به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 30
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 فروردین 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1395-10-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    133
    سطح
    2
    Points: 133, Level: 2
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 90.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    طلاق بخاطر عدم اعتماد به نفس همسرم و تردید از بازگشت دوباره

    سلام به همه
    مدتی بود که مطالب تاپیکهای مختلف مربوط به متارکه و طلاق رو میخوندم به امید اینکه شاید تاپیکی هرچند کم ولی مرتبط با مشکل خودم پیدا کنم. که شاید از نظرات دوستان چیزی دستگیرم بشه. ولی پیدا نشد .
    من الان یک ماهه رسما از خانومم توافقی جدا شدم. خودمم هنوز باورم نشده که این اتفاق تو زندگی من افتاده. خیلی راحت هم با مساله کنار اومدم. ایشون خواست که این اتفاق بیافته و از اونجایی که درخواست طلاق برای بار دوم از طرف ایشون مطرح میشد اینبار مقاومتی نکردم و به خواستش احترام گذاشتم و به شرط بخشش مهریه و چه و چه و بردن جهازیه اش توافق نامه رو امضاء کردم.
    شروع آشنایی من به دنبال درخواست ایشون و پیشنهاد رابطه از طریق دختر عموی من که دوستش بود اتفاق افتاد بعد یه مدت که یه سری مسایل رو محک زدم راضی به این ارتباط شدم. و دلیل اصلی پذیرش این رابطه علاقه شدیدش به من ،معقول بودن خودش و تا حدودی خانوادش بود.

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 فروردین 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1395-10-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    133
    سطح
    2
    Points: 133, Level: 2
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 90.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از اونجایکه من از سربازی برگشته بودم و دنبال این بودم که برای داشتن موقعیت کاری بهتر ،حداقل فوق لیسانسم باید سریعتر بگیرم سریع خودم رو برای کنکور آماده کردم ولی از اونجاییکه نمیتونستم ریسک قبول نشدن در دانشگاه دولتی رو بپذیرم. همزمان کنکور آزاد دو هم دادم منتها بخاطر نداشتن شرایط مالی مناسب ،تردید داشنم که خانوم سابق و مادرشون با وعده کمک های مالی بیشتر از این حرفا ،من مجاب به نشون و کمی بعد عقد و... کردن. ارشد رو در دانشگاه آزاد به پایان نامه رسوندم که مجبور به برگزاری مراسم عروسی شدم با همون وعده های قبلی. البته تا حدودای زیادی با کمک خانواده خودم مخارج درس و زندگی تو تهران(محل تحصیلم)فراهم بود ولی کمبودها رو هم از اونا میخواستم که جبران کنن.
    خلاصه من بیکار با زنم رفتیم زیر سقف خونه ای که متعلق به مدر خانومم بود تا اینکه با کلی دوندگی و سختی بعد دو سال کار ایده آلم رو به لطف خدا بدست آوردم . البته بیشتر شبیه معجزه بود. الانم سر کارم هستم و به عنوان جوون این روزای مملکتم خدا رو شکر از شرایط کار و درآمدم راضیم ولی مشکل از اونجا شروع شد که درآمد شروع کار با کلی چاله چوله که زندگیمون داشت کفاف زندگی مشترک رو نمیداد. البته خونه ای که متعلق به خانواده همسرم بود در شهرستان بود و کار من در تهران. که این خود مزید برعلت شد که مشکلات مالی ما بیشتر خودش رو نشون بدم. داخل پرانتز بگم که خونه شهرستان یکی از لطف هایی بود قرار بود شامل حال من بشه به شرط عقد و عروسی . ولی شاید جمعا تو اون دو سالی که دنبال اوکی کردن کارم بودم ؛دو ماه هم با خانومم زیر سقفش با هم زندگی نکردیم. بهد اوکی شدن کار هم که نقل مکان کردیم تهران. و شروع مشکلات

  3. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    کل ازدواج شما برعکس بوده

    دختر خانم از شما درخواست آشنایی کرده
    مادرش خونه براتون تهیه کرده و شهریه دانشگاهتون را داده و هزینه زندگیتون و ...

    دلیل پذیرش پیشنهاد ازدواجشون را هم نوشتید علاقه ی شدیدش به شما!!
    معقول بودن خودش و خانواده اش !!

