به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26

Threaded View

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1395-4-28
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,069
    سطح
    17
    Points: 1,069, Level: 17
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Eh S عاشق يا دچار توهم عشق به يه پسر آلمانى شدم😔

    سلام
    قبلا اينجا موضوعى مطرح كرده بودم تحت عنوان سى سالگى و تجرد، كه به علت مغشوش شدن فكرم نتونستم پيگيرى كنم. اونجا كمى از خودم نوشته بودم. مدتى از طرح اون موضوع گذشته و ديگه متاسفانه باز نميشه كه پيگيرى كنم. الان متاسفانه گيج و سر در گمم. آدم عاشق پيشه اى هستم و اين بار هم از بس نشستم فكر و خيال كردم فكر كنم دارم عاشق ميشم و دلم نميخواد كه بشم.
    چهار ماه پيش تو محيط كارى يك پسر آلمانى رو ديدم بسيار محجوب و سر به زير و خوش تيپ، كه تو نظر اول دل منو كامل به دست آورد... آدمى كه دائم در سفر كارى هست، و به قول معروف يه جا بند نميشه. روزهاى اول كه ديدمش به قدرى ازش خوشم اومد كه فقط از خدا ميخواستم يه چراغ سبزى ازش ببينم. ولى دريغ از حتى يه لبخند دوستانه، فقط نگاه و نگاه و نگاه، چون زمينه ى كاريمون هم اصلا مرتبط نمى شد حتى يك كلمه بين ما رد و بدل نشد تا جايى كه من ديدم فايده نداره و اگه من ساكت باشم ايشون هم كلا تمام مدتى كه همكار هستيم رو در سكوت كامل ميگذرونه اين شد كه رفتم سمتش و بهش سلام و صبح بخير گفتم
    گويا با اين حركت من يخش به كلى باز شد، اومد سمتم و شروع كرد از كفشهاى من تعريف كردن و اين كه به نظرش بسيار خوش سليقه هستم و بعد هم شماره تماسش رو بهم داد و براى عصر دعوتم كرد به هتلش كه با هم قهوه بخوريم.
    من پذيرفتم و قرار قهوه ى ما تبديل شد به گپ و گفت و اين كه با وجودى كه دلش ميخواد ازدواج كنه هنوز مورد دلخواهش رو پيدا نكرده و به نظرش من خيلى جذاب و دوست داشتنى هستم و از لحظه اول كه منو ديده احساس كرده جادو شده ولى چون شنيده بوده نبايد به دخترهاى ايرانى نزديك شد جلو نمى اومده. حرفها به درازا كشيده شد و تبديل به يه پياده روى دو نفره تو بام تهران و بعد هم شام تو يه رستوران خيلى شيك. به جرأت ميگم بهترين شبى كه ميتونستم در كنار كسى كه بهش حس خوب دارم اينقدر مورد احترام و عشق قرار بگيرم.
    فرداى اون روز ما تمام روز جلوى چشم بقيه همكارها در حال گپ و گفت بوديم و اين موضوع باعث شد كه سه چهار نفر ديگه اين توهم بهشون دست بده كه من آدم راحتى هستم و باعث شد چند تا پيشنهاد عجيب و غريب از طرف خارجيها و حتى ايرانيهايى كه اون مدت با ما كار مى كردن بهم بشه. از قهوه و شام خوردن تا مهمونى تو لواسون و حتى جمله ى احمقانه ى اگه دوست داشتى شب بيا پيش من! يك آقاى ايتاليايى هم بودن كه خيلى به من ابراز علاقه مى كردن تا جايى كه موقع سلام و احوالپرسى دست من رو مى گرفتند و مى بوسيدند، و منو پرينسس و چشم جادويى صدا مى زدن و حتى خيلى بى مناسبت براى من هديه آوردن و خب تمام موارد جلوى چشم اون انجام مى گرفت تا حدى كه اومد و به من گفت تو خيلى مورد توجه هستى و باعث ميشه من حسادت كنم... من تمام تلاشم رو كردم كه بهش ثابت كنم هر كس به من توجه كنه مهم نيست و من تمام توجهم به تو هست، ولى متاسفانه دچار سو برداشت شد و حس كرد اين رويه بيرون رفتن و شام و قهوه خوردن رو با تمام آدمهاى اونجا دارم و خيلى دلخور شد و به كلى تو هم رفت. و اصلا ديگه سمت من نمى اومد و به زور خودشو سرگرم نشون ميداد
