به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38

موضوع: خیانت شوهرم

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 تیر 96 [ 08:05]
    تاریخ عضویت
    1395-7-28
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    292
    سطح
    5
    Points: 292, Level: 5
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 68.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خیانت شوهرم

    سلام به همه
    من تازه عضو شدم ببخشید پست قبلیم رو به انگلیسی تایپ کردم به تایپ فارسی زیاد خوب نیستم
    من ۲۴ سالمه شوهرم (ساحل) ۳۱ سالشه من و شوهرم اواخر سال ۲۰۰۸ با هم آشنا شدیم از یک وبسایت من انگلیس بودم شوهرم نروژ اون زمان از روی بچگی بی عقلی با یه نفر دیگه هم دوست شدم ۵ ماه اون انگلیس بود میدونم کارم اشتباه بوده خیلی پشیمونم من و اون پسر فقط یه بار با هم ملاقات کردیم و توی اون یک ملاقات اون منو بوسید و عکس گرفت لطفا سرزنشم نکنید من خودم میدونم کارم اشتباه بوده. یروز با اون پسره حرف میزدم تو گوشی که بابام فهمید بعد از کلی دعوا بابام به یکی از خاستگارام (احمد) جواب مصبت داد و ما عقد شدیم. من و احمد فقط تو روز عقد جلوی همه کنار هم بودیم غیر اون نه و هیچ اتفاقی بین ما نیفتاد چون بابام خیلی سختگیره تا عروسی نشه دومادو نمیزاره خونه. نه بابام از من پرسید که احمد رو قبول داری یا ته و نه من چیزی گفتم خودمم یجوری گیچ بودم گفتم هر چه باد آ باد. منم اصلا نمیدونستم عقلم کار نمیکرد نه به شوهرم ساحل این موضورو گفتم که عقد شدم نه به اون پسره با هر ۲ شون قطع رابطه کرده بودم. خیلی طول نکشید اون پسره فهمید که من عقد شدم با یکی از قوم خویش اونا و اون منو تهدید کرد ازم درخواست بیجا کرد گفت اگه قبول نکنم عکستو فاش میکنم همه جا و رسوات میکنم گفتم هر کاری میخوای بکن من هیچوقت این حرفو که تو گفتی نمیتونم قبول کنم و اون دقیقا همون کارو کرد عکسو که باهم گرفته بودیم فرستاد خونمون ولی کسی ندید به چندتا از دوستامون هم فرستاده بود به ساحل شوهرم هم فرستاده بود. بعد از ۱ ماه عقدم تقریبا با ساحل دوباره ارتباط بر قرار کردیم ولی از موضوعی اون پسرو که ملاقاتش رفته بودم نگفتم از موضوع عقدم با احمد گفتم ساحل گفت من هنوز دوستت دارم بیا دوباره باهم ادامه بدیم یجوری پلانسازی میکنیم که تو از احمد جاشی یعنی طلاق بگیری. ساحل شوهرم از موضوع اون پسره خبر شده بود ولی هر چی حرف از خیانت و اینچیزا میگفت من جرعت نمیکردم بهش بگم. ساحل هر چند ماه بعد میومد دیدنم تا اینکه سال ۲۰۱۳ وقتی اومد گفت من رابطه تو و اون پسره باخبر شدم و اوم عکسو فیلمو نشون داد من نمیدونستم چه بگم خیلی احساس پشیمونی بدی داشتم خلاصه من و ساحل پارسال ازدواج کردیم بعد از چند سال چون بابام راضی نمیشد. الانم یه دختر ۷ ماهه داریم
    مشکلی که الان پیش اومده اینه من ۳ روز پیش چندتا میموری عکس پیدا کردم شوهرم اونو یجا مونده بود فکر نمیکرد من ببینم. من قبلا دیده بودم که اونجاست ولی عکساشو ندیده بودم فک میکردم عکسای منه اینجا گذاشته که کسی نبینه یا دست کسی نیفته. ۳ روزیش وقتی اون عکسارو دیدم دنیا سرم خراب شد عکسای شوهرم بود با یه دختر دیگه تو هتل و بیرون از همون عکسا،،،،، خودتون بفهمید
    خیلی گریه کردم نمیدونم انگار همه جا سیاه شد جلوی چشام من اصلا هیچ وقتی فکر نمیکردم شوهرم همچین آدمی باشه اون کارارو کرده باشه با یه دختر دیگه اصلا ۱ فیصد به شوهرم اون فکرو نمیکردم اون عکسا مال سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ بود شوهرم از بیرون اومد گفت چرا چشات ایحوریه گفتم هیچچی دلم گرفته بعد فهمید که من اون عکسارو دیدم چون روز قبلش دوربین ازش پرسیدم اون عکسا تو دکربین دیده میشه نه موبایل گفت حالا فهمیدی خیانت چه حسی داره؟ من همش گریه میکردم از یقش گرفتم گفتم چرا اون کارارو با اون دختره کردی چرا؟ گفت کارای تو خیانت که تو اول به حقم کردی عقده شده بود برام گفتم انتقام گرفتی گفت نه یا اری همونو که تو میگی. بعد از کلی حرف اومد گفت غلط کردم اشتباه کردم ببخش منو دیگه قول میدم تو زن خوبشو من اون کارو نمیکنم من اون سال بهت گفتم منو سمت کارای بد تشویق نکن اونروز آشتی کردیم گفت از دلت درمیارم همین حرفت کارا همینجا تمومشه از نو شروع کنیم ولی از فردای اونروز دوباره اون عکسا تو ذهنمه نمیتونم قبول کنم کارایی (زناشویی) که بین منو شوهرم اتفاق افتاده با یه دختر دیگه هم اون کارارو کرده :((((( اونروز گریه میکردم شوهرم اومد گفت چته من که گفتم ببخشید معذرت میخام باز چته گفتم اگه میخای اون عکسا از جلوی چشام پاکشه شماره اون دخترو بده همونجوری که اون دل منو سوختوند منم میخام یه عکس هموجوری از منو تورو بهش بفرستم گفت نه من ندارم اون ازدواج کرده گفتم از کجا میدونی حتما باهاش در ارطباتی گفت نه اون منتظر کسی یه عمر نمیشینه ازین حرفا گفت بعد از کلی حرفا دوباره آشتی کردیم چون پای دخترم در میونه باید فراموش کنم ولی حالا که آشتی کردیم هم اون عکسا جلوی چشام میاد لطفا راهنماییم کنین دوستان چطوری با این موضوع کنار بیام؟؟چطوری اون عکسارو فراموش کنم؟؟؟

