به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 97 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    2,545
    سطح
    30
    Points: 2,545, Level: 30
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اورژانسی (لطفا شما بگید برم دیدن زن عموی شوهرم یا نه)

    سلام دوستان
    تو دوراهی موندم زیاد وقت ندارم
    زن عموی شوهرم 1 ماهه عمل کرده و من و شوهرم نرفتیم دیدنش.
    بزارید کامل بگم. حدود 4 ماه پیش من و شوهرم دعوای بدی داشتیم که کار به خانواده ها کشیده شد و خانواده شوهرم اومدن خونه ما و همسر من بخاطر اینکه منو از دست نده حرفی زد که نباید میزد بخاطر همین هم من هم خانوادم خیلی عصبانی شدیم و شوهرمو خانوادشو از خونه انداختیم بیرون.

    که بماند چیا کشیدم و شوهرم کلی عذرخواهی کرد و یه سری شرط منو پذیرفت . که تو این دوران مادربزرگ من فوت کرد و شوهرم به تنهایی اومد مجلس ختم با اینکه خانوادش یه تسلیت نگفتن. به این خاطر نیومدن که ما اونا رو با ناسزا انداختیم بیرون. ولی شوهرم با اینکه شهرستان بود و من گفته بودم نیاد ولی اومد و همینطور مجلس چهلم شوهرم اومد
    مادرپدرشم بعد از چهلم اومدن خونمون که تسلیت گفتن البته فوق العاده ناراحت بودن و اخم کرده بودن. معلوم بود به اصرار شوهرم اومده بودن

    حالا شوهرم میگه بخاطر ابروی من بیا بریم دیدن زن عموم که فامیلام شک نکنن. شوهرم میگه من که اومدم ختم .

    موندم چیکار کنم. ممنون از نظراتتون. خیلی اشفته ام.

  2. کاربر روبرو از پست مفید Elmira sh تشکرکرده است .

    sia518 (پنجشنبه 18 آذر 95)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 دی 95 [ 12:10]
    تاریخ عضویت
    1395-8-03
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 14 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظرم برید. اگر برید حرمت و احترامتون هم بیشتر میشه تازه. شما احترامتون رو بزارید. اگر اونا احترام نزاشتن به شما, با این کارشون فقط سطح خودشون رو اووردن پایین...

  4. 3 کاربر از پست مفید nima026 تشکرکرده اند .

    sia518 (پنجشنبه 18 آذر 95), یاصاحب زمان ادرکنی (یکشنبه 30 آبان 95), ستاره زیبا (دوشنبه 01 آذر 95)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 اردیبهشت 96 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    2,403
    سطح
    29
    Points: 2,403, Level: 29
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هر دو اوّل پدر و مادرهاتون رو طلاق بدهيد تا کار خودتون به طلاق نرسه.
    يعني زن عمو ديگه چيه که بخواد در زندگي ما تاثيرگذار باشه
    خداحفظش کنه زن عمورو
    شوهرشما لطف کرده اومده مراسم،شماهم اگه بري لطف کردي به ايشون ولي هيچکدوم انتظاري نيايد داشته باشيد ازهم.
    به زندگي خودتون محکم بچسبيد وگرنه ديگران منفجرش مي کنن.

  6. 2 کاربر از پست مفید maziyarhosaini تشکرکرده اند .

    sia518 (پنجشنبه 18 آذر 95), یاصاحب زمان ادرکنی (یکشنبه 30 آبان 95)

  7. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    عیادت زن عموی همسرتون برید.

    ------------------------------

    اگه شوهر شما یه کم کمتر منت کشی کنه و کمتر خودش را به آب و آتیش بزنه و با همه ی سازهای شما نرقصه
    شما اخلاقت بهتر می شه و معقولانه تر رفتار می کنی.

    گفتم شاید تاپیکهاتون را بخونه، اینو نوشتم که به خودش بیاد.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 10 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    sia518 (پنجشنبه 18 آذر 95), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 18 آذر 95), یاصاحب زمان ادرکنی (یکشنبه 30 آبان 95), نیلوفر. (دوشنبه 01 آذر 95), نیلوفر:-) (شنبه 29 آبان 95), نازنین2010 (سه شنبه 02 آذر 95), میس بیوتی (پنجشنبه 18 آذر 95), بابک 1369 (شنبه 29 آبان 95), داود.ت (یکشنبه 30 آبان 95), ستاره زیبا (دوشنبه 01 آذر 95)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام. خجالت نمی کشید یه خانواده که اومدن منزل تون و مهمان بودند رو با ناسزا و تحقیر بیرون کردید تازه طلبکار هم هستید؟
    اون خانواده بزرگی که کردن بعد چهلم مادربزرگ تون برای تسلیت اومدن منزل تون.
    همسرتون هم برای مادربزرگ تون اومده، اون وقت شما بر چه حسابی می خواید برای زن عمو شون نرید؟

  10. 5 کاربر از پست مفید بابک 1369 تشکرکرده اند .

    sia518 (پنجشنبه 18 آذر 95), sogand_20 (یکشنبه 30 آبان 95), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 18 آذر 95), نازنین2010 (سه شنبه 02 آذر 95), شیدا. (یکشنبه 30 آبان 95)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 97 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    2,545
    سطح
    30
    Points: 2,545, Level: 30
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از نظرات دوستان
    من رفتم دیدن زن عموی شوهرم. ولی خیلی دو دلم. خدا می دونه فقط بخاطر شوهر رفتم ولی خیلی معمولی رفتار کردم. نمی دونم . کاش نمیرفتم.

