به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مهر 95 [ 15:57]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    697
    سطح
    13
    Points: 697, Level: 13
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خیلییی داغونم، دوست دارم جدا بشم، چیکار باید کنم؟؟؟؟ خواهش میکنم کمکم کنید

    سلام دوستان، پیشاپیش از راهنمایی هاتون ممنونم.
    راستش تو تاپیک های قبلیم چند تا از دوستان بهم کمک کردن. منم این مدت خیلی سعی کردم رفتار خودمو بهتر کنم و کمتر به نقاط منفی همسرم نگاه کنم، تو این مدت چهار نوبت مشاوره رفتم، ولی هییییییچ تاثیری نداشت، خیلی خسته ام، بخدا از زندگی سیر سیرم، کاش میمردم. دیگه تحمل این زندگی رو ندارم، هیچ امیدی به آینده ندارم، کاش اصلا به دنیا نمیومدم.
    همسرم مدام در حال جنگه. با من، با بچه ش. انگار نمیفهمه ما زن و بچه ش هستیم، فقط میخواد کم نیاره، اگه بچه داد بزنه، اون بلندتر داد میزنه، اگه چیزی بخواد فقط جوابش نه هست، اونم پشت سر هم، دایم با بچه درگیره، دایم گریه شو درمیاره،اصلا نه عقل داره نه تدبیر. دایم طوری رفتار میکنه که همه رو از خودش شاکی میکنه، بچه مو عصبی کرده، اصلا نمیفهمه این بچه ست، تو باید عاقلانه باهاش رفتار کنی، نه اینکه بشی از اون کوچیکتر، باهاش کل کل کنی، تحقیرش کنی، باهاش بجنگی، همش بهش نه بگی، بچه رو عقده ای کنی. وای خدایا خیلی دلم پره، وقتی فکر میکنم تا آخر عمر باید با همچین موجودی سر کنم، و زندگی که نه، فقط تحملش کنم، میخوام از غصه بمیرم و از خودم میپرسم واقعا چرا، مگه ازدواج برای شکنجه ست، برای غصه ی دایمه، برای حرص دایمه، برای تحمل درده خیلی داغونم. کار شب و روزم شده گریه، هرچی هم باهاش صحبت میکنم هرچی براش توضیح میدم، ازش خواهش میکنم یکم رفتارشون ملایم تر کنه، لااقل با بچه، اصلا انگار نه انگار، هیچ هیچ تاثیری نداره، ببخشید نمیتونم مودبانه تر از این صحبت کنم ولی اخه آدم انقدر بی فهم و شعور میشه؟؟؟؟؟ خسته شدم، از خسته شدن خیلی وقته رد شدم، بریدم دیگه برام قابل اغماض نیست، قابل تحمل نیست، نه با من رفتار درستی داره نه با اون بچه بیچاره، اخه چرا باید باهاش بمونم، بخاطر بچه؟؟؟؟!! بچه ای که داره تو این رابطه له میشه، اونم عذاب میکشه، ای خدا خسته ام، چرا صدامو نمیشنوی؟؟چه کنم، هیچ چیز. شوهرم باب میل من نیست، درواقع گند. زدم با این ازدواجم. بخدا دوستامو،بستگانمپ که میبینم فقط میگم چراااا.زندگی من زندگی نیست دیگه، بیشتر شبیه یه درام طولانیه. چیکار کنم. دوست دارم جدا شم، از طرفی از حرف مردم، دید اجتماع وحشت دارم، از غصه ای که قراره پدر و مادرم بخورن میترسم، از صدمه ای که خودم و بچه م میبینیم نگرانم. فکر می‌کنم اگه این بچه قرار شه و دادگاه به پدرش بده،چه سرنوشتی پیدا میکنه، اصلا فلسفه طلاق من چیه اگه قرار باشه این بچه زیر دست همون پدر نادان و پر از خطا بزرگ بشه و درواقع شکنجه روحی بشه. ترخدا اگه راهی به ذهنتون میرسه بگید. دیگه درمونده ی درمونده م. هرچی خواستم این زندگیو درست کنم نشد. که نشد. با چشمان خیس بهش التماس کردم ترخدا یکم مهربونتر باش، یکم بزرگسالتر با بچه خودت رفتار کن، من به جهنم. ولی انگار هیچ چیزی نمیشنید. و رفتار همیشگی خودشو ادامه میده، هرروز بدتر میشه، منم دیگه در توانم نیست تحمل ابن آدم. دیوونه شدم از کارا و رفتارهاش. فقط یه چیز میشناسه، اونم نیاز جنسیشه، حالم بهم میخوره وقتی با لبخند برای رفع نیاز خودش میاد سراغم. مهربونیش فقط مال همون لحظه ست. من در حد یه ارضا کننده پایین اومدم. این بود اون زندگی که من در انتظارش بودم!!!!!!!!!

