به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 تیر 96 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1396-1-27
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    537
    سطح
    10
    Points: 537, Level: 10
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger First Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شوهرم به خانوادش زیادی وابستگی داره و این موضوع مارو داره تا مرز طلاق میرسونه

    سلام دوستان
    من قبلا خیلی از نوشته های این تالار استفاده کردم و همیشه خواننده بودم
    الان دیگه دارم از غصه میمیرم! امیدم رو از دست میدم. افسرده شدم. چند روز دیگه مثلا سالگرد ازدواجمه و باید الان تو فکر یه کیک رویایی میبودم که بپزم! ولی الان دو هفتست که یه چشمم اشکه یکیش خون! بگذریم برم سر اصل مطلب...
    من با شوهرم الان یک ساله ازدواج کردیم خونمون هم بالا سر خانوادشه ، کارگاه کارشم تو حیاط خونست ، جوری که از صبح تا شب چه کار داشته باشه چه نداشته باشه روزی چندین بار میره پایین پیش خانوادش، همش جلوی چشمشونه ، در ضمن بگم که من با هیچکدوم مشکلی ندارم ولی وقتی میبینم داره زندگیم میپاشه از هم و توی این یک سال به طور میانگین هر یک ماه و نیم ، یک دعوای حسابی داشتیم و هر دفعه من شکایت کردم از رفتار شوهرم یا گیرهای الکیش یا نادیده گرفتناش و توقعات زیادی خانوادش ، همیشه شروع کرده دعوارو بر علیه من تغییر دادن و مسائل جدیدی رو مطرح میکنه. یا الکی به خانوادم حرف زشت میزنه ، در صورتی که اونا تو بحثمون هیچ کاره هستن
    یه خواهرشوهر دارم ۲۶ سالشه تو خونست و مجرده ، شوهرم همیشه پیگیرشه ، دوتایی باهم توی یه کلن از بازی کلش هستن و مداوم در حال حرف زدن در مورد بازین و موبایلاشون دست همدیگست، خواهرشوهرم قلیون میکشه و هر روز شوهرم رو صدا میزنه که بره باهاش قلیون بکشه (البته مادرشوهرمم میکشه) و مداوم قربون صدقه شوهرم میره ، مثلا میگه الهی قربون داداشم برم واسم قلیون چاق میکنه! جالب اینجاست وقتی من تو جمعشونم بیشتر ازین حرف ها میزنه
    شوهرم همه اتفاقایی توی روز براش افتاده اول واسه خواهرش تعریف میکنه و به من که میرسه لال میشه، چند ماه پیش شوهرم ماشینش رو عوض کرد و به محض اینکه وارد پارکینگ خونه شد اول خواهرشوهرمو صدا زد که بیاد ماشین رو ببینه! خیلی بهم بر میخوره! مسائل زیاده
    خواهر شوهرم توی یه جمع به شوهرم گفت چرا به زنت نمیگی بره برامون قلیون چاق کنه؟ من جواب دادم که "من که مخالفم، تازه اگر فقط شوهرم خودش تنها بخواد بکشه و خودش بهم بگه میرم!
    بعد شوهرم اومده با من دعوا میکنه که معلومه خواهر و مادرمم میخوان قلیون بکشن، و گفت چی میشد میگفتی باشه میرم چاق میکنم! گفتم مگه تو گفتی که برم؟ خواهرت گفته، مگه من نوکرشم؟
    همش شعرای عاشقونه میخونن با هم! چندین بار از زبون خواهرشوهرم شنیدم که کاش یه خواستگار شهریوری مثل داداشش براش میومد، و خیلی عاشق شخصیتشونه!
    شوهرم همه کاری رو از خواهرش تقلید میکنه! خواهرش داره رژیم خودسرانه میگیره تا لاغر بشه ، شوهر من میخواد ازش تقلید کنه ولی یکبار با رژیم غذایی مناسبی که من براش اماده کردم پیش نرفت!
    اینا خوبن هنوز! بدون خانوادش هیچجا نمیره و اگر هم بره اینقد تکرار میکنه که وای جاشون خالیههه و به دلم نمیگیرههه که حال منو بهم میزنه ، یا اونا اینقد موقع رفتنمون زار میزنن که حس میکنم اضافیم تو خونشون و شوهرم اصلا براش مهم نیست که داره با من میره سفر، حتی چند ساعته! یه آتیش که روشن میکنیم شوهرم میگه کاش بقیه هم بودن!
    یکبار برنامه برف بازی ریختیم که بریم پیست برف ، تا من اماده شدم دیدم مادر شوهرمم شال و کلاه کرده ، اومد نشست جلو ماشین منم رفتم عقب و تا اخر تو ماشین نشست و پیاده هم نشد و بهونش این بود که نگران میشه و باید خودش همراهمون باشه تا خیالش راحت باشه تو جاده! من جرأت ندارم به شوهرم هیچی بگم چون متهمم میکنه و میگه تو حساسی.
    یا مثلا یکبار شوهرم جلوی دوتا خواهر شوهرم اسم منو آورد و گفت "زهره ی ما" ، دوتایی چشماشون رو قلمیه کردن و گفتن " آیییی چه غلطاااا! زهره ی ماااا نداریییم، یعنی چی زهره ی تو؟! ، هیچی دیگه شوهرم هیچی نگفت! اصلا نتونست بگه که زنمه، دوست دارم اینجوری بگم.
    یا مثلا شوهرم وقتی میریم خرید میره همه چیز تعریف میکنه واسه خانوادش که چی خریدیم و چند خریدیم
    بعد من باید یهو از زبون خواهرشوهرم بشنوم "اون نون جو که خریدی دونه ای ۲تومن خیلی گرونه! اصلا نمی ارزه! " یا "اون لباسی که خریدی ۱۶۰تومن خیلی گرونه اصلا به قیافش نمیخوره" ، وقتی هم به شوهرم میگم به اونا چه ربطی داره که نظر میدن؟ اصلا چرا باید قیمت همچیز بدونن؟ در جوابم که سرم داد مینه و میگه تو حساسی نسبت به خانوادم و اونا خوبیت رو میخوان
    ۹۹ درصد دعواهای ما سر اینه که چرا جلوی مامانش اون حرف رو زدم مامانش ناراحت شد، خواهرش ناراحت شد، به باباش برخورد! تا دعوامون میشه یا مادرشوهرم از پله ها میاد بالا تو خونمون! یا شوهرم ول میکنه میره پایین و اینقد بزرگ نمایی میکنه و تعریف میکنه براشون! بعدشم میگه مادر و پدر من خیر خواهمن هیچوقت دخالت نمیکنن
    تازگیا که گفتم بیا ازینجا بریم یجایی اجاره کنیم ببینیم دعواهامون کمتر میشه ، رفت سریع به خانوادش گفت و اینقد بد بیراه بارم کرد که تو به فکر جیب شوهرت نیستی میخوای اجاره نشینم کنی ، تو پشت من نیستی حمایتم نمیکنی ، من تک پسرم نمیتونم از خانوادم جدا رندگی کنم و اونایی جدا هستن چنتا پسرن یا بالا خونه باباشون نتونستن بسازن! و گفت حالم ازت بهم میخوره و میخواستیم بریم طلاق بگیریم
    و میگه من هیچی از تو ندیدم تو زندگی
    میگه تو جمع پاتو رو هم ننداز ، میگه تو متکبری، پاتو میندازی رو پات تا به همه توهین کنی
    میگم بخدا عادت دارم دست خودم نیست! میگه نباید توضیح بدی فقط باید بگی "چشم"
    و تازگیا میگه چون اوایل بهت گفتم از بابات بدم میاد و خونتون نمیام (بدون هیچ دلیلی میگفت)

