به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خيلي مورد مقايسه ميشم باعث سرخوردگي وكم اوردن وكاهش اعتماد به نفس من شده

    سلام بچه ها
    خوب هستين؟
    من باز اومدم كه اومدم باهاتون درد ودل كنم
    خيلي روحيه گرفته اي دارم

    انگار دپرسم
    دوست دارم آدم شادي باشم ولي انگار خارج توانمه انگارخارج ازظرفيتمه
    البته من نسبت به چندسال پيش خيلي سنگين وساكترشدم
    خيلي روحيم گرفته شده هرچيزي شادم نميكنه باهركسي نميجوشم بعضي وقتها خيلي شوخ ميشم ولي بعضي وقتها اروم اروم ميشم
    ميخواستم يه موضوعي بهتون بگم
    چندسال پيش يكي از فاميلامون من خواستگاري كرد ومن بهش جواب مثبت دادم اون موقع من نوزده سالم بود الان بيست وپنج سال
    همه همه فاميل با وصلت ما راضي وخوشحال بودن
    ولي متاسفانه جواب آزمايش منفي دراومد ودكتر بهمون گفت بايد توافقي ازدواج كنيم
    خانوادم قبول كردن ولي مادر خواستگارم قوبل نكرد ودرنتيجه نامزدي به هم خورد
    تاچندسال ايشون به خواستگاري دختران متعدد رفت ولي هيچكدوم قسمت نميشد تواين چندسال خواستگاري من چند باراومد منم جوابم مثبت بود...ولي مادرش به هم ميزد
    تااينكه شنيدم بايه دختري عقد كرد شب عقدشون من كلي گريه كردم...عاشقش نبودم...ولي حس ميكنم من به چي قانع شدم ولي بازم عايدم نشد...غرورم شكسته شده بود...الكي تودهن فاميل افتاديم ولي........
    البته اينم بگم كه پسره خيلي ازمن خوشش اومده بود اين رو جلوي همه وانمود كرد
    يه هفته بعد ازعقدش شوهرم اومد خواستگاريم وماباهم عقد كرديم
    شوهرم پسرعمه خواستگارم ميشه و دوست صميمي اش
    خبر عقد ما باعث ناراحتي پدر خواستگار قبليم شد
    بطوريكه اجازه نداد پسرش وزنش به عقد ما بيان
    شوهرم بعدها راجب من واون پرسيد...گفت بين شماچيزي بوده؟ ومن واقعيتش گفتم بهش گفتم كه ماحتي باهم تماس تلفني نداشتيم فقط فقط يه خواستگاري ويه جلسه بيرون رفتن بود غيرازاين چيز ديگه اي بينمون نبود
    اينم بگم مادرشوهرم ومادرش رقابت شديدي دارن.....هركدوم سعي داره عروسش هرچه بيشتر به رخ بكشه اين من خيلي كلافه ميكنه من دوست دارم اوني باشم كه خودم هستم ولي وقتي ميبينم مادرشوهرم وحتي بعضي وقتها شوهرم دوست دارن من بهترازاون چيزي كه هستم بايد باشم وبنظر برسم مثال:
    شوهرم وقتي اون پسره مياد بهم ميگه بيشتر به خودت برس وارايش كن
    من يه دختر معمولي ام...ازلحاظ ظاهري يكم جذابم...مثلا اگه به خودم برسم خيلي جذاب ميشم...قبل ازعقد خيلي خوش اندام بودم ولي بعد ازعقدم اندامم به هم ريخت زياد چاق نشدم ولي پرشدم وديگه نميتونم هرلباسي روبپوشم...شوخ هستم ولي نه هرجايي يخم دير آّب ميشه....باهركسي شوخي نمكينم...تقربا شصت درصد جدي هستم چهل درصد شوخ...اينم بخاطراينكه خانوادم كلن جدي هستن...ومن درمقابل خانوادم خيلي شوخم
    حالا زن اون آقا...يه دختر بيست ساله باظاهري به روز خوشتيپ ازلحاظ اندام وقيافه مورد پسند وجذابه...بينهايت زبان دراز...توعمرم به زبون درازي اين دختر من نديدم ....هيچكي حريفش نميشه....ولي درعين حال شوخ طبعه.....بقدري شخصيتش شوخ وطنزه كه من كنارش كه ميشينم فقط ميخندم...هرچقدر كه زبان درازه...به همون اندازه غر ميزنه...شوهرش رو پيش ماهي كنف ميكنه...هي توسرش ميزنه....بقدري كه غرميزنه من بااينكه دخترم خسته ميشم وميترسم نكنه شوهرش جلوي مادعوا كنه...شوهرم گفت واي صد رحمت به تو يعني قربونت برم كه اينطورنيستي
    ولي بااين وجود من پيش يه دختري كه پنج سال ازم كوچيكتره كم ميارم هرچقدر به خودم دارم ميقبولم كه هركي يه اخلاقي داره يه ظاهري داره ادم كه نبايد ازبيرون اين چيزهارو ببينه مهم باطنه...ولي باز كنارش كم ميارم بخاطر شخصيت شوخ طبعيش وبشاش بودني وظاهرش...ولي اينم بگم كه من يه زماني مثل خودش تيپ ميزدم وبه خودم ميرسيدم واونطور جذاب بودم ولي اينقدر درگير كار شدم كه ديگه ازريخت افتادم چاق شدنم باعث شد كه نتونم هرتيپي بزنم اعتماد به نفسم اورده پايين وخودم خپل وبدريخت ببينم
    خانواده شوهرم من بااون خيلي مقايسه ميكنن...ميخوان من ازاون سرترباشم...هم توكار خونه هم توي تيپ هم توي اخلاق هم توي اداب ومعاشرت
    اينم بگم من نسبت به اون پيش فاميلاي شورم عزيزترم...هم خانواده شوهرم خيلي احترام ارزش قائلم واحترام ميزارم بيشتر بهشون سرميزنم...ولي اون خيل يكم به خونه شوهرش سرميزنه...فاميلاماي مارو ازخودش پايينترميبينه...
    ناراحتيم بخاطراينه كه مدام مقايسه ميشم ميدونم بعضي وقتها كم ميارم..حس ميكنم پيش اون يه دختر افسرده ام درصورتيه كه من شخصيتم اينه واينم بخاطر شرايط زندگي منه
    انگار حسودي ميكنم...شوهرم چون قبلا پسرداييش خواستگاري پر وپاقرسم بوده سراين چيزا حساسه همش ميخواد من پيش زنش كم نيارم تواشپزي وطنازي وشوخي وتيپ من كم ميارم واين باعث ناراحتيم ميشه

