سلام دوستان
ازتون ممنونم که وقت میذارین و این متن رو میخونین
من دختری 30 ساله هستم . ما خانواده 7 نفری هستیم 3 دختر و 2 پسر . برادر بزرگترم حدود 15 سال پیش ازدواج کرد که این ازدواج و فردی که انتخاب کرد مشکلات زیادی رو به خانواده ما وارد کرد .
پدر اون دختر به مغازه پدر من مراجعه کرد بعنوان مشتری و پدر من طی صحبتی مطرح میکنه که قصد زن گرفتن برای پسر بزرگش رو داره اون آقا هم بلافاصله دختر خودش و معرفی میکنه و از پدر من میخواد که به خونشون برن برای خواستکاری !! پدرم هم در اون زمان تقریبا کم سن و کم تجربه بودن و بخاطر اینکه برای ازدواج داداشم عجله داشتن ( دلایل خیلی مفصل هست و جا نداره اینجا توضیح بدم ) شاید در ادامه تاپیک عنوان کنم ، همون شب همراه با مادرم به خونه ایشون رفتن برای دیدن دخترشون . خانواده بسیار شلوغ 11 نفره ! از لحاظ فرهنگ و سطح اجتماعی بسیار پایین تر از خانواده ما و پدر خانواده معتاد با سابقه قاچاق مواد مخدر ! از لحاظ مالی هم بسیار پایین ولی این قضیه تقریبا نقشی در فرهنگ و بقیه مسایل نداره و برای ما مهم نبود و سایر مسایل الان مطرح هست . سابقه طلاق هم بدلایلی توی خانوادشون بود !!! مادر و خواهرهام بشدت مخالف این ازدواج بودن ، من هم کم سن و سال بودم و تقریبا نمیدونستم چه اتفاقی داره میفته ! ، اما پدرم و برادرم به این ازدواج اصرار داشتن ، طوری که مادرم و راضی کردن و پدرم هم به خواهرهام عنوان کرد که به شما مربوط نیست این موضوع !! خلاصه اینکه پدر دختر هر روز زنگ میزدن بیاین پس عقد کنید و این حرفا و با اصرار زیاد عقد کردن و عروسی گرفتن ...
هر روز خونه ما دعوا بود بخاطر این موضوع طوری که برادرم خواهرهام و بخاطر زنش کتک میزد و میگفت حق ندارید مخالفت کنید ! مادرم هم تقریبا ساکت شده بود و پدرم هم طرف داداشم بود و زنش .
این موضوع تا جایی طول کشید که خواهرهام مراسم عروسی داداشم نیومدن و و یکی ازخواهرم به مدت 7 سال با پدرم قهر بود . البته این وسط تمام حرف ها خواهرم منطقی بودن و لی حرفا و نظرات پدرم کاملا غیر منطقی بودن .
سال ها طول کشید و زن داداشم ارتباط داداشم رو به کلی با ما قطع کرد و در خونه رو روی پدر و مادر من هم باز نمیکرد . بعد ها متوجه شدیم که داداشم معتاد شده و اوضاع زندگیش خیلی داغونه !
این وسط داداشم با خانومش با طرح نقشه ای یه نامه تنظیم کردن و با خام کردن پدرم سه دانگ خونه ای که تنها دارایی ما بود رو به نام خودشون کردن و هنوز هم توی اون خونه ساکن هستن و اون برگه قولنامه رو دادن دست پدر زن داداشم .
من و خواهرام بشدت سر این موضوع بحث کردیم ولی هیچ فایده ای نداشت و پدرم بدون اطلاع ما اینکارو کرده بود !!! الان هم پدرم ابراز پشیمونی میکنه ولی کاری از دست ما ساخته نیست !
چندسال پیش داداشم اومد و گفت میخواد جدا بشه و اصلا از زندگی و زنش راضی نیست ، چیزهایی که درمورد زنش میگفت ( اینکه من و از شما جدا کرده ، خرج خانواده پر جمعیتش و از جیب من میده من از پیش پدرش معتاد شدم و اصلا براش مهم نیست ، به خونه و زندگی نمیرسه و من توی کثافت دارم زندگی میکنم ، اصلا من و دوست نداره و من دارم توی تنهاایی میمیرم ) از ما کمک خواست ولی پدرم گفت تو نمیتونیطلاق بدی ( چون زنش حامله بود ) و در کل پدرم آدم ترسویی هست و خلاصه اجازه نداد و برادرم باز برگشت به اون زندگی و تا الان داره توی اون لجنزار زندگی میکه و توان طلاق هم نداره ! البته این و بگم که زنش نمیدونم با چه حیله ای هرروز خامش میکنه تا توی این زندگی نگهش داره و بازم بتونه از اموال پدرم چیزی رو بنام کنه ! چون اون نمیخواد طلاق بگیره چون خونه پدریش جای خوبی وتاسه زندگی نیست براش!
دوستان ببخشید طولانی شد . ازتون درخواست کمک و راهنمایی دارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)