به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 21:17]
    تاریخ عضویت
    1395-6-24
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    214
    سطح
    4
    Points: 214, Level: 4
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکلات من با همسرم (لطفا راهنمایی کنید)

    سلام دوستان عزیز

    خانمی 26 ساله هستم و مدت 5 سال هست که ازدواج کردم، همسرم 30 سال داره. فارغ التحصیل ارشد از دانشگاه تهرانم و کارترجمه انجام میدم و همسرم هم شغل آزاد داره. من مشکلات زیادی توی زندگی مشترکم دارم و از شما راهنمایی میخوام. یکی از این موارد اینه که ایشون خیلی خیلی عصبی هستن. یعنی ممکنه کوچکترین موردی از من ببینن و بذترین رفتار رو میکنه، حتی توی خیابون یا جلوی جمع، جالبش اینه که بعد از یکساعت یا حتی کمتر به حالت عادی برمیگرده و ازم معذرت خواهی میکنه و اگرم معذرت خواهی نکنه، سعی میکنه از دلم دربیاره، اما نمیتونم ببخشمش. نمیدونم چیکار کنم واقعا. مشکل دیگه من اینه که شوهرم آذری هستن و با ما زمین تا آسمون اختلاف دارن. من با وجود اینهمه اختلاف، 3 سال با مادرش و خانواده ش یکجا زندگی کردم. الان حدود شش ماه هست که جداشدیم، قبل ازینکه جدابشیم هم طبقه بالاشون بودیم. اونا هم خیلی واقعا سر موضوعات مختلف اذیتم کردن. مادرش بیسواد هست و خواهرهاش تا دوم راهنمایی بیشتر نخوندن، اما دست پیش رو میگیرن و انقدر خودشونو برای من میگیرن که خدامیدونه (البته یکیشون اینطور هست بیشتر) با افراد دیگه مشکلی ندارم و شنیدم که میگن تو خیلی خاکی هستی و صمیمی. تا وقتی اونجا بودیم که بخاطر مسائل مربوط به خونه داری و آشپزی و .... کلی منو مسخره کردن و پشت سرم حرف زدن و من خودم دیدم و شنیدم که چه ظلم هایی به من کردن. شوهرم هم از من طرفداری نمیکرد و اصلا منو درک نمیکرد،من بهش گفتم که من بیشتر زندگیم رو درس خوندم و بهم حق بده که مثل خونواده تو نباشم. منم 20 سالم بود و بی تجربه بودم. البته الان اونطور نیستم، اما ممکنه یه بار یه غذایی مشکل پیدا کنه، شوهرم انگار دیگه این اصل ملکه ذهنش شده که من هیچی بلد نیستم، کلی توبیخم میکنه و تحقیرم میکنه و اشکمو درمیاره. من رفتار مردهای دیگه رو هم تو این موارد دیدم، هیچکدوم اینطور نیستن ولی همسر من واقعا خیلی خیلی همه چیزو زیر ذره بین میذاره و توی کار آشپزخونه دخالت میکنه. این هم یکی از مشکلات من با همسرم هست

    - - - Updated - - -

    - - - Updated - - -


    مشکل دیگه م اینه که همون خواهرشوهرم که گفتم با من بد برخورد میکنه خیلی باشوهرم خوبه، سنش به شوهرم نزدیکه البته بزرگتره، شوهرم خیلی دوسش داره و بعضی وقتا فکرمیکنم از من بیشتر دوسش داره. قبل از ازدواجمون همیشه خدا خونه شون بوده. الانم مدام میگه بریم خونه شون و بلااستثنا اعیاد، سیزده به در، تعطیلی ها و .... پاشو میکنه توی یه کفش که باید بریم خونه اونا و یا کلا با هم باشیم. این خانم هم همیشه با من سرد برخورد میکنه و همیشه دیدم روشو از من برمیگردونه و با اینکه من قبلا خیلی بهش پیام میزدم و زنگ میزدم میبینم هیچ وقت حتی یکبارم خونه ما زنگ نزده و همیشه به گوشی شوهرم تلفن میزنه و میشنوم که حال منو اصلا نمیپرسه، و کلا وقتی میبینمش مستقیم و غیرمستقمیم به من کنایه میزنه، درحالیکه من از لحاظ مختلف از اون سر تر هستم، البته خودستایی نمیکنم، ولی خداوکیلی حداقل از نظر تحصیلات و خانواده به اون برتری دارم، ولی برعکسه اون یه جوری رفتار کرده که انگار من پست هستم. واقعا نمیدونم اینو چطور به شوهرم بگم که خواهرت اینطوریه، جندبار گلایه کردم، اونم گفته که تو سردی و مشکل از توئه و اون هیچ مشکلی نداره و خیلی خوبه و حتی نمیذاره یک جمله م به دو جمله برسه و سریع عصبانی میشه ، منم خیلی وقته چیزی بهش نگفتم و نمیدونم چیکار کنم.
    لطفا درمورد مشکلاتم منو راهنمایی کنید ممنونم.

