به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

Threaded View

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 آبان 95 [ 21:30]
    تاریخ عضویت
    1395-8-01
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    44
    سطح
    1
    Points: 44, Level: 1
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    راهنمایی در پروسه ازدواج

    با سلام دوستان و خسته نباشید
    من اول از خودم میگم
    من متولد 68 فوق لیسانسه و سربازیم تازه تو برج 9 تموم میشه با سابقه واقعی بالای 3 سال کار کردن
    دارای یک واحد آپارتمان تو منطقه معمولی رو به پایین مشهد
    از یک خانواده 7 نفره (3 پسر + 2 دختر) که همگی ازدواج کردن و از من بزرگترن
    وضع مالی پایین به سمت متوسط در حد سپری کردن زندگی بدون دست دراز کردن در جلوی دیگران خدارو شکر

    دختر مورد علاقه ام:
    متولد 67 لیسانسه با وضع مالی متوسط به بالا (پول تو جیبی 700 تا 1 تومن) و زندگی در این سطح
    از یک خانواده 4 نفره 2 دختر که ایشون دختر بزرگ هستن
    وضع مالی خانواده اشون خیلی بالا نیست اما در لول راضی کننده ای هست ضمن اینکه این خانواده به دلیل اینکه از شریکشون جدا شدن پدرشون بیکار و مشغول ساخت ویلا و تعمیرات تو خونشونه دلیل بیان این مسائل اینه که ایشون مثلا 300 میلیون تو ویلاشون خرج کردن که زندگی ما کلا شاید 200 میلیون هم نشه و ساکن یه شهر در استان کوچیک و کم توسعه ای هستن که بسیار همه ی مردم همو میشناسن مخصوصا اینا که مدت زیادی در بازار اون شهر بودن

    نوع آشنایی
    ما با هم تو دانشگاه تو سال 88 تا 90 همکلاس بودیم که ترم آخر با هم دوست شدیم خیلی اتفاقی
    و این دوستی هر روز بیشتر و بیشتر شد تو تموم این مدت یکی از نکات ارزشمند رابطه از نگاه من کلام صادقانه از 2 طرف بوده به نحوی که از ریز ترین شرایط مالی یا تحصیلی یا زندگی هم آگاهی داشتیم
    تو این رابطه ایشون بعد از تموم شدن دانشگاه یه مدتی به دلیل کلاس غیر آموزشی به شهر ما اومدن و چون در اینجا منزل پدربزرگشون بود به راحتی به مدت طولانی نزدیک به یک سال مشغول بودن و این رابطه هر روز بیشتر و بیشتر شده است.
    من در سال 93 درسمو تموم کردم و در سال 94 بعد از ارسال دفترچه سربازی به خواستگاری این خانم به همراه خانواده رفتیم {از این رابطه خانواده من تقریبا 80% در جریان بودن و خانواده ایشون به جز خواهرشون هیچ کس در جریان نبودن}
    با تماس مادرم ما به شهر اونها رفتیم برای جلسه اول بسیار جلسه خوبی بود در حالی که حاوی نکات ریزی که بخوای ریز بین باشی هم بود به عنوان مثال : سوال اینکه چه جوری این پسر بعد از 4 سال یاد دختر ما بوده که دلیل این بیان علاقه و صبوری برای ادامه تحصیل من هم زیاد براشون قانع کننده نیومد
    و تفاوت زندگی و نوع زندگی کردن پدر و مادر آنها
    و بروز شخصیت من که بسیار با اعتماد به نفس در یک موضوع بسیار عادی خیلی مودبانه اعلام کردم که موضوعی که پدر خانوم تعریف کردن به نوعی اشتباه است و بعدها متوجه شدم که بسیار براشون عجیب بود که در جلسه اول من اینقدر راحت اعلام میکنم نظرمو
    پدر و مادرشون اجازه دادن ما یه صحبت کوچیکی داشته باشیم و بعد خواستن که برای آشنایی بیشتر اونها به شهر ما بیان و بیشتر با هم آشنا بشیم
    وقتی اومدن در جلسه دوم نیز همه چیز به نظر خوب پیش رفت و این جلسه هم بسیار نکات ریزی برای توجه و بهونه رو همراه داشت، به عنوان نمونه: پدر من در اوج سادگی یه حرف خام و نسنجیده رو بیان کردن که ما هیچی نداریم ولی اگه تو بخوای برات همه جیز قرض میکنیم و میگیریم در صورتی که نه اون حالتی هستیم که هیجی نداشته باشیم و نه شخصی رو داریم که ازش بخوایم قرض کنیم
    و ...
    ما با هم فردا شبش خانوادگی رفتیم بیرون و در اون جلسه کلی اتفاق جور واجور افتاد
    به عنوان مثال: مادرم در عین سادگی لوازم پذیرایی خیلی کم و یه سری چیزا رو هم فراموش کرده بودن که اونا این مسئله رو به سیاست و اینکه ما همینیم گذاشته بودن و ...
    یا پدرم گفته بود پسره من میخواد پوز همرو به خاک بزنه که در فرهنگ اونا اصلا جایی نداشت این حرفا و تفکرات که واقعا اینم از رو سادگی بود و تعبیر تلاش های من برای زندگی و فردای بهتر این بود از نگاه پدرم
    و سوالی که پدرشون به دخترش گفته بودن ازم به بپرسه در مورد میزان پسنداز و میزان قسط های من که متوجه شدن من بالای 2.5 به همراه مادرم قسط داریم و این قسط هم همون پول خونه و پس اندازم بود که اون موقع 15 ت بود
    که برای اونا مبلغ پس انداز کافی نمیومد برای یک زندگی و همینطور کاری که من داشتم با حقوق 1 میلیون تومن

