به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مزاحمت پسرای محله وبدبیتی شوهرم چیکارکنم؟

    سلام دوستان خوب هستین؟



    روزای خیلی سختی رو دارم میگذرونم....سخت ازلحاظ کاری میگم...ماه های اخر رو دارم میگذرونم...قرار شد یه ماه قبل ازازدواجمکارم ول کنم ....تاثیراتمنفی برروی روابط وروحیه من گذاشته...شوهرم بااینکه خیلی مراعات من میکنه ولی خسته میشه
    من ارهشت صبح تا هشت شب کارمیکنم وقتی که میرسم اینقدر خستم که تاتلفن بگیرم باهاش دوکلام حرف بزنم خوابم میبره...یک روز دوروز سه روز دوماه چهار ماه میگدره وتحمل میکنه ولی یدفعه صداش دراومد وبهم گفت تواصلا بهماهمیت نمیدی من اینطوری نمیخوام کار بیکار عینمردها شدی.... منیه زن میخوام ....بهش گفتم من الان مجبورم کارکنم نزدیکای عروسی درمیام ...اونم قبول کرد...خیلی خیلی برام سخت بود نه میتونستم کارمو ول کنم ونه میتونستم به شوهرم برسم...بینهایت عصبی شدم زود داد میزنم بدبین شدم نسبت به همه چیز.....بینهایت غر میزنم...خانودام بعضی وقتها اذیتم میکنن یکم دیرکنم خونه دعوام میکنن شوهرم خیلی ناراحت میشه
    چند وقت پیش همسر دوست صمیمی شوهرم فوت کرد...شوهرم بشدت متاثر شد...ودرتمام مراسمات وتشریفات پیش دوستش بود...شبها پیشش میموند میبردش بیرون....تاروحیه عوض کنه وکمتر غصه بخوره...من باوجودی که بعضی وقتها به شوهرم احتیاج پیدا میکردم ولی میگفتم اشکالی نداره پیش دوستش باشه بهتره وسعی میکردم کمتر به شوهرم زنگ بزنم
    شوهرم اون روزا بینهایت توی خودش بود..حساس شد...بهم گیرداد که بریم چکاب بشم...ومیگه باید ازسلامتت مطمئن بشم نکنه سردرد داری نکنه تهوع داری...جاییت نکنه درد میکنه....اون روزا حتی عزیزم بهم نمیگفت...همش توی خودش بود...به شوخی بهش گفتم کسی توروببینه فکرمیکنه تو زنت ازدست دادی...نه دوستت...بهم گفت دوستم رنش دوست داشت...الکی الکی ازدستش رفت
    من اون روزها بیشتر به شوهرم اهمیت دادم مدامبهش میرسیدم تا روحیه شادش بدست بیاره...الان خداروشکر بهتر شده وبرگشت به روال عادی
    الان یهمشکلی برام پیش اومده میخوام باتون درمیون بزارم بهم بگیدچطور باهاش مقابله کنم؟
    من قبل از ازدواجم یه دختری بودم که مدام سرم توی کار بود با یه تیپ ساده وبدون ارایش میرفتم ومی اومدم همش سرم پایین بود سرکوچمون همیشه چندتا پسر مینشستن که من متاسفانه هرروز مجبور میشدم ازکنارشون رد بشم....پسرای بی تربیت وبی ادب که فقط شانزده سالشونه وکارشون فقط نگاه کردن به دختر ومتلک انداختنه ولی من چون سرم پایین بود چیزی بهم نمیگفتن
    وقتی عقد کردم کلن تغییر کردم بیشتر بهخودم میرسیدم ارایش میکردم لباسای شیک میپوشیدم...چون برادرم یکم تعصبیه ومجرد بودم نمیزاشت الان که عقد کردم بهم یکم اجازه داده...شوهرم هم ازم خواست ودوست داره بیشتر به خودم برسم...شوهرم عادت داره وقتی راه بریم دستامو بگیره....یا دست روی شونه هام بزاره...چندبار من وقتی ازایت پسرای رذل رد شدم سعی کردم سنگینترراه بریم میدونستم بچه های محلمون جنبه ندارن....اونا بقدری بد به من وشوهرم بد نگاه میکنن وچندبار حرف رشت پروندن که من خجالت کشیدم
    لین کارها چندبار تکرار شد که شوهرم بهم گفت اینا قبلا توروجایی دیدن؟؟؟گفتم یعنی چی؟منظورت چیه؟کجامن دیده باشن...گفت منظور بدی ندارم...فقط خیلی بد بهت نگاه میکنن حرف زشت میپرونن من دیگه تحمل ندارم ...زمانیکه مجرد بودی بهشون رو دادی؟؟؟؟؟؟؟بهش گفتم منظورت از رو دادن چیه؟ گفت یعنی چیزی بهت بگن تو خندیدی...گفتم به هیچ عنوان من حتی اگه کسی بهم متلک پرونده ساکت میشدم .....چه رویی بهشون مثلا دادم....اینا یه مشت بچه هستن.....خام هستن...براشون خیلی چزا عجیبه...واقعا که درمورد من اینطور فکرمیکنی...گفت نه من فکربدی سرت نکردم ولی بدون خیلی عصبی میشم وقتیاز پیش اینا رد میشم من چندبار بهشون چشمغره رفتم تایکم ادم شدن...میبینی یکم بهتر شدن....بهش گفتم مادراشون من میشناسم میرم به مادرم میگم که بره به مادراشون بگه و دعواشون کنن...اینا بچن...دهاتین وبی فرهنگ....چون میبینن دست به دست راه میریم اینطور شدن قبلا چیزی نمیگفتن....خلاصه من وشوهرم خیلی بحث کردیموقرار شد که من فعلا بهکسی چیزی نگم...دیشب باز کهمن رسوند تابهشون رسیدیم توجه کردم شوهرم سریع به من واونا نگاه کرد...که بعد متوجه شد من بهش دارم دقت میکنم....بهش گفتم واقعا که....بهت نمیاد بدبین باشی.