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام


    شما چیزی از اون کم نداری همین که خیلی غر میزنه خودش خیلی خصوصیت بدی هست که شاید به زودی غیر قابل تحمل بشه برای شوهرش و سایر اطرافیان


    به نظر من سعی کن حضورت رو با اون خیلی محدود کنی اصلا نیازی به رفت و آمد ندارید تا جایی که دست خودته کمش کن خیلی نسبت نزدیک ندارید که
    با کم روبرو شدن شما با هم مقایسه ها هم کم میشه


    چه جلوی اون شخص و چه جلوی افراد دیگه و چه توی خلوت دو نفره خودتون به همسرت خیلی احترام بذار این مهمترین و جذاب ترین خصوصیتی هست که یه زن میتونه داشته باشه شاید خیلی مهمتر از زیبا بودن و شوخ طبع بودن
    این رو از تاپیکهای قبلیت میگم که به خاطر گم شدن انگشترت شوهرت رو شماتت میکردی


    این رو جدی میگم احترام گذاشتن به همسرت غر نزدن به اون و شخصیت دادن به همسرت انقدر مهم هست که هیچ خصوصیت دیگه ای نمیتونه جایگزینش بشه


    جلو اون خانم هم نیازی نیست نقش بازی کنی خودت باش نقش بازی کردن خیلی انرژی بر هست اطرافیان هم باید شما رو با این خصوصیات بپذیرن. اوایل ازدواج یه همچین مسائلی شاید مطرح باشه ولی به مرور زمان فراموش میشه


