امشب حالم داغونه ظهر نامزدم اس داد كه عزيزم من كار دارم امروز بعد از ظهر تو شركت ميمونم منم چون حال و حوصله درست حسابي نداشتم حتي تا شب ساعت هشت كه خودش زنگ زد بهم بهش زنگ نزدم عصري زنگ زد كه نيم ساعته مياد دنبالم و ...يكم بعد اومد دنبالم يجورايي حس كردم بوي الكل مياد از ماشين اما گفتم امكان نداره بعد از ظهر كه سر كار بوده الانم يه راست اومده پيشم...يكم گشتيم و شام خورديم و يهو يادم افتاد اصلا در مورد كار بعد از ظهرش هيچي نميگه يهو يكي انگار بهم گفت بعد از ظهر كار نداشته جايي بوده كه خورده اونجا...بهش گفتم راستي چيكار داشتي بعد از ظهر با كي بودي گفت با دوستام گفتم كدوم دوستات گفت نميشناسيشون گفتم بگو اشننا بشم خوب نگفت و گفت چند تا از دوستاي كارمندم نه اسمي گفت نه چيزي....خيلي ناراحت شدم گفتم من هر چي ميشه ميگم حتي اگه نشناسي اما تو با من صادق نيستي و گريم گرفت و دعوا شروع شد...گفت بردمشون ويلامون با هم خيلي وقت بود ميخواستيم باشيم همشونم متاهلن و...كنترلمو از دس دادم همش داد و دعوا و نفرين و گريه گفتم چهار ساله علافم كردي جوونيمو بردي برگشت گفت اخه نه اينكه اگه عروسي ميگرفتيمم بابات جهيزيه ميخريد واست به اين اسوني ؟!اينو گفت خودمو نفهميدم يه سيلي زدم🙁و گفت طلاقت ندم فلانم و بهمانم.دم در داداشمو ديد بوق زد رفت وليمن خودمو نتونستم نگه دارم و واسه داداشم همه چيو تعريف كردم.الان اومدم تو اينستا ميبينم يه دوست مجردي كه داره و خيلي اهل خوش گذرونيه امروز همون ساعتايي كه شوهر من ميگه ويلاي خودمون با بچههاي كارمند بودم تو ويلاي خودشون تو يه منطقه ديگه عكس گذاشته با قليون و كباب و ....جالبه همين ادم ظهر يه عكس قديمي مشروب بدست با شوهرم براي اينستاي شوهرم فرستاد كه چون من اينستاي شوهرمو ميتونم ببينم ديدم ...اين ادم قبلا دوست برادر شوهرم بود علي رغم اينكه برادر شوهر دوتا هم بچه داره اما مجردي باهاش ناهار شام ميرفت بيرون و اين اقا عكس ميزاشت و من از اونجا متوجه ميشدم و بديه كارشونو به شوهرمم ميگفتم حالا تو اين دو ماهه اگه حدسم درمورد امروز درست باشه دو باره ناهار ميرن بيرون در حالي كه من به شوهرم بگم ناهار بريم بيرون نميبره ميگه شركت دارم يا پنشنبه كه نيمه وقته نيگه خستم ميرم خونه استراحت....زندگيم رو هواست حالم بده ميخوام خودكشي كنم فكري به ذهنم نمياد
علاقه مندی ها (Bookmarks)