به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 51
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 06 اسفند 95 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    291
    سطح
    5
    Points: 291, Level: 5
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دیگه خسته شدم از دست شوهرم میخوام جدا شم ازش

    سلام من 28 سالمه با شوهرم که ازم چند سالی بزرگتره هفت ساله در ارتباطم که دوسالش قبل ازدواج دوست بودیم. اشناییمون دانشگاهی بود. اولش من عاشقش بودم هرچند خودش میگفت قبل از خواستگاری از من این موضوعو نمیدونست. تو این 7 سال خیلی از سختیها کنارش بودم. مثلا همون دو سال دوستی کلی اذیت شدم ( تو شهری که تحصیلات تکمیلیشو میگذروند و با خانوادش زندگی میکرد موندم تا با ارامش درسشو تموم کنه تا بعدش ازدواج کنیم) . ی هفته بعد تموم شدن درسش عقد کردیم. تو دوره دوستی سر فشار بلاتکلیفی قهر زیاد میکردمو میخواستم بزنم زیر همچی. آخه اکثر وقتشو یا با خانوادش بود یا سر تزش! اما بعد از عقد شدم براش یه زن ارامو اهل زندگی دیگه تا همین الان اسم طلاقو نیاوردمو چسبیدم به زندگی. بعد از عقد همچی خوب پیش میرفت تا روزای عروسی. قرار بود من همه کارای ازدواجمنو تو شهر بابامینا انجام بدم و اونم موافق بود . خلاصه من اکثر کارارو کردمو بهش لیست قیمتارو تلفنی دادم و اونم قبول کرد و گفت هرچی تو بگی ( تو حرفاش گفت من یه سر میرم خونه خواهرم نگران نباش اگه شارژم تموم شد) اقا شبش زنگ زد که این قیمتا چیه و من خواهرم رفته پرسیده و این حرفا نیس ، من کپ کردم اخه من اصرار نداشتم به عروسی گرفتن نداشتم ولی رو حرف خانوادم مثل بقیه فامیلمون میخواستم ی عروسی معمولی ( به خدا از معمولیم معمولی تر بود) بگیرم.خلاصه زد زیر همچی گفت طلاق که طلاق. از من گریه از اون اصرار . فرداش بلند شدم رفتم خونشون گفتم اصلا عروسی نمیگیریم و بعد همینجور رفتیم سرزندگیمون
    براش شدم یه زن صرررررفه جو و خانه دار ( تو این مدت درسم ادامه دادم) .تو این چند ساله از قبل صرفه جویی من خونه زندگیش از صفر کلی بالا اومد. البته اونم تو کار کردن کم نذاشت . ولی بی انصاف اکثر اوقات به بهانه بیماری پدرش بعد از اون تنهایی مادرش وقتشو با اونا میگذروند. بهانه گیر بود تو خونه . نمیذاشتم اب تو دلش تکون بخوره ولی اون سر ی چیزکوچولو داد وبیداد وبزن بشکن. تهدید به قتل و اتیش زدن خونه و طلاق. وقتی عصبانی بود دست به هرکاری میزد. ولی تو اوج عصبانیت اگه خواهر وخانوادش زنگ میزدن چنان با ارامش و مهربانی حرف میزد و بعدش دوباره دعوارو با من ازسر میگرفت . ادم گوشه گیر تنهاییه . ولی من زنم به محبت و قدم زدن یا یه مسافرت خشک و خالی احتیاج دارم
    دفه اخر تلفنی دعوامون شد سریه بهانه الکی . رفتم خونه پدرم قهر . فرداش برگشتم دیدم در خونه رو قفل زده . منم برگشتم خونه پدرم . بعد از اون 3 ماهه که اصلا سراغی ازم نگرفت . منم همین طور. دیگه ازش بدم میاد دلم میخواد ازش جدا شم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array
    سلام
    دعواهاتون سر چیه؟
    تو آین مدت کسی واسطه نشده برای حل مشکل
    همسرت برای طلاق و شما کاری نکردید
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 06 اسفند 95 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    291
    سطح
    5
    Points: 291, Level: 5
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم شوهرم رفتارای خاصی داره. تو مجردی اهل سفر بوده ولی بعد از ازدواج یادم نمیاد یبار بگه پاشو بریم شده تا سر کوچه با هم قدم بزنیم. میگفت مسخره بازیه .به حرف میگفت میریم حالا سفر خارج! به نظرم همیشه بهانه میاورد و تو خونه م همیشه دمق بود . خوشحالیو و قهقشو فقط تو خونه مامانش میدیم یا با همکاراش. خانوادم خواستن ی شبه بریم شمال برگردیم. اون طبق معمول نخواست بین خونواده من باشه . گفتم بعد عمری من میرم. رفتم ولی از دماغم بالا اورد .چه قبلش که گفت باشه ولی با بداخلاقی چه بعد اومدن تو خونه جنگ سرد راه انداخت. 10 روزی ادامه داد وحرف نمیزد ( کلا اینجوری به حرف میگه خوبم ولی چنان جو سنگینی تو خونه راه میندازه ) . . خلاصه داشتم روانی میشدم . گفتم میرم خونه بابام چند روزی (من 6 ماه یبار میرم شهرستان) تا حالم خوب شه. تلفنی بهش گفتم .گفت برو . تو راه زنگ زده میگه میری قهر گفتم نه میرم برگردم. حرف تو حرف با عصبانیت گفت میری قهر بیام تکلیفم بدونم.. منم عصبانی شدم. گفتم بیا بدون تکلیفتو زیادی پرو شدی تو. چندبار زنگ زد منم قطع کردم. 2 ساعت دیگه بهش اس دادم که فلان کار مهمتو یادت نره(منو میشناسه که دلسوزشم) . زنگ پشت زنگ زدم جواب نداد. بعد فهمیدم زنگ زده خونوادم که این اله و بله منم با طلاق مشکلی ندارم. خبرم کنین. من فقط مدرک جم میکنم واسه طلاق. از اون خبری ندارم. نه از هیچ طرف واسطه نشدن عزیزم. من البته نخواستم کسی از طرف من واسطه شم

