به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array

    کمکم کنید شرایط همسرم را درک کنم..

    با سلام خدمت همدردی های عزیز.. من چندین ساله که با سایت همدردی آشنایی دارم و تقریبا مطالب مرتبط رو خوندم.. ولی بلاخره تصمیم گرفتم سوالم رو مطرح کنم شاید شما بتونید کمکم کنید..
    من یه خانم ۲۸ ساله هستم که ۲ ساله ازدواج کردم.. حدود ۱ سال از خونواده ها دور بودیم ولی الان یک سالی هست که در شهر محل زندگی پدر و مادرهامون هستیم.. متاسفانه همسرم بخاطر بیماری پدرشون و انجام مراحل شیمی درمانی هر دو هفته مجبورن مسافت زیادی رو طی کنند و به تهران برن و ۴ الی ۵ روزی تهران دور از من هستن و برمیگردن و همچنان در حال خدمت به پدر و مادر.. ایشون خواهر و برادر دیگه ای تو این شهر ندارن بخاطر همین همه مسیولیت ها با ایشون هست.. حالا با این شرایط من واقعا به عنوان یه تازه عروس خسته شدم نه تفریحی داریم نه مسافرتی.. همسرم کلا درگیر بیماری پدرش هست حتی یک دفعه هم اعتراض کردم که پدر و مارت اصلا درک نمیکنن شما خودت زندگی داری ولی ایشون گفتن شما اولویت اول زندگی من هستی.. حرفی که تا عمل فاصله زیادی داره.. بنظر شما انتظارم زیاده؟ اخه تا کی باید تحمل کنم بیماری که پایان درمانش هم مشخص نیست.. توروخدا کمکم کنید.. یه سوال دیگه هم دارم در مورد شرایطم در محیط کار تو همین تاپیک بپرسم یا عنوان جدیدی رو شروع کنم..
    مرسی از راهنماییتون

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستای عزیز چرا کسی هیچ نظری نمیده..
    باور کنید خسته شدم که به اینجا پناه اوردم وگرنه حال و حوصله نوشتن هم نداشتم.. کسی توو شرایط من نبوده؟

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    از حرفاتون بر میاد که پدر همسرتون به بیماری سرطان مبتلاست و کسی دیگه رو هم نداره که کارهاشون رو انجام بده. اگر شوهرتون پدرش رو دوست داشته باشه طبیعیه که بخواد به کارهای خانواده اش و بیماری پدرش رسیدگی کنه و وقت بیشتری رو با پدرش سپری کنه به خصوص که ممکنه هر لحظه ایشون فوت کنند. این ارتباطی به اولویت داشتن شما نداره بلکه مربوط به موقعیت استثنایی هست که زندگی شما رو درگیر خودش کرده. سعی کنید خودتون رو جای همسرتون بذارید و درکش کنید. در این شرایط سخت روانی و فشار زیادی که روش هست به ایشون روحیه بدین و ازشون پشتیبانی کنید. این یکی از مهم ترین وظایف زوجین در برابر طرف مقابله.

  4. 4 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    the boy (دوشنبه 03 آبان 95), باغبان (دوشنبه 03 آبان 95), زن ایرانی (دوشنبه 03 آبان 95), ستاره زیبا (دوشنبه 03 آبان 95)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    اگه شما بیمار باشی(دور از جان) و همسرت تمام وقتش را صرف شما بکنه ایا پدر و مادرش حق اعتراض دارن؟
    اگه در اوج بیماری شما بهش بگن ما را گذاشتی کنار و چسبیدی به خانمت ناراحت نمیشی؟


    شما که در شهر خودت هستی خانواده ات را داری تازه دو سال از ازدواجت میگذره (تازه عروس نیستی )
    دیگه وقتش رسیده یه کم مستقل باشی
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  6. 4 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    the boy (دوشنبه 03 آبان 95), باغبان (دوشنبه 03 آبان 95), زن ایرانی (دوشنبه 03 آبان 95), ستاره زیبا (دوشنبه 03 آبان 95)

  7. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام


    ازدواج پیوند پسر و دختر فقط نیست !

