به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 76
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 97 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    4,283
    سطح
    41
    Points: 4,283, Level: 41
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    میخواهم زندگی مشترکم را ترمیم کنم آیا امیدی هست؟

    با سلام.مدتی پیش تاپیکی داشتم با عنوان بیثباتی خلقی و پرخاشگری همسرم که متاسفانه بسته شد.مشکل من همچنان به قوت خودش باقیه.یه توضیح کلی بدم.من 34 و همسرم 37 ساله است هر دو لیسانس و سنتی ازدواج کردیم.در ابتدا بر سر مهریه یه مقدار مشکل پیدا کردیم چون ابتدا همسرم مهریه تعیین شده را قبول کرد اما فرداش گفتن که هر چی فکر میکنم زیاده واسم و این دینه و...چند روز بعد اومدن منزل ما و منو مادرم بودیم.دقیق یادم نیست چی شد که مادرم گفتن خب مردم شمارو دیدن.منم فکرامو کردم و چون به نظرم فرد مناسبی بودن گفتم باشه اگه مشکلت مهریه است که من کمش میکنم در روز عقد .تمام شد اینو گفتم تا بعدا ازش استفاده کنم.الان 6.5 ساله ازدواج کردیم.همسرم خیلی زود عصبانی میشه از رانندگی بگیر تا چیزای دیگه.پرخاشگره و حساسبت های بیمورد داره.موقعی که بحثمون میشه به من بی احترامی میکنه.صرفا فحش نیست ،حرفاش تحقیرکنندست.بارها باهاش صحبت کردم که هر مشکلی هست باید با حرف زدن حل کنیم شما حق توهین نداری.خشمتو درست نشون بده نه با داد و بیداد و فحاشی.قبول داره اما بازم تکرار میکنه.خیلی ناراحتم و دلشکسته و خسته ام.4 روز خوبیم بعد تا یه بحثی پیش میاد روز از نو.سکوت کردم.ترک موقعیت و ...اما به جز دو سه بار جواب نداده.همدیگرو دوست داریم اما متاسفانه زود رابطمون خراب میشه.میگه تو بلد نیستی با من چجوری رفتار کنی.یه چیز دیگه که خیلی اذیتم میکنه اینه که فورا میگه جدا بشیم.نمیتونیم ادامه بدیم من از اول هم پشبمون شدم از ازدواج به خاطر حرف مادرت احساس دین کردم.خب این حرفش خیلی داغونم کرده.که تا به حال چند بار مطرحش کرده.بهش گفتم ما هیچ تعهدی نداشتیم و مشکل خودتو تقصیر ما ننداز میتونستی بگی نمیخام اجباری نبوده.هیچ تلاشی برای ارتباطمون نمیکنه.مشاوره نمیاد.وسواس داره.البته بیشتر وسواس فکری داره.چند روز که خوبه بعد انگار خلقش میاد پایین وقتی ازش میپرسم دلیلش چیه میگه خودمم نمیدونم.من خودمم مشکلانی دارم که میخام در یه تاپیک جدا به اون بپردازم.اما الان مشکل اساسی من باهاش پرخاشگریشه حالمو بد میکنه.عشق میورزه بعد با چند تا حرف همه چیزو خراب میکنه.احساس حقارت فراوان بهم دست میده حرفاش توی ذهنمه.همش میگم چه فایده داره ادامه این زندگی وقتی اون هیچ تلاشی نمیکنه وقتی حرمتی واسم نذاشته ایا اصلا درسته ادامه با این ادم.احساس نا امنی میکنم.34 سالمه اما هنوز نمیدونم میخام چکار کنم.زندگیم روی هواست.واسه بچه دار شدن داره دیر میشه.بلاتکلیفم.نمیخام جدا بشم اما این رابطه ناسالم هم خیلی ازارم میده.آیا واقعا میشه کاری کرد؟وقتی اون نمیاد من چکار میتونم انجام بدم به تنهایی.یکی دوبار که امد مشاور به من گفت حس میکنم رگه های خودشیفتگی داره گفت برام مزایا و معایب جدایی رو بگید از نظر هر کدوم و دفعه دیگه بیاید.اما نیامد .از من زیاد ایراد میگیره.حس میکنم کنترل گره.ایده ال گراست.قبلا راهنمایی هایی که گرفتم به کار بستم تا حدودی خوب بود.اما موقتی هستن.نمیدونم واقعا گیر کردم
    اینا موضوعات به صورت کلی هستن بعدا بیشتر بازش میکنم.خواهش میکنم کمکم کنید.ممنونم