    عصر اون روز بايد از هم تو محيط كار خداحافظى مى كرديم چون قرار بود فرداش برگرده به كشورش، و موقع خداحافظى يه بسته داد به من و گفت لطفا اينو تا كلا از اينجا بيرون نرفتى باز نكن. من بيرون اومدم و بسته رو باز كردم و ديدم پيراهنى كه شبى كه با هم قرار گذاشته بوديم تنش بود عطر زده چون بهش گفته بودم بوى بهشت ميدى و من ميترسم برى من بوى بهشت يادم بره، و يه كاغذ هست كه عكس پروفايل منو خيلى ماهرانه طراحى كرده و اونجا بود كه نميدونم چرا بى امان گريه كردم. و اومدم خونه سريع لباس عوض كردم و بدون قرار قبلى رفتم به هتلش
    اول بهم گفت برم به اتاقش چون دوست داره تنها باشيم وقتى گفتم نميشه اومد پايين ولى گفت تو لابى نشينيم و بريم تو پاركينگ بشينيم تو ماشين چون دوست داره كسى اطرافمون نباشه، اومديم تو ماشين نشستيم، من باز زدم زير گريه بيشتر از غم رفتنش و حس محبتش به خاطر نقاشيش كه ميدونم كلى براش وقت گذاشته حس عذاب وجدان داشتم كه تو جمع جلوى چشمش دلبرى مى كردم از همه تا حسادتشو بيشتر تحريك كنم كلى ازش عذرخواهى كردم بابت رفتارم و اين كه اجازه دادم بقيه هم بتونن به خودشون اجازه بدن به من نزديك بشن، و خواهش مى كردم ناراحت نباشه از دستم بعد اون گفت ناراحت نيست و تعجب مى كنه من چرا اينقدر گريه مى كنم، گفتم به خاطر پيراهنت و نقاشى كه كشيدى تحت تأثير قرار گرفتم. نميدونم متوجه منظورم شد يا نه چون گفت اون فقط يه يادگاريه و معذرت ميخواد اگه ناراحتم كرده ولى من نبايد سر يه نقاشى اين جورى رفتار كنم و به نظرش خيلى عجيبم ، بعد هم گفت يه خواهش داره و نميدونه من چه عكس العملى نشون ميدم و خيلى ميترسه اينو از من بخواد ولى دليل اين كه گفته بياييم تو ماشين بشينيم اينه كه دلش ميخواد منو بغل بگيره و ببوسه! صحبتش در مورد اين كه عجيبم و اون بسته فقط يادگاريه و بعد هم اين كه كلى فكر كرده كه چجورى و كجا منو تو پاركينگ هتل ببوسه عصبانيم كرد و بهش گفتم بهتره بره و دوستى ما اشتباهه و منم بهتره سعى كنم عجيب نباشم. ازم عذرخواهى كرد و رفت و اين آخرين ملاقات ما بود، بماند كه اومدم خونه و مثل ابر بهار گريه كردم و حالم اينقدر بد بود كه داشتم سكته مى كردم
    از اون موقع تا الان چهار ماه گذشته و توى اينستا چند تا پيام برام گذاشته و حالمو پرسيده، و شب كريسمس و تولدم و سال نو رو تبريك گفته، و منم جواب دادم، تو تمام پيامهاش كاملا رسمى، فقط براى پيام شب سال نو منو عشق زيبارو صدا كرده و بعد از تبريك و آرزوهاش گفته امسال تورو خواهم بوسيد، ثانيه اى نيست بهش فكر نكنم، قد و هيكل، قيافه، استايل، عطر، رفتار، حرف زدن همه چيزش همونيه كه ميخوام
    انگار رفتم تو كتاب قصه ها سيندرلا شدم اونم شاهزادمه، روزى هزار بار ميرم عكساشو مى بينم، به اين فكر مى كنم برم اونور با ويزاى تحصيلى جوونيمو از كنار هم بودن لذت ببرم ولى نميدونم تو سر اون چيه! اونم عاشقمه؟ همين احساسهارو داره؟آپريل مياد ايران دوباره و من ميدونم كه اين رابطه ممكنه هيچى نشه. تورو خدا نصيحتم كنين عاشق نشم. يه عالمه نوشتم. مو به مو نوشتم. شايد يادم بياد عجولانه و زود وارد يه رابطه! احساسى شدم. ولى يادم نيومد فقط بيشتر يادم اومد خيلى دوسش دارم. غمگينم، راه حل ميخوام براى فرار از اين همه فكر

  2. کاربر روبرو از پست مفید گلريز تشکرکرده است .

    باغبان (جمعه 15 بهمن 95)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اگر پسری ظاهرش خوب نباشه، برای ازدواج چیکار باید بکنه تا نه خودش تو جواب نه شنیدن ها لطمه بخوره و نه توهین بشنوه؟
    توسط Telegramid_TrueMotion در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 44
    آخرين نوشته: سه شنبه 06 شهریور 97, 12:51
  2. برای تولدپسر30ساله چی مناسبه ؟؟؟؟؟؟؟
    توسط matinalone در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 شهریور 92, 00:20
  3. برای تولدپسر30ساله چی مناسبه ؟؟؟؟؟؟؟
    توسط matinalone در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: دوشنبه 11 شهریور 92, 23:51

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.