به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ميخوام اولويت همسرم فقط من باشم

    سلام بازم من اومدم اينجا زندگيم اروم شده بود شوهرم خوب و همونطور كه ميخواستم ،تا اينكه دو هفته اي ميشه اخلاق نامزدم باز مثل قبل شده البته نه كامل ولي يه جورايي بعضي رفتاراش .بهم ميگه هيچي نيست ولي من ميدونم فرق كرده و منم دوباره شدم همون دختر حساس بهونه گير افسرده.از به ماه قبل براي اين سه روز تعطيلي برنامه داشتيم كه دونفره سفر بريم تا اينكه من زنگ زدم آژانس و ديديم كه قيمت تورها رفته بالا و عاقلانه نيس رفتن به سفر.بنابراين بيخيال سفر دوتاييمون شديم و قرار شد اين دو سه روزو با داداش نامزدم بريم يكي از شهرا كه نامزد برادر شوهرم اونجاست يك هفته مونده به تعطيلات شوهرم گفت بابام گفته سه تايي(من تو و داداشم)بريم شهر نامزد برادر شوهرم و براي يلداشم ازونجا باهم وسايلشو تهيه كنيم،راضي بودم...چون قرار بود چهارتايي باشيم اونجا هم..تا اينكهيه روز مونده به رفتن فهميدم مادرش و خاهر و خواهر شوهر و پدر و خواهر زاده هم قراره بيان!!ازونجايي كه بي برنامه تشريف دارن مطمئن نميرونست بهم بگه كه دقيقا ميان يا نه،منم ازونجايي كه متنفر از بي برنامه گي هستم و دوس نداشتم اونا هم واقعيتش با ما بيان گفتم نميرم و عوض اينكه نازمو بكشه و حرف بزنه تا منم برم باهاشون گفت من ميرم!منم مجبور شدم برم باهاشون....نامزدم انگار همون پسري نبود كه تو هر مستقرتي كه ميريم كلي خريد ميكنه برام انگار همون پسري نبود كه همش قربون صدقه ميره ...در حضور پدرش ازين رو به اون رو ميشه....يه روز صبح قرار شد بريم بيرون دست جمعي تا بقيه اماده بشن ازش خواستم بريم لب دريا موقع رفتن بهشون گفت ما بيرون واستاديم تا بيايين!!نتونس بگه با هم ميريم لب ساحل قدم بزنيم! من از حرصم گفتم ميريم روبه رو لب دريا!رفتيم ساحل ولي شوهرم همش تو خودش بود اصلا حس خوبي بهم نميداد و برميگشت همش طرف ويلارو نگاه ميكرد انگار حواسش مونده باشه به كسي !تا اينكه باباش رو ديد داره مياد ساحل باباش راهو كج كرد چند متر اونطرفتر ماهي ميگرفتن نگو به شوهرم اشاره كرده كه بيا ماهيارو كمك كن ببريم!!!اينو تا باباشو ديد بيخيال عكس گرفتنو اينا شد و گفت بريم پيش بابام!منم گفتم اونطرف همش مرده و ماهيگير كجا ميبري منو بمونيم اينجا تا اينكه دومادشون اومد و رفت پيش پدر شوهرم!و ديدم شوهرم قاطي كرده ناراحت شدم و سرم داد زد!احساس ميكنم خيلي از باباش ميترسه در حالي كه هميشه ميگه همه چي بابام دست منه هر چي من بگم اونكارو ميكنه!بازار هم جمع رفته بوديم دو سه تا چيز ديدم ولي واسه هر كدوم يه بهونه اورد كه نخريم يكي مجوز نداره يكي جنس خوب نداره!با كل فاميلش يجوريه اصلا خيلي بيشتر از معمول ميخواد محبت كنه بهشون نميدونم چرا مثلا ميشينيم سر سفره برميدارخ يه ترشي بهم تعارف كنه بعد من به همه كه نشستن تو سفره بايد تعارف كنه!يا مثلا رفتيم شهر بازي ميگم بيا فلان بازي رو انجام بديم به همه تعارف كرد كه بيايين اين بازيو انجام بديم!!!چيكار كنم اينهمه از خونوادش نترسه؟يه فرقي بين من و خانوادش بزاره؟نميدونم از حسادته از چيه نميتونم قبول كنم اين چيزارو اصه ميخورم،دوس دارم فقط ناز منو بكشه فقط به من تعارف كنه من اولويت اولش باشم،يه مدت ميگفتا تو واسه من ميموني فقط هر چي تو بگي،ولي نميدونم چرا دوباره بد شده ،مستقيم ميگم ميگه تو ميخواي هميشه تنها بمونيم ميخواي همه تنها بزارن ادمو!نميدونم چطور ازش بخوام كمكم كنين