  2. کاربر روبرو از پست مفید مایکا تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 26 بهمن 95)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیز

    یه موردی رو که موقع خوندن تاپیک متوجه شدم من رو یاد روزهای اول ازدواجم انداخت من مثل همسر شما شده بودم البته ناسزا نمی گفتم اما همش حرف از پشیمونی و جدایی می زدم و شوهرم واقعا ناراحت می شد و درست گفتید من مثل همسر شما وسواس فکری پیدا کرده بودم. علت هاش رو می گم ببینید شما در مورد شوهرتون شاید اینطور رفتار کرده باشید که ایشون مثل گذشته من دچار افسردگی و وسواس فکری شده. من همسرم بهم بی توجهی می کرد درست از روز بعد از ازدواج . با گوشیش و کامپیوترش مشغول بود (حالا شاید شما با کار و آشپزی مشغول باشی و توجه چندانی به همسرت نکنی) منم زود به زود سر چیزای مسخره عصبانی می شدم. یه مورد دیگه اینکه زیاد تو خونه احساس تنهایی می کردم و فهمیدم دچار افسردگی بعد از ازدواج شدم چون تو خونه پدری مرکز توجه بودم و وقتی می رفتم خونه حداقل دو ساعت فقط با مادرم حرف می زدیم ولی خونه شوهر دیگه خبری نبود حرفهامونم یا فوتبالی بود یا مسائل و مشکلات کاری و از این قبیل (خبری از صحبت در مورد مسائل جذاب زنونه نبود) . حالا شما اینا رو برعکس کن شاید شوهرت احساس تنهایی می کنه این چیزایی که گفتی و من اگه درست برداشت کردم نشونه افسردگی و غمگینی همسرته حالا شما باید ریشه اش رو پیدا کنی با سوال پرسیدن جوابی نمی ده چون منم خودم نمی دونستم چرا اینجوری شدم منم موقع رانندگی یا موقع امتحانات یا هر موقعیت استرس زا هر چقدرم خفیف به شدت عصبانی و مضطرب می شدم. در نهایت خودم تصمیم گرفتم عوض شم با شرایط کنار اومدم مواقع تنهایی یه غذایی درست می کنم تو خونه ورزش می کنم و برای خودم سرگرمی درست کردم با مادرم هر روز چت می کنم و کلا بهتر شدم
    شما هم آروم باش سوپرایزش کن مثلا باشگاه ثبت نامش کن یا نه با هم برید پارک یه ورزش دو نفره انجام بدین مثلا والیبالی بند مینتونی یا هر چیز دیگه ای. تو خونه آهنگی می شنوی براش برقص خجالت هم نکش بعد بلندش کن برقصه . فعالیت بدنی دشمن سرسخت استرسه. شوهرتون فکر کنم زیر فشار اقتصادی یا احساسی قرار گرفته و نتونسته با تغییر کنار بیاد. این افسردگی میاره. خیلی بهش گیر نده که چرا دیر میای یا چرا حرف نمی زنی چون من خودم وقتی اینجوری بودم عصبانی می شدم. تا دیدی داره عصبانی می شه ببوسش و بغلش کن باهاش کل کل نکن . من اوایل شوهرم باهام بحث می کرد آخرش به دعوا و گریه من و حرف از طلاق ختم می شد مشاور گفت من غمگینم و شوهرم راحش رو یاد گرفت و دیگه موقع عصبانیت با من بحث نمی کرد و الان خدا رو شکر این موضوع حل شده.

    امیدوارم تجربه ام بتونه کمکت کنه . ولی سعی کن یه مشاور خوب پیدا کنی می دونم حرف از جدایی بیاد وسط چقدر نا امید و دلسرد کننده است ولی ارزشش رو داره چون شوهرت رو دوست داری براش تلاش کنی و کمکش کنی به زندگی عادی برگرده و دوباره مثل سابق خوشحال باشه.

