به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

Threaded View

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اسفند 95 [ 12:50]
    تاریخ عضویت
    1389-2-29
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    5,626
    سطح
    48
    Points: 5,626, Level: 48
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 33 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل من با وابستگی مادرم

    سلام

    خلاصه بگم:

    مادرم زن وابسته ایه. در واقع هیچ کاری تو زندگیش نکرده به جز بزرگ کردن ما و الان که ما بچه ها بزرگ شدیم، به هر بهانه ای تماس میگیره و می خواد از زندگی ما هر لحظه با خبر باشه. من برام سخته که دائم به کسی گزارش بدم. نه تنها سختمه بلکه به دلیل فشردگی برنامه روزانه ام، اصلا مایل نیستم هر روز چند بار وقت بگذارم و حرف های تکراری بگم و بشنوم.
    چندی قبل اعتراض کردم و نتیجه این شد که نیمی از این تماس ها به همسرم منتفل شده!

    1- حرف مشترکی با مادرم ندارم. چندان محبتی در بچگی از او ندیدم و حتی نمی دانستم مادرها بچه هایشان را بعد از دوسالگی هم بغل می کنند! از بس سرکوبگر احساستم بود و در هر مسئله ای ضعیف و ناشی و خجولانه برخورد می کرد، برخلاف بقیه دخترهای همسن و سالم نتوانستم ارتباط مناسبی با او بگیرم. مدت هاست هیچ مسئله ای از زندگی ام را به او برزو نمی دهم، چرا که یا با نگرانی بی حد و حصر و کنترل نشده اش، باید فشار اندوه او را هم مضافا متقبل شوم! و یا اینکه حرف های بین ما، ضمن گفتگوهای بین اقوام، اغلب از جای دیگری سر در می آورد و یکهو می بینم مشکل زندگی مرا نه تنها خاله که دوست دور دختر عمه هم می داند.

    نتیچه اینکه تلفن های ما شامل این جملات است : -سلام/+سلام/-خوبی؟همسرت خوبه؟/+خوبم، شما چطورید؟ بابا چطوره؟ بچه ها چطورن؟/ و تماااام. زیر یک دقیقه مکالمات ما تموم میشه و تا دو دقیقه باقی مونده صرف تکرار "-چه خبر؟/ + هیچی سلامتی. شما چه خبر؟ " میشه!!
    و من روزی دو بار باید این مکالمه بی معنی رو تکرار کنم.

    2- اعتراض من و بحث سر این موضوع تنها به اینجا ختم میشه که " مادر نشدی بفهمی"!

    3- حس می کنم مادرم اعتماد به نفس ضعیفش رو داره اینجوری پوشش میده. بارها سعی کردم با تشویقش به کارهایی که می بینم علاقه داره، سعی بشه که درگیریهای دیگه ذهنی پیدا کنه، اما پاسخی نگرفتم.

    4- راهکارهایی مثل گاهی جواب ندادن، از دسترس خارج شدن، و غیره هم به هیچ وجه باعث نشده ایشون این عادتش رو کنار بذاره.

    5- مسئله وابستگی ایشون، به همین جا ختم نمی شه، رفتارش با بقیه جوریه که انگار احترامی برای خودش قائل نیست. مثلا اگر اونجا مهمون باشیم، (متاسفم که اینطوری میگم) عین یک خدمتکار دائما بلند میشه و راه میره. اجازه نفس کشیدن به ماها نمیده. اصلا به حرف زدن هم نمی رسیم. چون دائم تو فکره نکنه چیزی نقص داشته باشه. اگر غریبه تر باشه که من خجالت می کشم گاهی جلوی مهمون با ظرف چایی دولا می ایسته که طرف صحبتش تموم شه و چای تعارف کنه بهش :(

    6- اگر ما بچه هاش، هدیه ای کمی گرون قیمت براش بگیریم، با گریه و زاریش اعصابمون رو له می کنه که چرا اینکار رو کردید برای من...

    7- اصلا به فکر خودش نیست، از خرید لباس بگیرید تا رفتن به چکاپ. یکبار نشده قدمی برای خودش برداره. انگار آفریده شده که در خدمت دیگران باشه...

    8- دلم براش میسوزه و دلم نمی خواد این همه خودش رو به خاطر ما کوچیک کنه.

    من با این مادری که هنوز یاد نگرفته خودش رو دوست داشته باشه و قوی باشه، چکار کنم؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید dandelion تشکرکرده است .

    mercury (یکشنبه 30 آبان 95)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.