    خیلی ناراحتم نمیدونم چه برخوردی بکنم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    این حس را به شوهرت نده که تو به من بدبین شدی اتفاقا ابراز خوشحالی کن از اینکه همسری داری که اینقدر روی تو غیرت داره.

    می تونی از این موقعیت یک مشکل حاد ایجاد کنی می تونی هم با زیرکی در رفتارت محبت بیشتر همسرت را به خودت جلب کنی.

    اونجایی که همسرت گفت با چشم خره های من یه ذره آدم شدند باید ابراز رضایت می کردی از داشتنش واینکه الان که همسرت را داری پناهی داری که با خیال راحت و امنیت می تونی دیگه از کوچتون رد بشی .

    بهتر بود به جای اینکه پیشنهاد بدی حل این موضوع را به مادرت بسپاری می گفتی که مطمینم با وجود تو این نوع مزاحمت ها ادامه دار نخواهد بود.
    ویرایش توسط بی نهایت : شنبه 10 مهر 95 در ساعت 20:48

  3. 4 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    ammin (یکشنبه 11 مهر 95), tanin_eshgh (شنبه 10 مهر 95), ستاره زیبا (پنجشنبه 15 مهر 95), شیدا. (یکشنبه 11 مهر 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon16

    مرسی از جواب خوبت خانم بی نهایت
    دیشب وقتی از اون پسرها رد شدیم من خود به خود استرس گرفتم بعدش دیدم شوهرم به من واونا نگاه میکنه...وقتی ازشون رد شدیم خندمگرفت....به شوهرم گفتم واقعا چقدر مسخرس که یه زن 25ساله چطور ازیه مشت پسرای 15-16ساله با استرس رد بشه...شوهرم گفت خیلی باید مواظب باشی..الان بامنی بقیه روزا نه....تنهایی...ببین همه چیزت به من ربط داره....هراتفاقی سرت بیفته واسه من میفته...پس مواظب باش...
    من وقتی باشوهرم هستم خیالم راحته....اگه تنهایی جایی برم وکسی مزاحمم بشه دست وپامو خیلی گم میکنم واسترس میگیرم....شوهرم بقدری سراین چیزا حساسه که نمیزاره یه مرد ازکنارم رد بشه...مثلا وقتی ازیه پیاده رو داریم راه میریم از پنج متری ببینه مردی داره ازروبرو میاد سمت ما وازکنارم قراره رد بشه سریع میاد جاشوبامن عوض میکنه که مرد ازکنارش رد بشه
    باخودم گفتم مسیرمون عوض کنیم...به شوهرم گفتم قبول نکرد گفت مگخ جارو خریدن....باید یادبگیرن به ناموس نگاه نکنن...این دوسری دیگه نه حرفی میپرونننه حرفای بی ادب میزنن نه میخندن...چون شوهرم بعداینکه من رسونده ازپیششون ردشده تایه دقیقه چشم غره رفته
    ولی بقیه روزها چیکترکنم اول صبح که میرم سرکار جایی که برای سرویس می ایستم اونا لنگر زدن
    مجبورم مسیرم عوض کنم ازیه خیابان دیگه برم
    نمیدونم شوهرم رو قانع کنم که موقعی که من میرسونه مسیرمون عوض کنیم وازیه جادیگه بریم میدونم بازم حرف قبلی رومیزنه


