساس می کنم زندگی که بد باشه بد ادامه پیدا می کنه، من دارم سر خودمو با حرفای مثبت شیره میمالم..........حتما تا فردا بهتر میشم.....عادت کردم به این روتین زندگیم.........فعلا.

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 شهریور 97 [ 23:01]
    تاریخ عضویت
    1396-2-14
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,803
    سطح
    25
    Points: 1,803, Level: 25
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 77 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم بنظر من این کیسها رو از دست نده. اگر میبینی کیسهات مناسب هستن حتما جدی و با انرژی بذار پا بگیره. لج بازی نکن چون لجبازی با خودت و خونوادت باعث میشه سنت بالا بره. شاید الان حس کنی مهم نیست ولی همیشه کیس مناسب برای ازدواج پیدا نمیشه وقتی 6-7 سال گذشت دیگه کسی سراغت نمیاد واین باعث میشه افسرده شی و حسرت امروز رو بخوری ایشالا هرچی خیره برایت اتفاق بیفته ولی لجبازی نکن

  18. کاربر روبرو از پست مفید hana00200 تشکرکرده است .

    غبار غم (دوشنبه 18 اردیبهشت 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی تفاوتی همسرم
    توسط haniye68 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 آبان 95, 08:31
  2. بی تفاوتی
    توسط me!!! در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 اسفند 94, 05:41
  3. با کم حرفی و بی تفاوتی همسرم چگونه کنار بیایم
    توسط sahar67 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 دی 93, 12:24
  4. با این همه تفاوتی که داریم این ازدواج درسته؟
    توسط hampa در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: یکشنبه 05 شهریور 91, 00:48
  5. بی تفاوتی شوهرم به ظاهرم و سردمزاجیش
    توسط آلبالو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 فروردین 91, 15:26

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.