    و من رفتم به بابام گفتم که چی گفته ، فقط بهونش اینه که تو رفتی به بابات گفتی و برای من سخت شده ازونروز دیگه نتونستم به عنوان همسرم بپذیرمت. آخه این حرفش منطقیه؟
    چکار کنم خیلی از مسائل رو نگفتم تازه!
    لطفا کمک
    افسردگی گرفتم، خوابم زیاد شده ، هیچ فعالیتی ندارم ، همش کارم گریه....

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم همونطور که گفتیامکان مستقل شدن نیست پس حالا باید چه کرد؟؟؟
    بهترین راه برای اینکه همسرخیلی رو خانوادش حساس نشه و برای شما گارد نگیره اینه که شما ایشون حساس نکنی بلکه درراستای خانوادش پیش بری
    یه اصلی درروانشناسی هست بنام اشباع یعنی اگر کسی یه کار غلطی رو انجام میده و هیچی روشی برا ترک اون نیست پس اگرفرد رو وادار کنیم بیش از حد اون کاررو انجام بده فرد ازاون کار متنفرخاهد شد مثلا اگر کسی شرابخار هست و در روز 4_5 بار مصرف میکنه اگر مجبورش کنیم بیش از حد توان مصرف کنه ازون متنفر خاهد شد
    چون شمابیش از حد مانع ایشون درروابطش با خانوادششدی حتی در لفظایشون رو حریصتر کردی
    مثلا همسر خود من تک پسره مناز روز اول تصمیم گرفتم که رابطه خوبی با خونوادش ایجاد کنم البته نه پسر خاله بشم نه بیش از حد خودم بگیرم سنگین رنگین
    دایم به همسرم میگفتم بریم به خونوادت سر بزنیم ، بهشون زنگ بزن حالشون بپرسو.....
    تا اینکه همسرم میگفت باشه حالا بعدا یه وقت دیگه و.....
    هیچ وقت از خونوادش پیش همسرتذبد نگو تازه بگو اره چقدرخوبن چقدربفکرمونن اگر چیزی دادن مثلا براتون غذا فرستادن بجای اینکه بگی اه این چیه مادرت کهفقط بفکر تو بگو وااییییی دستشون درد نکنه چقدر زحمت کشیدن
    یا بگو اره کارهخوبی میکنی همش میری بهشون سرمیزنی وقتی میخاین بری بیرون بگوبه خونوادت هم بگو بیان با اینکه خودشون نگفته میان اما این گفتن شما بعدا اثر خودش رو درجهت عکس خاهد گذاشت
    اینقدر خودت اول پیشدستی کن تا همسرت خودش بگه نمیخاد اصلا میخام خودمون دوتا باشیم
    شما فقط یهمدت همین راه رو در پیش بگیر این راهی که میگم ازش مطمینم ایشالله که جواب خاهدداد
    در ضمن شما هنوز یکساله ازدواج کردی ایشون چندین ساله به اونها عادت کرده پس زمان لازم داره برای دل کندن ازونها بخصوص که جدا زندگی نمیکنید
    در مورد رفتار خواهر شوهرت باید بگم که دقیقا ایشون خوب میدونه بایهمرد چطور رفتار کنه که تو دستش موم باشه حتما ازش یادبگیر
    حتما حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون و اقتدار مرد دکتر رو گوش کن زندگیت زیر رو میشه ایشالله
    اونوقت میفهمی چرا میگم خاهر شوهرت خوببلده چیکار کنه