    اگه اهل حرف زدنه که بر اساس تاپیکتون متوجه شدم در مورد مشکلاتش حرف نمی زنه ولی بهش بگو اگه کمکی از دستت بر میاد بهت بگه که تو بدونی چیکار کنی که کمتر عصبانی و ناراحت شه زمان می بره برای من 3 ماه طول کشید و من به دلیل شوکی که از خانوادش بهم وارد شده بود اینجوری شده بودم. اما صبور باش و 6 ماه به خودت زمان بده تا به شوهرت کمک کنی دوباره خوشحال باشه و نگران آینده و بچه نباش از الان ایشالا بعد از 6 ماه با تلاش خودت همه چیز رو به راه می شه

    فقط ورزش برای شوهرت رو فراموش نکن خیلی کارت رو آسون می کنه. اینو خودم تجربه کردم و راه مطمئنی هست. موفق باشی و ایشالا آرامش زودتر به خونت برگرده

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 97 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    4,283
    سطح
    41
    Points: 4,283, Level: 41
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلامmaryam.mim عزیز.خیلی خیلی سپاسگزارم که وقت گذاشتین و جواب دادین.شما درست میگید همسرم افسرده است.اما نمیخاد واسه درمانش حداقل به خاطر خودشم که شده کاری بکنه.ورزش میکنه .اگه ورزش نکنه که خیلی بیشتر استرس داشت.اما ورزش در روحیاتش تاثیر زیادی نداشته.مهربونه اما وقتی یه چیز پیش میاد کنترلی روی حرفاش نداره.و میگه تو شروع کننده هستی و مقصر تویی.وقتی بهش میگم من از فلان حرف یا رفتارت ناراحتم بیشتر مواقع عذر خواهی نمیکنه.بهش میگم اگه قضیه برعکس بود میگه تو میتونی خودتو نگه داری من نمیتونم.آخرین بار هم گفت من نمیخام تو اذیت بشی هر تصمیمی بگیری من قبول میکنم.خیلی خیلی اذیت میشم و داغون میشم که حاضر نیست روش خودشو عوض کنه و میخاد از من بگذره و انگار منتظر اینه که من بگم جدا بشیم.هر دو همو دوست داریم و همسر مرد خوبیه.خصوصیات خوبم زیاد داره.اما در کنار اخلاقای بدش که کمابیش ناراحتم میکنه این خشونت کلامیش بیشتر از همه آزارم میده.دلم واسش پر میکشه اما یاد حرفاش که میفتم خیلی میرنجم و میگم اخه عشق بدون احترام به چه دردی میخوره.کاش کسی میتونست راهنماییم کنه که چجوری از حرفاش نرنجم و این تندی رفتارشو چجوری کم کنم.چطور حساس نباشم و قبل از اینکه بخاد یهو شعله ور بشه ارومش کنم.چون سکوتم و کارهای دیگه که تا به حال انجام دادم مقطعیه.انگار همسرم به بیتفاوتی رسیده.این چرخه قهر و اشتی مدام تکرار میشه و فرسودمون کرده.به من نمیگه دقیقا از چی ناراحته تو ذهنش.انتظاراتشو واضح نمیگه.دوست داشتم یکی مثل وقتی ادم با همسرش واسه زوج درمانی مراجعه میکنه بگه که چکار باید کنیم تا کمتر دچار تعارض بشیم چون همسرم نمیاد بریم مشاوره.میدونم که مشکلاتمون حل شدنیه.اما من چکار میتونم بکنم به تنهایی که همسرم خشن نباشه.وقتی یاد اولا میفتم قلبم به درد میاد که این همون ادم اول اشناییه که الان داره بیحرمتی میکنه.بین عشق به همسر و زندگیم و احترام و شأن خودم موندم.امیدوارم کسی بتونه بهم تکنیک های حل تعارض رو یاد بده.تا منم به همسرم منتقل کنه اگه بشه.بازم ممنونم از توجه و لطفتون