    پرده اول مشکلات اصلی
    ما شماره دامادهامون و برادرم و دادیم برای تحقیق:
    اول به سراغ داماد کوچکترمون که باهاش من قبلا همین واحد آپارتمانی رو شریک بودم و بعد از یک سال با گرفتن وام از ایشون خریده بودم رفتن
    ایشون تو کینه این ماجرا به تمامی مسائل خانواده و مسائل شخصیتی بنده با نگاهی بسیار سخت گیرانه و بدتر از همه گفتن اینکه دختر شما با این پسر دوست بوده و فکر کنم من ایشون رو یه بار هم دیدم بسنده کرد و حتی گفته بود که همه حرفای که در مورد موفقیت هاش میزنه دروغه و هیجی نیست اگه زحمت ها و کار کردن مامانش نباشه این هیچی نداره
    که این حرفا یه بخشیش درسته و بخشیش اشتباه که خود پدر و مادرش گفته بودن این حرفا مشخص بود قسمتی از رو کینه اس

    به سراغ داماد دوم ما رفتن که الان طلاق گرفته از خواهرم به دلیل اعتیاد به مواد صنعتی و مشکلات مختلف در زندگیشون
    ایشون سعی کردن بهتر حرف بزنن ولی ایشون هم در یه بخشی از حرفاشون به مشکل شراکت با داداش من که واقعا حق داشتن در یک پروژه پرداخته بودن و گفته بودن این خانواده مورد اعتماد نیستن که همین مسئله باعث شد شرافت بزرگترین ارزش خانواده منم زیر سوال بره برای این خانواده

    و در آخرین مرحله تحقیقات به داداشم زنگ زدن که با تعریفاتی که دامادمون کرده بود ایشون هم بی دلیل علکی کلاس کذاشتن که همه چی به بهترین شکل جمع بشه و کمک کنه تا اینا به نتیجه نه
    برسن و حتی قید جلسه حضوری با داداشمم بزنن و به شهرشون برگردن
    بعد که خانواده من تماس گرفتن خانواده اش گفتن حالا پسرتون بره سربازی تا ببینیم چی میشه

