به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array

    دو نوشتار از نادر ابراهیمی: لزوم اختلاف در زندگی- نحوه ی ابراز اختلاف

    با سلام
    مدتهاست کتاب "چهل نامه ی کوتاه به همسرم" از نادر ابراهیمی رو خریدم و انداختم توی کشوی میزم. دو سه روز اخیر به خاطر سرماخوردگی شدید کاری نمیتونستم بکنم فرصتی شد برای خوندن این کتاب!
    در ادامه نامه سی و چهارم و سی و پنجم که فکر می کنم حاوی نکات خوبیه رو میگذارم.

    ==========================================نامه سی و چهارم =====================================
    همسفر!


    در این راه طولانی ـ که ما بی خبریم و چون باد می گذرد ـ بگذار خرده اختلاف هایمان با هم، باقی بماند. خواهش می کنم!

    مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی.

    مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.

    مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را، و یک شیوه نگاه کردن را.

    مخواه که انتخاب مان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رؤیامان یکی.

    همسفر بودن و هم هدف بودن، ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن، دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است.

    شاید« اختلاف » کلمه ی خوبی نباشد و مرا نگوید. شاید « تفاوت » ، بهتر از اختلاف باشد. نمی دانم؛ اما به هر حال تک واژه مشکل ما را حل نمی کند.

    پس بگذار این طور بگویم:

    عزیزمن!

    زندگی را تفاوت نظرهای ما می سازد و پیش می برد نه شباهت هایمان، نه از میان رفتن و محو شدن یکی در دیگری ؛ نه تسلیم بودن، مطیع بودن، امر بر شدن و دربست پذیرفتن.

    من زمانی گفته ام: « عشق انحلال کامل فردیت است در جمع ». حال نمی خواهم این مفهوم را انکار کنم ؛ اما اینجا سخن از عشق نیست، سخن از زندگی مشترک است، که خمیرمایه ی آن می تواند عشق باشد یا دوست داشتن

    یا مهر و عطوفت یا ترکیبی از اینها، و در هر حال، حتی دو نفر که سخت و بی حساب عاشق هم اند، و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است ، واجب نیست که هر دو، صدای کبک ، درخت نارون ، حجاب برفی، قله ی علم کوه

    ، رنگ سرخ، بشقاب سفالی را دوست داشته باشتد ـ به یک اندازه هم. اگر چنین حالتی پیش بیاید ـ که البته نمی آید ـ باید گفت که یا عاشق، زائد است یا معشوق. یکی کافی ست. عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها

    گذشتن است؛ اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.

    من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در « حضور » است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.


    عزیز من!



    اگر زاویه ی دید مان، نسبت به چیزی، یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار فرق داشته باشیم. بگذار، در عین وحدت، مستقل باشیم. بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم. بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید.

    تو نباید سایه ی کمرنگ من باشی

    من نباید سایه ی کمرنگ تو باشم

    این سخنی ست که در باب « دوستی » نیز گفته ام.

    بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم؛ اما نخواهیم که بحث ، ما را به نقطه ی مطلقاً واحدی برساند.

    بحث باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل.

    چه خاصیت که من، با همه ی تفردم ، نباشم، و تو باشی، یا به عکس، تو با همه ی تفردت نباشی و همه من باشم؟

    اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست، سخن از ذره ذره ی واقعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگی ست.

    من کامو را بر سارتر ترجیح می دهم ، عود را به جملگی سازها.کوه را به دریا، دالی را به پیکاسو.

    شاملو را، حتی به نیما.

    تو اما ساعدی را دوست تر داری و بالزاک را.

    پیانو وسنتور را به عود ترجیح می دهی.

    نه دالی را طالبی نه پیکاسو را. ون گوک را به هر دو ترجیح می دهی.

    شاملو را دوست داری، اما هرگز نه به قدر سهراب سپهری.

    دریا را دوست داری اما نه دریایی را که باید حسرت زده به آن نگریست...

    بیا درباره ی همه ی اینها به گفت و گو بنشینیم!

    بیا بحث کنیم!

    بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم!

    بیا کلنجار برویم!

    اما سر انجام، نخواهیم که غلبه کنیم

    و این غلبه منجر به آن شود که تو نیز چون من بیندیشی یا به عکس.

    مختصری نزدیک شدن بهتر از غرق شدن است.

    تفاهم، بهتر از تسلیم شدن است.

    تا زمانی که تو ساعدی را ترجیح می دهی، و سهراب را، درست تا آن زمان، ساعدی و سهراب مرا به تفکر و شناخت، به زنده بودن و حرکت کردن وادار می کنند. اگر تو، همه من شوی، من و تو سهراب را کشته ایم ، و ساعدی را، و

    بسیاری را...



    عزیز من!



    بیا، حتی، اختلاف های اساسی و اصولی مان را، در بسیاری زمینه ها، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی شور و حال و زندگی می بخشد، نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.

    من وتو ، تو و من، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.

    و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید همدیگر را نپذیریم

    بی آن که قصد تحقیر هم را داشته باشیم.

    گمان می کنم این از جمله آخرین حقوقی ست که در جهان کنونی برای انسان ها باقی مانده است: این حق که در خانه ی خود، در اتاق خود، و در خلوت خود، در باب بسیاری از مسائل، منجمله سیاست و آرمان های سیاسی،

    اختلاف نظر داشته باشد.



    عزیز من!



    دو نیمه، زمانی به راستی یکی می شوند و از دو « تنها » یک « جمع کامل » می سازند که بتوانند کمبود های هم را جبران کنند، نه آنکه عین مطلق هم شوند، چیزی بر هم مضاف نکنند و مسائل خاص و تازه ای را پیش نکشند...



    پس ، بانو!

    بیا تصمیم بگیریم که هرگز عین هم نشویم.

    بیا تصمیم بگیریم که حرکات مان، رفتارمان ، حرف زدن مان، و سلیقه مان، کاملاً یکی نشود...

    و فرصت بدهیم که خرده اختلاف ها، و حتی اختلاف های اساسی مان، باقی بماند.

    و هرگز، اختلاف نظر را وسیله تهاجم قرار ندهیم...



    عزیز من! بیا متفاوت باشیم!


    - - - Updated - - -

    ================================================= نامه سی و پنجم========================================== ===
    بانوی من!
    در طول سالیان دراز زندگی مشترک، من به این باور ابتدایی دست یافته ام که این نفسِ اختلاف نظرها نیست که مشکل اساسی زنان و شوهران را می سازد ؛ بل « شکل » مطرح کردن این اختلاف نظرها ست.

    به اعتقاد من ، از پی طهارت، زبان، برای نگه داشتن بنیان خانواده به گونه ای آرمانی و مطلوب، محکم ترین ابزار است، همچنان که برای ویران کردن آن، مخرب ترین سلاح.

    تو خوب می دانی که من هرگز نمی گویم و نمی خواهم که زبان ، چیزی سوای قلب را بگوید و انسان زبان بازاری ریاکارانه ای داشته باشد و از واژه ها همچون وسیله ای برای فریب دادن دیگران و رنگ کردن فضا استفاده کند... نه... اما

    این واقعیتی ست که ما واژه های متعدد ، جمله های گوناگون ، و روش های بیانی کاملاً متفاوتی برای یک یک مفهوم در اختیار داریم؛ و این نکته ای ست بسیار ساده که خیلی قدیمی ها نیز آن را به خوبی می دانسته اند. بسیار

    خوب! پس اگر زنان و شوهران ، به راستی، میل به بقای زندگی مشترک خود دارند، چرا نمی آیند، به هنگام برخوردهای روزمره، خوب ترین، نرم ترین، مهرمندانه ترین، شیرین ترین، بی کنج و لبه ترین، صریح و ساده ترین واژه ها،

    جمله ها و روش ها را انتخاب کنند و به کار گیرند؟


    زبانی خالی از بُرندگی، گزندگی، سوزندگی، آزارندگی و درندگی را...

