سلام به همگى
با توجه به تاپيك قبليم و يك سرى از پست ها (كه بعدا حذف شد) واقعا علاقه اى به سر زدن به اين سايت نداشتم. ولى از اونجايى كه راهنمايى هاى بعضى اعضا خيلى كمك كننده هستن، ميشه بعضى پست ها رو ايگنور كرد و حيفه كه من از كمك اون از دسته از دوستان بي بهره باشم.
مشكلى كه مدت هاست باهاش درگيرم مربوط ميشه به يك رفتار مادرشوهرم. مادرشوهر من طى سال هاى مجردى همسرم و حتى زمانى كه ما عقد بوديم تمام حساب مالى همسرم رو به عهده داشت و به طرز مسخره اى پس انداز همسرم رو با درآمد خودش و درآمدهاى جانبى مثل كرايه خونه با هم مختلط كرده بود. و خب به دنبال خريد يك خونه جديد بود.
از طرف ديگه من و همسرم هم براى پس انداز همسرم (كه لااقل نصف اون موجودى مى شد) نقشه كشيده بوديم و من قصد داشتم در يك كار سرمايه گذارى بشه مثلا براى خريد مطب من.
توى روزهايى كه ما در حال مستقل شدن بوديم مادرشوهر من به شدت به تكاپو افتاده بود تا بتونه خونه مناسبى رو پيدا كنه و من كه ته دلم مخالف بودم ميگفتم در نهايت اجازه نميديم. تا اينكه بالاخره يك خونه پيدا شد و مادر همسرم شروع كرد كه ميخواد براى پسرش خونه بخره. من هم كه تصور كردم از سر مهر مادرى ميخواد بقيه پس انداز خودش رو هم به پسرش ببخشه، از اين موضوع استقبال كردم و حتى توى محضر يك مقدار پول كم آورده بودن و معامله داشت بهم ميخورد كه من پيشنهاد كردم بقيه پول رو من بذارم. به هر حال خونه براى همسر من بود!
تا اينكه اين خونه به نام همسرم در لحظه آخر تبديل شد به اينكه نصفش به نام همسرم و نصفش به نام مادرش باشه!!!!
با توجه به اينكه مادرشوهرم خونه قبلى رو هم چهاردنگ به نام همسرم و دو دنگ به نام خواهرش زده بود و هيچ وقت از كرايه اون خونه نه تنها به همسرم نرسيده بود كه بارها و بارها تبديل به دلار شد و حتى براى كمك خريد خونه خواهرشوهرم به اونها ارسال شد ( به اين بهانه كه دارند سهم دو دونگ خواهرشوهر را ميخرند و هيچ وقت هم اين اتفاق نيوفتاد....)، خوب ميدونستم كه اين تقسيم مال همسرم يعنى خونه دوم هم به كام خانواده همسر ميشه و نه تنها كمكى براى ما نخواهد بود كه تمام سرمايه اى كه همسرم تا اين سن نزديك به چهل جمع آورى كرده عملا ديگه از بين خواهد رفت. با اينكه الان چون من خودم مطب ندارم، نصف درآمدم هيچ وقت مال من نيست و به شريكم ميرسه، درست نبود كه اين پول صرف خريد مطب ميشد تا بقيه درآمد هم مال خودمون باشه؟؟ اون هم منى كه هميشه درآمدم توى خونه خرج شده؟؟ چرا بايد يك نفر سومى سرمايه گذار من باشه در صورتى همسرم ميتونست اين كارو بكنه؟؟؟؟
خلاصه كه من از همون لحظه بنا رو به ناسازگارى گذاشتم و گفتم كه به اين قضيه راضى نيستم و بين من و همسرم بحث شد. ما توى اتاق بوديم و پدر و مادرش كه صداى ما رو شنيدن اومدن پشت در كه بيان داخل و به اصلاح خودشون پا درميانى كنن!! و همسرم براى اولين بار ( و فعلا تا به امروز آخرين بار) اون ها رو به بحثمون راه داد. من ميگفتم بايد خونه كاملا به اسم تو باشه و حتى اگه با اين قضيه مشكل دارن، اون چهار دنگ اون خونه رو به نام مادرت بزن و اين سه دنگ رو بگير. ولى همسرم ميگفت كه مادرش به علت بحث هايى كه با پدرش داره و ميخواد خودش رو ثابت كنه، ميخواد اين خونه هم به نامش باشه و بعدا به من وكالت ميده كه همه ش رو به نام خودم بزنم. ولى من كه اخلاق مادياتى مادرشوهرم رو ميشناختم اصرار داشتم كه قبل از انتقال سند بايد اين اتفاق بيوفته. تا اينكه دعواهاى ما با يك سرى جملات عجيب ديگه به پدر و مادرش منتقل شد و اونها تصور كردن من به خاطر اينكه مبلغ كوچيكى روى اين پول ميخوام بذارم، دارم دعوا ميكنم كه بايد اون نصف خونه به نام من باشه !!!! و به خاطر اين برداشت خودشون چه توهين هايى كه به من نكردن و حتى پدرشوهرم در گروه خانوادگى نصف خونه رو به نام بچه خواهرشوهرم اعلام كرد .....