    پس اینکه نزارم شوهرم حس کنه که من فکرمیکنم بهم بدبینه
    چشم حتما
    چشم یطوری باهاش سرموضوع بازمیکنم وبهشمیگم که وقتی پیشمه خیالم راحته وترسی ازکسی ندارم
    ویرایش توسط tanin_eshgh : شنبه 10 مهر 95 در ساعت 21:20

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    به نظر من هم حتما تو این مورد هر حرفی همسرتون گفتند بدون هیچ بحثی بگید چشم و انجام بدید. بحثی نکنید و فقط بگید چشم . به دو دلیل عمده
    اول اینکه همسرتون بلاخره مرد هست وخیلی بهتر از شما بلده چطور با این پسرها برخورد بکنه.
    دوم اینکه اعتمادش بهتون بالاتر میره و بهتون مطمئن تر میشه و خیالش از بابت شما راحتتره. ولی اگر باهاش سر این موضوع هر بار بحث کنید ممکنه فکر کنه شما ریگی به کفشتون دارید یا خودتون هم بدتون نمیاد با اون پسرها دهن به دهن بشید.
    پس این مدیریت این موضوع رو لطفا کاملا به همسرتون بسپرید.

  6. 2 کاربر از پست مفید بابک 1369 تشکرکرده اند .

    alireza198 (دوشنبه 12 مهر 95), nardil (یکشنبه 11 مهر 95)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    اینکه بعضی از افراد گرفتن اسایش و آرامش از همسر رو اسمش رو می ذارن غیرت خیلی جای تعجب داره و اشتباه محضه و اصلا از یک آدم سالم انتظار این همه شک و بد بینی نمی ره پس بی خودی با حرف بعضی از دوستان چشمات رو نبند رو این قضیه .

    بعله اراذل و اوباش ماشالله در سطح شهر کم نیست و انگار قرار نیست درست بشن از نسلی به نسل دیگه منتقل می شن اما شوهر شما هم بدبینه . و اسمش غیرت نیست همونطوری که اگه دختری به همسر شما نگاه کنه و شما بیای اینجا بنویسی همه محکومت می کنن می گن حساسی و بدبینی و بیچاره شوهرت و ...

    از اون موردی که شما رو برده چکاپ کامل مشهوده که بدبینه خدایی نکرده اگه مشکل داشتی چی می شد اگه خدایی نکرده زبونم لال بیمار بودی چی می شد ولت می کرد و می رفت ؟ چرا پیشنهاد چکاپ داد ؟ از روی غیرتش بود ؟ یا بدبینی اینکه اگه شما هم مثل همسر دوستش بشید ایشون چیکار می کنه و پر از افکار منفی دیگه بوده وگرنه ادم معمولی این درخواست رو نمی کنه . یا زمانی می کنه که خدایی نکرده سرما خوردگی داشته باشید بخواد از حالتون و خوبی حالتون مطمئن شه نه اینکه درست بعد از اینکه همسر دوستش (بلکه هم به خاطر بیماری) فوت کرده .

    فقط شما تنها دختر این شهر نیستی که مزاحمت می بینی و متلک می شنوی من خودم به شخصه از این موضوع عصبی می شم ولی هیچ وقت همسرم بهم نگفته چرا یارو نگات کرد یا از اینور برو که فلانی نگات نکنه تو مسئول نگاه و نا سالم بودن جامعه نیستی این هم نه دوست داشتنه نه غیرت یعنی شوهرایی که به زناشون اعتماد دارن و این کارا رو هم نمی کنن بی غیرتن ؟ پیش یه مشاور بروهمسرت یکم بدبینی داره من یه نفر رو می شناسم که همسرش مثل همسر شما حتی توی پیاده رو که همسرش می خواست منتظر وایسه یه چیزی بخرن به زنش می گفت پشتت به دیوار باشه و برو تو پاگرد مغازه وایسا که کسی رد می شه تنش به تنت نخوره همه به او خانم توصیه می کردن شوهرت دوست داره آخرش هم دور از جون شما و شوهرت ، مرد خانواده خیانت کرد به خانومش و جدا شدن (اینم از دوست داشتن) . این رو نمی گم که خدایی نکرده نفوس بد زده باشما نه برو پیش مشاور بدبینی همسرت حاد هم نباشه ولی نباید به شما حس بی اعتمادی القا کنه و نباید ناسالمی دیگران برای تو انقدر استرس زا باشه من همسرم وقتی خود من از نگاه بقیه اعصابم خورد می شه من رو آروم می کنه و اگه پیاده میریم واسم تاکسی می گیره که ناراحت نشم نه اینکه بیاد به هر عابری که نگاه می کنه چشم غره بره بعد به من بگه اون چرا نگات کرد .