  3. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    szd (دوشنبه 04 اردیبهشت 96), بارن (دوشنبه 28 فروردین 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 تیر 96 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1396-1-27
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    537
    سطح
    10
    Points: 537, Level: 10
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger First Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان لطفا کمک کنید. من زندگیم رو دوست دارم ولی دارم الکی از دستش میدم، شوهرم حرف هامو نمیفهمه و همش فکر میکنه با خانوادش دشمنی دارم ، اما واقعیت اینه که خانوادش جوری پشت سر من حرف میزنن و جوری مظلوم نمایی میکنن که باعث میشه شوهرم همه محبت هام رو به اونا فراموش کنه، الان یک هفته هست که پایین نرفتم پیششون ، ازشون دلگیرم
    از خواهر شوهرم دلگیرم، خودش یروزی ازدواج میکنه ...میخوام ببینم دوست داره خواهرشوهرش شوهرش رو تسخیر کنه و اینقد پیگیر شوهرش باشه که شوهرش هیچ وقتی برای زنش نذاره!
    مثلا شوهرم میاد بالا و میگه اینقد فیلم های اینتاگرام باز نکن اینترنتمون تموم میشه و من پول ندارم همش برم تمدیدش کنم! من بهش گفتم باشه من رعایت میکنم ولی به خواهرت هم گفتی؟ (چون خواهرشم با ما داره استفاده میکنه) ، در جوابم میگه خواهرم زیاد استفاده نداره! فقط طرفداری میکنه از خواهرش!!! منم گفتم نشون به اون نشون که هزارتا فیلم دانلود کرده، با اسم و مدرک یادآوریش کردم! بعد در جوابم گفت تو زنمی باید بگی "چشم" ، نباید به خواهرم کار داشته باشی! و سریع میگه تو روی خواهرم حساسی، میگم این حساسیت نیست واقعیته، وقتی صرفه جویی من معنا پیدا میکنه که همه صرفه جویی کنن، نه اینکه من صرفه جویی کنم و یک نفر دیگه لذتشو ببره!
    چکار کنم همینا شدن مرض زندگیمون! خواهر شوهرم خیلی بیشعوره جلوی من تو روم میگه وااااای من که اینترنتم مٌفتیه راحت همچی دانلود میکنم! اینو بخاطر این میگه که شوهرم واسه خانوادش خبر برده که من روی خواهرش حساسم! همشون توهم زدن که من حساسم! در صورتی که رفتار خواهر شوهرم اگر درست بود ، رفتار شوهرم اگر درست بود، الآن اینجوری نمیشد
    یا یه مدت همش به شوهرم گفتم تروخدا سیبیل بذار خیلی دوست دارم، در جوابم همش میگفت قبلا گذاشتم همه گفتن بهت نمیاد و نمیذاشت!
    تا یکروز خواهرشوهرم اومد بهش گفت ایندفه سیبیلاتو نزن بذار باشه، سریع اطاعت کرد و یه مدت سیبیل گذاشت، خیلی بهم برخورد! الان این کجاش حساسیته؟! واقعیته، هرکی باشه ناراحت میشه
    یا میگم بریم آخر هفته بیرون، خارج از شهر ، شوهرم اصلا محل نمیذاره
    تا خواهرش میگه بریم آخر هفته بیرون ، سریع میگه کجا میخوای بری عزیزم کدوم منطقه ... و برنامشو میربزه!
    ناامیدم، همش فکر میکنم هیچ جایگاهی ندارم، همین باعث شده اصلا هس نکنم زن این خونه هستم! هیچ قدرتی روی زندگیم ندارم[/font]
    کمکم کنین مغز خودم کار نمیکنه دیگه، اصلا نمیدونم چطور جمعش کنم، حس میکنم زندگی با شوهرم شده مثل دوتا همخونه که فقط نهار و شام میخورن باهم ، شبا هم باهم میخوابن