    ممنون

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    شما تو انگلیس باباتون بزور شوهرتون داد تو 17 سالگی؟!

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 تیر 96 [ 08:05]
    تاریخ عضویت
    1395-7-28
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    292
    سطح
    5
    Points: 292, Level: 5
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 68.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نه به زور که نبود ولی بعد ازون روز که فهمید تلفنی حرف میزدم تصمیم گرفت شوهرم بده شاید دیگه اون کارارو نکنم. لطفا پستمو بخونید دوباره
    تشکر

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 تیر 96 [ 08:05]
    تاریخ عضویت
    1395-7-28
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    292
    سطح
    5
    Points: 292, Level: 5
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 68.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام چرا هیچکی نیست راهنماییم کنه؟؟؟

  5. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 فروردین 98 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    275
    امتیاز
    7,709
    سطح
    58
    Points: 7,709, Level: 58
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    521

    تشکرشده 526 در 206 پست

    Rep Power
    63
    Array
    موضوع شما یکمی گنگه
    من درست متوجه نشدم شما چطوری همسر داشتید و به عقد یه نفر دیگه در اومدید
    زمانی که میخواستید ازدواج کنید همسرتون کجا بود چرا اقدامی نکرد
    چرا خود شما اقدامی نکردید و مخالفت نکردید؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید alireza198 تشکرکرده است .

    بارن (جمعه 30 مهر 95)

  7. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط delkhaste نمایش پست ها
    شما تو انگلیس باباتون بزور شوهرتون داد تو 17 سالگی؟!
    درسته که قوانین این کشورها در این زمینه ها سخت گیرانه است.
    اما مهاجرین معمولا فرهنگ کشور خودشون را سفت و سخت می چسبند و اینطور نیست که یه دختر سریع بره از پدرش شکایت کنه و ...
    مخصوصا در مورد مهاجرتهای خانوادگی و باز مخصوصا غیرایرانی این حالت بیشتر دیده می شه.

    مهاجرین افغان، پاکستان و ... به آیین و فرهنگ خودشون خیلی پای بند هستند.

    این توضیح را دادم که بحث فیک بودن تاپیک دوستمون باعث انحراف از موضوع نشه.