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم من قبلا راهکارهایی برات گفتم اینه که میگی مقطعی هست درسته چون ایشون مدتهاست اینطور شده پس توقع نکن زود درست بشه باید با همچین مردی صبورباشی دختر خوب شما کلا با خودت این فکر رو بکن یا میخام جدا بشم یا بمونم
    اگر جدا بشم: دوسش دارم خوبیهاش فلان و فلانه، بعد دیگه 34سالمه دیگه کی ازدواج کنم کی بچه داربشم و..........
    اگر تصمیم میگیرم که بمونم باید صبور باشم فقط اگر اون لحظه عصبانیتش صبور باشم و سکوت کنم و کش ندم و جواب ندم چند ساعت زمانبره و بعد گذشت اون زمان اوضاع ارام میشه و همسرم میشه همون شوهر دوست داشتنی
    یعنی شمااگر اون لحظات بحرانی بتونی اوضاع رو مدیریت کنی مشکل رفع میشه
    اما وقت عشقولانه همه احساساتت رو بگو بگو که دوسش داری از ویزگیهای خوبش بگو بگو که تو اینقدر قدرت داری که بتونی کم کم رو خودت کار کنی و خشمت رو کنترل کنی بگو من هم کمکت میکنم لحظه عصبانیت با سکوتم تا تو اروم بشی من بهت افتخار میکنم که کم کم رو خودت کا ر کنی همونطور که میتونی جلوی ادمی که ازش رودروایسی داری خودت رو کنترل میکنی پس حتما میتونی تو شخصیتت بالاتر از اینه که این حرفها رو بزنی چون من با حرف و توهینها چیزیم نمیشه اما حرفها شان تورو میاره پایین و من تورو بالا میدونم
    کلا در حالت عادی خیلی ازش تعریف تمجید کن بهش پروبال بده بخصوص از شخصیتش تعریف کن اگر یه خصلت خوب داره خیلی پررنگش کن تا کم کم صفتش بشه
    باید خودت بشی یه مشاور عملی انشاالله با گذشت زمان و صبوری شما حل میشه
    در لحظه‌های عصبانیت دایم بخودت بگو ایشون دست خودش نیست یاد خوبیهاش بیوفت اینها باعث میشه خیلی راحتتر خودت رو کنترل کنی و بحران رو بگذرونی
    ویرایش توسط ستاره زیبا : پنجشنبه 28 بهمن 95 در ساعت 14:57

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 97 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    4,283
    سطح
    41
    Points: 4,283, Level: 41
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره زیبا نمایش پست ها
    سلام عزیزم من قبلا راهکارهایی برات گفتم اینه که میگی مقطعی هست درسته چون ایشون مدتهاست اینطور شده پس توقع نکن زود درست بشه باید با همچین مردی صبورباشی دختر خوب شما کلا با خودت این فکر رو بکن یا میخام جدا بشم یا بمونم
    اگر جدا بشم: دوسش دارم خوبیهاش فلان و فلانه، بعد دیگه 34سالمه دیگه کی ازدواج کنم کی بچه داربشم و..........
    اگر تصمیم میگیرم که بمونم باید صبور باشم فقط اگر اون لحظه عصبانیتش صبور باشم و سکوت کنم و کش ندم و جواب ندم چند ساعت زمانبره و بعد گذشت اون زمان اوضاع ارام میشه و همسرم میشه همون شوهر دوست داشتنی
    یعنی شمااگر اون لحظات بحرانی بتونی اوضاع رو مدیریت کنی مشکل رفع میشه
    اما وقت عشقولانه همه احساساتت رو بگو بگو که دوسش داری از ویزگیهای خوبش بگو بگو که تو اینقدر قدرت داری که بتونی کم کم رو خودت کار کنی و خشمت رو کنترل کنی بگو من هم کمکت میکنم لحظه عصبانیت با سکوتم تا تو اروم بشی من بهت افتخار میکنم که کم کم رو خودت کا ر کنی همونطور که میتونی جلوی ادمی که ازش رودروایسی داری خودت رو کنترل میکنی پس حتما میتونی تو شخصیتت بالاتر از اینه که این حرفها رو بزنی چون من با حرف و توهینها چیزیم نمیشه اما حرفها شان تورو میاره پایین و من تورو بالا میدونم
    کلا در حالت عادی خیلی ازش تعریف تمجید کن بهش پروبال بده بخصوص از شخصیتش تعریف کن اگر یه خصلت خوب داره خیلی پررنگش کن تا کم کم صفتش بشه
    باید خودت بشی یه مشاور عملی انشاالله با گذشت زمان و صبوری شما حل میشه
    در لحظه‌های عصبانیت دایم بخودت بگو ایشون دست خودش نیست یاد خوبیهاش بیوفت اینها باعث میشه خیلی راحتتر خودت رو کنترل کنی و بحران رو بگذرونی
    سلام ستاره زیبای عزیزم.ممنون از لطفتون.بله یادم هست راهکارهاتونو
    شما درست میفرمایید همش مقطعیه.چند روز خوب بودن و بعد بد شدن اوضاع خسته ام کرده.دقیقا درست میگید.اگه بخام جدا بشم همه ی این چیزا که شما میگید هست.به علاوه اینکه احساس عذاب وجدان هم خواهم کرد ازینکه شاید میتونستم بهتر عمل کنم و نکردم.ازینکه منم نقص هایی داشتم که احتمالا به رفتارهای بد همسرم دامن زده.
    الان دارم سعی میکنم کمتر حساس باشم.یا دارم میبینم چیزی میگه که به مذاقم خوش نیست یه جور وانمود میکنم که نشنیدم و فکرم جای دیگه بوده.حرفشو تا جایی که میشه منحرف میکنم.یه شوخیهایی میکنه که من به دل میگیرم.خودش میگه من حتی چیز بدیم بگم باید بدونی قصد بدی ندارم.دارم سعی میکنم حساس نباشم به شوخیای مسخرش.نسبت به خانوادش بی اهمیت هستم.نه خیلی سرد نه گرم.چیزی که من همیشه رعایت کردم از ابتدا تحسین و تشویقش بوده.بهش محبت میکنم ببینم چی میشه.اما این وسواس و تغییر خلق و خو نمیدونم تا کجا ادامه داره.مثلا خودش مهمون دعوت میکنه من کلی زحمت میفتم بعد مثلا قبل اومدن مهمونا میگه حالم خوب نیست.امیدوارم بازم راهکار بهم بدین برای کنترل خشمش که میدونم ریشه بسیاری از مشکلاتمونه.هزار دفعه گفتم برو مشاوره مدیریت خشم یاد بگیر برای خودتم که شده.میگه باشه اما کو عمل!!
    بازم ممنون