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 06 اسفند 95 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    291
    سطح
    5
    Points: 291, Level: 5
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از خودم عصبانیم این سالا خودمو درگیر یه عشق ی طرفه کردم. مردی که زن عقدیشو سر حرف خواهرش تهدید به طلاق میکنه یا سر ی موضوع کوچیک میره در قفل میکنه بعدشم چندماه ول میکنه زن و زندگیو میره خونه ننش ارزش فک کردن داره مگه؟ میخوام جم کنم از این کشور برم دنبال کار و تحصیل خودم. برای خودم وقت بزارم نه واسه ی .... هی فس فس میکنم از بس اسیر احساسات کودکانه
    تورو خدا کسی هست منو بفهمه و کمکم کنه
    خدا اجرتون بده دوستان

  5. کاربر روبرو از پست مفید mona124 تشکرکرده است .

    MimiBahar (جمعه 17 شهریور 02)

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-9-05
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,169
    سطح
    18
    Points: 1,169, Level: 18
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 68 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست من.هیچوقت با عصبانیت تصمیم نگیر اول سعی کن یکبار حتما باهاش صحبت کنی و مطمئن بشی تمام تلاشتو کردی.تمام حرفای دلتو بهش بزن و اجازه بده به حرفات فکر کنه اگر سراغی ازت نگرفت بعدش اونوقت جدی تر به جدایی فکر کن.