    همه می دانند که من زبان تلخی دارم؛ زبانی که گویی برای زخم زدن ساخته شده است. به همین دلیل بسیار پیش آمده است که حس کرده ام آنچه تو را ناگهان افسرده کرده است، نه گلایه ی من، که کنایه ی من بوده است، و

    کارکرد این زبانی که دوره های سخت کودکی و نوجوانی، گوشه دار و تیز و برنده اش کرده است.

    هرگز نباید تکرار شود؛ هرگز.

    زبان پر خباثت را تنها باید برای دشمن خبیث به کار گرفت، و این بسیار ابلهانه است که ما گهگاه، گمان بریم که در خانه ی خود و در اتاق خود، زیر یک سقف، با دشمنی بدنهاد زندگی می کنیم. من اعتقاد راسخ دارم که در چنین

    حالی، زندگی نکردن ، به مراتب شرافتمندانه تر، انسانی تر، و جوانمردانه تر از زیستنی ست تؤام با ضربه و زخم.



    بانوی بزرگوار من!

    بی رحمی... بیرحمی...این تنها عاملی ست که زندگی مشترک را، به آسانی، به جهنم تبدیل می کند.

    سخت ترین انتقادها اگر با شقاوت همراه نباشد، آنطور نمی کوبد که مرمت ناپذیر باشد.

    زمانی که عدالت در بیان حقیقت از میان می رود، حقیقت از میان می رود.

    من، بارها و بارها، به ناگهان احساس کرده ام که آنچه می گویم و می گویی، کاملاً درست و پذیرفتنی ست؛ اما این شکل گفتن است که درستی اصل را به مخاطره می اندازد و ناپذیرفتنی جلوه می دهد.

    ما باید برای پایدار نگه داشتنِ خلوص و شفافیت زندگی بی نظیرمان، بی رحمانه تاختن را، تا دم مرگ، از یاد ببریم.

    ما باید در جمیع لحظه های خشم و افسردگی به خود بگوییم: بدون زهر ... بدون زهر... چرا که هیچ چیز همچون زهر کلام، زندگی مشترک را سرشار از بیزاری نمی کند...



    بانوی من!

    اینک ، مهرمندانه ترین و پَر گونه ترین کلامم، پیشکش به تو...
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  2. 4 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    paiize (پنجشنبه 09 دی 95), فرشته اردیبهشت (شنبه 09 اردیبهشت 96), میشل (یکشنبه 05 دی 95), دیده (یکشنبه 12 دی 95)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 خرداد 96 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1394-7-07
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,855
    سطح
    25
    Points: 1,855, Level: 25
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    25

    تشکرشده 65 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بنده از متن اول یک نتیجه گرفتم و اون اینکه اکثر ما کاربران این سایت زایدیم .... چون قراره هم جهت با شخصیت های سبز و صورتی فکر کنیم و بنویسیم...اگه بد نتیجه گرفتم ...اگه نتیجه گیریم دل نازک خلایق رو رنجوند عذر میخوام ... ولی گفتم حالا که این پست انقدر داره منو به احترام به تفاوتها تشویق میکنه بذار منم نظر خودمو بذارم هر چند متفاوت باشه... خدا رو چه دیدی شایدم نصف بیشتر مملکت زاید باشیم...

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 خرداد 96 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1394-7-07
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,855
    سطح
    25
    Points: 1,855, Level: 25
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    25

    تشکرشده 65 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یکی کافیست!!!


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دعا در شب آرزوها
    توسط بالهای صداقت در انجمن معارف و مناسبت ها
    پاسخ ها: 41
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 بهمن 00, 15:58
  2. دختر آرزوهای من... ازدواج فاميلي و نگراني
    توسط beegharar در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 مرداد 91, 20:25
  3. ارزوها
    توسط مها در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 دی 90, 14:19
  4. آرزوها و هدفهای کوچک و بزرگ زندگیمان
    توسط AUTUMN در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 15 اردیبهشت 90, 01:42
  5. آرزوهاي من براي سال نو
    توسط ani در انجمن معارف و مناسبت ها
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 25 اسفند 89, 11:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.