    یه مورد دیگه استرس شما شاید به خاطر سخت گیری های برادرت هم باشه شاید هم مساله اینجوری که می گی بغرنج نباشه یا شوهرت در مواجهه با نگاهها ناراحت و عصبانی نباشه تو فکر کنی که واااای دیگه الان از دست من ناراحت می شه و به من گیر می ده و استرس می گیری شایداسترس این رو داری که قبلا برادرت تورو سوال جواب می کرد الان با هر سوال کوچیک همسرت از کاه برای خودت کوه می سازی این هم یه طرف دیگه قضیه می تونه باشه . بشین مشکلات رو بسنج در مورد آدمای شکاک یا بدبین مطالعه کن و خصوصیاتشون رو با همسرت مقایسه کن ببین داره اونا رو یا نه . اگر هم برات سخته و نمی تونی منطقی فکر کنی در مورد این قضیه یه مشاوره برید با یه تست مشخص می شه .

    موفق و خوشبخت باشی

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باسلام دوستاي خوبم
    مرسي از جواباي خوبتون
    يه راهنماييهايي بهم دادين كه من اطلاع نداشتم
    ولي واقعيتش حرفاي خانم مريم يكم....
    راستش مريم خانم من حس نميكنم شوهرم بدبينه...چون توبعضي موارد گذاشته من اختيارم دستم باشه توبعضي موارد نه
    بنظرم بدبيني يا تعصب يه چيز اكتسابي هم هست بستگي به نوع زندگي كردن فرهنگ قوميت دين ومهب داره
    مثلا شوهرمن نسبت به داييهاش وعموهاش وضعيت نرمالي داره
    وبنظرم روشن فكر تر ازاوناس
    روبعضي چيزها سخت نميگيره
    مسئله چكاب...به گفته خودش ميگه زن دوستش هيچيش نبود فقط بعضي وقتها ميگفت سرم درد ميكنه ..ولي به دكترمراجعه نكرد...يه يدفعه سكته مغزي كرد
    از طرفي من تواين چندماه عقد مشكل عادت ماهيانه پيداكردم كاملاقطع شد تاچندين ماه
    دست و پاهام مدارم رگ وبه رگ ميشن وهمچنين مفاصلم
    بعد ازجريان فوت همسر دوستش...بهم گفت حتمابايد بريم چكاب و برطرف كني مشكل قائدگي
    ولي بنظرم شوهرم فكرنكنم ادم بدبيني باشه...چون اگه بدبين باشه خواهراش نميزاشت راحت بژوشن راحت برن بيرون
    بنظرم نسبت به نوع بزرگ شدنش وشيوه زندگي كردن بزرگتراش اون ادم بدبيني نيست
    چون بزرگتراش يه طرز فكر خيلي پاييني دارن
    مخالف درس خوندن دختر دردانشگاه هستن
    ووووو

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیزم

    خداروشکر که بدبین نیستن ولی توام نباید استرس داشته باشی و باید آرامش رو تو بیاری توی رابطتون . احتمالا ترجیحات مرد سالارانه دارن که فکر نمی کنم برای بعضی خانم ها این مساله ناخوشایند باشه. پس شما هم ذهنیت منفی رو از خودت دور کن و لازم نیست سر هر چیزی زوم بشی روش و بخوای در مورد همه چیز توضیح بدی مثلا اگه گفت چرا فلانی نگات کرد بگو نمی دونم شاید قیافم براش آشنا بوده و خیلی عادی رفتار کن به نسبت برادرتون خیلی خوبن که می گن به خودت برسی و ظاهرت رو آراسته کنی تو هم با حفظ خونسردی و عصبی نشدن براش جبران کن

    ایشالا خوشبخت بشید و عذر می خوام اگه با پست قبلیم ناراحتتون کردم قصد ناراحت کردن یا قضاوت رو نداشتم فقط رفتارشون شبیه یه نفر بود که می شناختم خواستم شما هم بدونید . و اینکه اگر جاتون برعکس می شد یعنی شما به نگاه خانومها به شوهرتون حساس می شدید نظرات دوستان و مشاوره هاشون هم به تناسب بر علیه شما می شد

    شاد باشید


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اهمیتی . سرد شدن طرف مقابل در رابطه
    توسط Mt.j در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 مهر 94, 14:44
  2. با جوک های قومیتی چطور برخورد کنیم
    توسط جاودان در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 06 اردیبهشت 94, 20:31
  3. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 06 شهریور 92, 23:05
  4. تمایل پسرم به تکیه به پدرش و نارضایتی من
    توسط f_z در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: دوشنبه 16 مرداد 91, 02:46

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.