باسلام و خسته نباشید خدمت تمامی عزیزان
من دختری 25 ساله هستم، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته زبان انگلیسی و شاغل در فرودگاه امام خمینی. یکی از همکارانم به بنده پیشنهاد آشنایی بیشتر دادند. کلامی که ایشون به بنده گفتند این بود که : مدتی با هم آشنا بشیم و اگر فهمیدیم که از همه لحاظ به درد زندگی با هم میخوریم ازدواج کنیم.
ایشون 35 سال سن دارن، دیپلمه هستند، وضعیت مالیش خوبه، صادق هست ، اخلاق و معاشرت اجتماعیش عالیه و از نظر ظاهر هم ایده آل بنده هستند و خصوصیات اخلاقیش مطابق خصوصیات مورد پسند بنده هست. اما ایشون قبلا یکبار ازدواج کردند و پس از ده سال زندگی کارشون به جدایی کشیده. علتش رو هم این بیان کردند که خانم سابقشون با خانواده ایشون مشکل داشته و نه تنها خودش رفت و آمد نمیکرده بلکه اجازه رفت و آمد به ایشونم نمیداده. ایشون گفتند بنده خانم سابقم رو کمک کردم که به دانشگاه بره و مشکلات ما از همون جا شروع شد و بطور کلی اخلاقش عوض شد و دیگه با من نمیساخت. حتی دو سه بار دست به خودکشی زد که هر دو سه بارش کمکش کردم ولی بهانه هاش هر روز بیشتر از قبل میشد، تا اینکه من مقاومت کردم و گفتم بااااااید با خانوادم رفت و آمد داشته باشم و بهش گفته شما اگه نمیخوای بیای منزل پدری من نیا ولی حق اینکه جلوی من رو بگیری نداری و اینکه کارشون به جدایی کشیده. لازم به ذکر هست که ایشون گفتند که عاشق همسر قبلیشون شدند و گفتند به حدی دوسش داشتم که چشمم روی خصوصیات بد این خانم بسته شده بود. بنده به ایشون گفتم که محاله که شما اون خانم رو فراموش کنید و ناخودآگاه توی زندگی آینده بنده رو با خانم قبلی مقایسه میکنین و بنده همیشه خطر همسر قبلی و قیاس با اون رو دارم اما ایشون جواب دادند که اگر حتی ذره ای از اون علاقه در دلم بود هرگز حاضر به جدایی نمیشدم و اینکه گفتند توی 6 سال آخر زندگیمون بنده فقط عذاب کشیدم و بقدری اذیت شدم که دچار بیماری دیابت عصبی شدم و اینکه دیگه اصلا حرف همدیگه رو نمی فهمیدیم و هیچ درکی از هم نداشتیم. خانواده ی من میگن چون ایشون طلاق داشته بدون هیچ شناختی باید بهش جواب منفی بدی ولی بنده خودم از این برچسب زنی هایی که گاها عرف نمیپسنده بیزارم. راستش کمی هم به ایشون علاقمند شدم. میشه لطفا راهنماییم کنین؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)