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 تیر 96 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1394-3-26
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    2,173
    سطح
    28
    Points: 2,173, Level: 28
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 83 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من فکر میکنم شما خیلی زیادی حساس و خودخواهید. منم همسرم همین جوره و من اصلا ناراحت نمیشم که هیچی خوشحالم هستم که انقدر با نزاکت و بافکره . در واقع این رفتار معنی ترس از پدرش نیست به نظر من نشون دهنده ی اینه که همسرتون به بلوغ فکری رسیده و من به شخصه مردایی رو که حریم خصوصیشون رو نمیخوان به بقیه نشون بدن خوشم میاد چون وقتی تو خونه با همیم و بهم محبت میکنه بیشتر بهم میچسبه تا اینکه بیرون ادای مردای زن دوست و زن زلیل رو در بیاره. از روی رفتار و احترام متقابلی هم که به هم میزاریم همه میدونن که مطمئنا داخل خونه زندگی عاشقانه ای با هم داریم . شمام میتونی مثل یه دوست کنارش باشی وقتی جلو فامیل هستین. دو تا رفیق فابریک . عزیزم حالا انقدر وقت دارین دونفره مسافرت برین. بعدشم لذت مسافرت و کنارهم بودن هیچ ربطی به تعداد افرادی که باهاشون هستی نداره . باید یاد بگیری از هرلحظه با هر شرایطی لذت ببری تا اینکه جنگ اعصاب راه بندازی و بخوای زوری همسرت رو کنار خودت نگه داری.
    هیچ وقت هیچ وقتم شوهرت رو با هیچ مردی نه توی ذهن و نه توی کلام مقایسه نکن.

  3. 2 کاربر از پست مفید 2pashimoon تشکرکرده اند .

    alireza198 (دوشنبه 29 آذر 95), ستاره زیبا (دوشنبه 29 آذر 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون،به حس بدي پيدا ميكنم وقتي با خانوادشم تو اين سه سال نتونستم خانوادشو مثل خانواده خودم بدونم نميدونم چه مرگمه،شايد برادر خودمو ميبينم كه هميشه خانوادشو به زنش فروخته و منم دوس دارم شوهرم اينور باشه ،هميشه دوس دارم پيش خانوادش فقط به من محبت كنه فقط به من همه چي تعارف كنه،شايد مريض شدم كمكم كنين اگر حسم اشتباهه اصلاح بشم ،اين روزها سردرگمم من تو زندگيم بزرگترين كمبودم محبت پدري بوده با اينكه پدرم قيد حياته ولي ده ساله الان تو حسرت محبتش ميسوزم بنا به دلايلي،فكر ميكردم نامزد شدم بابام هم اخلاقشو درست ميكنه و نامزدم هم كمبود محبتامو جبران ميكنه ولي اينطور نشد و دردام چند برابر شد...از غصه دارم دق ميكنم

