به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 63
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array

    طلاق ... حالا برای نگهداری فرزندم به مشکل برخوردم!

    سلام به همگی

    امیدوارم خوب و سلامت باشید


    دوستان عزیز مشکلات من و همسرم را در خاطرشان است.



    آخرین تایپیکم فروردین سال قبل بود بعد از آن درگیری ها و کشمکمش ها با همسرم تا آنجایی پیش رفتیم که من تصمیم گرفتم تیر آخر را بزنم یا شانس آخر را به همسرم و زندگیمان بدهم و پسرم و خانمم رو همراهم تهران بردم.
    طی صحبت و راهنمایی هایی که در اینجا و در جریان مشاوره ها داشتم متوجه شدم خانمم به یک نوع اختلال شخصیتی خاص دچاره و زندگی کردن برایم غیرممکن بود و حتی گفتند اگر میتونم مثل پیامبر کنار بیام صبر کنم اجر و ثوابش با خداست در غیر اینصورت ...


    با این حال بازهم شانس دیگه دادم و بازم نتونستیم کنارهم زندگی کنیم.


    دو نفراگه واقعا با هم سازگار باشندعلاقه بین شان واقعی باشد خودخواهی اسمش عشق نیست زیر یک چادر هم با هم زندگی میکنن.برای ما خانه ای که در بالای منزل پدرم بود،خانه ای که بالای خانه مادرخانمم بود،خانه ای که پدرم اصفهان برام خریده بود،خانه ای که تهران گرفتم توی هیچکدام نتونستیم کنار هم زندگی کنیم.



    مدتیکه خانم در تهران بود باز دخالت ها دعواها ادامه دار بود.دعواها به این هم ختم نشد دوباره پای خانواده ها وسط کشیده شد.تصمیمم رو گرفتم. پدرم خانه فروخت و سکه ها و خانه برای مهریه همسرم داد و طلاق... خرداد امسال جدا شدیم.


    پسرم هفت ساله شده دوم دبستانه سال قبل چندماه تنها با پسرم زندگی کردیم.برابش پرستارگرفتم یه دخترخانم دانشجو بود همه خانه رو خودم دوربین مداربسته نصب کردم.کلید دست پرستار دادم ظهر می اومد که بچه از مدرسه بیاد و غذا و درسش رو رسیدگی میکرد تا بعدازظهر میرفتم خانه ولی اواخر بعدازظهرا میرفتم باید به زور بیرونش میکردم عذرشو خواستم.


    بعد طلاق همسرم و خانوادش برای رجوع پیغام و واسطه میدادن نپذیرفتم.خانوادم هم راضی به رجوع دوباره نبودن و نیستن.


    جمعه این هفته ساعت هفت صبح خانم بدون اطلاع قبلی در خانه م اومد بهانه ش دیدن بچه بود درحالیکه قرار بود برا تعطیلات این هفته با پسرم اصفهان بیاییم.برای اینکه خانه نماند و شر درست نشه برای اون و پسرم بلیط گرفتم همان روز برگردوندم.


    تو این فاصله پدرم تماس گرفت و من حالا که آمدم اینجا همه میگن بچه مادر میخواد سرپرست میخواد تو نمیتونی تنهایی از پس بچه بربیای باید ترتیبی بدی یا بچه رو به مادرش بدی یا کارت رو اینجا منتقل کنی.


    منم نمیخوام دیگه به اصفهان برا زندگی و کار برگردم کلی درس نخوندم کارم رو رها کنم و دوباره زیر دین پدرم و برادرم برم.بچه رو هم نمیخوام به مادرش بدم از نظر اخلاقی قبولشون ندارم نه خودش نه خانوادش. چند روز اول مهرتا الان من مرخصی ساعتی میگرفتم میرفتم دنبال پسرم سرکار میبردم ولی محیط مناسبی برا بچه هفت ساله نیست چون خوابش میاد درس داره و...

    نمیخوام پسرم رو از خودم جدا کنم. ازکلاس اول مدرسه انگلیسی زبان ثبت نامش کردم سعی کردم به هرشکل ممکنی که هست بهش برسم.