    کجای این رفتارها به نظرتون معقول بود؟

    بازنگری ازدواجتون و اشتباهاتتون می تونه کمکتون کنه برای آینده ای بهتر
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    داود.ت (سه شنبه 28 دی 95)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 فروردین 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1395-10-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    133
    سطح
    2
    Points: 133, Level: 2
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 90.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانوم شیدا
    منظورم از معقول بودن وجهه اجتماعی خوب خانوادش بود
    منتها همه چیزایی که گفتم به مرور زمان تبدیل شد به نقطه ضعف برای خانومم . مثلا چون خودش پیشنهاد کننده رابطه می دونست همش خودش رو سرزنش میکرد که خودش رو به زور به من تحمیل کرده
    مورد بعدی اینکه بله یه سری کارا برای شروع زندگی کردن ولی بعد اینکه کار من اوکی شد خودم امور زندگی رو دستم گرفنم
    ولی وقتی که درامد من برای زندگی ایده الی که خانومم میخواست فراهم نبود برگشتیم خونه اول. خانومم که خونه دار بود و انتظار داشت خانوادش که وضع خوبی داشتن بهمون کمک کنن که با وعده وعید دادن خونوادش و عملی نشدن قولاشون 8 ماه باهاشون قطع رابطه کرد. بعد 8 ماه اینقدر دلتنگ مادرش شد کاسه کوزه ها رو سر من شکست که تو مجبورم کردی از خانوادم کمک بخوام و از خانوادام دور بمونم و رفت و درخواست طلاق داد منم که اصلا خودم رو نقصر نمیدونستم و احترامی که براش قائل بودم بدون هیچ بحثی طلاق رو بهش دادم درست بعد طلاق حرفایی و حرکاتی مبنی بر پشیمونیش از کارش به گوشم رسید حالا نمیدونم تا چه حد پشیمونه و باید چکار کنن؟
    در ضمن شهریه دانشگاه و چیزای دیگر به من ندادن ، یه جاهایی کنک مختصری میکردن
    ویرایش توسط mehdi_q : جمعه 24 دی 95 در ساعت 02:49 دلیل: توضیح بیشتر

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 دی 96 [ 04:14]
    تاریخ عضویت
    1395-10-22
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    212
    سطح
    4
    Points: 212, Level: 4
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شما اصلا حرفی از دوست داشتن نکردین!!!میتونم بپرسم چقدر به همسرتون علاقه مندین؟ایا تو این مدت جدایی تونستین با نبودنش کنار بیاین...راستش این مسائل مالی و داشتن انتظار نابجا و یا دادن وعده وعید های الکی رو در اطرافیانم هم دیدم و اکثرا مسبب دعوا و مشاجره های شدید شده اما در مورد شما اخرش به طلاق کشیده...
    همسر سابق شما شروع کننده ی رابطه وتمام کنندش بوده وحالا شاید پشیمون شده وشما به فکر افتادین؟؟
    قبل از هرتصمیمی کمی هم احساسات قلبیه خودتونو مورد پرسش قرار بدید که ایا واقعا همسرتون رو چقدر دوستش داریدو یا داشتین؟چون تو زندگی مشترک موفق هم احساس وهم منطق جای داره.
    اینطور که پیداست اول اشنایی همسر سابق شما فقط با احساسش جلو امده وشما فقط با منطقتون وبعد به ازدواج ختم شده.
    وشما اگه الان برگردید و دوبار با همون خانم ازدواج کنین باید رابطه ی بسیار خوبی با خانوادش برقرار کنین ایا تمایلی به خانواده ی اون خانم دارید؟
    در هر صورت باید بسنجید همه ی جوانب رو و ای کاش هایی که در طول زندگی گذشتتون داشتین اگه همه چیز بر وفق مرادتون بود و ظرفیت خودتون روبرای مقابله با مشگلات احتمالی یا احیاناتکرار مشکلات بالا میبینید اقدام کنید

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 فروردین 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1395-10-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    133
    سطح
    2
    Points: 133, Level: 2
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 90.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به فانوس راه و ممنون از راهنماییتون.داستان زندگی من اونقدر زیاد و مفصله که من یه قسمت مهمش رو جا انداختم و جواب سوالتون در بطن این قسمت از زندگیم جواب داده میشه.
    دقیقا یکبار دیگه براساس همین مشکل خانوم سابقم قهر کرده بود و رفته بود خونه باباش و پاشو کرده بود تو یک کفش که میخوام جدا بشم. با کلی التماس و خواهش و وساطت اطرافیان سعی کردم برش گردونم . خیلی اذیت شدم از رفتنش حدود 10 کیلو وزن کم کرده بودم. اصلا تو محیط بسته قرار میگرفتم احساس خفگی بهم دست میداد .حدود چهار ماه طول کشید تو اون چهار ماه یکی دو بار خودش پشیمون میشد و می گفت میخوام برگردم ولی باز پشیمون میشد تا اینکه بعد 4 ماه برای آخرین بار رفتم که باهاش اتمام حجت کنم و اگه بشه برش گردونم حتی خانوادش سعی کردم برش گردونن و همینطور هم شد به زور وسایلش رو جمع کردن و سوار ماشین شدیم که برگردیم همون اول راه پدرش با اون آشنای من که برای برگردوندنش با من اومده بودن تماس گرفت که برش گردونیم چرا که تو ماشین اس داده بود که پام برسه خونه شوهرم خودم میکشم و از این حرفا. این حرفا رو که آروم آشنامون بهم گفت . سریع زدم کنار گفتم بر میگردیم من حوصله دردسر ندارم و فردا صبح تمومش میکنم . این جدیت من باعث شد که یک ان دوباره نظرش عوض شه و اجازه بدیم که برگرده فردا راه بیافتیم تا بتونه همه وسایلش رو بتونه جمع کنه بیاره. و همینطور هم شد.
    بهد اینکه برگشتیم خونه کم کم یخش وا شد اعتراف کرد که میترسیده برگرده من بلایی سرش بیارم و از کارم پشیمون بودم و اینکه من حق داشتن چرا که وقتی رفته اونجا خونه باباش فهمیده که باباش چه خوش خدمتی به عروساش کردهو من حق داشتم میگفتم حقت بگیر نزار عروسا بخورن و به ریشت بخندند. منم گفتم چه هیولایی از من ساختی تو ذهنت من که تا حالا بهت از گل نازکتر نگفتم . و این نکته که از اینکه من اینقدر از نبودش عذاب کشیدم و لاغر شده بودم چقدر عذاب وجدان داره