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 02 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    8,905
    سطح
    63
    Points: 8,905, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 124 در 65 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام عزیزم متاسفم بابت مشکلت ...من خواهر شوهر ندارم اما خوب درکت میکنم
    بهت حق میدم اما تو نمیتونی همسرت،خواهرش یا مادرش رو تغییر بدی اما اما اما خودتو میتونی تغییر بدی...پیشنهاد من اینه که آستانه تحملت رو ببری بالا و ظرفیتت رو زیاد کنی...
    مثلا به عنوان مثال درباره سبیل بگم که اینجا حق داری ناراحت بشی ولی قضیه رو میتونی به نفع خودت تموم کنی،سریع واکنش نشون نده ...مثلا بعد از اینکه همسرت به حرف خواهرش گوش کرد و سبیل گذاشت تو سریع جبهه نگیر با خنده بگو عزیزم دیدی خواهرتم نظر منو داره میگه سبیل بذار خیلی ام بهت میاد ...
    یا درباره اینترنت اگر خواهرش میگه مفتیه تو بگو نوش جونت عزیزم یک خواهرش شوهر گل که بیشتر ندارم ...گاهی وقتام برای اینکه دلت خنک شه مودمو خاموش کن:))))
    خلاصه از گفتن کلمه خواهرت اینجوری خواهرت اینجوری جلو شوهرت شدیدا خودداری کن چون نتیجه کاملا به ضرر خودته تو سعی کن جوری رفتار کنی انگار شوهرت از خودته و اون یک ادم کوچک و محتاج توجه همین

  6. کاربر روبرو از پست مفید tommy تشکرکرده است .

    szd (دوشنبه 04 اردیبهشت 96)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    اول اعتراف می کنم که این شرایط تحملش خیلی سخته و به عبارتی کار هر کسی نیست

    خوب هر زنی توقع داره نفر اول زندگی همسرش باشه و فاصله سایر افراد تا جایگاه اون زیاد باشه
    و شاید روی زنها کمی حساستر باشه

    خوب من هم دو تا خواهر شوهر با همین سیستم شخصیتی لوس دارم
    حتی اینجور آدمها بعد ازدواج هم به جای اینکه متمرکز باشن روی زندگی مشترکشون باز هم دنبال جلب توجه برادر هستن

    راستش من اوایل خیلی سعی کردم چیزی به روی خودم نیارم هرچند من و اونا توی یه خونه مشترک نبودیم و بعد سه سال کلا کار همسرم منتقل شد و ما به یه شهر دور رفتیم و من نجات پیدا کردم البته تا حدی

    من پدرشوهرم چند سال قبل ازدواج من فوت کرده بود و بهانه شون برای این لوس بازیها عدم وجود پدر و توجه زیاد به خواهر کوچک برای پر شدن جای پدر بود من خیلی سعی کردم که درک کنم و خودمو سرگرم کارهای دیگه کنم ولی این موضوع به عنوان یه نقطه ضعف آزاردهنده توی زندگی من همیشه حضور داشت و من هرچه صبر کردم خواهر شوهر کوچکه بزرگ بشه و شخصیت متعادل و مستقل پیدا کنه این اتفاق نیفتاد

    اینها رو گفتم که بدونی من این موضوعو درک می کنم

    و اینکه برخورد کارشناسانه چی هست رو نمیدونم ولی اینکه من اگر جای شما بودم چه کار میکردم رو میتونم بگم

    من اگر توی موقعیت شما بودم سعی می کردم کاری بیرون منزل برای خودم ایجاد کنم یا درس میخوندم یا سرکار می رفتم یا میرفتم یه هنری یاد می گرفتم تا امید داشته باشم که از نظر مالی مستقل خواهم شد در آینده

    با همون امید تا می تونستم تلاش می کردم
    هم یه اوقاتی از روز رو خارج از منزل بودم و این افراد توی حلقم نبودن و هم اینکه امید به استقلال مالی و بعد از مدتی استقلال مالی می تونست بهم قدرت بده

    قدرت رفتن از منزلی با این فاصله کم(که دیگه همسر بهانه پول رو نیاره) یا حداقل بهم شخصیت می داد شخصیتی که نتونن راحت بهش بی احترامی کنن