    خواهرم میگه بچه رو خارج ازکشور پیش اون ببرم و اون نگهش داره اما دوست ندارم از خودم جدا باشه مگر اینکه منم اونجا برم که برای رفتنم هم دو به شک هستم و فعلا" برنامه مشخصی ندارم.

    امکان رجوع مادر بچه م برایم وجود نداره .برای نگهداری از فرزندم تصمیم درست و بهتر چیه؟لطفا" راهنماییم کنید... ممنون

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه
    ویرایش توسط پژمان : سه شنبه 20 مهر 95 در ساعت 07:54

  2. 3 کاربر از پست مفید پژمان تشکرکرده اند .

    همراهی (سه شنبه 20 مهر 95), شیدا. (سه شنبه 20 مهر 95), صبا_2009 (سه شنبه 20 مهر 95)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 بهمن 00 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1395-2-16
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    5,588
    سطح
    48
    Points: 5,588, Level: 48
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 162
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    103

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باسلام خدمت شما
    دبروز به طور اتفاقی با تاپیکهای شما اشنا شدم وهمه را مطالعه کردم البته هنوز قسمتی از ناپیک همسرتان را تمام نکرده ام.حرفهای زیادی این وسط وجود دارد که انسالله پس از مطالعه کامل بیان خواهد شد.
    اما در مورد مشکل شما :
    فرزند عزیز است اما تربیتش عزیزتر!
    باخودتان صادق باشین و بین بد و بدتر بدتر را اننخاب نکنین ! برای این کار لازم است بدانین ،ایا همسرم میتواند فرزندم را تربیت کند !
    درست است شما به بچه وابسته اید ...درست است دختر عمه تان برای شما همسر خوبی نبوده اند! اما باید با اطمینان بگویید مادر خوبی هم نیست ، تا بچه را از او جدا کنید !
    مساله ی دیگر این است ایا شما به تنهایی میتوانید از پس تربیت او بر بیایید؟!
    لطفا در مورد مادری همسرتان بیشتر بنویسید . نقاط مثبت و نقاط ضعفشان را..،همینطور نقاط مثبت پدربتان و نقاط صفتان را.
    در مورد پسرتان هم بنویسید که در مورد این وضعیت چه واکنشی نشان داده اند؟! ایا موقعیت را وپذیرفته اند ؟
    ایا حرفی زده اند که دوست دارند کدام طرف باشند( مواظب باشین که هیچ وقت نپرسبن دوست داری با کی باشی...این جمله به بچه اسیب میزند، او در سنی است که باید انتخاب کند این تانک اسباب بازی را بکیرم یا ان ماشین کنترلی را !! او در سنی نیست که بین پدر و مادر انتخاب کند پدرم یا مادرم !!!) لذا منظورم اینه که از حرفها و رفتارش چه فهمیده اید ؟
    اگر میگوید مادرم چرایش را هم بنویسید ...اگر میگوید پدر چرایش را بنویسید....تمام این مطالب برای راهنمایی بهتر لازم است و البته پاسختان را هم حتما باید به مشاوری که میروید نشان دهید تا ایشان هم بهتر کمکتان کنند
    پس از پاسختان انشالله صحبت میکنیم.
    نکته مهم را فراموش نکنین قصدمان قضاوت کردن نیست فقط قرار است خود شما به تنهایی تصمیم درست را بگیرید
    موفق باشید

  4. 2 کاربر از پست مفید همراهی تشکرکرده اند .

    پژمان (سه شنبه 20 مهر 95), شیدا. (سه شنبه 20 مهر 95)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array
    همراهی

    سلام به شما



    تشکر میکنم برای تایپیک های من وقت گذاشتید .با حرف شما صد در صد موافقم تربیت فرزند از خود فرزند مهمتره برای این یکی از بزرگترین دغدغه هایم مسائل فرزندم هستش.


    نقاط مثبت پدری من سعی میکنم با نرمی و خوش اخلاقی با بچه رفتارکنم و تا جایی که میتونم برای نیازهایش سستی نمیکنم.



    نقاط منفی : به دلیل مشغله های کاری وقت چندانی نمیتونم برای فرزندم بگذارم ولی وقتی هستم همه وقتم به بچه اختصاص داره. اینم میدونم پدر نمیتونه جای مادر رو بگیره ولی یه پدر موجه حتما" از یه مادر غیرموجه خیلی بهنر میتونه باشه.



