با سلام خدمت همدردی های عزیز.. من چندین ساله که با سایت همدردی آشنایی دارم و تقریبا مطالب مرتبط رو خوندم.. ولی بلاخره تصمیم گرفتم سوالم رو مطرح کنم شاید شما بتونید کمکم کنید..
من یه خانم ۲۸ ساله هستم که ۲ ساله ازدواج کردم.. حدود ۱ سال از خونواده ها دور بودیم ولی الان یک سالی هست که در شهر محل زندگی پدر و مادرهامون هستیم.. متاسفانه همسرم بخاطر بیماری پدرشون و انجام مراحل شیمی درمانی هر دو هفته مجبورن مسافت زیادی رو طی کنند و به تهران برن و ۴ الی ۵ روزی تهران دور از من هستن و برمیگردن و همچنان در حال خدمت به پدر و مادر.. ایشون خواهر و برادر دیگه ای تو این شهر ندارن بخاطر همین همه مسیولیت ها با ایشون هست.. حالا با این شرایط من واقعا به عنوان یه تازه عروس خسته شدم نه تفریحی داریم نه مسافرتی.. همسرم کلا درگیر بیماری پدرش هست حتی یک دفعه هم اعتراض کردم که پدر و مارت اصلا درک نمیکنن شما خودت زندگی داری ولی ایشون گفتن شما اولویت اول زندگی من هستی.. حرفی که تا عمل فاصله زیادی داره.. بنظر شما انتظارم زیاده؟ اخه تا کی باید تحمل کنم بیماری که پایان درمانش هم مشخص نیست.. توروخدا کمکم کنید.. یه سوال دیگه هم دارم در مورد شرایطم در محیط کار تو همین تاپیک بپرسم یا عنوان جدیدی رو شروع کنم..
مرسی از راهنماییتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)