به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array

    شب بيرون موندن همسرم با دوستاش

    سلام دوستان
    من و همسرم خيلى خيلى باهم اختلاف داريم، تو زمينه مالى، خانوادگى، تفريح و هرچى ك فكرشو كنين.
    ٢٥ سالشه و من ٢٣ سال، ٥ ساله ازدواج كرديم، الان يه سال خونمم، تو اين يه سال يه خاطره خوب ندارم، از روزى ك اومدم خونه م ما بحث داريم سر اينكه ميگه من ميخوام با دوستام شب برم فلان جا بخوابم و تو برو خونه بابات بخواب، از راه محبتم وارد شدم فايده نداره، از راه دعوام فايده نداره، از راه بى تفاوتيم... كلا سر يه ماه از يه شب نشينى ك ميگذره بحث ما شروع ميشه ك منو كردى تو زندون و ميخوام با دوستام باشم... دوستاشم همه محرد و همه كاره...
    خيلى سعى كردم با دوستاى مناهلش رفت و امد كنيم، ي رفتارايى كرد باهاشون ك رفتن ديگه م نيومدن اينورا.
    كسى ميدونه رفتار درست الان چيه؟! خوزم فك ميكنم درست اينه ديگه هيچ بحثى نكنم فقط بگم من جايى نميرم، تو برو، اخه اگه نرم خونه بابام بخوابم منو تنها نميذاره، فقط يه هفته اى قهر ميكنه

    خيلى خيلى دارم ب جدايى فك ميكنم،

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : یکشنبه 01 اسفند 95 در ساعت 15:39

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 خرداد 97 [ 04:49]
    تاریخ عضویت
    1395-3-05
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,771
    سطح
    32
    Points: 2,771, Level: 32
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    79

    تشکرشده 133 در 75 پست

    Rep Power
    27
    Array
    خانوم خیلی اشتباهه با فکر تغییر طرف باهاش ازدواج کنید باور کنید هرچی میگن که نمیدونم محبت کن و بی تفاوت باش و اینا باور کن واسه فریب مردمه و هیچ تاثیری نداره اینا مسائل شخصیتی هست و هیچ وقت تا طرف خودش نخواد اصلا تغییر نمیکنن شما بهترین کاری که میتونید بکنید اینه که حداقل بچه نیارید که آسیب از این فراتر نره

  3. 2 کاربر از پست مفید mehdi.ma.mm تشکرکرده اند .

    Somebody20 (دوشنبه 02 اسفند 95), ستاره زیبا (یکشنبه 01 اسفند 95)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    3,161
    سطح
    34
    Points: 3,161, Level: 34
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    140

    تشکرشده 180 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام دوست عزیز
    گزینه آخرت جدایی باشه...اصلا فعلا به جدایی فکر نکن...تمام تمرکزت واسه بهبود شرایط باشه....
    متاسفانه همسر منم دقیقا یه شرایط بدش رفیق بازیش بود که اصلا نمیتونست ترکش کنه....بنظر من تو خونه خودتون بمونید...اشکال نداره بزارین یک هفته باهاتون قهر باشه....در مقابل خواسته هاش منفعل نباشین که هر کاری شوهرتون گفت و شما هم بگی چشم.....خیلی محترمانه و بدون جنجال :بهش بگو من تو خونه ام میمونم:چون چند باری که رفتم خونه مادرم، برای تمام اعضای خانواده ام سوال بوده که چرا شوهرت باهات نیومده بمونه و بهش بگو خانواده ام گفتن دیگه شب ها شوهرت رو تنها نزاری /اگرم میخوای بمونی خونه ما باید شوهرت هم باهات باشه..........بگو مامانم و بابام خیلی ناراحت شدن و من نمیخوام دیگه این وضعیت ناراحت کننده رو برای اونا پیش بیارم.........
    بهش بگو تو برو ،من تو خونه خودم میمونم....ازدواج نکردم که بخاطر هر موضوعی خانواده ام رو ناراحت کنم....ولی بهش بگو اگه شب تنها تو خونه باشم خیییییییییلییییییییییییی میترسمم....و مجبورم تا صبح بیدار بمونم و کلی اذیت میشم.........اصلا هم داد و بیداد کن...چون خودم نمونه اش رو داشتمم....اصلا داد و بیداد جواب نمیده و اصلا هم به خانواده ها نگوووووووووو.....سعی کن خودت به طور نامحسوس کنترلش کنی.........................بهش بگو فقط ماهی یکبار میتونی بری...............

  5. کاربر روبرو از پست مفید haniye68 تشکرکرده است .