  7. کاربر روبرو از پست مفید مایکا تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (سه شنبه 03 اسفند 95)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 97 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    4,283
    سطح
    41
    Points: 4,283, Level: 41
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام.من میخام بدونم که اولا با گذشته ای که مدام آزارم میده چه کنم.وقتی با همسرم ارتباط خوبی دارم مدام پس ذهنم هست که چه فایده اون موقع ها که فلان رفتار زشتو کرد.اونجا که بهت بی احترامی کرد.این تفکر همه یا هیچ اذیتم میکنه اما نمیتونم واسش راهی پیدا کنم.احساس میکنم اگر زندگیم به فرض خوب هم بشه بازم میگم چه فایده ......
    مسئله بعد اینکه گاهی پیش میاد که همسرم در جواب یه حرف منطقی من بد و تند جواب میده.بهم بر میخوره.مثلا اینکه دایی من به همسرم پیشنهاد داده بود بعد از عید بریم کیش.بعد همسرم توی گروه فامیلی شروع کرد به حرف زدن راجع به کیش که فلان کارو میکنیم و...درحالیکه هیچ حرفی به من نزده بود.خصوصی بهش گفتم جریان چیه.گفت در حد پیشنهاده گفتم باشه ولی منم دوست دارم در جریان باشم گفت در ضمن هر جا شوهرت میگه بدون سوال فقط جمع میکنی راه میفتی.گفتم یعنی حق اظهار نظر یا مخالفت ندارم؟گفت نه لازم نکرده.از خداتم باشه جای تشکرته.خیلی بهم بر خورد.انگار من لنگ این بودم که ایشون به من لطف کنن و منو ببرن مسافرت بدون اینکه از من نظر بخاد دوست داری فلان جا یا با فلان شخص و..انگار من خیلی بدبختم و هیچ جا نرفتم حالا ایشون میخان بنده نوازی کنن.واقعا گاهی اونجاهارو دوست ندارم.دوست ندارم با بعضی اشخاص برم.شده یهو زنگ میزنه به یکی فلانی برنامت چیه باهاش قرار پیکنیک میذاره.منم بهم بر میخوره.بارها گفتم ممنون میشم قبل از اینجور مسائل با منم مشورت کنی و در جریانم قرار بدی.الان نمیدونم چکار کنم.میدونم فردا با یه حرف تند و تیز و تلخ و بد جوابمو نوشته.اینو ذهن خوانی نمیکنم از روی تجربه میگم.ممنون میشم در این دو مورد راهنماییم کنید.یکی گذشته یکی حالت قلدر بازی و منت گذاشتن و حالت جواب دهی تحقیر آمیزش نمیدونم تونستم حسمو منتقل کنم یا نه
    ویرایش توسط مایکا : یکشنبه 08 اسفند 95 در ساعت 05:04