    -----------------------------
    توی تاپیک قبلیتون گفتید که همسرتون از شما خواستن مثل دو همخونه زندگی کنید تا دخترتون بزرگ بشه

    این تصمیم برای چی هست؟
    برای این که همسرتون مایل هست روابط دیگه ای داشته باشه
    یا
    برای این که شما بیش از حد روی این موضوع کلید کردید و حرف از جدایی زدید و برای آروم شدن شما، موقتا این حرف را زدن؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    Amina (جمعه 30 مهر 95)

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 تیر 96 [ 08:05]
    تاریخ عضویت
    1395-7-28
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    292
    سطح
    5
    Points: 292, Level: 5
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 68.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    درسته که قوانین این کشورها در این زمینه ها سخت گیرانه است.
    اما مهاجرین معمولا فرهنگ کشور خودشون را سفت و سخت می چسبند و اینطور نیست که یه دختر سریع بره از پدرش شکایت کنه و ...
    مخصوصا در مورد مهاجرتهای خانوادگی و باز مخصوصا غیرایرانی این حالت بیشتر دیده می شه.

    مهاجرین افغان، پاکستان و ... به آیین و فرهنگ خودشون خیلی پای بند هستند.

    این توضیح را دادم که بحث فیک بودن تاپیک دوستمون باعث انحراف از موضوع نشه.

    -----------------------------
    توی تاپیک قبلیتون گفتید که همسرتون از شما خواستن مثل دو همخونه زندگی کنید تا دخترتون بزرگ بشه

    این تصمیم برای چی هست؟
    برای این که همسرتون مایل هست روابط دیگه ای داشته باشه
    یا
    برای این که شما بیش از حد روی این موضوع کلید کردید و حرف از جدایی زدید و برای آروم شدن شما، موقتا این حرف را زدن؟



    سلام ممنون شیدا جان بله من فک میکنم دلیل اینکه اون حرفو زد بخاطر این بود که میگفت جداشیم من گفتم باشه بعد گفت میتونیم مثل هم اتاقی زندگی کنیم ......
    نه من فک نکنم شوهرم بخواد رابطه ی جدیدی شروع کنه طوری که معلوم میشه زندگشو الان که با من داره دوست داره ولی موقع بحث و ناراحتی همیشه میگه من به این زندگی وابسته نیستمو بخاطر دخترم باید تورو تحمل کنم.
    کاش اینجا یک گروپی میبود که فقط خانوما بودن من راحت تر حرفای دلمو بزنم اون عکسا یک عقده ی بزرگ شده تو دلم هرچه میخام فراموش کنم دوباره جلوی چشام میاد. ببخشید که اینو رک نیگم ولی قبلنا وقتی به شوهرم نگاه میکردم بیشتر عاشقش میشدم توی دلم احساسی خوشبختی میکردم میگفتم من اولین کسی هستم در باره رابطه (جنسی) ولی الان هر موقع بهش نگاه میکنم اون عکسا جلوی چشام میاد😢😢😢😢


    آقای علی رضا ممنون نه من همسر نداشتم ولی با همسرم(ساحل) در ارتباط بودیم راستش من اون موقع عقلم زیاد کار نمیداد به اینجور اتفاقا فک نمیکردم که بیفته

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    هلنا جان یه مقدار در مورد خودت بگو. الان کجا زندگی می کنی؟شغلت چیه؟ تحصیلاتت چقدره؟ برنامه ی شخصی ات برای زندگی چیه؟