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 فروردین 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1395-10-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    133
    سطح
    2
    Points: 133, Level: 2
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 90.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مشکل منم همینه . الان راحتم اصلا مثل سری قبل نیستم چرا که احساس میکنم بازی خوردم. و یه جورایی از دسنش دلگیرم. چرا مشکلی که خودش با خانوادش بوجود آورد آخر سر انداخت گردن من و همه خوبیای من رو با چند حرفی که زم ایشون باعث تحقیرش شده رو بهونه کرد و رفت طلاق خواست
    اصلا عذاب وجدان ندارم و یه حسی از همون روز اول بهم می گفت که میره و سرش به سنگ میخوره که الان با گذشت یک ماه از طلاق نشونه هاشو می بینم.
    الان هم همین اذیتم میکنه چرا اینقد بی احساس شدم بهش؟؟؟
    اگه شرایطی پیش بیاد چکار کنم. برش گزدونم؟؟
    آیا این دلگیری من باعث این حس بی تفاوتی رو نسبت بهش داشته باشم یا نه ؟اینکه میدونم پشیمون میشه و بعد از من هیچ وقت نمی تونه بهتر از من پیدا کنه باعثه این احساسه؟

  9. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,783
    سطح
    71
    Points: 11,783, Level: 71
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 267
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    به نظرم خانمتون یه مقدار مهارت زندگیشون پایینه
    اگه یکمی زرنگ بود هیچ وقت نمیگفت من خودم رو تحمیل کردم و ....
    بهش زمان بده و سعی کن وقتی به یه آرامش خوبی رسیدی درباره اش فکر کن اینجوری می تونی به نتیجه بهتری برسی

  10. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 فروردین 98 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    275
    امتیاز
    7,709
    سطح
    58
    Points: 7,709, Level: 58
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    521

    تشکرشده 526 در 206 پست

    Rep Power
    63
    Array
    سلام
    اگه میشه سن خودتون و خانمتون رو بگید
    احساس میکنم که تجربه کم هر دو طرف باعث این اتفاقات شده. بهتره که اگه ابراز پشیمونی کرد و خواست بگرده حتما برید زیر نظر مشاوره

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 فروردین 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1395-10-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    133
    سطح
    2
    Points: 133, Level: 2
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 90.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط alireza198 نمایش پست ها
    سلام
    اگه میشه سن خودتون و خانمتون رو بگید
    احساس میکنم که تجربه کم هر دو طرف باعث این اتفاقات شده. بهتره که اگه ابراز پشیمونی کرد و خواست بگرده حتما برید زیر نظر مشاوره
    ممنون عليرضا. زيادم سنمون پايين نيست من 35 و ايشون29 ساله
    منتها چون تك دختر خانواده بود خيلي وابسته و ضعيف بار اومده .منم كلا چون آدم دلرحم و منطقي هستموقتي ديدم خيلي به طلاق اصرار داره و خانوادش هم چشم و گوش بسته ازش حمايت ميكنن. بعد از چند اصرار و خواهش به برگشت و نپذيرفتن ايشون ناچار به رضايت به طلاق شدم. حرفتون رو نسبت به ايشون قبول دارم ولي تجربه من بهم ميگفت اصرار بيش از حد و يا اذيت كردنشون جز فاصله و شكستن حرمتها چيز ديگه اي نداره.براي همين راحت با طلاق موافقت كردم. پيش خودم گفتم اگر بزارم بره تو آرامش و بدور از من فكراش رو بكنه شايد بفهمه اشتباه كرده


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.