به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مهر 97 [ 17:26]
    تاریخ عضویت
    1391-7-30
    نوشته ها
    234
    امتیاز
    6,479
    سطح
    52
    Points: 6,479, Level: 52
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    830

    تشکرشده 901 در 185 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    35
    Array

    Thumbsdown عدم داشتن کنترل در زندگی به دلیل رفتار منفعلانه ام

    با سلام خدمت همه دوستان،

    من 23 سالمه و چهار ساله ازدواج کردم و الان نه ماه باردارم. در اوایل زندگیم مشکلات احساسی با شوهرم داشتم که الان خیلی بهتر شده.

    یک سری شاید یادشون میاد که من سال اول ازدواجم بیشتر مواقع خونه مادرشوهرم که خاله من هست زندگی کردم. اگر راجع به خودم بخوام بگم که من کلا همیشه در یک جمع ادم ساکتی بودم علاقه ای به بیرون رفتن نداشتم و همیشه از ارامش خونه لذت میبردم. از دعوا و بحث به شدت متنفرم طوری که اگر مثلا مادرم با خواهرش بحثش میشه و صداشون بلند میشه یا گوشم رو میبندم یا از اون اتاق میرم بیرون.

    از موقعی که ازداواج کردم ، دارم خارج از کشور زندگی میکنم و چون باید کلاس زبان میرفتم و چیزای دیگه خوب به بیرون رفتن و کمی بیشتر اجتماعی شدن عادت کردم ولی مشکلی که داشتم این بود که چون شوهرم دانشجو بود و درامد خاصی نداشت خانواده همسرم همیشه کنترل داشتن بر ما و من خودم رو بیشتر یک دانشجو میدیدم تا یک زن متاهل که خودش باید مسیر زندگیش رو بگیره.

    من چون ادم منعزلی بودم تو بحث های خانواده همسرم دوست نداشتم دخالت کنن و اون ها طوری بودند که نود درصد اوقات در حال بحث سیاسی اجتماعی و داد و فریاد بودند و من هیچ علاقه ای به شرکت کردن در بحث هاشون نداشتم.

    همیشه به همه چیز قناعت کردم. مادر شوهرم (خالم) ادم میتونم بگم عصبی هست. سر ساده ترین اشتباه جوش میاد و به همه چیز انتقاد میکنه. من با ادمی که داد میزنه نمیتونم بحث کنم چون ادمیم که جلوی اشکم رو نمیتونم بگیرم. من اصلا به خاطر ترحم اشک نمیریزم ولی از بچگی همین طور بودم، اشکم لبه مشکم و چون دوست ندارم اشک بریزم جلوی خالم و هیچ وقت جواب کنایه و مسخره کردناش و انتقاد کردنش رو ندادم.

    نمیخوام بیش از حد متن رو بلند کنم و مشکل الانم رو میخوام بگم


    رفتارام باعث شد که دیگه خانواده همسرم هیچ احترامی به من و رای من ندارند. به من میگن که از لحاظ مالی بلد نیستم درست خرج کنم در حالی که در سال های اخیر من درامد دانشگاهی که میگرفتم رو جمع کردم و این شوهرمه که هیچ وقت هیچ پس اندازی نداشته.

    من رو مسخره میکنند چون من از خوراکی خوردن بیرون از خونه لذت میبرم در حالی که این تنها تفریح منه. و الان دیگه در هر مسئله خرید وسایل خونه باید اونا در جریان باشند. در جایی که زندگی میکنم خیلی راحت میتونی وسایل دست دوم بخری، خوب این برای وسایلی که فرق قیمت جدید و دست دومش زیاده مشکلی برای من نیست. ست اتاق خواب بچم و ست کالسکه رو دست دوم خریدیم چون قیمت جدیدش خیلی زیاده. ولی وقتی من فکر کردم که خالم داره بهم میگه که ست وان حمام بچه رو جدید بخرم و این کار رو کردم به من تهمت میزنند که من ادم خراجیم و قدر پول رو نمیدونم و ادم بدیم چون دوست ندارم همه چیز دست دوم بخرم و مثل اونا نیستم. رو تختی بچه خریدم تا فهمیدن قیمتش چنده شاخ دراوردند در حالی که من یک ست با قیمت خیلی مناسب پیدا کرده بودم. و خالم گفت که من خودم میدوزم و ادم نباید الکی پول این چیزا رو بده و الان خالم ستی که درست کرده درسته قشنگه ولی اون چیزی که من میخوام نیست.

    شوهرم قبول داره که خانوادش بعضی وقت ها گیر الکی میدند و به من میگه اگر از چیزی خوشت نمیاد از اول بگو نیا وقتی تموم شد بنالی و بگی من خوشم نمیاد. حرف بزن. ولی من همش میترسم چون میدونم یا من رو مسخره میکنند یا توهین و من نمیتونم تحمل کنم و دعوای الکی به وجود بیاد؟

    چطوری با یک ادم تندی مثل مادر شوهرم برخورد کنم. من ادم زبون داری نیستم و اونا با حرفاشون من رو مقصر میکنند. شوهرم میگه دعوا نمیخواد بکنی فقط با سیاست بگو حرفت رو ولی من همش میترسم و الان خستم. متنفرم از این که نه تنها خانواده شوهرم و الان حتی شوهرم من رو ادم بدی میدونند چون دوست ندارم همه چیز دست دوم بگیرم و چون بلد نیستم کار دستی بکنم . میخوام یاد بگیرم با سیاست باشم کلا حتی در اجتماع ولی چطور این کار رو بکنم. از همه دنیا دلگیر و متنفرم در این لحظه.

    میدونم اخر متنم طولانی شد ولی این تازه قسمت خیلی کوچکیه از ناارامی هایی که در دوران حاملگیم گذروندم.

    خداي من خداييست كه اگر سرش فرياد كشيدم به جاي اينكه با مشت به دهانم بزند،
    با انگشتان
    مهربانش نوازشم مي كند و مي گويد ميدانم جز من كسي نداري !!!

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سلام پرنده غریب عزیز من کاملا شما رو بخاطر دارم ، مشکل ما دیگران نیستن خودمونیم که اجازه میدیم دیگران تا چه حد در زندگی و تصمیمات زندگیمون دخالت کنن، چیزی که مهمه اینه که باید قوی باشی همسرت دوست داره زنش قوی باشه واسه همین ازت میخواد خودت با خانوادش صجبت کنی نظرت رو بگی ، نترس از مسخره شدن نترس از توهینی که ممکنه بهت کنن نترس هروقت نترسیدی اونوقت میتونی به راحتی حرفت و نظرت رو بگی بهشون احترام بزار ولی نظرت رو بگو وقتی میگن تو همه چیزت رو نو گرفتی بهشون بگو با همسرم مشورت کردیم دوتایی به این نتیجه زسیدیم این وسایل رو نو بخریم و این وسایل رو دست دوم ، واسه زندگیتون حریم بزارید اجازه ندین هرکسی از جزییات زن گیتون سر در بیاره هرچیزی میخری نشون نده قیمت نده قوی باش تا جدی بگیرنت عزیزم

    - - - Updated - - -

    راستی مبارک مامان شدنت


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.