    ازدواج یعنی پیوند دو خانواده ( خانواده دختر و پسر )

    معرفت و وظیفه حکم میکنه فرزند همیشه عصای پدر و مادرش باشد ( عروس هم جایگاه دختر اونها را داره ! )


    وظیفه زناشویی حکم میکنه زوجین هم نوا و هم دل هم باشند ( در مشکلات شخصی و خانوادگی )

    عشق وافعی یعنی مشکل همسرت را مشکل خودت بدونی و در این راه کمک کنی ( صبر شما و همدلی و همدردی میتونه این مهم باشه )

    شرایط شما را درک میکنم .


    ان شالله همیشه سلامت باشید



  8. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    the boy (دوشنبه 03 آبان 95), ZENDEGIBEHTAR (یکشنبه 09 آبان 95), زن ایرانی (دوشنبه 03 آبان 95)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    مرسی از پاسختون Amina و نازنین عزیز..
    حق با شماست ولی من واقعا خسته شدم این اتفاق از ۱۰ روزقبل عروسی تا الان که ۲ سال میگذره ادامه داشته.. منم انتظاراتی دارم و واقعا هرچقدر سعی میکنم احساس میکنم نمیتونم همسرم رو مثل قبل دوست داشته باشم.. خیلی خسته شدم چطوری به خودم روحیه بدم وقتی نمیدونم تا کی ما همینطور باید درگیر باشیم.. توروخدا بیشتر راهنمایی کنید چطوری با خودم کنار بیام.. خواسته ای نداشته باشم؟ بهشون کامل حق بدم؟
    مرسی از همدردی و درکتون باغبان عزیز.. سعیم رو میکنم برام دعا کنید
    ویرایش توسط زن ایرانی : دوشنبه 03 آبان 95 در ساعت 00:38

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام خانوم خانوما. من بر خلاف خیلی از آدما نمیخوام در موردت قضاوت کنم و متهمت کنم به اینکه وجدان نداری و فقط به فکر خودتی. چون میدونم هر انسان سالمی ویژگی نوع دوستی و احترام به پدر و مادر رو به خوبی درک میکنه و من هرگز شما رو به عدم سلامت متهم نمیکنم. مطمئنا وقتی اومدید تاپیک زدید و برای حفظ زندگی و عشق و علاقتون به همسرتون تلاش میکنید آدم سالمی هستید. خصوصا توی این دوره زمونه که شرایط خیانت و مقابله به مثل و خیلی کارای غیر اخلاقی دیگه برای همه فراهمه.
    مطمئنم یه چیزی هست، یه حسی یا یه اتفاقی که در کنار همه این ماجراها باعث شده شما احساس خطر کنی.
    من پیشنهاد میکنم برای اینکه دقیقا متوجه حقیقت زندگیت بشی خودت رو جای همسرت تصور کن. مثلا اینکه برای پدر و مادر تو ( دور از جون) مشکلی پیش اومده و سلامتی و زندگیشون در خطره. شما مجبور میشید به خاطر دوست داشتن، وظیفه و دینی که نسبت بهشون دارید مدت زمان زیادی از وقتتون رو بهشون اختصاص بدید و این باعث بشه وظایف همسریتون رو اونجور که باید انجام ندید. اینجا عکس العمل شما نسبت به همسرتون و نارضایتیش چیه؟ چه انتظاراتی ازش دارید و چطور رضایتش رو جلب میکنید؟
    حالا ببینید خودتون انتظار دارید همسرتون توی این شرایط چه برخوردی میکرد؟ ببینید با توجه به هم ذات پنداریتون انتظارتون به جا هست؟ یا اینکه همسرتون میتونسته جایی کاری براتون انجام بده و اهمال کرده؟ بعد اینکه شما چقدر ایشون رو در جریان نگرانی هاتون قرار دادید؟ ایشون متوجه هستن شما دقیقا از چی ناراحتید و بهشون گفتید دقیقا انتظارتون ازش چی بوده که قصور کرده؟ به همه اینا فکر کنید...
    دوم اینکه قبل ازدواجتون در مورد حد و حدود ارتباط با خانواده ها و وظایفتون در قبال پدر و مادرتون صحبت کردید؟ ایشون قولی دادن که عمل نکرده باشن؟ یا به توافقتون پایبند نبوده باشن؟
    سوما اینکه از نظر من شوهرت احتمالا خیلی خوب و مسئولیت پذیره. چون اقرار میکنه که شما اولویت اولش هستید و رفتار الانش به خاطر شرایط خاصیه که پیش اومده.
    من با نامزدم قبل عقد در مورد همه چیز به تفاهم رسیده بودم از جمله اولویت هامون. اما بعد از عقد زد زیر خیلی چیزا. مثلا من با اینکه بهش گفته بودم از نظر من زن و شوهر اولویت اول هم هستن و بعدش شخص پدر و مادر و بعد از اون خواهر و برادر و اونم پذیرفته بود، بعد عقد تو روی من نگاه میکرد و با لحن بدی میگفت فکر نکن من خونوادمو میذارم کنار! اولویت من اونا هستن بعدش تو. حالا چرا اینو گفت؟ چون ما با هم قرار داشتیم جایی بریم و ایشون نیومد و خبر هم نداد. بعد کاشف به عمل اومد که رفته چوب پرده خونه جدید داداششو نصب کنه و خونه رو براشون تمیز کنه چون پدر و مادرش امر فرموده بودن. یا هر وقت پیش من میومد سریع باهاش تماس میگرفتن میفرستادنش دنبال کارای داداش و زن داداشش. به خدا اگر پدر و مادرش کار شخصی خودشون رو ازش میخواستن انجام بده من باز هم حرفی نداشتم و به احترام اینکه نامزدم رو به وجود آوردن و تربیت کردن از حق خودم میگذشتم. اما این دیگه خیلی غیر قابل تحمل بود که کارای بقیه رو انجام بده اونم دقیقا زمانی که من بهش احتیاج داشتم. من اگر جای اون بودم مودبانه عذرخواهی میکردم و میگفتم الان با نامزدم قراره جایی بریم. اگر عجله ای ندارید یه روز دیگه میام. اما برای اون مهم اونا بودن که میخواستن حتما همون ساعت پرده خونشون نصب بشه نه منی که آماده شدم و رو کاناپه منتظرم بیاد دنبالم و نمیاد!!!....
    الانم دنبال جدایی هستم. برام دعا کن بی درد سر تمومش کنم.

