سلام.روز بخیر. 10 سال از ازدواجم می گذره.از همون اوایل ازدواج با خانواده همسرم مشکل داشتم.البته نه اینکه فقط من مشکل داشته باشم.جاری بزرگم همین مشکلات رو داره و جاری هایی که بعد از من هم به خانواده اضافه شدن مشکل مشابه دارن. اوایل ازدواج ما خانواده همسرم وضعیت مالی خوبی نداشتن ولی در 3-4 سال گذشته وضعیت مالی خیلی خوبی بدست آوردن . مشکلات ما از زمانی پررنگ تر شد که خواهر شوهرم که زمان ازدواج ما 12 سالش بود به جوانی رسید و پدر شوهر و مادر شوهرم با خواسته های مالی عجیب و غریب اون مواجه شدن و به زعم خانواده چون یکی هست و تک دختره و شاید وقتی ازدواج کرد خانواده همسرش از نظر مالی طبقه پایین تری باشن و نتونن براش خرج کن ما خواسته هاش رو برآورده می کنیم تا عقده ای نشه بدون توجه به بچه های دیگه و فقط با در نظر گرفتن دخترشون ریخت و پاش های کلان براش کردن. این موارد در حالی هست که خانواده همسرم حتی از دادن کادو تولد به نوه های پسریشون امتناع می کنن ولی برای داماد تازه واردشون از هیچی چیزی مضایقه نمی کنن و علنا توی جمع های خانوادگی وحتی فامیلی عنوان می کنن چون ما 4 تا پسر داریم هیچ کاری نمی تونیم براشون بکنیم ولی برای یه دونه دختر و دامادمون هرکاری لازم باشه انجام می دیم. من خودم کارمندم و درآمد نسبتا خوبی هم دارم ولی وقتی توقعات مادر شوهر و پدر شوهرم رو از ما و سایر پسراشون میبینم خیلی ناراحت میشم و اصلا تمایلی به برقراری ارتباط باهاشون ندارم.
از همه بدتر اینکه مادر شوهر و خواهرم به ما 4 تا عروس از بالا نگاه می کنن و خرید ها و زندگی مارو مورد تمسخر قرار می دن (یادشون رفته تا 3-4 سال پیش چه وضعیتی داشتن)
هیچکدوممون دوست نداریم باهاشون رفت و آمد کنیم. خواهش می کنم کمکمون کنید.دیگه خسته شدیم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)