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 تیر 96 [ 08:05]
    تاریخ عضویت
    1395-7-28
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    292
    سطح
    5
    Points: 292, Level: 5
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 68.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amina نمایش پست ها
    هلنا جان یه مقدار در مورد خودت بگو. الان کجا زندگی می کنی؟شغلت چیه؟ تحصیلاتت چقدره؟ برنامه ی شخصی ات برای زندگی چیه؟
    آمنه جان من الان نروژ زندگی میکنم قبلا انگلیس بودم درس میخوندم سال اول دانشگاه بودم رشته وکالت ولی نشد تمومش کنم میگفتم هر موقع بابام راضی بشه ازدواج کنیم بهتره چون رابطه من و همسرم (ساحل) خیلی طولانی شده بود. بابام به این وصلت راضی نبود چون فهمیده بود ما با هم دوست شدیم بابام بیشتر ترجیح میداد تا من سنتی عروسی کنیم مثل دفعه قبل. از وقتی که عروسی کردم بابام هنوز با من حرف نزده با شوهرم هم همینطور چون از شوهرم ناراحته و شوهرم هم از بابام ناراحته بخاطر اینکه چند روز قبل از عروسی وقتی شوهرم از نروژ اومد خونه ما واسه عروسی بابام از شوهرم پول گرفت اون پسرو(احمد) که من باهاش نامزد شده بودم داد. احمد راضی به دادن طلاق نبود چند سالی من بلاتکلیف موندم با اینکه خود احمد خیلی وقت پیش عروسی کرده بود. وقتی هم احمد اینا خبر شدن که من جدی جدی عروسی میکنم راضی شد طلاق بده و گفت همه خرجی که تو نامزدی مصرف شده رو باید بابام بده. بابام اون پولو از شوهرم ساحل گرفت میدونم کار بابام اشتباه بوده چون اون قضیه هیج ربطی به شوهرم نداشت اون پولو خود بابام میداد ولی... اون پول تعنه شده برام شوهرم گاهی وقتا میگه بابات اون پولو از من گرفت باید اون پس بده. بعد از عروسی شوهرم به بابام زنگ زد که اون پولو پس بده اگه پس نمیده اونو به عنوان صدقه یا نظری حساب میشه بابام هم حرف خودشو زد گفت نه من پس دادنی نیستمو ازین حرفا چند تا حرفای دیگم رط و بدل شد که من مناسب نمیبینم اینجا بگم پون پستو همه میخونه. دلم پر از حرفه آمنه جان این فقط یگوشه از مشکلات منه.
    شغلم فعلا رانندگیه عزیزم چون وقتی نروژ اومدم حامله بودم و اینکه زبان اینجارو هم بلد نبودم زیاد دنبال کار بودم پیدا نشد ولی مون گواهینامه داشتم وقتی دختر عزیزم به دنیا اومد تونستم راننده تاکسی بشم تا زبونم بهتر بشه و کارای دیگه برام پیدا کنم. وقتی اومدم نروژ شوهرم بیکار شده بود و پولی که از دولت میداد شوهرمو اون فقط کرایه خونه میشد واسه خوردن و زندگی روزمره خیلی روزای سختی داشتیم همش دعوا و ناراحتی بخاطر وضع اقتصادیمون. ولی از وقتی من سرکار شدم خیلی خیلی بهتر شد.

    خوشحال میشم راهنماییم کنی آمنه جان بخاطر اون مشکلی که الان بین من و شوهرمه :(

  12. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    برای فراموش کردن اون موضوع زمان می خوای
    برای همه سخته و شما اولین نفر نیستی. زندگی همینه ... سختیها، شادیها، بالا پایین ها ....
    کار همسرت را توجیه نمی کنم. به ایشون کاری ندارم.
    با خودت دارم حرف می زنم و از خودت ... یه مشکل و سختی برات پیش اومده ( هر چی) باید بتونی حلش کنی، بپذیریش، برای رشد و بزرگتر شدن خودت ازش استفاده کنی ...

    فکر می کنی از همسرت جدا بشی چی می شه؟
    باید با مردی ازدواج کنی که احتمالا اونم روابطی داشته، با ازدواج شما هم باید کنار بیاد و کلی مسائل دیگه.

    اگه همسرت را دوست داری و قصد ادامه زندگی باهاش داری
    سعی کن این موضوع را براش دقیقا روشن کنی که یک بار و فقط به خاطر دخترتون و زندگیتون و عشقتون تلاش می کنی که بتونی فراموش کنی و ببخشی

    فعلا بهش نگو که بخشیدی یا برات حل شده
    بگو داری سعی می کنی.

    با تکرار موضوع و غر زدن و گریه و زاری همسرت مستاصل می شه و ممکنه راه فرار را انتخاب کنه ( همون که گفته فعلا بیا مثل دو دوست زندگی کنیم)
    سکوت کن. با خودت فکر کن و باهاش سرسنگین باش. بهش اجازه نده یه مدت بهت نزدیک بشه و بگو باید خوب فکرهاش را بکنه که آیا می تونه قول بده که این اشتباه تکرار نشه و حرمت خانواده اش را نگه داره یا نه. بگو شما هم زمان می خوای فکر کنی. یه کم ازش فاصله بگیر.

    --------------------
    مقالات و مطالب متعددی توی اینترنت در مورد "چطور خیانت همسرمون را ببخشیم" هست.
    سرچ کن و با توجه به شرایط خودت و همسرت ازشون استفاده کن.
    مطالب انگلیسی بیشتره.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : یکشنبه 02 آبان 95 در ساعت 11:20


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.