    به نظرم در مورد رفتارهات هم تجدید نظر کن
    من برخلاف خیلی از افراد اینکه وقتی از کسی خوشت نمیاد الکی بشینی پیش شوهرت تعریفشو بدی قبول ندارم یعنی برای من این کار عذاب بزرگیه (و البته من امتحان کردم وقتی از صفات نداشته دیگران هی می شینی تعریف می کنی تازه راطه اونها رو لوس و لوس تر می کنی این سیاستها توی سیستم های منطقی که لوس نیستن احتمالا جواب میده ) ولی وقتی چیزی در ارتباط با اون به نظرت میاد فوری به زبان نیار، واقعیت این هست که رفتارهای غیر طبیعی خواهر شوهر و مهمتر از اون شوهر شما، شما رو حساس کرده این که قابل کتمان کردن نیست ولی وقتی چیزی ناراحتت می کنه فوری به زبان نیار کمی توی ذهنت بهش فکر کن و بعد با جمله بندی مناسب و منطقی بدون اینکه حالت موضع گیری داشته باشه به زبون بیار

    مثال

    خواهر ایشون گفت یه بارم زنت قلیون آماده کنه
    شما کافی بود بگی مخالف قلیون هستم ( حالا که اینترنت هم در دسترست هست با مطالعه و دلیل این موضوعو می گفتی )
    اصلا نیاز نبود بگی اگر شوهرم بگه این کارو می کنم در غیر اینصورت اگه تو بگی نمی کنم
    خوب این یعنی موضع گیری مستقیم و تابلو (یعنی داری مستقیم بهش میگی من با تو لج هستم)
    اینقدر تابلو نباش مبارزاتت رو غیر مستقیم و با نگاه بالا به پایین انجام بده

    یا در مورد اینترنت لازم نبود فوری جواب بدی که خواهرت هم زیاد دانلود می کنه

    میتونستی بگی من زیاد دانلود نمی کنم ولی حالا که میگی چشم از اینم کمتر دانلود می کنم
    بعد چند ساعت می گفتی راستی فقط من از اینترنت استفاده نمی کنم فلانی هم هست من که نسبت به قبل دانلود بیشتری نداشتم شاید اون نیاز داشته و کمی بیشتر دانلود کرده (کلمه نیاز داشته رو هم میگفتی که حساسیت ایجاد نشه)

    یعنی فوری اونو متهم نمی کردی یه خرده وقت صبر میکردی و با جملات منطقی تر که حالت تهاجمی نداشته باشه حرفتو میزدی

    توی اوقاتی که توی منزل هستی خودت رو با خوندن کتاب مثلا رمان از فضای خونه جدا کن
    رفتن به فضای یه داستان و جدا شدن از فضای خونه حساسیتت رو کم می کنه

    خواهر شوهرت کاملا بیکار توی خونه است؟کاری درسی چیزی نداره؟

    الان زیاد نمیشه انتقاداتت رو مستقیم به شوهرت بگی اونم با این لحن تند و رک و مستقیمی که شما داری
    باید چند سال بگذره و پایه های زندگیت محکم تر بشه اعتماد همسرت رو هم جلب کنی و رابطه عاطفی عمیقتری با همسرت پیدا کنی تا به جایگاهی برسی که همسرت اصلاح نوع رفتارش با خانوادش رو ازت بپذیره

    فعلا باید تمرکز زدایی کنی و یه جوری یا خودت دائم توی اون فضا نباشی یا حداقل ذهنت رو با خوندن کتاب از اون فضا به جای دیگه بکشونی تا کمتر اذیت بشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  8. 4 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    nazi_ka (دوشنبه 28 فروردین 96), szd (دوشنبه 04 اردیبهشت 96), نیکیا (دوشنبه 28 فروردین 96), مه و خورشيد 75 (دوشنبه 28 فروردین 96)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 تیر 96 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1396-1-27
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    537
    سطح
    10
    Points: 537, Level: 10
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger First Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فکور ، تامی ، و ستاره زیبا...
    اول سلام
    و ممنونم بابت پاسخ گوییتون *_* ♡.♡
    این روزا اینقد دلگیرم که منتظرم یکی مثل شماها دلداریم بده
    ستاره زیبا ، درست میگی من زیادی بهش گیر دادم ، حتی شب ها که از سرکار میامد توقع داشتم اول زندگیمون فقط یه سلام و علیک با خانوادش بکنه و سریع بیاد پیش من، اما با اینکه مثلا ظهر و صبح اونارو دیده بود ، شب هم تا ساعت ۱۲ الی ۱ پیش اونا بود و بعد میومد تا شام بخوریم! وقتی هم اعتراض کردم گفت خب تو هم بیا پایین پیشمون، گفتم هرشب که نمیتونم ، میخوام منتظر شوهرم بمونم تا شام رو با هم بخوریم، اما من رو متهم به این کرد که با مامانش مشکل دارم و میخوام مانع دیدارشون بشم
    اصلا منعی ندارم ، فقط میگم در طول روز خیلی وقت با اونا میذاری و با من که زنت هستم وقتی نمیذاری، وگرنه اگر حواسش به من بود و وقت میذاشت برام عمرا چیزی میگفتم
    ولی قبول دارم باید مشاجره و بحث رو بذارم کنار
    خواهرشوهرمم تصمیم گرفتم مثل خودش تحویلش نگیرم، باورتون نمیشه گاهی اوقات خودش رو کر میگیره وقتی احوالشو میپرسم و میگم چخخبر نشنیده میگیره ، خیلی بی ادبه ، یا یهو وسط حرف زدن پا میشه میره
    یا من و مادر شوهرم وقتی حرف میزنیم یهو میگه واااای چقد حرف میزنین اعصابم خورد کردین!
    همیشه هم به شوخی معنی دار میگه وااای چقد حال میده پشت سر عروس حرف بزنه ادم!
    الان عصری مهمونی دعوت بودم ، بخاطر اینکه صبحی شوهرم حالت سرماخورده داشت و وقتی میرفت سرکار گفت عصر که اومدم میام قرص میخورم و میخوابم ، تصمیم گرفتم نرم مهمونی تا اون بخوابه و بهش رسیدگی کنم خوب شه!
    ولی گول خوردم، عصر که نخوابید هیچی! یهو پاشد گفت من دارم میرم پایین اگر دوست داشتی توهم بیا، و تا الان که ساعت ۷ه داره با خواهراشو خانوادش میگه میخنده. و اینم بگم دید که موهامو چرب کردم و قصد حموم دارم، الانم تازه اومدم.