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 دی 95 [ 13:19]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    1,341
    سطح
    20
    Points: 1,341, Level: 20
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    یه مقدار از حستون درسته اتفاقا منم میخواستم همین تاپیکو ایجاد کنم
    دقیقا شوهر من وقتی خانواده شو میبینه میشه یه آدم دیگه همین دیشب مامانش و برادر کوچکترش اومده بودن خونه مون اصلا این شد یکی دیگه اخماش تو هم بود رسمی بود انگار از دماغ فیل افتاده به حرفا و صحبتهای من توجه نمیکرد یعنی خیلی رفتارش آزار دهنده بود این در حالیه که من و خانوادش باهم مشکل داریم و بین من و یکی از عروساشون و نوه هاشون از زمین تا آسمون فرق میزارن بچه های منو دوست ندارن ولی واسه بقیه نوه ها خودشونو میکشن
    شوهر من با خانواده خودم خیلی بگو بخند داره و طبیعیه رفتارش فقط پیش خانواده خودش اصلا بهم محل نمیزاره منم از دیشب باهاش سرسنگینم نمیدونم چکارش کنم

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم خیلی متاسفم اما ازت خاهرانه میخام این حساسیت بیش از حدت رو کم کنی چون خودت فقط زجر میکشی شما میخای همسرت بهت پیش بقیه محبت کنه که ارامش پیدا کنی اما نه تنها به ارامش نمیرسی بلکه ممکنه زندگیت رو از دست بدی
    دختر خوب معمولا مردای ایرانی دوست دارن دیگران از محبت زن و شوهرشون اگاه نباشن چون اقتدارشون رو دچار ضعف میبینن یادت باشه نه تنها با غرغر کردن و اعصاب خوردی محبت بینتون بیشتر نمیشه برعکس
    بنظر من این رفتار همسرت درست تره اینطوری خانواده همسرت از شما کینه نمیگیرن که از وقتی پسرشون ازدواج کرده بی محل شده مثل خودتون ایا از رفتار برادرت خوشت میاد؟؟؟؟؟
    اما وقتی اومد خونتون خیلی بهش احترام بذار سر سفره اول بهش تعارف کن بعدتو حرفات با محبت و لوس کردن خودت و زبون عاشقونه بهش بگو وقتی اول من بهت تعارف میکنم بقیه هم متوجه میشن شما الویت اول من هستی پس اونها هم بهت احترام میذارن و کلی کیف میکنم اینطوری غیر مستقیم ایشون از شما یاد میگیره البته مرد بودنش رو در نظر بگیر
    یادت باشه مردت رو محدود نکن مثل یه رفیق براش باش تا باهات مچ بشه همیشه ساز مخالف نباش
    ویرایش توسط ستاره زیبا : دوشنبه 29 آذر 95 در ساعت 16:18

  7. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    mercedes62 (سه شنبه 30 آذر 95)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دقيقا مثل شوهر ولي فقط وقتي خلاف ميلش رفتار كنم اينطور تحويلم نميگيره.من البته نامزدم پيش خونوادش بيشتر وقتها بهم محبت ميكنه مثلا سر سفره بهم تعارف ميكنه،شنيدم موقعي كه خونشون نيستم وقتي حرفي ميشه طرف منو ميگيره و منو بزرگ ميكنه!شايد حرفي بهش بزنم قبول نكنه ولي همون حرفمو بارها شده به خانوادش پيشنهاد داده!! و احساس ميكنم فقط و فقط پيش باباشه كه ميترسه و اين سري چون باباش بود اينطور از دماغم در اورد

  9. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام.

    ماه عسل که نرفتین

    مسافرت دسته جمعیه. باید به نظر جمع احترام گذاشت. با بقیه همراه بود. به بقیه و برنامه هاشون توجه نشون داد و احترام گذاشت.
    حالا اگه این بقیه پدر و مادر باشن که دیگه بیشتر !!

    معلومه وقتی شما داری قدم می زنی و پدرش ماهی خریده و کمک می خواد باید بره کمک پدرش.

