یه چند ماهی میشه وقت و بی وقت یکی دوتا پست می ذارم بعد میرم. بعد از گذشت شش ماه هنوزم هیچ چیز تغیرر نکرده تا بیست سی ساله دیگه هم هیچ چیز تغییر نمی کنه .
واقعا نمی دونم چی میخام. از خودم خستم. الان دیگه هر ساعت میشه که میخام بمیرم. تنها دلیل زندگی مادر پدرم هستند بخاطر اونا دست نگه داشتم. وقت و بی وقت یه بغض میاد تو گلوم گیر می کنه. حسرت روزهای گذشته رو می خوره.بعدش به سختی می تونم نفس بکشم. انگار که ریه هام قفل شدند. من نمی دونم دارم به چی تبدیل میشم.
از اینکه تنهایی بمیرم می ترسم. از اینکه سال های جوانیم بگذره و من در حسرت چیزهایی که میخاستم برسم بمیرم می ترسم.
یه مشورت از شما میخام. من رشتم مواده. ولی شدیدا این یکی دوسال عاشق بازی سازی شدم. حالا ازتون میخام بپرسم. اگ بخام به جایی برسم فقط تورشته خودم یعنی مواد می تونم برسم یا این حرف اشتباهه؟یه روانشناسی به من گفت فقط تورشته خودت می تونی موفق بشی اونم بعد از سی سالگیت نه تو دو سه سال.
می ترسم. گاهی اوقات از اینکه از چه چیز دیگه ای در اینده قرار بترسم ،می ترسم.
تور رو خدا جواب منطقی و درست حسابی بزنید. فردا اعزامم به خدمت. تا جایی که تونستین امشب جواب بدین . اگ راه حلتون منطقی باشه هر کار بگین واستون می کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)