    ******
    تامی جان، واقعا هم از حرسم گاهی اوقات مودم رو قطع میکنم ولی چه فایده کاش فقط یکم شوهرم منطقی بود و خودشو جای من میذاشت ولی واقعا راست میگی باید بیشتر و بیشتر قوی کنم خودم رو.

    ******

    فکور جان، خواهر شوهرم همش تو خونست! تازه شوهرم منو باهاش مقایسه هم میکنه و میگه خیلی بیرون نرو مثل خواهرم.
    واقعا سر موضوع قلیون یا هر موضوع دیگه ای سریع ناراحت میشم و بدون فکر جبهه میگیرم و بعدش خودم پشیمون میشم و خیلی احساس تنهایی میکنم
    شوهرم حتی به گفته مادرش همش مخالفت میکنه با رفت و آمدم! ولی خب تصمیم دارم یه کارایی بکنم، قبلا ترجمه زبان کار میکردم خونه بابام ، تدریس زبان میرفتم، الان هیچیییی داغونم

    نیاز دارم یکی بهم برنامه بده
    احساس سستی میکنم
    تازگیا هر وقت بحثم میشه باهاش آرزوی مرگ میکنم، خیلی کار زشتیه ولی اگر خدارو قبول نداشتم شاید میرفتم سمت خودکشی، بعضی وقتا از ذهنم رد میشه
    آخه تمامش بخاطر احساس پوچیه
    من بچه هم خیلی دوست دارم ولی بخاطر بحثای همیشگیمون و بحث طلاق که پیش اومده تازگیا ، هردوتامون فعلا که حرفی نزدیم
    من با رفت و آمد شوهرم با خانودش مشکلی ندارم، فقط میخوام جایگاهم حفظ باشه ، زندگی کنم، شوهرم بهم نزدیک باشه
    وقتی خانوادش نباشن اینقد پیگیرش باشن ، مجبور میشه بیاد سمت زنش ، کم کم حرفاش رو با زنش بزنه
    از سمتی هم میگم شاید چند وقت اگر هیچ بحثی نکنم و هیچ پرخاشی نکنم ، کم کم بهم نزدیک شه
    نمیدونم.....

  10. کاربر روبرو از پست مفید zemestooni تشکرکرده است .

    فکور (سه شنبه 29 فروردین 96)

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    دوباره سلام
    با همسرت صحبت بکن برای کار بیرون از منزل یا حالا هر موردی که هست

    عصر تیرکمون میرزا نیست که خانمها برای نشستن کنج خونه از همدیگه سبقت بگیرن
    قطعا توی روحیه ات هم موثره
    و همین که این فضای ناراحت کننده رو برای مدتی ترک می کنی خودش یه امتیازه

    خوب خواهر ایشون شاید بخواد نقش یه آدم فاقد هر خاصیتی رو بازی بکنه و همش بشینه توی خونه
    ولی آیا انسان برای پوچ و بی هدف بودن آفریده شده؟

    اگر همسرت مقایسه کرد بگو هدفمند بودن رو بیشتر دوست دارم آدم باید حرکت داشته باشه فعال باشه وگرنه افسرده میشه

    با آدمهای دو رو زیادم لازم نیست گرم بگیری (منظورم خواهر شوهرته)
    با مواردی که گفتی به نظر میاد خواهرشوهرتم کم روی شما حساس نیست و نسبت به شما احساس حسادت داره

    خواهر شوهره رو ول کن ولی برای اینکه به شوهرت ثابت کنی با همه افراد خانوادش بد نیستی مثلا یه برنامه پیاده روی با مادرشوهرت بذار (مثلا روزی یک ساعت یه مسیری رو با هم برید)
    ظاهرا مادرشوهرت مقبولتره با اون یه خرده جور بشو

