به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 آبان 95 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1395-7-30
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    3

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Sad چطور به خانواده بگم؟

    با سلام خدمت همگی دوستان
    ۲۰ سالمه و یک ساله با ی آقا پسر ۲۳ ساله در شهر محل تحصیلم(تهران) آشنا شدم..از اونجایی که خانواده م مخالفت شدیدی با روابط دختر و پسر دارن من این رابطه رو مخفی کردم و نگفتم بهشون…الان اون آقا تصمیم داره بیاد خواستگاری چون هم من نمیتونم تو شهر خودم ایشون رو ببینم (چون کوچیکه) و هم اینکه اذیت میشن از رابطه قایمکیمون،الان من موندم چجور با خانواده در میون بذارم این رابطه رو ؟،ایشون ترم آخر کارشناسی هستن و سربازیم نرفتن ولی با وجود اینکه محصل بودن از همون اول سرکار رفتن و از این بابت مطمئنم که کارین..من خودم کاردانیمو تموم کردم…الان میترسم اگه رابطه ادامه پیدا کنه و خانوادم یهو بفهمن همه چیز خراب میشه و فک میکنن ایشون قصد بدی داشتن از بودن با من در صورتی که قصدش ازدواجه و مشکل از منه که نتونستم بگم به خانواده، باید اجازه بدم بیان خواستگاری یا زوده؟
    در ضمن طریقه آشناییمون اصلا مناسب نبود که بتونم بگم..واسه همین میترسم...

    ممنون میشم کمک کنید و از تجربه هاتون بگید

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 اردیبهشت 99 [ 01:36]
    تاریخ عضویت
    1395-2-29
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    2,754
    سطح
    32
    Points: 2,754, Level: 32
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1

    تشکرشده 10 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    طریق اشناییتون مگه چطور بوده؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید sajad123 تشکرکرده است .

    atefe azad (یکشنبه 02 آبان 95)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 اردیبهشت 96 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    2,403
    سطح
    29
    Points: 2,403, Level: 29
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بيست سالگي وقت ازدواج نيست.
    ايشون کاريه؟يعني مورد خوبيه چون خوب کارميکنه؟حرف شما بوي شکار زدن را ميدهد ،يعني نزنمش حيفه از دستم ميره.
    صفات خوب ديگه اش چيه؟
    اون ازچي خوشش اومده؟

  5. کاربر روبرو از پست مفید maziyarhosaini تشکرکرده است .

    atefe azad (یکشنبه 02 آبان 95)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 آبان 95 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1395-7-30
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    3

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maziyarhosaini نمایش پست ها
    بيست سالگي وقت ازدواج نيست.
    ايشون کاريه؟يعني مورد خوبيه چون خوب کارميکنه؟حرف شما بوي شکار زدن را ميدهد ،يعني نزنمش حيفه از دستم ميره.
    صفات خوب ديگه اش چيه؟
    اون ازچي خوشش اومده؟
    نه واسه من اونقد مساله کار مهم نیست...خانواده م اگه بخوان گیر بدن به این مساله گیر میدن که کار نداره فعلا و ...(خداییش قصد من شکار نبوده چون موقعیت های خیلی زیادی سر راهم بوده که همه شرایط ایده آل رو داشتن)
    اول اینکه خیلی مودب و با شخصیته وخانواده دار،و اینکه اعتقادات مذهبی هم داره(نه در حد افراطی) در این باره کاملا در یک سطحیم و اینکه طی این یک سال همیشه اصرار داشتن به خانواده اطلاع بدیم نشون میده قصد بدی نداشته
    اون از رفتار و برخورد من در مقابل جنس مخالف و اینکه تا اینجا باهاش بودم و هیچوقت تنهاش نذاشتم و مودب بودن من خوششون اومده

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sajad123 نمایش پست ها
    طریق اشناییتون مگه چطور بوده؟
    از طریق دوستامون که رفته بودیم بیرون،خانواده م همچین چیزیو قبول نداره

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    نوشته ها
    297
    امتیاز
    6,423
    سطح
    52
    Points: 6,423, Level: 52
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    625

    تشکرشده 345 در 183 پست

    Rep Power
    51
    Array
    بگو یه نفر تو دانشگاتون به مدت یک ترم به عنوان مهمان اومده سر کلاس و بحث درسی کردین چند نفری باهم بعدش ایشون از شما خواستگاری کرده به طور رسمی و شمام بلافاصله و بدون معطلی به خونوادتون گفتین
    پ.ن =مگه شکار کیس خوب بده؟ول کنین بابا این حرفارو سنش کمه و ... دو نفر همدیگرو دوست دارن و قصدشون ازدواجه و مشکل خاصی باهم ندارن که هیچ از یه جهاتی هم کفو هم هستن حالا میخان ازدواج کنن مگه چشه؟