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    آبشار یاس جان می تونی در مورد وسواس همسرت توضیح بدی؟ میزان وسواسشون چقدره؟

    زندگی با شرایطی که شما توصیف می کنید واقعا سخته. کاملا بهتون حق میدم به جدایی فکر کنید ولی حتما اگر تصمیمتون در این مورد جدی هست قبل از جدایی سعی کنید از نظر اقتصادی مستقل بشین.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مهر 95 [ 15:57]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    697
    سطح
    13
    Points: 697, Level: 13
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم از وقتی که گذاشتید. وسواس ایشون خیلی زیاده، یعنی یه دست شستن ساده ش انقدر آب میکشه که اگر بایستی و نگاه کنی کلافه میشی. اگر بهش بگم این پنجره رو شما تمیز،کن، یه پنجره یک در دومتر معمولی. چهار پنج ساعت تمام وقت میبره، اگر بخواد اصلاح صورت بکنه، سه ساعت، یه ناخون گرفتن ساده یک ساعت. یه خرید ساده که بطور نرمال ده دقیقه وقت لازم داره، برای ایشون براحتی یک ساعت زمان میبره. کاش فقط مشکلم وسواس بود، ایشون درک و فهم لازم یه انسان نرمال رو ندارن و دایم با هم درگیریم. سر مسایل بسیار ساده و روتینی که فکرشو هم نمیکنید. من از اینکه دایم باید مسایل ساده و واضح رو یادآوری کنم خسته شدم. از خیلی چیزها خسته شدم و واقعا ظرفیتم پر پر شده، هیچ اعصاب و انگیزه ای برای ادامه ندارم

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مهر 95 [ 15:57]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    697
    سطح
    13
    Points: 697, Level: 13
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهش میکنم هرچیزی،به ذهنتون میرسه بگید، ترخدا ساکت و بی تفاوت نخونید و رد بشید