    یه برنامه هایی برای خودت در نظر بگیر که هم سرگرم بشی و هم تمرکزت از روی شوهرت برداشته بشه

    ضمنا اگر میتونی از شوهرت خواهش کن که لطف کنه یه برنامه ریزی تقریبی برای رفت و آمدتون به منزل مادرش داشته که استقلال زندگیتون هم حفظ بشه

    در رابطه با حرف آخری که نوشته بودی اگه نزدیک نبودن و اگه پیگیر نبودن
    باید بگم این اگه ها رو ول کن فعلا که هم نزدیک هستن و هم پیگیر
    زمان فکر کردن به این چیزا قبل ازدواج بود شما این شرایطو پذیرفتی و فعلا توی این شرایط داری زندگی می کنی
    باید تمهیداتی در نظر بگیری که این شرایط برات قابل تحمل باشه
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  12. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    szd (دوشنبه 04 اردیبهشت 96), نیکیا (سه شنبه 29 فروردین 96)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 تیر 96 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1396-1-27
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    537
    سطح
    10
    Points: 537, Level: 10
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger First Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Red face

    سلام
    ممنونم که درکم میکنی فکور جان ، همین برام خیلی آرامش بخشه، آخه من خیلیم آدم حساسی هستم و کوچکترین بی توجهی از طرف کسانی که برام مهم هستن آزارم میده و شدیدا درگیرم میکنه

    حق با شماس، خواهر شوهرمم روی من حساسه، هرچی میپوشم مسخره میکنه میگه اه این چی بود پوشیده ، ختی متوجه میشم پشت سرم میگه و بعد چند وقت میبینم همون کاری که من کرده بودم رو داره انجام میده یا لباس و جواهری که پوشیده بودم رو خریده، شدیدا هم توی رقابته که مثلا اگر یه کیک پختم ، اون بره یه کیک خاص تر بپزه! ولی خب باید کلا ندیده بگیرمش، هرچی حسادت کنه خودش بیشتر میسوزه، حتی این ابراز علاقه هاش به شوهرم واسه اینه که حرص منو دربیاره، کاملا تو خیاله ببینه عکس والعمل من چیه.... بگذریم، کاش ازدواج میکرد

    *** باشه عزیزم حتما یه برنامه میریزم که حتی واسه شروع دو روز در هفته حتما یه کاری دست و پا کنم واسه خودم بیرون خونه! اینجوری نشاطمم بیشتر میشه و این شادی به شوهرمم منتقل میشه
    احتمال داره خواهرشوهرم از حسودی بخواد با حرفاش شوهرم رو منصرف کنه! ولی باید مقاوم باشم و با خوشرویی کارم رو پیش ببرم، ممنووووون یه دنیا


    *************
    * یه سوال کلی هم دارم. من کلا یه مشکلی دارم که وقتی خونه بابام بودم خانوادم میدونستن مشکلمو و بلد بودن چطور رفتار کنن ، اینه که : من وقتی یه نیاز یا درخواستی دارم نمیتونم دقیق به زبون بیارم و منتظر میمونم تا طرف خودش بفهمه، یه مثال کوچیک، مثلا اگر نمک تموم کنم غذای بدون نمک میپزم و بعد که شوهرم رفت دنبال نمک پاش و فهمید که نمکی وجود نداره و سوال کرد که نمک تموم کردیم؟ اون موقع من میگم اره تموم کردیم! البته همیشه اینجوری نیستم ، وقتی از چیزی رنج ببرم یا دعوامون شده باشه تا یک ماهی اینجوریم!
    خونه بابام ، همیشه ازم سوال میشد که نیازی نداری؟ خرید نداری؟ پول اضافه بر پول تو جیبی احتیاج نداری؟ پول تو جیبیمم اگر اونا یادشون میرفت بدن ، من هیچوقت یادآوری نمیکردم تا خودشون بدن!
    حالا الان سواااااالم اینه که بهترین روش درخواست چیزی که احتیاج داریم چیه ، و اینکه چمار کنیم شوهرمون خودش یه مقدار پول همیشه بده، که خودمون پس انداز کنیم یا یه همچین چیزی
    یه روش گفتی میخوام که طرف خوشش بیاد!

    *******
    ستاره زیبا، کلیپ های دکتر حبشی رو گرفتم! خیلی عالی هستن، خیلی از دیدهام عوض شد!
    مثلا وقتی شوهرم مسخره بازی زیادی در میاره تا بخندونه منو یا خستگیم در بره ، بعضی وقتا حس میکردم میخواد دستم بندازه! ولی فهمیدم که نیاز داره که اقتدارشو اینجوری ثابت کنه
    اخه بسکه خانوادش ادم رو مسخره میکنن و نظر میدن و دست میندازن. بدبینم کردن همش فکر میکنم شوهرمم طرف اوناس!
    دکتر حبشی گفته به هیچ وجه جواب ندین سریع! و پرخاشگری نکنین! ولی من بدون استثنا همیشه این کارو کردم و قصدم دفاع بوده و توضیح حقیقت ، اما مثل اینکه راه درستش این نیس.