خيلى ازشون دلگير شدم و به همسرم گفتم منى كه فقط ١٤ سكه مهر كردم اين ها حقم بود؟؟؟ خيلى دخترها به عنوان مهر خونه ميخوان و من با اينكه اين جمله رو نگفتم حتى اگه اين رو هم ميخواستم واقعا ارزشش رو نداشتم؟؟؟؟
تصور نكنيد كه من توى خانواده همسرم دختر بى آبرويى ديده ميشم. بلكه به خاطر احترامى كه دارم، همين پدرشوهرم كه بسيار به من توهين كرد، هر بار من رو از پيشانى ميبوسه ولى چه فايده كه من هنوز دل چركينم. اجازه نداشتم براى درآمد زندگى خودم تصميم بگيرم. به خوبى هم ميدونم كه مادرشوهرم چرا توى اون زمان اقدام به خريد خونه كرد براى اين بود كه همسر من در خريد وسايل خونه شريك نباشه و من خودم بار خريد جهيزيه رو به تنهايى به دوش بكشم و تنها بار منتشون خونه اى بود كه بالاى خونه خودشون ما در اون ساكن هستيم.
همسر من فرد بسيار درونگرايى هست و همه تلاشش اينه كه همه رو از خودش راضى نگه داره، با اينكه ميدونه حق با منه (چون من هرچه خواستم براى زندگيمون بوده و نه خودم) و تا الان هم از نظر مادى خودم توى اين زندگى خيلى خرج كردم. در هر حال توان صحبت با مادرش رو نداره و نهايتا تا الان صحبتشون به گريه هاى مادرشوهرم ختم شده كه عنوان كرده هم تو و هم پدرت ميخوايد من رو از خونه بيرون كنيد!!
متاسفانه مادرشوهر من اضطراب شديد داره و ميشه گفت علت اينكه همه خونه ها رو اينطورى تكه تكه به نام زده براى اينه كه همه خانواده به هم گره زده باقى بمونن و همچنان تصور ميكنه ممكنه از طرف ديگران ترد بشه يا توى سن پيرى زبانم لال بى سرپناه و كنار خيابان بمونن!! (حالا بماند از خونه اى كه خودشون درش ساكن هستن) اين اضطرابش هم دست ما نيست و نهايتا كه با يك مشاور صحبت ميكرديم پيشنهاد داده بودن بايد بهشون قرص بديم و ببريمشون مشاوره كه اين امر هم اتفاق نيوفتاد.
حالا با توجه به تمام اين مسائل و اينكه من واقعا در زندگى خودم درمانده شدم، و دوست ندارم نيمى از درآمدم به فرد سوم برسه، بايد چه كنم؟ صبر كنم تا زمانى كه همسرم ٥٠ يا ٦٠ ساله شد و ديگر توانى براى كمك به تغيير در زندگيمان نداشت، تازه به پس انداز قابل قبول براى تغيير برسم؟؟
پول خودم رو از همسرم جدا كنم و تمام عمر مثل پيدر و مادرش درگيرى مالى و كلماتى مثل پول من پول تو زندگى كنم؟ در صورتى خود همسرم اخلاقش مشابه مادرش نيست؟
يا اينكه راهى هست كه ما با كمك هم وضعيت رو تغيير بديم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)