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Elmira sh نمایش پست ها
    ممنون از نظرات دوستان
    من رفتم دیدن زن عموی شوهرم. ولی خیلی دو دلم. خدا می دونه فقط بخاطر شوهر رفتم ولی خیلی معمولی رفتار کردم. نمی دونم . کاش نمیرفتم.
    سلام.بهتر شد رفتی.اوضاع اینطوری قمر در عقرب که نمیمونه.اگه نمیرفتی دو روز بعد وقتی میدیدیشون با خودت میگفتی کاش میرفتم تو فامیل اینطوری بهتره.چرا اینقدر آشفته ای؟ چه تصمیمی گرفتی برای زندگیت؟ نمیخوای که همیشه دلسرد و خسته باشی از زندگی؟

  13. 3 کاربر از پست مفید donya. تشکرکرده اند .

    sia518 (پنجشنبه 18 آذر 95), نازنین2010 (سه شنبه 02 آذر 95), شیدا. (دوشنبه 01 آذر 95)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 97 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    2,545
    سطح
    30
    Points: 2,545, Level: 30
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام donya عزیز
    اصلا نمی دونم دارم چیکار میکنم. همش دارم به رفتارهای مادرش و خانوادش فکر میکنم.
    نمی دونم چرا هیچی خوشحالم نمیکنه. شاید به قول خیلی از بچه های تالار خوشی زده زیر دلم.
    خودمم نمیدونم از زندگیم چی میخوام.
    شوهرم مرد خوبیه. مسئولیت پذیره.خیلی هوامو داره. همش مراقبه. کار خوبی داره. دکترا داره. چشم پاکه.

    اما من، بعضی موقع ها خوبم. بعضی موقع ها نه. الکی گیر میدم. همش پشت سر مادرش و خانوادش حرف میزنم. همش بهش میگم تو قدر منو نمی دونی.
    دلم نمیخواد برم سر زندگی خودم. میخوام شوهرمو داشته باشم به عنوان کسی که دو سه روز یه بار ببینمش. بهم محبت کنه. باهم بریم تفریح. بعد برگردم خونه خودمون. میدونم این رفتارام عادی نیست.

    الانم از دیشب که برگشتیم خونه همش به شوهرم میگه باید ازم تشکر کنی اومدم. باید قدر منو بدونی. از این حرفا. اونم با خنده و شوخی قضیه رو حل میکنه و میگه من قدرتو میدونم.

    من خیلی روحم خسته اس. من میخوام احساس خوشحالی کنم.
    ممنون که به نوشته های پراکنده منو خوندید. واقعا ذهنم اشفته هست.

  15. کاربر روبرو از پست مفید Elmira sh تشکرکرده است .

    sia518 (پنجشنبه 18 آذر 95)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    26
    Array
    کسی که هیچی خوشحالش نمیکنه باید کودک درونش رو فعال کنه تا احساس شادی کنه شیطونی و شوخ طبعی و کارای بچگونه روحت رو زنده میکنه یه کم مسایل رو راحت بگیر و اینقدر همه چی رو جدی نگیر با همسرت بگو و بخند و شاد باش قدر همسرت و زندگیت رو بدون اگه اون اینقدر برای زندگیتون مایه میزاره شما هم متقابلا باید برای زندگیت تلاش کنی کاری نکنی که یه روز حسرت زندگی از دست رفته رو داشته باشی چشمات رو ببند و تصور کن از همسرت جدا شدی و اون دیگه تو زندگیت نیست چه حالی پیدا میکنی قدر همسرت رو بدون

    - - - Updated - - -

    خواستم بگم زندگی تو کشور ما متاسفانه برای زنی که قبلا ازدواج کرده اصلا خوب نیست و بعد از همسرت هیییچ کسی اینقدر ناز تورو نمیکشه فک نکن اگه زندگیت به هم خورد بعدا زندگی بهتری خواهی داشت پس دو دستی به زندگیت بچسب (اینو به عنوان یه خواهر بزرگتر بهت گفتم )

  17. 2 کاربر از پست مفید آرام 10 تشکرکرده اند .

    sia518 (پنجشنبه 18 آذر 95), ستاره زیبا (دوشنبه 01 آذر 95)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام عزیزم.یک چیزی بگم .البته نمیخوام تو رو با خودم و شرایطم یکی کنم ولی منم قبل ازدواجم همچین حسی داشتم.دلم نمیخواست این اتفاق بیفته.علی الخصوص که از دست خانواده اش هم دل چرکین بودم.ولی رفتیم خونه خودمون و اوضاع بهتر شد برای من.چون من قبلا همسرم رو خیلی کم میدیدم.دل تنگ بودم و اعصابم خورد میشد.ولی دیگه این مشکل نبود.بعد از ازدواجمون چند دعوای بد داشتیم ولی باز اوضاع بهتر از عقد بود برام.عقد طولانی مدت دردسر سازه.خداروشکر که شوهرتم دوستت داره . توی زندگی که میفتی اوضاعت فرق میکنه.البته میگم من از سمت خودم با توجه به تجربه ای که داشتم میگم.بهتره که زودتر مسیر زندگیتو مشخص کنی و همه رو از بلاتکلیفی نجات بدی.

  19. کاربر روبرو از پست مفید donya. تشکرکرده است .

    sia518 (پنجشنبه 18 آذر 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کنجکاوی جنسی کودکان
    توسط khaleghezey در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 25 فروردین 93, 12:57
  2. دانشجوی کارشناسی ارشدم و منتطرم 17 ساله شود......
    توسط sahand afshar در انجمن تفاوت سنی در ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 آبان 92, 23:30
  3. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 مهر 92, 00:43
  4. اسرار نیروی جنسی
    توسط فرشته مهربان در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 خرداد 92, 17:42
  5. چگونه از دور روی فکر کسی اثر بگذاریم؟
    توسط ar_arc_f در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 17 اردیبهشت 87, 22:56

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.