    ****

    یه سوال دیگه ، الان چند وقته پایین نرفتم پیش مادر شوهرم و چند روز پیش در حد احوال پرسی دیدمشون، میگین چطور برم و چی بگم و چقد بمونم و از چی صحبت کنم

    ممنووون

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    افرین بر شما که داری خودت رو برای اینشرایط اصلاح میکنی
    ببین اگر سخنرانیهای دکتر حبشی رو کامل گوش کنی جواب سوالت در مورد نحوه درخواست از همسرت و دیگران رو متوجه میشی
    خانومخوب کسی نیست که هیییییییچچچ درخواستی نداشته باشه بلکه خانونی هست که در خواست کنه اما به روش درست
    من گفتم دقت کن ازه خواهر شوهرت ببین چطور با ناز وعشوه ازهمسرت درخواست میکنه!!!!
    چندتا از خصلتهای مردا رو برات میگم
    مردا عاشششششق تعریف تمجید هستن
    دوست دارن خودشون رو پادشاه خونشون حس کنن
    دوستدارن خانومشون قبولشون داشته باشه و بهش تکیه کنن
    عاشق تامین کردن هستن یعنی مثل قهرمانها هرکاری ازدست شون برمیاد برا دیگران انجام بدن و تمجید بشن
    و..........
    سعی کن زیر پوستی عمل کنی یعنی از رودرویی اشکار با خونوادش بپرهیز
    رازطه ات رو با همسرت عمیق کن حاضر جواب نباش یه زن مهربون و لوس ظریف و عشوه گر باش و قربون صدقه همسرت برو اما تعادل رو حفظ کن
    هرگز از خونوادش پیش همسرت بد نگو بیشتر مواقع با مثبت نگری بهشون نگاه کن هرجا هم ناراحت شدی سعی کن در خودت حلش کنی اما اگر خاستی به همسرت بگی جوری بگو که فکر نکنه داری بدشون میگی خاص ماجرا رو تعریف کن بعدش بگو حتما متظورینذاشتن اینجوری هم ایراذ اونها رو به همسرت گفتی هم خودت رو خوب جلوه دادی
    برای رفت امد با خونوادش سعی کن تو هفتهچند بار بری البته زمانی که همسرتم هستمثلا به شوهرت بگو بیا باهم بریم
    هرگزجواب خاهر شوهرت رو نده هرچی گفت فقط یه لبخند بزن ایشون تقریبا حسادت داره پس این نشونه اینه شما بهتری پس نیازی نیست خودت اثبات کنی

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 تیر 96 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1396-1-27
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    537
    سطح
    10
    Points: 537, Level: 10
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger First Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم ، ممنونم
    حرف های دکتر حبشی خیلی واسم جالب بود ولی آیا میشه واسه درخواست هر چیزی بگم واااای چقد دلم هوس خونه داییمو کرده
    واااای چقد دلم هوس یه خرید حسابی کرده
    وااای دلم حوس یه کوهنوردی جانانه کرده
    واااای چقد دلم میخواد امشب میرفتم خونه فلانیا همه جمعن!
    آیا واقعا جواب خواهد داد؟؟
    امروز یه چندباری امتحان کردم، بعضیاش جواب گرفتم و بعضیاش نگرفتم! حالا میگم حتما شرایطش نیست کاملا
    ولی باز یکم جزئی تر میخوام بدونم ، دکتر حبشی کلی گفته
    و در مورد روابط جنسی دکتر حبشی میگه باید حتما از قبل بدونید که امشب برنامه ای دارید یا نه!
    ولی شوهرم تا حالا بهم خبری نداده، شده مثلا خودم فهمیدم که امشب مثلا ۱۰۰ درصد رابطه ای اتفاق خواهد افتاد ، یا تو تحت خواب تازه متوجه میشم که امشب واقعا میخواد
    اینم یکم گنگه برام...
    کلا ما تو این یکسال ازدواج حرفی از رابطه جنسیمون باهم نزدیم ، آیا دلیلش اینه رضایت کامل وجود داشته؟ یا وجود نداشته و گفته نشده
    چون دلم نمیخواد نارضایتی وجود داشته باشه

    فکر میکنم همین قدمیه واسه نزدیکتر بودن به هم! نمیدونم



 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نوع پوشش در مراسم خواستگاری و آداب و رسوم آن
    توسط Parya Khanum در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: چهارشنبه 20 اردیبهشت 96, 20:08
  2. زده شدن از رسم و رسوم خواستگاری
    توسط abaas در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 02 دی 92, 14:22
  3. پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 آبان 92, 16:27
  4. من یک جهان سومی هستم
    توسط keyvan در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 بهمن 87, 09:32

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.