    سر سفره 5-4 نفر آدم دیگه هم نشسته و ادب حکم می کنه موقع غذا خوردن همه را دید و به همه توجه کرد و رفتاری مناسب جمع داشت.
    بی ادبیه محضه که بچسبه به شما و هی قربون صدقه تون بره و حال بقیه را از وجود شما تو جمع به هم بزنه.

    بهتره فرق فضاهای مختلف را درک کنی

    رفتار همسرتون درسته. ضمن توجه به شما، بقیه اعضای گروه را هم می بینه و در حد لزوم احترام می ذاره و توجه داره.
    توقع شما اشتباهه.




    این پست را هم بخونی بد نیست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : دوشنبه 29 آذر 95 در ساعت 19:51

  10. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (سه شنبه 30 آذر 95), میس بیوتی (سه شنبه 30 آذر 95), دیار (سه شنبه 30 آذر 95)

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara94sara نمایش پست ها
    سلام بازم من اومدم اينجا زندگيم اروم شده بود شوهرم خوب و همونطور كه ميخواستم ،تا اينكه دو هفته اي ميشه اخلاق نامزدم باز مثل قبل شده البته نه كامل ولي يه جورايي بعضي رفتاراش .بهم ميگه هيچي نيست ولي من ميدونم فرق كرده و منم دوباره شدم همون دختر حساس بهونه گير افسرده.از به ماه قبل براي اين سه روز تعطيلي برنامه داشتيم كه دونفره سفر بريم تا اينكه من زنگ زدم آژانس و ديديم كه قيمت تورها رفته بالا و عاقلانه نيس رفتن به سفر.بنابراين بيخيال سفر دوتاييمون شديم و قرار شد اين دو سه روزو با داداش نامزدم بريم يكي از شهرا كه نامزد برادر شوهرم اونجاست يك هفته مونده به تعطيلات شوهرم گفت بابام گفته سه تايي(من تو و داداشم)بريم شهر نامزد برادر شوهرم و براي يلداشم ازونجا باهم وسايلشو تهيه كنيم،راضي بودم...چون قرار بود چهارتايي باشيم اونجا هم..تا اينكهيه روز مونده به رفتن فهميدم مادرش و خاهر و خواهر شوهر و پدر و خواهر زاده هم قراره بيان!!ازونجايي كه بي برنامه تشريف دارن مطمئن نميرونست بهم بگه كه دقيقا ميان يا نه،منم ازونجايي كه متنفر از بي برنامه گي هستم و دوس نداشتم اونا هم واقعيتش با ما بيان گفتم نميرم و عوض اينكه نازمو بكشه و حرف بزنه تا منم برم باهاشون گفت من ميرم!منم مجبور شدم برم باهاشون....نامزدم انگار همون پسري نبود كه تو هر مستقرتي كه ميريم كلي خريد ميكنه برام انگار همون پسري نبود كه همش قربون صدقه ميره ...در حضور پدرش ازين رو به اون رو ميشه....يه روز صبح قرار شد بريم بيرون دست جمعي تا بقيه اماده بشن ازش خواستم بريم لب دريا موقع رفتن بهشون گفت ما بيرون واستاديم تا بيايين!!نتونس بگه با هم ميريم لب ساحل قدم بزنيم! من از حرصم گفتم ميريم روبه رو لب دريا!رفتيم ساحل ولي شوهرم همش تو خودش بود اصلا حس خوبي بهم نميداد و برميگشت همش طرف ويلارو نگاه ميكرد انگار حواسش مونده باشه به كسي !تا اينكه باباش رو ديد داره مياد ساحل باباش راهو كج كرد چند متر اونطرفتر ماهي ميگرفتن نگو به شوهرم اشاره كرده كه بيا ماهيارو كمك كن ببريم!!!اينو تا باباشو ديد بيخيال عكس گرفتنو اينا شد و گفت بريم پيش بابام!منم گفتم اونطرف همش مرده و ماهيگير كجا ميبري منو بمونيم اينجا تا اينكه دومادشون اومد و رفت پيش پدر شوهرم!و ديدم شوهرم قاطي كرده ناراحت شدم و سرم داد زد!احساس ميكنم خيلي از باباش ميترسه در حالي كه هميشه ميگه همه چي بابام دست منه هر چي من بگم اونكارو ميكنه!بازار هم جمع رفته بوديم دو سه تا چيز ديدم ولي واسه هر كدوم يه بهونه اورد كه نخريم يكي مجوز نداره يكي جنس خوب نداره!با كل فاميلش يجوريه اصلا خيلي بيشتر از معمول ميخواد محبت كنه بهشون نميدونم چرا مثلا ميشينيم سر سفره برميدارخ يه ترشي بهم تعارف كنه بعد من به همه كه نشستن تو سفره بايد تعارف كنه!يا مثلا رفتيم شهر بازي ميگم بيا فلان بازي رو انجام بديم به همه تعارف كرد كه بيايين اين بازيو انجام بديم!!!چيكار كنم اينهمه از خونوادش نترسه؟يه فرقي بين من و خانوادش بزاره؟نميدونم از حسادته از چيه نميتونم قبول كنم اين چيزارو اصه ميخورم،دوس دارم فقط ناز منو بكشه فقط به من تعارف كنه من اولويت اولش باشم،يه مدت ميگفتا تو واسه من ميموني فقط هر چي تو بگي،ولي نميدونم چرا دوباره بد شده ،مستقيم ميگم ميگه تو ميخواي هميشه تنها بمونيم ميخواي همه تنها بزارن ادمو!نميدونم چطور ازش بخوام كمكم كنين
    شما چند سالتونه ؟؟؟؟؟؟!
    چقدر بچه بازی دارید. به نظرم همسرتون به بلوغ شخصیتی رسیدن و شما نه . یعنی درک این چیزها این همه سخته ؟
    دیر یا زود همسرتون ازتون خسته میشه (اگه توقعاتتون رو پایین نیارید)