    Somebody20 (دوشنبه 02 اسفند 95)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام

    سعی کنید محیط شاد و آرامی رو توی خونه فراهم کنید و خودتون رو خوشحال نشون بدید.
    سخته آدم وقتی مشکلی داره بخواد خوشحال باشه،با توجه به تاپیک های قبلیتون مشخص هست مدت طولانی هست که با همسرتون مشکل دارین و مشکلات تلنبار شده آدم رو افسرده میکنه.آقایون وقتی میبینن خانومشون ناراحت هست و همش غر میزنه اونا هم میرن توی خودشون و سعی میکنن از محیط خونه دور بشن.

    اینکه بخواید منطقی با همسرتون صحبت کنید و ازش بخواید شب ها با دوستاش بیرون نره به نتیجه نمیرسید.
    اینجوری همسرتون احساس میکنن دارین مجبورش میکنین و حتی ممکن هست لج کنن و بیشتر برن.و نتیجه ای جز دعوا و دوری بیشتر نداره.
    یه مدت سعی کنید به خودتون برسید . همیشه آراسته باشید.محیط خونه رو شاد کنید و خودتون رو سرحال نشون بدید.غر نزنید و راجع به مشکلاتتون صجبت نکنید. فقط سعی کنید مثبت فکر کنید و این انرژی رو به شوهرتون هم منتقل کنید.

    شب هایی که فکر میکنید همسرتون ممکن بخواد بره پبش دوستاش از قبل یه شام خوشمزه بپزید،دسر درست کنید.
    روی میز تنقلات مختلف بچینید.یک فیلم انتخاب کنید وازش بخواید قبل ازخواب باهم فیلم ببینید.یا برنامه ریزی کنید و کاری که فکر میکنید دوست داره انجام بدید.
    شب ها کنارش بشینید وموهاشو نوازش کنید یا ماشاژ بدید که خستگیش در بره.آقایون خیلی ماساژ رو دوست دارن.
    البته سعی کنید همه ی این کارها طوری نباشه که ایشون فکر کنن براش نقشه کشیدین که تو خونه نگهش دارین.
    مثلا وقتی میاد خونه خودتون رو ذوق زده نشون بدید که منتظرین شام بخورین و باهم فیلم ببینین.
    سعی کنید از شما انرژی بگیره و کنار شما بهش خوش بگذره.
    منتظر هم نباشید توی کوتاه مدت تغییر کنند.هیچ آدمی حتی خودتون نمیتونین یک عادت رو سریع کنار بزارید.
    صبور باشید و تغییر رو از خودتون شروع کنید.
    شما مهره اصلی زندگیتون هستین.شادی رو به زندگیتون بیارید و دست از غصه خوردن بردارید.تا شوهرتون جذب شما بشه.
    همه ی آقایون از خانوم های ناراحت و افسرده فراری هستن.حتی اگر از تهه دل عاشقش باشن.


  7. 2 کاربر از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده اند .

    amf66 (دوشنبه 02 اسفند 95), Somebody20 (دوشنبه 02 اسفند 95)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    به خدا همه اينكاراروكردم، ارامش خيال حان به خدا انقدر اين مدت عوض شدم ك همه فهميدن، همه ميگفتن چى شده انقد شادى، انقد به خودت ميرسى، اما باز دارم كم ميارم...
    فك ميكنم حق با اقا مهدى ه
    يه ساله همه ش درگير پرستارى از پدرش بود ، صب و ظهر و شب اونحا، ميگفت تحت فشارم و ميخوام راحت باشم و... نه با من مهمونى مياد،نه مسافرت، نه مهمونى حق داره بياد خونمون، همه وقتش با خونوادشه بعدشم دوستاش... خيلى ازهم دور شديم، خيلى
    منم يه جاهايى اشتباه مردم، قبول دارم، نميگم من تكميلم
    الان يه ماهه ك پدرش فوت شده، باز گف ميخوام با درستام برم مسافرت يكى دوشبه، منم ديدم شرايطش بده گفتم باشه هرجا ك روحيتو عوض ميكنه همونحا باش، دوس دارم حالت خوب باشه و بخندى...
    گفتم اين يه بار اشكال نداره، باباشو از دس داده حق داره


    اما حقيقتش اينه خيلى وقته وضع هميته، هرچقدم دعوا ميكنم يا محبت انگار نميبنه، همه ش ميگه با خونوادت برو سفر منم با دوستام باشم، والا خسته شدم، سرد شدم، حتى رابطه جنسيم ك داريم فكرم رو اينه الان باز ميگه فرداشب نميام خونه
    ه وقتم خونوادم ميرن جايى من نميرم، يا ميگه برو خونه بابات بخواب نميرم، قهر ميكنه، هو زخم زبون ميزنه، اينحا زندونه، اينحا قفسه، عجب خريم زن گرفتم