    نفاط مثبت مادری در وجود مادرش: مادره و این کلی نقطه مثبت درونش داره.بچه رو دوست داره و حتما" اونم درجای خودش برای بچه تلاشش رو داره.



    نقاط منفی: عصبی و به شدت کنترلگره و میدونم بچه رو گاها" کتک میزنه. برای این رفتاری که با پسرمون داره به کررات دعوا کردیم.


    چیزی که منو نگران میکنه حس کنترلگری و پرخاش همسر سابقم هست من با این سنم به سختی تونستم خودم رو از دست همچین آدمی و همچین خانواده ای رها کنم یه بچه اختیاری از خودش نداره. میترسم از اینکه همه زندگی و روح و روانش تحت تاثیر قراربگیره و هیچوقت نتونه زندگی عادی داشته باشه و مسببش من هستم.



    پسرم وقتی با من هستش خوبه دوست داره باید حتما" توی بغلم بخوابه و دستهاش رو دور گردنم بندازه وابستگی هم فکر کنم پیدا کرده.


    نمیتونم جداش کنم چون مادرش نیست و فعلا" کوچیکه حس کمبود پیدا میکنه.بهش گفتم هروقت دلتنگ شد بگه و میگه من به هررویی که هست میبرم و مادرش رو می بینه.



    وقتی با مادرش هست شادتره این رو نمیتونم کتمان کنم از چند و چون ارتباطش با مادرش خبر ندارم.ولی میدونم مغزشو از اراجیف پر میکنند چون همه حرفی پیش بچه میزنند و متاسفانه خانوادگی هیچوقت از این عادتشون دست برنداشتند.


    نمیخوام بگم من خوبم اون بده ولی جدی نمیخوام بچه م زیر دست اون قوم یاجوج و ماجوج بزرگ بشه.


    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه
    ویرایش توسط پژمان : سه شنبه 20 مهر 95 در ساعت 16:10

  6. کاربر روبرو از پست مفید پژمان تشکرکرده است .

    همراهی (چهارشنبه 21 مهر 95)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام

    اینطور که شنیدم، بزرگترین آسیب رو حس "تنهایی" به بچه می زنه. این حس که "من تنها هستم" وحشتی درش ایجاد می کنه که کل جهان بینیش و در نتیجه تمام شخصیتش رو تحت تاثیر قرار می ده.

    اثر این تنهایی تمام عمر با بچه می مونه. و اثرش برای اون خیلی خطرناک تر از اثر رفتارهای مادرشه.

    مادر مثل زمینه، احساس امنیتی که ما روی زمین داریم رو روی بهترین (یا به قول شما موجه ترین) سیارات نخواهیم داشت، چون سلولهای ما از جنس سلول های زمینه.

    "وجود مادر" یک چیزه، "رفتار مادر" یک چیز دیگه.

    این واقعیت رو بپذیرید که به هرحال هرکسی یه مادری داره، و خدا هم این مادر رو به پسر شما داده. بخاطر رفتارهای این مادر، پسرتون رو از وجودش محروم نکنید. حداقل تا زمانیکه از بچگی در بیاد.

    نوشتید که یه پدر موجه از یه مادر ناموجه بهتره. "موجه" و "ناموجه" برای پسرتون با شما فرق می کنه. اون خانم یاجوج و ماجوج، آشناترین انسان در این سیاره برای پسرتونه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  8. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    پژمان (سه شنبه 20 مهر 95), رنگین (پنجشنبه 22 مهر 95)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    طلاق پدر و مادر برای فرزندتون تلخه

    جدایی از مادر براش سخته

    حالا اگه شما هم که با پسرتون زندگی می کنید درگیر کار و گرفتاری خودتون باشید به پسرتون خیلی سخت می گذره

    امکانش هست ترتیبی دهید که ساعات کاری تون کمتر شود و بیشتر با فرزندتون باشید ؟


    شما می خواهید زیر دست خانوادتون نباشید و پسرتون هم شرایط مناسبی برای زندگی داشته باشه
    فکر کنم اگه یکی را انتخاب کنی کارت راحتر باشه
    حداقل تا وقتی که پسرت با این قضیه کنار بیاد با پدرت زندگی کن
    به هر حال الان درک می کنی چون خودت پدری میدونی پدر فرزندش را دوست داره فقط ممکنه گاهی اشتباه کنه همینطور که شما ممکنه اشتباه کنی و به به پسرت سخت بگذره چون تو با پدرت مشکل داری به خاطر پسرت که با این سن کم تنهاست با پدرت کنار بیا و با پدرت زندگی کن
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  10. کاربر روبرو از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده است .