  8. کاربر روبرو از پست مفید baitollah-abbaspour تشکرکرده است .

    atefe azad (یکشنبه 02 آبان 95)

  9. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    اگه یه نفر بدون هیچ آشنایی، توی دانشگاه ازتون خواستگاری کنه چطوری به خانواده تون اطلاع می دین؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 آبان 95 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1395-7-30
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    3

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط baitollah-abbaspour نمایش پست ها
    بگو یه نفر تو دانشگاتون به مدت یک ترم به عنوان مهمان اومده سر کلاس و بحث درسی کردین چند نفری باهم بعدش ایشون از شما خواستگاری کرده به طور رسمی و شمام بلافاصله و بدون معطلی به خونوادتون گفتین
    پ.ن =مگه شکار کیس خوب بده؟ول کنین بابا این حرفارو سنش کمه و ... دو نفر همدیگرو دوست دارن و قصدشون ازدواجه و مشکل خاصی باهم ندارن که هیچ از یه جهاتی هم کفو هم هستن حالا میخان ازدواج کنن مگه چشه؟
    ممنون از انگیزه ای که دادین...پیشنهادتون خیلی خوبه ولی متاسفانه دانشگاه من تک جنسیتی هستش

  11. #8
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    شنبه 15 آبان 95 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1395-7-26
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    169
    سطح
    3
    Points: 169, Level: 3
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خوش بحال شما جوونا ... ای روزگار ... ما که پیر شدیم و رفت ... کلا این حس و حالا رفته ... حال و حرص هیچ چیز نیست ... اگه همین امشب سرمو بزارم بمیرم دیگه راحت میشم ...


    اما در مورد مساله شما عاطفه خانم بنده بعنوان برادر بزرگتر شما باورم اینه که انسان باید شجاع،
    تابو شکن و گستاخ (گاهی) باشه و اعتقاد دارم در همه حال حقیقت بهتر از دروغه ... زندگی ای که بخواد با دروغ و صحنه سازی شروع بشه زندگی نمیشه .... در برابر تابو و سنت های اشتباه بزرگتران هم باید سر برافراشت و سنت شکنی و تابو شکنی و بت شکنی کرد ... من اگر بجای شما بودم اول آدرس و مشخصات خانه رو میدادم به پسره که بره به خانوادش بگه و بیان خواستگاری و مراسم خواستگاری طبق روال پیش بره ... و بعد همراه با اون پسر دوتایی تمام حقیقت رو به خانواده ها هم میگفتیم ... بالاخره زمانیکه خانواده ها هم ببینند همه چیز حقیقته اعتماد بوجود میاد و ان شا الله همه چیز طبق روال خوب و عالی و شاد و شنگول پیش میره ...



    در مورد تاپیک خودم هم همینجا حرفی بزنم (چون محدودیت روزانه 3 پست دارم)

    من قبلا هم گفته بودم ... خداباورم ... گاهی ساعتها به مناجات با خدا مشغول میشم ... چرا اینقدر به من توصیه میکنید که به خدا روی ببرم ؟
    بابا حال من مثل اون ترانه شادمهره:

    از عادمای شهر بیزارم ... چون با یکیشون خاطره دارم...
    این روزگار بدکرده با قلبم .... از زندگی کم بوده این سهمم...


    در مورد پست خانم نیکا هم
    نمیدونم والا شاید ...
    اصلا من اگر برادر و خواهر بزرگتری هم میداشتم با این پیشانی ای که من دارم اونم میشد یکی مث بقیه
    ما خودمون چون طور دیگری هستیم فکر میکنیم بقیه هم همینجوری اند (من چون یک برادر کوچکتر دارم که اختلاف سنی مان هم نسبتا زیاده و اونقدری که من دلسوزشم و پشتشم پدر و مادرم هم نیستند ... خدا منو ببخشه بخاطر این حرف ... اما خب عین واقعیت... امیدوارم خداوند اونها رو هم (پدر و مادرمون ) رو هدایت کنه و یاد بگیرند چطور با فرزندانشون باید رفتار کنند ... هر چند کودکی و جوانی ما رفته و دیگر برنخواهد گشت و دیگه دیر شده...)
    ویرایش توسط ostadbozorg : پنجشنبه 13 آبان 95 در ساعت 16:27


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.