    توی ذهن خودت هم خودت رو هرگز با اون مقایسه نکن فقط نقاط اخلاقی مثبت رو در خودت ایجاد و تقویت کن برای محکم تر شدن پایه های زندگیت و نه برای رقابت با اون
    و مطمئن باش یکی از پیامدهای این تقویت نقاط مثبت افزایش مقبولیت شما در نظر اطرافیان هم خواهد بود


    موفق باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  3. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 26 مهر 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام فكورجان
    مرسي ازجواب خوبت واهميت دادن به تايپيك من
    منم به فكر اينكه رابطم باهاش كم كنم هستم
    كلن شوهرم خيلي علاقه داره با پسرداييش رابطه بيشتري داشته باشه
    ولي من ديگه به اين فكرافتادم كه يارابطه كمتري باهاشون داشته باشيم ويا بايد رفتارم يطوري حفظ كنم كه جاي هيچ نقطه ضعفي نباشه
    بله فكور جان من سر انگشتر خيلي به شوهرم حرف پروندم وعصباني شدم چند مورد ديگر بعد ازان هم پيش اومد وبازهمين اخلاق باهاش داشتم بعدش ناراحت شدم وازش عذرخواهي كردم ولي بعضي وقتها يه كارايي ميكنه من عصبي ميشم...براي مثال:ديرو همراه خونه پسرداييش به گردش رفتيم رفتيم كوهنوردي...حالا يدفع شوهرم جو گرفتتش حيني كه روي دامنه كوه ايستاديم اومد من بلندكرد كه نزديك بود بيفتيم اون لحظه من خيلي عصبي شدم ازدستش بابت اين جوگيري وبي فكري كه اون كار اونم توي همچين جايي جاش نبود ولي ساكت شدم وچيزي بهش نگفتم اون لحظه زن پسرداييش شروع كرد به خنديدن كه واي زنت به زور بلند كردي ازبس چاقه
    يااونا جلوي مايخيلي ناز وادا ميرفتن ويه حركاتي درمي اوردن كه من فقط توي خلوت خودمون ميتونستم باشوهرم اين كارهاروميكردم ....اون وقت شوهرم وقتي اوناروميديد ازم ميخواست منم جلوي اونا اونطور باهاش رفتاركنم ولي من روم نميشد وساكت بودم
    فكورجان من خيلي احترام شوهرم وخانواده شوهرم رو دارم
    جلوي جمع حرف روي حرف شوهرم نميزنم بعضي وقتها اگه حرفي بزنه باب ميلم نباشه ضايعش نميكنم
    ازلحاظ روابط جنسي خيلي به شوهرم ميرسم...شوهرم طبق گفته خودش...من خيلي تواين روابط جذابم...بعداز هر رابطه بهم ميگه عالي بود وخيلي باهاش احساس خوبي پيداكرده
    وقتي در مورد روابط من واون خانم صحبت ميكرديم بهم گفت كه من اصلا ازروابط جنسي خوشم نمياد شوهرم هروقت ازم خواسته من به زور قبول كردم....نميخوام عادتش بدم...درمورد جلوگيري بارداري هم همش به عهده اون بزار مسئوليت جلوگيري رو به عهده خودت نزار اون وقت عادت ميكنه
    من اينطوري بااين ديد به روابط خودم شوهرم نگاه نميكنم
    فقط متنفرم ازمقايسه ها و رقابتها
    بعد حس ميكنم شوهرم تحت تاثير اون قرار گرفته
    شوهرم هرسري مي اومد خونمون ياميرفتيم خونه فاميلاي خودم....بعدش باهم بايد يه بحث كوچيك ميكرديم...ديگه بعدش من ديگه هيچ مجبورش نميكردم بريم اونجا يابياد خونمون...ترجيح دادم ديگه به خونمون نياد تا ديگه اون بحثها پيش نياد....حالاميبينم خونه پسرداييش هم مثل خونه پدرم وبقيه شده....اونجا يه سري مسائل پيش مياد كه من ناراحت ميشم

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 اردیبهشت 96 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    2,403
    سطح
    29
    Points: 2,403, Level: 29
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    زندگي يه مسابقه اس که شما حتما بايد توي اون برنده باشي.
    چون در کودکي باخته اي
    مقايسه شدي با برادر خواهر پدر مادر و درنهايت باخته اي،حالا مي خواي برنده بشي.