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 06 اسفند 95 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    291
    سطح
    5
    Points: 291, Level: 5
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم که متن منوخوندی مهربانم. ولی باور کن تو این سالا من همیشه دنبال مشکلاتمون بودم . مشاوره میگرفتم و سعی میکردم ی جوری روابطمون بهتربشه. ازخیلی جهات کوتاه اومدم .عاشقش بودم اما اون با بی مهریاش منو سرد کرد. الان بعد از چندماه راستش ته دلم خوشحالم که دیگه نمیبینش و صداشو نمیشنوم. اصلا اون چطور عین خیالش نیس زندگیشواز دست میده بعد اون همه فداکاری ارزش یه زنگ خودش یا خونوادشو نداشتم؟[IMG]file:///C:/Users/ASUS/AppData/Local/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image001.gif[/IMG] واقعا دلم میخواد واسه یبار نشون بده جای من تو زندگیش کجاست. از گل پایینتر از من نشنیده تو این سالا. صدبار گفتم بهش من به همچیت میسازم فقط باهام بداخلاقی نکن شما بگین واسه ی زن چیز زیادیه این ؟ همه اطرافیانشون حتی خود خونوادشون میدون من عروس خوبه بودم. هرکی از فامیلشون میدید منو میگفت. چه عروس مهربونی چه خانم و مظلومه ! این بگم طلاقم تو خونوادشن داشتن زیاد .
    خلاصه هم خودش و خونوادش بد جور دل منو شکستن . واقعا کاش میشد زمان ر به عقب برگردوندممنونم که متن منوخوندی مهربانم. ولی باور کن تو این سالا من همیشه دنبال مشکلاتمون بودم . مشاوره میگرفتم و سعی میکردم ی جوری روابطمون بهتربشه. ازخیلی جهات کوتاه اومدم .عاشقش بودم اما اون با بی مهریاش منو سرد کرد. الان بعد از چندماه راستش ته دلم خوشحالم که دیگه نمیبینش و صداشو نمیشنوم. اصلا اون چطور عین خیالش نیس زندگیشواز دست میده بعد اون همه فداکاری ارزش یه زنگ خودش یا خونوادشو نداشتم؟[IMG]file:///C:/Users/ASUS/AppData/Local/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image001.gif[/IMG] واقعا دلم میخواد واسه یبار نشون بده جای من تو زندگیش کجاست. از گل پایینتر از من نشنیده تو این سالا. صدبار گفتم بهش من به همچیت میسازم فقط باهام بداخلاقی نکن شما بگین واسه ی زن چیز زیادیه این ؟ همه اطرافیانشون حتی خود خونوادشون میدون من عروس خوبه بودم. هرکی از فامیلشون میدید منو میگفت. چه عروس مهربونی چه خانم و مظلومه ! این بگم طلاقم تو خونوادشن داشتن زیاد .
    خلاصه هم خودش و خونوادش بد جور دل منو شکستن . واقعا کاش میشد زمان ر به عقب برگردوند

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 06 اسفند 95 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    291
    سطح
    5
    Points: 291, Level: 5
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه ها کسی میتونه بهمی نظر بده؟
    خواهش

  9. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 اردیبهشت 96 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    2,403
    سطح
    29
    Points: 2,403, Level: 29
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا واقعيت رو قبول نمي کني؟
    شما با همه ي اونا ازدواج کردي.
    جنگ هم که بشه شما مي بازي.
    فقط بچه دارنشو،شايد بياد پاي ميزمذاکره ي 5+1

  10. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-9-05
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,169
    سطح
    18
    Points: 1,169, Level: 18
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 68 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مازیار جان با تلخی با کسی که دردمنده حرف نزنید،من حال این خانوم رو میفهمم آدم اینهمه تلاش میکنه یه رابطه بسازه و یکی رواهلیه خودش بکنه بنظرت میتونه به این راحتی بیخیال همه چیز بشه ؟!من هم درگیر یه رابطه یک طرفه و پر از درد بودم و تلاش کردم بسازم ولی نشد ولی بیشتر از دردای خودم حرفایی بودن که تنها چیزی که ازش میفهمیدم عدم درک اطرافیانم بود...

  11. کاربر روبرو از پست مفید ruth تشکرکرده است .

    tavalode arezoo (سه شنبه 09 آذر 95)

  12. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    نمیدونم بخندم یا گریه کنم بیشتر اخلاقای بدی که همسران صاحب تاپیکا دارن شوهرمنم داره وحالاهم اخلاقای همسرشما رو.ولی من دارم زندگیمو میکنم ومثل شماسعی میکنم همسرخوبی براش باشم کنار اومدم بااین اخلاقاش وبه خاطر بچه هام سکوت میکنم وبه روی خودم نمیارم چون میدونم اصلا ناراحتیم براش مهم نیس.
    نمیدونم آیا شرایط شما جوری هست که بعدطلاق حس بهتری داشته باشی؟آیااینقدر امنیت داری که بتونی بامشکلات بعد طلاق کنار بیای؟


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 17 خرداد 93, 01:49
  3. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 فروردین 90, 07:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.