    پژمان (سه شنبه 20 مهر 95)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array
    میشل

    سلام


    من همه تلاشم اینست بهترین شرایط رو برای پسرم فراهم کنم ....میتونستم خودم رو راحت کنم از قبد حضانتش بگذرم ودنبال خوشی و جوونی خودم برم راه هم زیاد داره پدرم. خواهرم .مادرش .مادربزرگش همه حاضرند از بچه نگهداری کنند.



    اگرنخواستم و چنین نکردم یعنی زندگی پسرم از زندگی خودم واسم مهمتر و ارجح ترهستش. به مادرش اعتماد ندارم اگر از نظر روانی به بچه آسیب برسونه دیگه نمیتونه زندگی عادی داشته باشه.مادرهم باشه آیا هر مادری صلاحیت داره ؟


    حتی اگر حضانت با مادرش بود با سند و مدرک صلاحیتش رد میشد ولی چون حضانت با من بود دنبالش رو نگرفتم.


    نازنین 2010

    سلام


    ساعات کاریم رو نمیتونم کمترکنم چون کارم دولتی وساعات مشخصی داره.مگر اینکه قید این کار رو بزنم در این شرایط قادر به انجام نیستم.


    با پدرم یا جدا از پدرم فرقی نمیکنه موضوع پدر نیست کلهم نمیخوام اصفهان زندگی کنم.فقط این چندروزی که برای دیدن پدرم میام بهم خوش میگذره. جز این باشه انرژی منفی بهم میده فضای خشکی داره.شغل منم به گونه ای نیست بتونم اصفهان باشم مگر انتقالی بگیرم و فعلا" نمیدن.
    نمیدونم چه کاری درسته چه کاری غلط....


    دوستان توی این شب ها برای منم دعا کنید 9 ساله سرگردانم ... دعا کنید مشکلاتم رو پشت سربگذارم

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    دنبال یه پرستار نسبتا مسن برای نگهداری پسرتون باشید، یکی که شبیه دایه باشه واسه پسرتون.
    حتما هم سعی کنید بچه هر هفته یا هر دو هفته یکبار مادرش رو ببینه.
    خوبی سال تحصیلی این هست که نصف روز مدرسه هست. بعدش هم که از مدرسه میاد اگر با خونه ای مواجه بشه که از توش بوی غذای گرم میاد و کسی با آغوش باز منتظرش هست کمتر حس تنهایی میکنه، خیلی ها هستند دایه شون، یا کسی که بزرگشون کرده رو بیشتر از مادرشون دوست و قبول دارند.
    از غروب به بعد هم که شما کاملا باید در اختیارش باشید. تمام تکالیف و کارهای مدرسه اش و پیگیری هاش رو باید با صبر و حوصله انجام بدین. با کادر مدرسه اش در ارتباط باشید و تمام تغییرات روحی اش را کنترل کنید.
    اگر خانوادتون کسی رو تو اصفهان می شناسن می تونید بگید یه مدت بیاد کاملا پیشتون بمونه.
    در کل وقت و انرژی تون رو بگذارید رو پیدا کردن یه پرستار مناسب.