    منم فك ميكنم راه هانيه حان درستهذ بايد بمونم و قهر و تحمل كنم

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  9. 2 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    MR6060 (دوشنبه 02 اسفند 95), آرامش خیال (دوشنبه 02 اسفند 95)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    الهام جان همیشه تایپک های شمارو دنبال میکنم
    سلام عزیزم
    همسر شما بلوغ فکری و امادگی ازدواج رو نداشته و نداره
    دوست داره ازاد باشه
    از نوشته هات فهمیدم زیادی گیر الکی نمیدی ولی حساسی مثل من البته حق هم داری
    ولی عزیزم ادمها تغییر نخاهند کرد ممکنه در طول زمان رفتار همسرت کمی تعدیل بشه!
    مشکلات خودم با همسرم خیلی خیلی زیاده ولی در طول ۵سال زندگی مشترکم فهمیدم ک اون تمایلی ب تغییر نداره وتا وقتی خودش تمایلی نداشته باشه ممکنه مهربونی و تلاشت فایده داشته باشه و به خودش بیاد ممکنه هم از مهربونی و نرمی شما به نفع خودش استفاده کنه!!!
    دوراه پیش رو داری
    یا بسازی صبر کنی تا شاید نتیجه و تغییراتی تو زندگیت به وجود بیاد
    یا برای همیشه تمامش کنی البته تموم کردن هم به اندازه صبر کردن و ساختن برات سنگین تمام خاهد شد ولی از قدیم میگن مرگ ی بار شیون ی بار......

  11. 4 کاربر از پست مفید mordad تشکرکرده اند .

    Somebody20 (یکشنبه 08 اسفند 95), میس بیوتی (سه شنبه 03 اسفند 95), ZENDEGIBEHTAR (سه شنبه 03 اسفند 95), داود.ت (دوشنبه 09 اسفند 95)

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    يه مشاور مشهد وقت گرفتم برم حضورى شايد تاثيرى داشته باشه...

    مشكل منم هميينه، اين تصميم موندن يا رفتنو نميتونم بگيرم، دايم شب ك ميخوام بخوابم با اين فكر خودمو اروم ميكنم ك ولش كن جدا ميشى راحت ميشى، باز صبح ك پا ميشم صد بار به خودم ميگم حدا شدن خيلى سخته، اين مشكلات همه جا هست ولش كن، دايم تو برزخ موندن و رفتنم..
    همه ش عذاب وحدان دارم نكنه من ادم پرتوقعيم، نكنه همه مردا همينن، نكنه من دارم گير ميدم، نكنه هر مردى جاى اين بود ازم فرار ميكرد...

    به خدا هيچ انگيزه اى ندارم، از روزى ك يادمه داره ازم فرار ميكنه، صب با ميشم ناهار درس ميكنم، ظهر مياد ميخوره و هرررروز ب يه بهونه اى بدون اينكه لباساشو در بيارن ميگه بريم، يا ميره با دوستاش قليون ميكشه تا عصر ك بره مغازه، يا اكثر اوقات ميره خونه مامانش ميخوابه و تلويزيون ميبينه، شب دوباره مغازه وو ميبنده ميرن خونه مامانش(مغازش زير خونه مادرشوهرمه)، يه سره عذاب وحدان مامانشو داره ك تنهاس(پدرشوهرم فوت شده، خواهر شوهرم و بچه هاش با مادرشوهرم زندگى ميكنن)، خب منم تنهام، به خدا خيلى احساس تنهايى ميكنم. ادم وظيفه نشناسى نيس، چون ميبينم نسبت ب خونوادش همه وظايفشو انحام ميده، خيلى حواسش هس جاى باباشونو خالى حس نكنه مامانش، اما همه ش ميخواد منو پاس بده ب خونوادم، هرچى ميگم تنهام ميگه برو خونه مامانت، ميگم دلم يه مسافرت ميخواد ميگه با مامانتينا برو، ميگم فلانجا مهمونى دعوتيم ميگه بگو مامانتينا ك ميرن تورم ببرن.... اصن نميدونين چ ذرقى ميكنه اگه ي روز بگم ناهار نميتونم درس كنم برو خونه مامانت..خود مامانشم هميشه با افتخار ميگه پسرم بدون من نميتونه اب بخوره، خيلى وابسته ماست. يا ميگه خداييش باباش از من حرات نداشت بره دنبال رفيق، همه ش در خدمت من بود، اين نميدونم به كى رفته انقد رفيق بازه.
    نميدونم چرا اينحورى شدم، وابستگيش ب خونوادش كمه، رفيق بازيشم اضافه شده، اللن چن شبه ك مياد تو مغازه با دوستاش مشروب خوررده ، مياد چن تا دروغ سرهم ميكنه و ميخوابه، نميخوام سر ب سرش بذارم ميگم باباش تازه فوت شده ، اما از درون دارم خفه ميشم.

