سلام . چند سال پیش عاشق دختری شدم ولی چون شرایط ازدواج مهیا نبود ترجیج دادم که این عشق را کتمان کنم و الان کاملا آن دختر را فراموش کرده ام و مشکلی با آن ندارم در همان زمان که درگیر عشق اولی بودم و از نظر روحی بشدت تحت فشار این شکست عشقی بودم و بدون اینکه کوچکترین قصدی برای ازدواج با دختر دیگری داشته باشم دختر دیگری که اصلا او را نمی شناختم با کمک یک واسطه من را به صورت ناخواسته وارد جلسه خواستگاری کرد . در یک جمع چند نفر سوالات جلسه خواستگاری از من می پرسیدند و من جواب می دادم بدون این که بدانم قضیه خواستگاری است . ناگهان متوجه شدم و به سوالات جواب های دروغ می دادم تا از این موقعیتی که در آَن گرفتار شدم خلاصی پیدا کنم . اما دروغ هایی که می گفتم بعد از پرسش سوالات دیگر لو رفت و در انتها مجبور شدم قضیه ی کتمان کردن عشق اولم را به دختری که قصد ازدواج با من را داشت لو بدهم . اما پس از گفتن این قضیه باز هم دست بردار نشد و کار به فحاشی و توهین کشیده شد تا جایی که تحت فشار روانی زیادی قرار گرفتم و توهین های بسیار بدی به واسطه ها و آن دختر کردم و فحاشی های زیادی کردم و جمع را ترک کردم .

از این قضیه حدود سه سال می گذرد و الان عشق اول خود را فراموش کرده ام و با این قضیه کاملا کنار آمده ام . الان به شدت مشغول انجام پروژه ای هستم و بیکاری هم نیستم اما قضیه ی این خواستگاری و توهین هایی که کرده ام دائما جلوی چشمم رژه می روند حتی هنگام کار نیز ناخودآگاه ذهنم درگیر می شود .



چطور می شود این خاطره افتضاح را فراموش کرد ؟ من نه دختر را دیده ام و نه کوچکترین شناختی از این دختر داشتم فقط به خاطر موقعیت بدی که در آن قرار گرفتم و در اثر وضعیت روحی بدی که داشتم (یعنی عاشق دختری دیگر بودم ولی شرایط ازدواج با وی را نداشتم و سعی در فراموش کردن او داشتم ) به وی اهانت نمودم .