  13. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Shadi2 (دوشنبه 26 مهر 95), پژمان (چهارشنبه 21 مهر 95), بالهای صداقت (شنبه 24 مهر 95)

  14. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    سلام.
    اگه من بچه داشتم و مشکل مالی هم نداشتم برای بچه ام می گشتم سرچ می کردم پرس و جو می کردم کلاس ها و استادهای خوب و اینده دار پیدا می کردم و می ذاشتمش کلاس ها رو بره تو زمان هایی که من سر کار هستم. و بعد هم که از سر کار برمی گشتم با بچه ام بودم و بهش محبت و توجه می کردم. اینطوری بچه به جای اینکه سرگردون بمونه مشخصه کی کجاست و از اون مهم تر بعد از چند سال مهارت هایی رو یاد گرفته که اگر من والد دقت کنم به نتایجش و سالی یکی دوبار با استادها و اموزگاراش صحبت کنم و با بچه هم در عمل هر روز دارم صحبت و هم نشینی می کنم می تونم ببینم استعدادهای بچه ام توی چه زمینه هایی هست و در اون زمینه ها ادامه می ده و عمقی تر می کنه اموزش هاش رو بچه. عمر بچه تلف نمیشه. مشخصه که زمانهایی که شما نیستی پیشش کجاست. و داره زبان خارجی نقاشی موسیقی و ... رو درست و تحت نظر اموزگارها و استادهایی یاد می گیره که به عمر بچه ی شما و پول شما احترام می ذارن و درست اموزش میدن. البته استاد خوب پیدا کردن زمان بر هست و مهم. مثلا اموزش هنر به کودکان یه تخصصه که هر کسی نداره و اثر عکس می ده اگر ادم غیرحرفه ای بیاد اموزش بده.

    احتمالا جاهایی برای بچه ها هست که این کارها رو یک جا جمع می کنه. درست نمی دونم کجاها. بپرسید. شاید کانون های پرورش فکری کودکان و نوجوانان. منظورم جاهایی هست که بعد از مدرسه بچه بره چند ساعت و چیزهای مختلف یاد بگیره و امن باشه. می تونین تا وقتی پرس و جو می کنین استادهای خوب پیدا کنین و برنامه ی روزانه برای بچه اتون منیج کنین هر روز همچین جایی ببرینش بعد از مدرسه. از پرستار بهتره.

    چیزی که باید دقت کنین اینه که بچه استیبل باشه اوضاش و احساس امنیت کنه. مثلا بدونه هر روز این ساعت تا این ساعت مدرسه است. بعد از این ساعت تا این ساعت مثلا شنبه دوشنبه چهارشنبه فلان ورزش میره (که جای درست حسابی باشه که اگه استعدادش هم داشته باشه بعدها قهرمانی هم می تونه داشته باشه) و مثلا از این ساعت تا این ساعت دو روز هفته میره موسیقی (بازم استاد درست حسابی ) و .... یا اینکه اگه جایی پیدا کردین مثل کانون پرورش فکری (یا جاهای دیگه ای مثل مهد کودک ها یا کمک اموزش به مدرسه. من بچه اطرافم ندارم نمی دونم ولی حتما هست اینطورجاها) که بعد از مدرسه بره بدونه هر روز تا این ساعت مدرسه و بعدش تا این ساعت اونجاست و بعدش بابا.

    کم کم یادش بدین که برنامه ریزی داشته باشه. کوچولویه می دونم. اما اینکه زمانبندی هاش رو بدونه کار سختی براش نیست. فقط باید شما منیج کنین براش کارهاش رو.

    بهش حس کمبود ندین.... یعنی این حس که بیچاره است تنهاست و اینا نداشته باشه. یه شکل از زندگیه دیگه. اگر درست منیج کنین براش می تونه در اینده خیلی هم خوب باشه. مامانش هم می تونه تو تایم های مشخص ببینه. یه بچه خوشبخت باشه. این دست و اون دست حس نکنه کشیده می شه. حس کنه همه دوستش دارن و اون هم زمانبندی داره هم برای خودش هم برای بازی هم برای بودن با هم سن هاش هم پدرش هم مادرش... منظورم اینه که کم کم این قدرت و احساس رو پیدا کنه که خودش سهم و کنترل و تسلطی در حد یه کودک داره روی زندگیش نه اینکه مونده رونده است و رو دست همه است و دنبال اینن که یه جا بذارنش تا عمرش بگذره بزرگ شه... همه ی این کارها حتی دیدن مادرش رو می تونه با شادی انجام بده.