    و من از طریق دوستم متوجه شدم که اینها به شدت مخالفن و حرف اصلیشونم به دخترشون این بود که هر خواستگاری باید یه سری استانداردها داشته باشه تا ما اوکی بدیم و بعد شما حق انتخاب دارید و ایشون از نظر ما رد شده است تمام
    این خانم تو این مدت اولش خیلی احساسی برخورد کرد که من کاملا مخالف بودم و در ادامه خانوادشون این باور بودن که حرف نزدن یعنی فراموشی این موضوع این پسرم حالا که رفت اصلا معلوم نیست دوباره بیان
    من تو تموم مدت سربازیم با این خانوم ارتباطمو حفظ کردم و بهتر کردم و تونستم از طریق ستاد نخباگان پروژه ای نظامی بردارم و خدمتمو در 17 ماه تموم کنم که این خودش افتخاری

    پرده آخر

    هنوز سربازی من تموم نشده و ماه آخرشه به دنبال کار رفتم کار برای من زیاده با توجه به توانایی و اعتماد به نفسی که دارم اما کار که من میگم کار تو هر دفتر یا مغازه کامپیوتریه
    اما پدر ایشون منظورش از کار تو شرکت خصوصی حداقل با 10 15 کارمند یعنی یه شرکت حسابی و حقوق خوبه
    که این شده مشکل فکری هر شبه من که خواب و آرامشو از من گرفته
    و تمایل من به ازدواج برای تمام شدن این افکار آزار دهنده و همینطور پیدا کردن فرصت استخدامی تو ادارات دولتی

    و این روزا با توجه به همه این مشکلات با توجه به پذیرشی که در دوره ارشد از دانشگاه خارج کشور داشتم و وضعیت بازار کسب و کار که در ایران افتضاح است به فکر ادامه تحصیل در دوره دکترا در خارج کشور افتاده ام و به فکر گرفتن یه پذیرش به همراه اقامت و دریافتی کمک هزینه از دانشکاه با فروختن خونم و ادامه زندگی شاید در جای دیگر با این خانم یا بی این خانم هم افتادم....!!!

    مشکلات و سوالات:
    اولین سوالم اشاره به این موضوع داره که به نظرتون چه زمانی ما برای خواستگاری دو باره اقدام کنیم بعد از اتمام سربازی یا بعد از پیدا کردن کار و سربازی؟

    اگه البته به احتمال زیاد اونها دوباره مخالفت میکنن و وضعیت روحی این دختر میریزه به هم به دلیل اینکه حتی حرف و یاد اون روزا اون و کاملا داغون میکنه {پدرشون به خواهرش گفته بود همین یه ماه پیش که من اصلا اشتباه کردم رفتم مشهد چون اصلا خوشم نیومده بود ازشون تو جلسه اول و فقط به خاطر خواهرت پذیرفتم }
    که این مسائل نشون از پیچیدگی بالای کار در ماههای آینده برای من داره

    مشکل دوم اگه گفتن نه به نظرتون من باید چکار کنم؟

    مشکل سوم فکر ادامه تحصیل و یا کار پیدا کردن و ادامه زندگی در ایران؟

    مشکل چهارم به حرفها و نظرات این خانم که تو مسائل فرهنگی با هم تفاوت داریم اشاره داره که در پست بعدی میگمشون


    با تشکر از همه دوستان عزیز که طولانی حرف زدم و طولانی وقت گذاشتین برای خوندنش
    ممنون میشم راهنمایی کنید داداش کوچیکتونو

  2. 2 کاربر از پست مفید mahmood.hero تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 01 آبان 95), بارن (سه شنبه 04 آبان 95)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شوهرم زبونی میگه دوسم داره اما باطنا ازم فاصله داره.
    توسط pbsm در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: یکشنبه 05 بهمن 93, 17:15
  2. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 دی 92, 18:50
  3. راهنمایی از تــمامــی دوسـتـان (اختلاف سنی)
    توسط HakhaamanesH در انجمن تفاوت سنی در ازدواج
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 آبان 91, 00:52
  4. آمده موسم فتح و ايمان
    توسط آرمان 26 در انجمن معارف و مناسبت ها
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 18 بهمن 87, 11:13
  5. عروسک هایی به شکل ویروس!!
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 مهر 87, 16:34

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.