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    دوست عزیز همسر شما شباهته زیادی با همسره من داره...ببین خانمی این جور مردها به نظر من کنترلی روی حرفایی که میزنن ندارن واقعا فکر نمیکنن به حرفی که میزنن حتی پیشه خودشون نمیگن این حرفه من ایا اون رو ناراحت میکنه نمیکنه و اون چه فکری میکنه ...اصلا...حداقل من درباره همسره خودم دیدم...سعی کن به حرفاش اهمیت ندی زیاد و جدی نگیری..الان یه مثال برات میزنم..شوهره منم تا قاطی میکنه و به اصطلاح میره تو اون فاز میگه ناراحتی برو خونه بابات..روزه جمعه تا ظهر خواب بود هی من میرفتم میگفتم مگه نگفتی ده بیدارت کنم اونم چندبار گفت برو میخام بخوابم..که یه دفعه شروع کرد به فحاشی و گفت من همینم که هستم ناراحتی طلاقت میدم خوش اومدی..(همسرم استرس داره و قرص میخوره هرچند که صدبار گذاشته کنار و دوباره شروع کرده همین قرص خوردنش باعث منگی میشه و خوابه طولانیه بی موقع...)تا حالا صدبار بهم گفته منم برای اولین بار بهش گفتم فکر کردی خیلی تحفه ای من فقط به خاطر بچه ام موندم وگرنه یک لحظه اینجا نبودم..البته که غلو هم کردم..اینو گفتم و اومدم بیرون از اتاق ظهر پاشد رفت بیرون..وقتی شب اومد خونه گفت کلی دلم شکست چه حرفی بود زدی یعنی من هیچ ارزشی برات ندارم منم گفتم دیدی چه قد بده ادم دله کسی رو بشکونه تو اینقد طلاق طلاق میکنی منم جوابتو دادم ..اونم گفت من نمیفهمم چی میگم شوخی میکنه میخام حرصتو دربیارم چون حرصمو دراوردی ولی تو حرفات جدیه....
    خلاصه عزیزم این مورد رو گفتم که خیلی رو این حرفاشون فکر نکن و حساسیت فکریت رو بیار پایین تا هم خودت ارامشت بیشتر بشه هم بتونی بهتر روی بهترشدن زندگیت کار کنی

  10. 2 کاربر از پست مفید abs تشکرکرده اند .

    آوای بهشت (پنجشنبه 17 فروردین 96), آنیتا123 (یکشنبه 08 اسفند 95)

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 97 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    4,283
    سطح
    41
    Points: 4,283, Level: 41
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام .مرسی عزیزم که جواب دادی.متاسفانه همسر من برعکس همسر شما کاملا حرفاش جدیه.و مطمئنم اگه تا الان من یه موافقت و اشاره کوچیک با جدایی کرده بودم امون نمیداد و از خداش بود.منتظر توافقی شدن قضیه است.
    موضوع بعد هم اینکه ایشون کاملا آگاهانه این حرفهارو میزنن و از سر درماندگی و واسه لجبازی و...نیست.مثلا سر قضیه مسافرت کاملا جدی میگه تو خیلی زن نامتعارف و غیر نرمالی هستی.باید از خدات باشه و فقط تشکر کنی که من جایی ببرمت.میگه من توی این زندگی حیف شدم.حیف از من و این زندگی که توی بد و ناشکر صاحبش هستی.زنهای خوب فقط خوشحالی میکنن و تشکر.تو نامتعارفی.من ازینکه مجبورم با تو سر کنم هر روز پشیمونم.
    ایا واقعا من به صرف پیشنهاد سفر باید ذوق مرگ بسم و فقط اطاعت کنم و راجع به هیچ چیز نظر ندم.یعنی زن بد نظر میده و مخالفت میکنه؟
    اینو تعمیم بدید به کل انتظاراتش.از نظر ایشون زن فقط باید خوشحال باسه.مطیع باشه.بارها گفته من اگه تو رو کتک هم زدم نباید خم به ابرو بیاری .زنهای قدیم جیک نمیزدن اونهمه کتک میخوردن.انگار حالا که نمیزنه داره خیلی لطف میکنه.تو خیلی لوس و ننری.زن باید فقط قر و عشوه باشه.کم حرف بزنه خیلی نظر نده هر چی شوهرش گفت ناراحت نشه.کلا یه دید سنتی داره.با اینکه ادعای تجدد داره.
    موضوع من بیشتر نحوه پاسخگوییشه نه اصل موضوعات.نحوه بیانش لحنش.کلمات و عباراتش و حالت بدنش.اما ایشون بدون توجه به حسی که انتقال میده حرف میزنه.با چند تا جمله موج منفی تو بدی لیاقت نداری از سرتم زیاده و...رو منتقل کرده.توی یه موضوع ساده که میتونست بگه عزیزم بعدا راجع بهش بهت میگم.نه اینکه با بیرحمی و نامحترمانه منو یه زن مشکل دار ناشکر و متوقع معرفی کنه که لیاقت این زندگیو ندارم.اونم به صرف اینکه حق خودمو خواستم.
    اخه چطور میشه به این حرف ها و برخوردهای تند و تحقیر امیر توجه نکرد و از کنارش گذشت.اونم وقتی کاملا جدی هستن نه واسه لج دراوردن و...
    چطور میشه نادیده گرفته بشی و بهت بی احترامی بشه اما بگذری.حق اعتراضم نداشته باشی.یه بار بهش گفتم اگه ادعا میکنی منو دوست داری قاعدتا باید لحن و کلمات مناسبی رو هم به کار ببری در مواجهه با من حتی اگه من مرتکب اشتباهی شدم.جوابش این بود که از خداتم باشه دوستت داشته باشم حالا واسم شرط میذاری!!!
    نمیدونم چکار کنم.نه میتونم رها کنم نه اینجوری ادامه بدم.اخه چقدر بالا پایین.چقدر گذستن از تلخیها.فرسوده شدم.تا یه نور امیدی پیدا میشه سریع خاموشش میکنه.میبینم نخیر همون ادم قبلیه.که اگه من یه ذره خطا کنم یا مخالف انتظارش عمل کنم دوباره دیسش رو میشه.همه چیز وقتی خوبه که من اروم و مطیع و سر به راه باشم.نیازهاشو پاسخ بدم محبت کنم.در هر شرایطی خوشحال باشم حتی اگه فحشم داد
    حالم خیلی بده ازبن نوسانات ناتموم
    ویرایش توسط مایکا : یکشنبه 08 اسفند 95 در ساعت 15:05