    در مورد زندگي کردن براي ديگران مقداري فکر کن.

  6. کاربر روبرو از پست مفید maziyarhosaini تشکرکرده است .

    نادیا-7777 (سه شنبه 27 مهر 95)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    دوباره سلام
    اولا به نظر من از روابط خصوصیتون به هیچ عنوان با اون خانوم صحبت نکن و در کل با هیچکس دیگه هم نیازی نیست صحبت کنی
    رفتارهای اون خانم به نظر کودکانه میاد
    کلا از این بازی بیای بیرون بهتر هست
    پیشنهاد بعدی شوهرت مبنی بر بیرون رفتن با اونا رو رد کن هر جوری که خودت میدونی مستقیم یا غیر مستقیم
    میتونی بگی کار دارم یا برنامه دیگه ای دارم و رد کنی یا اینکه مستقیما بگی علاقه ای به این ارتباط ندارم
    فازمون با هم جور نیست

    میتونی همین رفتار کودکانه اون خانم در رابطه با اشاره به چاقی شما رو بهانه کنی یا سایر رفتارهای غیر قابل توجیه ایشون رو
    به هرحال این رابطه خاص در این زمان خاص هر چه کمتر ، آرامش فکری شما و زندگیتون بیشتر

    در رابطه با اضافه وزن هم اگر واقعا داری سعی کن کمش کنی نه به دلیل رقابت با اون خانم بلکه به خاطر زیبایی و سلامتی خودت

    موفق باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  8. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (سه شنبه 27 مهر 95), شیدا. (دوشنبه 26 مهر 95)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام فكورجان
    مدام دارم حرفات دارم مرور ميكنم واقعا بهم انرژي مثبت وارد كردن مدام دارم يادآوريشون ميكنم وبهشون فكرميكنم
    يه چيز بهت بگم...شوهرم ازآخرين ديداري كه بااونا داشتيم تابه امروز بامن خيلي خوب شده اونم بخاطراينكه يه حركتي جلوي اونا انجام داد كه باعث ناراحتي من شد...وقتي متوجه شد من ناراحت شدم درگوشي بهم گفت ازم ناراحت شدي؟ بهش گفتم اره بعدش كلي ازم معذرت خواهي كرد...بعدامروز بهم زنگ زد باهم داشتيم حرف ميزديم بهم گفت چرا بشاش نيستي؟چراهمش ساكتي؟اونروز دلم خوش بود اوردمت بخودم همش ساكت بودي اصلا حرف نميزدي من اينطوري نميخوام من تورو شاد ميخوام شوخي كني باهام بخنديوووو
    بهش گفتم من اينطوريم من كه ميشناسي هرجايي نميتونم اينطور باشم باهركسي نميتونم بجوشم بهم گفت نه من اينطوري دوست ندارم بايد روي خودت كار كني
    خيلي ناراحت شدم براي من يه زنگ خطر بود
    شوهرم يطورايي از همچين اخلاقايي نظير اون خانم خوشش اومده وداره ايناروازمن ميخواد

  10. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    فکر می کنم خودت داری این مقایسه را انجام می دی
    جایی توی صحبتهات ندیدم کسی مقایسه ای کرده باشه، بیشتر برداشت و فکر خودت بود.

    از فکر اون دختر و این مقایسه ها بیا بیرون.
    پنج سال جوان تر بودن، فاصله آنچنانی نیست که شما فکر می کنی چیزی کم داری

    شاد و خوش صحبت بودن، با تمسخر دیگران و این که دائم جوک بگی و حرفهای سبک بزنی تا بقیه بخندن فرق داره
    حرفی که ایشون در مورد شما زدن، برازنده ی یک خانم نیست.

