حق مادر بر فرزند
مادران حتي نسبت به فرزندان نا خلف خود مهر مي ورزند .چند سال قبل،در شمال کشور ،پسر نا خلفي قصد داشت مادش را بکشد .مادر وقتي يقين کرد که ديگر اخر کار اوست ،گفت:
جان من برايم مهم نيست .من مي ترسم فردا تو را به خاطر من بکشند !
با عنايت به همين مهر مادري فزون از حد است که امام سجاد (ع)به حق مادر بر فرزندان اشاره کرده وفرموده اند:
مادر ،انسان را در رحم خود و بعد از ان در دامنش پروراندو به گونه اي حمل کرد که هيچ کس نمي پذيرد که بار ديگري را تحمل نمايد. مهر مادر به شما به قدري زياد بود که به خود توجهي نداشت وبه گرسنگي و تشنگي خود رضايت داده بود تا شما را سيراب کند. به برهنگي خود تن داد تا شما عريان نباشيد . خود در ميان افتاب ماند و سايه را به شما واگذاشت . خويشتن را از خواب خوش محروم کر تا شما به اسودگي بخوابيد
چه بسا ديده ايد مادراني راکه خود را سايه طفلشان کرده اند تا افتاب ،پوست نازک فرزندشان را ازار ندهد.
فداکاري مادر هندي
يک بار در روزنامه ها نوشتند که در يکي از دهات هند ،سيل جاري شد .مردم براي نجات جان خود بالاي درختان پناه گرفتند . خانواده اي ،بالاي يکي از شاخه هاي قطور درختي رفتند. شاخه دراثر سنگيني به پايين خم شد و نزديک بود که بشکند .زن طلاهايش را در اورد و به شوهرش داد وخود را رها کرد داخل اب وافتاد وغرق شد و ديگر اعضاي خانواده زنده ماندند!
سپس امام زين العابدين (ع)ادامه مي دهد :
شما فرزندان نمي توانيد شکر مادر را به جا اوريد.
يک نکته و اخطار
سعي کنيد وقتي روايتي به گوش شما مي رسد ،تنها به خوندن يا نقل ان اکتفا نکنيد و ان را به عنوان دستور العمل قابل اجرا تلقي کنيد اگر والدين تان در قيد حيات اند ،سعي کنيد به انان احترام بگذاريد همچنان که در قران هم امده است ،مبادا به انان بي احترامي شود:
"و پروردگارت فرمان داده :جزاو را نپرستيد ؛وبه پدر ومادر خود نيکي کنيد .هرگاه يکي از ان دويا هردوي انها،نزد تو به سن پيري رسند ،کمترين اهانتي به انها روا مدار؛وبر انها فرياد مزن ؛وگفتار لطيف وسنجيده وبزرگوارانه به انهابگو"
(اسرا:ايه23)
معمولا وقتي پدر ومادرپا به سن پيري مي گذارند ،گويي از نظر روحي اسيب پذيرمي شوند وبه عالم کودکي باز مي گردند؛اما اين دليل نمي شود که انسان بر سر انان فرياد بکشد يا با انان تندي کند.
پدر ودخترنا خلف
کسي نقل مي کرد:
ما در شهرک دولت اباد در نزديکي تهران در يک اپارتمان ساکن هستيم. يک بار از يکي از واحدها در نزديکي خانه مان صداي گريه به گوش رسيد .وقتي دقت کردم،ديدم صداي ناله مرد بزرگسالي است. در خانه را به صدا در اوردم .زني در را باز کرد .گفتم :
مشکلي پيش امده؟گفت:
صداي پدرم است !گفتم :
پدرتان؟گفت:
دارم کتکش مي زنم !گفتم:
براي چه؟گفت:
از دستش به ستوه امدم .چند سالي است که گرفتار او هستم .پا به سن گذاشته و برنامه بيرون روي اش به هم ريخته و بسترش را الوده مي کند و نگهداري او با من است .گاهي اوقات از بس حوصله ام را سر مي برد ناچار مي شوم او را بزنم !چون سرم شلوغ است. هم بايد به بچه هايم برسم ؛هم به شوهرم. گفتم:
من از اين به بعد به تو کمک مي کنم.به منزلت مي ايم و بچه هايت را نگهداري مي کنم.
يک مثل پاکستاني
در پاکستان در مواردي که مي خواهند کساني را که پيران را ملامت مي کنند ،انتقاد کنند،از اين مثل استفاده مي کنند:
مادري به دخترش گفت:مادر من که مادر بزرگ تو باشد،پا به سن گذاشته و هر وقت برايش در کاسه چيني غذا مي بريم ،دستش مي لرزد و کاسه را مي اندازد و ميشکند.به تو پول مي دهم برو برايش کاسه چوبي بخر!
دختر به بازار رفت و وقتي برگشت ،در کاسه چيني خريده بود .مادر پرسيد:
يک کاسه را اضافي خريده اي !گفت:
نه مادر!يکي را براي تو خريدم. تو هم در اينده نزديک به چنين کاسه اي نياز پيدا مي کني!
کتاب معراج روح در مکتب اهل بيت(ع)
علاقه مندی ها (Bookmarks)