  12. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    در اولین فرصت به مشاوره مراجعه کنید چون اگر بخواهید با همین توقعات و ناپختگی ها ادامه دهید همه به خصوص همسرتون از شما دلزده می شوند.

    یه فکر اساسی به حال خودتون بکنید.

    زنگ خطر ها به گوش می رسه خواهش میکنم کمی اون رو جدی بگیرید .

    هنوز در دوران نوجوانی و کودکی به سر می برید و آمادگی لازم را برای زندگی مشترک پیدا نکرده اید .

    تنها راه حل گرفتن مشاوره است آن هم به صورت اورژانسی است.

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    بنظرم دیگه خیلی داره اغراق میشه
    اونقدرام مشکلتون حاد نیست
    شما هم مثل هر کس دیگه ای اول زندگی هستین و هنوز مهارت های لازمو ندارین ولی کم کم بدست میارین.
    بعضیش رو خودتون تجربه میکنید,یه مقدارش رو از دیگران یاد میگیرید و مابقی رو خودتون باید کسب کنید.با مطالعه و تمرین
    مطمعنا تمام کسانی هم که اینجا مشاوره میدن از اول این مهارت هارو بلد نبودن.
    شما باید اول بدونید مشکل کارتون کجاست بعد روی اون نقطه تمرکز کنید و مشکلتون رو حل کنید.
    با حفظ ارامش و اعتماد به نفستون


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اقاي مدير همدردي حق عضويت شماره حساب بانك صادرات بدهيد
    توسط محمدابراهیمی در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 مرداد 89, 14:27
  2. 10 كليد براي تقويت روحيه
    توسط keyvan در انجمن اعتماد به نفس
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 30 بهمن 87, 00:48
  3. تقويت اراده
    توسط artimis در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 آذر 87, 17:59
  4. ازدواج و حفظ هويت خانمها
    توسط erfan25 در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 10 اسفند 86, 19:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.