سلام.
من شروع کردم به انجام کاری و مدتی هست که دارم روش سرمایه گذاری میکنم.
در واقع من شغل خودم رو کنار گذاشتم به امید داشتن یه درآمد خوب شروع کردم به کاری دیگه.
این سرمایه ای که گذاشتم رو کار جدیدم اونقدر زیاد بوده که تمامی حساب های بانکیم خالی شده ،
فقط به امید اینکه روزی قراره پولدار بشم :) خیلی پولدار :) البته اون روز قراره چند سال دیگه بیاد. اگه
خدا بخواد.
مشکل اینجاست که همه ی اطرافیان از رفتار من در تعجبن به طوری که با اینکه چیزی نمیگن من رو از
ادامه ی مسیر منصرف کردن و من احساس میکنم باید برگردم به کارمندی و راضی باشم از کار کردن
برای دیگری.
من برای شروع کارم با کسی مشورت نکردم و تنها با توانایی خودم و اینکه شد شد نشد هم
کاملا بدبخت میشم و به زیر صفر میرسم!!! ولی اگه بشه چی میشه !!! شروع کردم .
اصولا دیگران خیر خواه رو در حدی نمیبینم که بتونن بهم مشورت بدن چون ترسو و محافظه کارن ولی
من اهل ریسکم و حاضرم به هر قیمتی وضعیتم رو تغییر بدم. حتی وجهه اجتماعی برام معنی نداره.
احساس میکنم به عقل من شک کردن. این رفتارشون من رو به حدی از دودلی رسونده که احساس
میکنم که نکنه من واقعا دیوانه شدم؟ احساس میکنم در دنیای خیالی خودم داره بهم خوش
میگذره و قرار نیست اصلا پولی در کار باشه در واقعیت. من از اول احتمال شکست میدادم.
تلقی این حس که من یه جوون خامم که فقط در توهمات خودم سرگردونم داره واقعا من رو فلج میکنه.
اینکه نشستم و فقط فرصت سوزی میکنم و حیف عمرم که دارم بر باد میدم و من باید راضی باشم به
حقوق کارمندی. و به عنوان یه جوون حق ندارم که تو زندگیم کاری بکنم و باید تا ابد تو سری بخورم.
کلا دوست دارم یکی من رو راهنمایی کنه و بگه بدبخت برو کارمند باش :( . و اگه لطف کنید تجربیات
خودتونو اگه مثل من جوون بودید و خام و کلتون بوی قورمه سبزی میداد و آرزوی پولداری یک شبه
داشتید بگید.
از ویژگی های شخصیتیم: بسیار کمال گرا، اعتماد به خودم و توانایی هام در حد زیاد بدون فکر به عواقب، بسیار اهل ریسک. فراری از کارمندی، فراری از انضباط و نظم، فراری از کارهای تکراری و بسیار تنوع طلب. فراری از ازدواج!!! و به دنبال خوشبختی با تکیه به توانایی خودم.
ممنون که میخونید حتی اگه جوابی نداشته باشید برای من حرف زدن از مشکلاتم باعث آزاد شدن
فشار ذهنی میشه و اینکه بدونم کسی به من توجه داره بسیار خوشحالم میکنه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)