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    عزیزم شما از اولش که به ایشون حسی نداشتی نباید قبول میکردی اما حالا کاریه که شده و تا میتونی سعی کن اصلاحش کنی. مطمئنا چون بهش علاقه نداشتی از محبت خالص زنانت محرومش کردی، حداقل اینکه با اکراه بهش محبت کردی. من نمیخوام بگم تو مقصری اصلا، و میدونم چه زندگی و شرایط سختی داری اما موثرترین و ساده ترین کاری که میتونی بکنی اینه که خودت رو تغییر بدی تا وضع رو اندکی هم که شده بهبود بدی. اگر میبینی همسرت زود عصبی میشه سعی کن تو بهش آرامش تزریق کنی. وقتی از محل کار میاد خونه، به گرمی ازش استقبال کن، قربون صدقش برو و از اینکه برای زندگیتون تلاش میکنه ازش تشکر کن. براش یه دوش گرم آماده کن و بخواه تا تو پذیراییشو آماده میکنی دوش بگیره. براش ناز و عشوه بریز و مطلقا با زبون انتقادی و دستوری باهاش صحبت نکن. وقتی میاد خونه جوری ازش پذیرایی کن که از مهمونات میکنی، بذار حس کنه خیلی بهش اهمیت میدی و برات مهمه. سعی کن از نظر عاطفی و احساسی بهش نزدیک شی و حصار خشک و محکم عصبانیتش رو با محبت و مهربونی واحترام تخریب کن. خلاصه اینکه خیلی تحویلش بگیر! وقتی میاد سمتت با روی گشاده و آغوش باز بپذیرش حتی اگر میدونی فقط برای نیازش میاد. و خیلی کارای دیگه که توی یه زندگی سالم یه زن برای شوهرش میکنه. بعد مدتی که تونستی بهش نزدیک بشی و اعتماد و اطمینانشو جلب کردی و بهش حس دوست داشته شدن دادی کم کم روی رفتارای بد و ناهنجاریاش تمرکز کن و مثلا بگو وقتی بچمونو خوشحال میکنی خیلی حس خوبی دارم به زندگیمون! یا مشکلای دیگه ای که داره. یه جوری باهاش صحبت کن که فکر نکنه داری ازش انتقاد میکنی تا در برابرت گارد نگیره. احساستو بگو و خواسته خودت رو غیر مستقیم بهش بفهمون. جلوی همسرت از بچه بخواه که مراعات پدرش رو بکنه. مثلا بگو عزیزم بابا از سرکار اومده خسته ست، شلوغ کاری نکن، یا مثلا تشویق کن بچه رو به پدرش محبت کنه و براش شیرین زبونی کنه. یه وقت که خودت چای میبری شکلات رو بده بچه بذاره پیش باباش و....
    یه مدت با صبر و حوصله و محبت پیش برو ببین چیزی عوض میشه یا نه.
    اما اگر نتیجه نداد و ترجیح دادی جدا بشی باید شرایطت رو خوب بسنجی. اینکه چقدر توانایی زندگی مستقل و بزرگ کردن بچت رو داری، اینکه میتونی تو دادگاه ثابت کنی پدر صلاحیت نگهداری بچه رو نداره یا نه؟ اینکه چقدر پشتوانه داری یا میتونی جور کنی، اینکه دید مردم شهرتون به یه خانم مطلقه چه جور دیدیه و خیلی مسائل دیگه... همه رو باید بسنجی که تصمیم درستی بگیری.
    موفق باشی.

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    وسواس به فرایندهای دیگه فکر هم آسیب می زنه. یعنی این حالت غیرنرمالی که در ایشون می بینید احتمالا ناشی از همون وسواسه.

    کسایی که بهتون می گن تلاش کنید تا ایشون بهبود پیدا کنه به نظر من تجربه ی زندگی با آدم وسواسی رو نداشتند. زندگی این طوری واقعا فرسایشی و آزاردهنده است.

    من اگر جای شما بودم به یک روان پزشک خوب مراجعه می کردم و راهنمایی می خواستم برای اینکه چطور همسرم رو برای درمان بیارم. اگر همسرتون راضی بشه که دارو مصرف کنه و درمان بشه امید هست که زندگی تون بهتر بشه ولی اگر راضی نشه بدونید وضع با همین منوال پیش میره متاسفانه.

  7. 2 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    nardil (سه شنبه 13 مهر 95), شیدا. (سه شنبه 13 مهر 95)

  8. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    اگر همسرت برای مراجعه به روانپزشک همکاری می کنه بهتره این کار را بکنید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. راهنماییی درمورد ارتباط با خواستگار قبلی
    توسط majhol در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 دی 95, 11:09
  2. علاقه، دوست داشتن، یا مشغول بودن فکر به یک دختر. راهکار.
    توسط ارشیا در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 اسفند 92, 14:49
  3. بدجوری داغونم ازخواهرم انتقام بگیرم یا واگذارکنم ؟
    توسط نیلوفر بانو در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 مهر 92, 04:09
  4. م ر گ تمام فکرمو مشغول کرده
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 22 شهریور 91, 11:25
  5. میشه کمکم کنید فکرم خیلی مشغول شده
    توسط reza20 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: شنبه 26 مرداد 87, 02:32

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1402 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.