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 97 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    4,283
    سطح
    41
    Points: 4,283, Level: 41
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همون طور که حدس زده بودم
    یه پیام بلند بالا دادن پر از تلخی و تندی
    ازینکه تو ناشکری و من حروم شدم
    همون چیزایی که توی پیام قبلی گفتم.تو نرمال نیستی نامتعارفی.زنهای خوب خیلی خوشحال میشن.من حیف شدم .حیف این زندگی و من که تو زن بد داری. من باید با تو سر کنم چه اشتباهی کردم.
    نوشته نمیبخشمت و باید عذر خواهی کنی و تا شاه عبدالعظیم هم نمیبرمت چه برسه به کیش.
    نوشته جایگاه اندکت باز هم پایین اومد برو خودتو درست کن.
    اخه چقدر پر رویی و بیشرمی.من باید به خاطر حرفاش شاکی باشم حالا اون افتاده جلو
    برای من اینا یعنی تو لیاقت من و این زندگیو نداری.(خب منم سهیمم تو این زندگی از وسایل زندگی تا زحمات و کارایی که میکنم.اینکه یک هفته همسرم خونه نیست وهمه چیز به عهده خودمه.)باید به پام بیفتی حالا که میخام جایی ببرمت.مگه به من گفته بود که من باید تشکر میکردم؟
    همیشه اینقدر تند و بد و نامحترمانه و با بی انصافی نظر میده.بدون توجه به حسی که حرفاش ایجاد میکنه.بعدشم میره توی لاک قهر.انتظار داره من به پاش بیفتم.من چیزی نگفته بودم گفتم منم حق دارم نظر بدم .
    خیلی سردر گمم.انگیزه ندارم.همش منتظر جرقه است حتی اگه من حرف بیمنطقی هم نزنم داستان درست میکنه و شروع میکنهه جنگ و جدل
    ویرایش توسط مایکا : یکشنبه 08 اسفند 95 در ساعت 17:36

