به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

Threaded View

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 10:19]
    تاریخ عضویت
    1395-7-07
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    2,582
    سطح
    30
    Points: 2,582, Level: 30
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    40

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دخالت خواهر شوهرم در زندگی ما

    سلام به همگی
    من حدود یک سال و چند ماهه که عقد کردم و مشکلات زیادی رو با خانواده شوهرم پشت سر گذاشتم. اما دیشب مشکلی پیش اومد که تمام تاپیک های همدردی که تا الان خوندم نتونست کمکم کنه راه حلی براش پیدا کنم. من ابتدا خلاصه ای از مشکلاتم رو بیان میکنم و بعد از اون مشکل فعلی رو میگم.
    من 28 و همسرم 31 سالشه. همسر من 10 تا خواهر و برادر داره و پدرشون هم بیمار هستند و نمیتونن کنترلی روی خانواده داشته باشن.این خانواده فوق العاده بی منطق و خودخواه هستن وحتی احترام به والدین براشون بی معنی هست. به استثنای همسرم که 12 ساله مستقل از اونا و در تهران زندگی میکنه و اصلا از جو جاکم توی خانوادش راضی نیست. من از روز اول با خانواده همسرم دچار مشکل شدم. روز عقد ما رو خواهر بزرگ شوهرم تبدیل به جهنم کرد و حتی به خاطر اینکه مادرشوهرم شروط ضمن عقد ما رو قبول کرده جلوی جمع بهش فحاشی کرد و من واقعا خجالت زده شدم جلوی اقوامم.
    یه خواهر شوهر 35 ساله مجرد هم دارم که حدودا 6 ماهه زندگیه ما رو مختل کرده. این خانم فوق العاده تحت تاثیر خواهر بزرگترشه. اینم بگم که ایشون دکترا دارن و خیلی نسبت به بقیه خواهرها حس برتری میکنن. اوایل من رابطه نزدیکتری نسبت به بقیه باهاش داشتم اما عید امسال بدون دلیل خاصی با من حرف نمیزد که بعدا فهمیدم چون من توی خونه اونها به بهداشت خودم اهمیت میدم، مثلا روی فرش دمپایی میپوشم یا دوست دارم داخل هر بشقاب خورشت قاشق مجزا باشه و .... بدش میاد و قهر کرده. اما واسم اهمیت نداشت. چون خانواده های ما دو شهر مختلف زندگی میکنن، خانواده من دو روز مهمان اونها بودن. اما این خانم حتی نیومد به پدر و مادر من سلام کنه و همش سریع از آشپزخونه میرفت توی اتاق که مثلا پدر و مادرم نبیننش. حتی یک روز که میخواستیم بریم تفریح تمام برنامه ها رو به هم ریخت و به جای ساعت 8 ساعت 12 از خونه رفتیم بیرون. خانواده من فوق العاده از رفتار ایشون ناراحت شدن و به من گفتن که دیگه نمیان اینجا مهمونی. البته اونجا اصلا به روی خودشون نیاوردن و حتی به شوهرم هم گله نکردن. شوهرم هم حرفی به خواهرش نزد و میگفت حرف زدن باهاش تاثیری نداره چون اصلا نمیفهمه و شروع میکنه بدو بیراه گفتن. که من خیلی ناراخت بودم از این موضوع. ولی شوهرم سعی میکرد بهش کم محلی کنه که هیچ تاثیری نداشت. چون توی خانواده ما هرکسی مسئول رفتار خودشه و باید جوابگو باشه. اما اونجا هرکسی هرکاری میتونه بکنه و بازخواست هم نشه. خلاصه ما با کلی اعصاب خوردی از اونجا رفتیم. تا چند وقت بعد که خانم تهران دنبال کار میگشتن و شوهرم شده بود راننده ایشون و کاملا رفتارش با من عوض شده بود و همش میخواست با من حرف بزنه و محبت کنه، چون احتیاج به کمک شوهرم داشت. اما من در حد سلام و احوالپرسی باهاش حرف میزدم. توی مسائل زندگی ما مثلا اینکه شوهرم چند روز میاد خونه ما میمونه دخالت میکنه و میگه چرا زیاد موندی. شوهرم هم اول واسش توضیح میده که زیاد نمونده و بعد میگه البته به تو مربوط نیست. ولی به نظر من با توضبح دادن داره بهش اجازه میده بازم دخالت کنه. من نمیدونم چطور از شوهرم بخوام جلوی دخالت خواهرش رو بگیره.
    اما مشکل اصلی من:
    همسرم دیشب برای 6 ماه رفت خارج از کشور. تو این مدتی که خواهرش موضوع رو فهمیده بود روزی چند بار زنگ میزد یا پیام میداد به شوهرم که چکار کن، چی ببر با خودت و ... . اینقدر تعداد تماس های تلفنیش زیاد شده بود که من داشتم دیوانه میشدم. یکبار هم به شوهرم گفت گوشی رو بده به من تا دستورات لازم رو بده و شروع کرد بگه که فلان چیزو ببره با خودش و... . من هم خیلی قاطع بهش گفتم که خودم به فکر هستم. اما دیشب کار خیلی زشنی کرد. موقعی که ما داشتیم آماده میشدیم بریم فرودگاه، اس ام اس فرستاد برای شوهرم و گفت دوستش چند وقت دیگه میره همون شهر و اسمش فلانیه. اینم شمارشه و شماره تو هم دادم بهش. دوست داشت قبل رفتنت باهات آشنا بشه!!!!
    خیلی ناراحت شدم و کلا تا موقع رفتن شوهرم نتونستم درست و حسابی باهاش باشم. کلی گریه کردم و به شوهرم گفتم چرا داره این رفتارا رو میکنه و چرا میخواد زندگی ما رو خراب کنه؟ شوهرم هم بهش جواب داد که به کارایی که میکنی فکر کن و من به این محبت هات احتیاجی ندارم. چند دقیقه بعد زنگ زد که توضیح بده برای شوهرم و میگفت دوستم خودش متاهله!!!!
    واقعا حال بدی دارم الان. به شوهرم اطمینان دارم اما از اینکه یکی به صورت علنی داره سعی میکنه زندگی ما خراب شه خیلی دارم اذیت میشم. از طرفی هم، فعلا اول زندگی ماست و رابطه خوبی داریم. اما چه تضمینی داره که چند سال دیگه خواهر شوهرم بتونه روی شوهرم تاثیر بذاره؟
    امروز هم در کمال تعجب دیدم وقتی شوهرم رسید به مقصد و توی گروه تلگرامی خانوادگیشون گفت که رسیده، خواهرش باز شروع کرده به سوال و جواب و راهنمایی و شوهرم هم خط به خط جوابش رو میده.
    واقعا نمیدونم چکار کنم. دلم میخواد بفهمه که نباید تو زندگی ما دخالت کنه اما نمیدونم چه کاری درسته. مثلا مستقیما و محترمانه بهش بگم که این رفتارش غلطه؟ از طرفی فکر میکنم شوهرم هم مقصره و از یه طرف به من میگه کار خواهرش اشتباهه اما از طرف دیگه کاری نمیکنه که خواهرش متوجه اشتباهش بشه. البته شوهرم به من گفت که واقعا خودش هم نمیدونه چطور باید با خواهرش برخورد کنه و به همین خاطر سعی میکنه زیاد کاراش رو جدی نگیره. به نظر شما همسرم باید چه رفتاری داشته باشه؟
    منتظر نظراتتون هستم.
    ویرایش توسط nazi_ka : چهارشنبه 07 مهر 95 در ساعت 21:10


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.