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    البته به یک مشاوره خوب مراجعه کن مطمین باش ک مشاوری ک قراره انتخاب کنی ادم اگاه و با تجربه ای هست
    مطالعه کن الهام جان
    شرایطتت سخته مثل من غمگین و ناراحت کننده
    اما ی مشاور ب من گفت ک یکی از گزینه های ک پیش رو داری طلاقه نگفت حتما طلاق گفت یک گزینه!!!!
    گفتم امید ب زندگی من هست با توجه به بیماریهای همسرم ؟
    گفت ب همسرت امید ندارم ولی تو باید ببینی از زندگی چی میخای چقد تحمل داری و کدوم شرایط برات بهتره چون تو فقط داری از نزدیک با این مرد زندگی میکنی
    ادمهای رو دیدم ک پشبمون شدن از طلاق
    ادمهای هم دیدم ک زندگی فوق العاده ای برای خودشون ساختن
    من نمیگم همسرت بد چون تمام خانوم ها و اقایون مشکلاتی دارند و کامل نیستند
    میخام بهت بگم این همه زجر و تلاش کشیدی نتیجه نداد بیخیالی هم زدی نتیجه نداد شاید اگر جور دیگ ای رفتار کنی و بیخایل کاراش بشی چندسال دیگ نتیجه های کوچیکی عایدت بشه!!
    ولی اینکه دنبالش کنی ک مسولیت پذیر بشه نه! تجربه ب من ثابت کرده
    حالا ببین تو این زندگی جایگاهت چیه بری بهتره بمونی بهتره
    البته فک نکن بعد طلاق هم گل و بلبله همه چی !!
    خوبی ها و بدیهاش رو کنار هم قرار بده و زندگیتو سبک و سنگین کن
    انشالا خدا کمکت کنه تو دوراهی بودن خیلی سخته
    هرچند همسرت ادم بی مسولیتیه بخاطر اینه ک هنورز اماده ازدواج نبوده و بچس
    ب نظر من مشکلی نیست ک زندگیتو خراب بکنی اما اما اما همه چی به صبر و تحمل خودت برمیگرده....

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام الهام جان

    من اصلا بهت نمیگم که جدا بشو. فقط میخواستم بگم جدا شدن اونقدری که فکر می کنی نباید سخت باشه.به خصوص برای تو که شوهرت کاری برات نمیکنه.

    شما چه لحظات مشترکی با هم دارید و داشتید که بعدها یادآوریش دلتنگت کنه؟

    به نظرم تو اعتماد به نفست رو از دست دادی. همه مردها اینجوری نیستند و هر مردی هم جای شوهرت بود از تو فرار نمیکرد.

    با این فکرها همسرت بیشتر به خودش حق میده اینقدر برای تو کم بزاره.

    اعتماد به نفس داشته باش. تو کار اشتباهی نکردی و انتظاراتت هم کاملا به جا و به حق هست.

    چه توی این زندگی بمونی و چه بری اجازه نده رفتارهای شوهرت از تو یک زن بدون اعتماد به نفس و ضعیف و افسرده بسازه.

  15. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    Somebody20 (جمعه 20 اسفند 95), میس بیوتی (چهارشنبه 25 اسفند 95)

  16. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    بچه ها...
    يه دخترى هست تو فاميل شوهرم، ك من هميشه باهاش درد دل ميكنم. دشيب داشتيم باهم حرف ميزديم، و من داشتم ميگفتم نگران همسرمم ك هفته اى دوشب مست مياد خونه، داشتم ميگفتم يعتى فاميل شما انقد با مشروب بى مشكلين؟؟؟ يهو عمدا يا از دهنش نميدونم پريد، گف اى بابا، پس نكنه او شبم ك به مريم اس ام اس داده اون حرفارو زده مست بوده. كلى پيله ش شدم تا گف چى گفته، گفتش چيز خاصى نمفته گفته بيا بريم بيرون باهم، اونم ترسيده بلاكش كرده و ز زد به من گف اين يارو قاطى كرده و ب من ميگه بيا بريم بيرون... بعدشم كلى توجيح كرد ك بيخيال ما باهم صميمى ايم و اينا، شايد منظورى نداشته

    اما من ميدونم منظورى داشته، زمانى كه با همسرم دوست بودم يه بار با همين مريم به من خيانت كرد، ك خودش اومز بهم گفت و انقد گريه زارى كرد تا ببخشم
    كى ميدونه بايد چيكار كنم
    جالبه ديشب تا صب گريه كردم، اما الان اصن ناراحت ميتسم، يعنى انگار انتظارشو داشتم، ميگم خب مگه چى گفته، حالا ملت شوهوشون دوتا زن داره باهاش زندگى ميكنن، اين كه چيزى نيست
    من چم شده

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 07 بهمن 96, 00:37
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  3. چرا همه دوستام باهام قهر میکنند؟
    توسط کیت کت در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 16 اسفند 93, 19:33
  4. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  5. من و دوستام
    توسط بالهای صداقت در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 آبان 89, 12:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.