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    عزیزم من قبلا گفتم دو راه داری یا بمونی یا بری دختر خوب کاملا درکت میکنم خیلی زندگی باهاش سخته اما اگه میخای بمونی باید باهاشش راه بیای من اصلا نمیگم همسرت حق داره و .... اما چه کنیم تو این شرایط !!!!!!!!
    دختر خوب از لحن پستهات متوجه شدم دختر منطقی و مستقلی هستی که اینطوری کمی با شوهرت به مشکل میخوری معمولا در برابر مردا باید لطیفتر و احساسی تر عمل کرد نه منطقی اونا خودشون خدای منطق میدونن بعد شما میای از منطق حرف میزنی البته بگم اکثر مردا همینطور ند که بعضی پررنگ بعضی کمرنگ
    من جای شما بودم میفهمیدم ایشون اینطور قراری با داییم گذاشته میگفتم ووووواااااااییییییییی عززززیزم چقدر خوبی چقدر بفکرمی که میخای من ببری مسافرت من بهت افتخار میکنم بعد اینکه اومد خونه و مستقیم دوباره بهم میگفت دوبار کلی از خودم ذوووق بروز میدادم میگفتم حتما میخاستی من سورپرایز کنی که بهم قبلش نگفتی مگهنه!!!!!!!!
    حالا خدا کنه سرکارم بهم مرخصی بده «البته اگه خانهدار نیستی»
    مرسی که قبل عید بهم گفتی تا برنامه ام تنظیم کنم و.....
    با این کلمات مرد احساس ارور میکند که همسرراتوانسته خوشحال کند
    دوم چه زن قدرشناسی دارد
    سوم حالا ازین به بعد کارهایی میکنم که بیشتر همسرم را خوشحال کنم
    چهارم اصلا حالا که خانوم پایه هست اصلا ازین به بعد باهاش مشورت میکنم که کجاها بریم
    و مهمتر اینکه من ادم با ارزشی هستم که همسرم سورپرایزم میکنه نه اینکه لیاقت مشورت کردن ندارم!!!!!با حرفهات خودت تعیین میکنی همسرت چطور باهات حرف بزنه
    شما دقیقا داری برعکس عمل میکنی مثل یه مادر میمونی که دایم تربیت به بچه اش میده و غرغر میکنه
    اگر بچه اشتباه کرد میگه مگه نگفتم چندبار بگم منم هستم از من بپرس
    اصلا لازم نکرده من ببری سفر مگه خودم مردم یا محتاج گردش توام اینها واقعا مخرب رابطه وباعث پرخاشگری مرد هستن
    یه مدت شما بیشتر احساسی عمل کن تا اعتمادش رو جلب کنی که قبولش داری وهمونجور باش که میخاد البته درستش هم همینه بعدا کم کم ایشونم مثل دوراننامزدی علاقش برمیگرده و همون میشه که شما میخای
    اگرم فحشی بهت داد سرسنگین بشو خودش میاد از دلت درمیاره
    وقت خوشی احساسی بگو عشقم وقتی تو فحش میدی من که باحرف چیزیم نمیشه فقط اون حسی که از تو، تو ذهنم یه مرد با شخصیت ساختم که اصلا این حرفها در شانش نیست خراب میشه!!!!!!سعی کن با احساس بگی حتی نوازشش کنی
    البته توقع نکن از فردا همون بشه که میخا به مرور مثلا دو سه ماه دست کم نیاز هست
    باید صبور باشی
    دختر خوب چرا فکر میکنی اگه حرف گوش کن باشی میشی یه زن امل و قدیمی و زن امروزی نخاهی بود ؟؟؟؟؟؟ من قبلاگفتم کلمه چشم معجزه میکنه امتحانش که ضرر نداره مردا از امر وزی و سنتی همگی عاشق زنای مطیع هستن
    البته زن مطیع منظور زن تو سری خور نیست منظور اینه که کجا چشم بگه و کجا سکوت کجا مخالفت و با چه لحنی!!!!!!
    من خودم شخصا بسیار از کلمه چشم بهره بردم و دقیقا اگه مخالف بودم اما گفتم باشه چنددقیقه بعد همسرم نظر من رو اجرا کرده البته بیشتر اوقات نه همیشه
    یکم باسیاست با ش مقاله هنر زن بودن در سایت رو بخون
    ویرایش توسط ستاره زیبا : یکشنبه 08 اسفند 95 در ساعت 22:57

  14. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    maryam.mim (دوشنبه 23 اسفند 95), آرام 10 (دوشنبه 09 اسفند 95)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
    توسط darya.f در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 79
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 مرداد 91, 16:33
  2. چطور دو نام کاربری مشابه ممکن است؟!
    توسط هستی در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 16:24
  3. من نذاشتم یا خدا نخواست؟ درد های درونم رو چطور درمان کنم؟
    توسط sarshar در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 05 فروردین 91, 00:41
  4. X:X اندازه قلب شما چقدر است؟
    توسط فرشته مهربان در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 17:12
  5. کمک کردن به دیگران وظیفه ی ماست؟!
    توسط چشم بارانی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آذر 89, 15:57

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.