    شاید مشاور کودکان خوب یا روانشناس کودک خوب هم گاهی خودتون برین مشورت بگیرین خوب باشه.
    و شاید افرادی باشن که برنامه ریزی می کنن برای اموزش بچه ها.
    اما خودتون احتمالا از همه بهتر می تونین برای بچه ی خودتون برنامه ریزی کنین که درست اموزش ببینه.

    این به نظرم میومد. موفق باشید.
    ویرایش توسط meinoush : سه شنبه 20 مهر 95 در ساعت 21:19

  15. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    Shadi2 (دوشنبه 26 مهر 95), پژمان (چهارشنبه 21 مهر 95), همراهی (شنبه 24 مهر 95), ZENDEGIBEHTAR (سه شنبه 27 مهر 95)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    من با تاپیک های قبلی شما آشنایی نداشتم. ولی خوب یه نگاه کلی به اونها انداختم. در بحث طلاق معمولا طرفین بعد از چند وقت با طلاق کنار می یاند. ولی بچه ها بیشترین آسیب رو میبینن. ولی با مطالبی که در سایت خوندم به نظر میرسه که خیلی از افراد طلاق پدر و مادرشون رو به یه عمر جنگ و دعوا ترجیح میدهند.

    برای نگه داری پسرتون در ساعت های کاری شما، دوستان پیشنهاداتی دادند. من اضافه می کنم که در بین همکلاسی هاش اگه دوست خوبی داره و از خانوادش مطمین هستین میشه پسرتون رو بعضی روزها بفرستین خونه اونا. روزای تعطیل هم میتونین با دوستاش ببرینشون بیرون. یه کلاس ورزشی مثل شنا هم میتونید بزاریدش. چون از نظر روحی هم بهش آرامش میده. در کل اگه بشه برنامش رو با یکی از دوستاش هماهنگ کنید برای محدودیت زمانی هم کمک میشه بهتون. اینجوری یه روز شما میرین دنبالش یه روز خانواده دوستش. یا رفت رو اونا میرسونن. برگشت رو شما.

    فکر میکنم به جز نگرانی برای محدودیت های زمانی، یه سری مسایل دیگه هم اهمیت داره.
    پسر شما مطمئنا در این چند سال آسیب های روحی زیادی دیده اند. که بعضی هاش ممکنه در بزرگسالی ظاهر بشه. سرنوشت پسر شما خیلی شبیه به سرنوشت شما رقم خورده... بدون مادر شدن و زندگی با پدر. پدر شما برای راحت شدن از بار مسیولیت و عاقبت به خیری شما، در ۱۷ سالگی براتون زن گرفتن. اونم دختر خواهرش. نتیجه اش خیلی بد شد و شما الان نه تنها خودتون سر پناه پیدا نکردید، بلکه یه بچه هم به این شرایط اضافه شده. امیدوارم شما با تجربه ای که دارید عاقلانه تر از پدرتون رفتار کنید و الان کاری که به صلاح پسرتون هست رو انجام بدید...حتی اگر به قیمت نادیده گرفتن خودتون باشه.
    در مورد اطرافیانتون هم این خیلی خوبه که پیشنهاد کمک دارید از پدر و خواهرتون. ولی سعی کنید که مستقل رفتار کنید که در آینده پسرتون از پدربزرگ و عمه اش متنفر نباشه، چون احساس من از نوشته هاتون (در تاپیک های قبلی) این بود که پدر همیشه عمه رو بیش از اندازه در مسایل شما دخالت میداده حتی قبل از ازدواجتون. مستقل رفتار کردن به معنی زندگی دور از خانواده نیست. معنیش اینه که تلاش کنید تا بهترین راه برای تربیت پسرتون پیدا کنید و اجازه دخالت اطرافیان رو در تربیتش ندید.

  17. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    پژمان (چهارشنبه 21 مهر 95)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 اردیبهشت 96 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    2,403
    سطح
    29
    Points: 2,403, Level: 29
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اي کاش اينقدر بي رحم نبودي و از بچه ات مي پرسيدي کجا و با کي دوست داره زندگي کنه.
    اين بچه بزرگ بشه يا خودشو نابود مي کنه يا مارو

  19. کاربر روبرو از پست مفید maziyarhosaini تشکرکرده است .

    پژمان (چهارشنبه 21 مهر 95)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.