  11. کاربر روبرو از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده است .

    زن ایرانی (دوشنبه 03 آبان 95)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام خانوم مهندس عزیز.. من در جریان تاپیکت بودم انشاالله که مشکلت حل بشه و به چیزی که لیاقتش رو داری برسی..
    حق با توه.. من اگه خودم رو جای همسرم بذارم کاملا درکش میکنم.. ولی واقعا سخته از اول زندگی که اوج روزهای خوبته دنبال دارو و درمان و بیمارستان باشی.. خانوم مهندس عزیز حق با توه ممکنه من نگفته باشم و نخواسته باشم و همسرم متوجه نشده باشه و من شدیدا ناراحت شده باشم.. مثلا چند وقت پیش منم به همراهشون تهران رفتم عصرش انتظار داشتم همسرم منو برسونه ترمینال که برگردم البته خودمم ازش نخواستم که خیلی بهم سخت گذشت و گم شدم و خیلی دیرتر رسیدم. در حالیکه منم دوست داشتم حالا که ازدواج کردم با همسرم برم و برگردم مثل مادرش که همین توقع رو از پسرش داره یا حداقل من رو برسونه..
    احساس میکنم من به حقوقم آشنا نیستم و مادرشوهرم برعکس من توقعاتش بالاس و به خواسته هاش نیرسه.. عزیزم این رو چطوری مدیریت کنم؟ چون دقیقا نمیدونم چه خواسته هایی از همسرم داشته باشم؟ البته بگم من خودم فوق العاده ادم مستقلی هستم قبل از ازدواج هم کاملا مستقل بودم و الان هم
    ..