    از فکر اون خانم بیا بیرون
    رفت و آمدت را باهاش کمتر کن تا کمتر مقایسه کنی

    به زندگیت برس
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  11. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    فکور (دوشنبه 26 مهر 95), نیلوفر. (دوشنبه 26 مهر 95)

  12. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    طنین عشق عزیز
    لطفا با همسرت شاد و شیطون صحبت کن
    این به معنای نقش بازی کردن نیست یه اخلاق خوب هست که میتونی در خودت ایجاد کنی
    و به قول کاربر شیدا به این فکر نکن که میخواد شما رو شبیه اون خانم بکنه شاید به طور کلی داره نظرشو میگه

    البته تا جایی که اذیت نمیشی نه اینکه مثلا وقتی خیلی ناراحت هم هستی بخوای خودتو الکی خوشحال نشون بدی

    و یه نکته دیگه اینکه سعی کن وقتی تلفنی صحبت می کنید صحبتهای ناراحت کننده و انتقادی نداشته باشید گفتگو در مورد این جور چیزها بهتره حضوری باشه تلفنی سو تفاهم زیاد پیش میاد

    و در کل قدر همسرت رو بدون از نوشته هات توی تاپیکهای مختلفت میگم هم فرد با اخلاقی هست و هم خیلی به شما علاقمنده
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  13. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 26 مهر 95)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شيدا جان
    فکر می کنم خودت داری این مقایسه را انجام می دی
    من اوايل مقايسه انجام نميدادم رقابتهاي مادرشوهرم با مادرشوهر اون باعث حساسيت من شده...براي مثال خونه خالشون نذري وروضه داشتن من بلندشدم چايي دادم به خانمها سريع مادرشوهرش اونوصدازد كه توهم برو چاي بده....يااون رفت ظرفهاي مهمانهاروشست سريع مادرشوهرم من صدازد گفت توهم برو مثل اون ظرف بشور...ياخيلي چيزاي ديگه كه بخواب عنوان كنم تايژيك طولاني ميشه
    شيدا جان باورت ميشه اين چندروز رابطه من وشوهرم مثل قبلنانيست حس ميكنم حرفاي شوهرم يه حس تقليد توش هست
    ديشب باشوهرم درمورد اين موضوع كاملا رودررو صحبت كردم وتمام حرفاي دلم زدم...شوهرم گفت من به هيچ عنوان نميخوام تومثل اون بشي...ولي اگه بهت گفت چرا شادنيستي چرا اخم كرده بودي توگردش...چون همونطور كه اونا باهم شوخي ميكردن باهمديگه منم ميخواستم تو اونجا بامن شوخي ميكردي و بگو بخندميكردي...مثل الان كه توخونموني...الان چقدر ميگي وميخندي ولي اونروز اصلا نميخنديدي...بش گفتم من اينطوريم باكسي كه تازه دارم رفت وامد ميكنم اخلاقم خشك ميشه...يادته وقتي خواهرت اومد ومن باهاش اشناشده بودم همش سساكت بودم وتوهي ميگفتي كسي ناراحتت كرده؟ولي به مرور زمان كه باهاش رفت وامد كردم باهاش راحتتر شدم وديگه اون ساكتي وخجالتي ندارم
    شوهرم بهم ميگه براي همين دوست ندارم بري سركار...بخاطراينكه ميخوام روحيه ات به دست بياري...توهميشه خسته اي......بخاطرمسائل كاري ناراحتي...نميخوام ديگه اينطورباشي...بيشتربه خودت برس

    دوستاي خوبم مرسي بابت همدرديتون
    من ديگه سعي ميكنم كمترباشون رفت وامد كنم
    مرسي

  15. کاربر روبرو از پست مفید tanin_eshgh تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 27 مهر 95)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مقايسه كردن شوهرم بامرداي ديگه
    توسط tanin_eshgh در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: سه شنبه 27 تیر 96, 10:24
  2. مقايسه انتقاد سازنده و انتقاد مخرب:
    توسط khaleghezey در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 17 بهمن 94, 11:58
  3. چرا رئيسم تا اين حد با من سرد و بداخلاق شده؟
    توسط sasha در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 28 فروردین 94, 13:45
  4. از رئيسم خوشم اومده چجوري نظرشو راجع به خودم بفهمم؟
    توسط پر خيال در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 09 آذر 92, 11:03
  5. ۩___% تـــوكـــل %___۩
    توسط آرمان 26 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 تیر 88, 22:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.