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام عزیزم
    آره سخته. حق داری ناراحت باشی. همه آدما دلشون میخواد روزای خاص زندگیشون رو به بهترین نحو ممکن بگذرونن. اما قانون دنیا همینه دیگه، اوج و حضیض زیاد داره. باید سعی کنی از همین شرایطی که داری به بهترین نحو استفاده کنی. الان شما تو خونه تنهایی؟ سرکار یا دانشگاه نمیری؟ اگر فعالیت خاصی انجام میدی این مدتی که همسرت کمتر پیشت میمونه بهتره تمرکزتو بدی به کارت و یه پیشرفت خوب داشته باشی. مطمئنا بعدها کلی به نفعت میشه. تازه سرتم گرمه و غصه تنها موندن و از دست رفتن روزای زندگیتم نمیخوری. اگر فعالیت خاصی انجام نمیدی و خونه دار هستی سر خودت رو با یه کارایی گرم کن، مثلا کتابایی که تا به حال فرصت نکردی بخونی رو بخون، فیلم ببین، گاهی با دوستات بیرون برو و یا یه کلاسی چیزی ثبت نام کن که یه مهارتی یاد بگیری. اصلا میتونی توی این مدت کتابا و مقاله هایی در مورد زندگی سالم و ارتباط موفق زن و شوهر مطالعه کنی و یا سخنرانی های دکتر انوشه و حبشی و... رو گوش بدی که یه سری مهارتای زندگی مشترک رو هم یاد بگیری. هر وقتم همسرت خونه میاد تا جایی که میتونی فضای خونه رو براش گرم و صمیمی کن و اصلا بهش غر نزن. نه اینکه خواسته هاتو نگی، اتفاقا همه خواسته هاتو موبه مو بهش بگو اما نه با لحن دلخوری، بیشتر احساساتتو بگو. مثلا بگو دلم میخواست اون روز که اومدم ترمینال خودت منو میرسوندی. هم کمی بیشتر با هم بودیم هم اینکه من راهو بلد نبودم گم شدم و کلی ترسیدم و... وقتی هم جایی کاری برات انجام میده یا رفتارشو اصلاح میکنه بی تفاوت نباش. خوشحالیتو با یه لبخند شیرین نشون بده. هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقتم در مورد اینکه به کارای مادرش زیادی رسیدگی میکنه ازش گلگی نکن! نتیجه عکس میده. کاری نداشته باش اون چقدر کارای مادرشو انجام میده. تو فقط خواسته ها و انتطارات و احساسات خودتو باهاش درمیون بذار.
    یه موضوع دیگه اینکه شاید شما به خاطر استقلالتون این پیامو به همسرتون رسوندید که بهش احتیاجی ندارید، اگر کاری خواسته براتون انجام بده یا تا جایی همراهیتون کنه و شما گفتید نه خودم میتونم، یا نه خودم میرم شک نکنید این اتفاق افتاده. اینکه مرد پشتوانه زنش باشه یه نیاز روحیه. هم واسه مرد و هم واسه زن. هیچوقت و تحت هیچ شرایطی پا روی این نیاز نذارید، حتی اگر واقعا خودتون تنهایی از پس کاراتون بر میاید بذارید حس کنه به حمایتش نیاز دارید.
    راستی شغل شوهرت چیه؟ چطور میتونه این همه مرخصی داشته باشه؟ خواهر و برادر دیگه ای هم داره؟ امکانش هست تقسیم وظیفه بشه بینشون؟
    ویرایش توسط خانم مهندس : سه شنبه 04 آبان 95 در ساعت 14:57

  14. کاربر روبرو از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده است .

    زن ایرانی (سه شنبه 04 آبان 95)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    مرسی خانم مهندس عزیز..
    آره درست میگی چون من قبل از ازدواج کاملا مستقل بودم یه سری کارهایی هم شاید همیرم خواسته برام انجام بده خودم گفتم نه میتونم البته فقط بخاطر اینکه خستگیش رو درک کردم..
    شوهرم شغل خاصی فعلا نداره یعنی در حال تدارک یه کار تولیدیه چون ۱ ساله ما ساکن این شهری که هستیم شدیم قبلا تو کار قبلیش خیلی خوب تونسته پس انداز داشته باشه.. ولی من خودم سرکار میرم البته و وقتم رو با دوستام و فیلم میگذرونم ولی عمق وجودم خیلی ناراحته وقتی که میبینم چه رویاهایی قبل ازدواج داشتم فکر میکردم از تنهایی درمیام ولی تنهاتر شدم..
    راستی در مورد سوالت همسرم یه خواهر داره البته تو شهر ما نیستن و پدر و مادرش اصلا از اون توقعی ندارن حتی اگه خودشم بخواد کاری انجام بده..
    ویرایش توسط زن ایرانی : سه شنبه 04 آبان 95 در ساعت 16:47


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.