    - - - Updated - - -

    بعضی وقتا به جدایی فکرمیکنم چون الان بچه ای نداریم، اما همیشه بخاطر اینکه دل پدرومادرم نشکنه اینکارو نکردم، چون فردی بوده که خودم خواستمش، علی رغم میل خونواده م و اونا راضی نبودن به ازدواجمون.

    البته الان باهاش خوبن و کلی کمکش کردن اما انگار این کمکها شده برای شوهرم توقع و متوقع شده، برای خونواده خودش همیشه خرج میکنه اما از خونواده من انتظار کمک داره نمیدونم چرا اینطوره

    درحالیمه اونا همیشه ازش انتظار دارن و هیچوقت کمکش نکردم، و از مجردی تا وقتی ازدواج کنیم همیشه خرج خونه شون میکرده، با اینکه دوتابرادرم داره اما اونا خودشونو کشیدن کنار و شوهرم نقش زورو رو بازی میکنه، هروقت میریم خونه مادرش ، مادرش ازش پول میخواد و داروهاشو میده برو برام بخر، مهم نیست فاصله این دیدارها چقدر باشه همیشه همینطوره، یا اینکه برای کارهای مربوط به سند خونه شون و خرج های عمده دیگه همیشه زنگ میزنن به شوهرم

    من واقعا خسته شدم از این زندگی، مستاصلم. خواهشا راهنمایی کنید
    ویرایش توسط دیاموند123 : شنبه 03 مهر 95 در ساعت 10:54

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام..

    شوهرتون نیاز به مشاوره دارن و خیلی چیزها رو نمیدونند.. از جمله اینکه اولویت اول زندگیش شمائید و بعد بقیه..

    ایشون هم مثله خیلی از مردهای دیگه فک میکنه که باید بیشتر به مادرش برسه و به قول خودتون حس منجی گری داره نسبت بهشون و در این راه اگه شما بهش اعتراض بکنید انگار ایشونو از ماموریتی که به عهدش گذاشتن جلوگیری
    میکنید و این کار باعث عصبانیتش میشه.. ولی با صحبت و مشاوره این مشکل از روی دوشش برداشته شده و راحت خواهد شد ..

    کمی هم فقر فرهنگی در خونواده شوهرتون به چشم میخوره و شایدم نوعی حسادت از طرف خواهر شوهرتون که این مشکل رو هم شما باید با اموزش و مشاوره کنترلش کنید..

    فکر جدائی رو به ذهنتون راه ندید

  3. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (دوشنبه 12 مهر 95)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    شما که در این تایپیک گفتید آقا هستید و 30 ساله!

    http://www.hamdardi.net/thread-42892.html

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 21:17]
    تاریخ عضویت
    1395-6-24
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    214
    سطح
    4
    Points: 214, Level: 4
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله ، این تاپیک رو برای شوهرم گذاشته بودم، چون خودش اصلا با کامپیوتر کار نمیکنه و از من خواست که این پیام رو بذارم

    همسرم مدت زیادی با دوستشون بودن و من همه اینارو تحمل کردم، با اینکه راضی نبودم به ارتباط به این نزدیکی

    الانم که این دوستشون رفتن، با یه پسر مجرد دیگه که البته همسن و سال خودشون هست رفت وامد دارن که بازم من راضی نیستم.

    اما نمیدونم چطور این مسائل رو بیان کنم و بهش بگم

    - - - Updated - - -

    وقتی که اعصاب و روانم تو زندگی داره به هم میریزه به فکر جدایی میفتم، میدونم طلاق بدترین راهه خودمم نمیخوام اینطور بشه

    همه فکرمیکنن زندگی ما گل و بلبله و چقدر باهم خوبیم، نمیدونن من همش دارم تحمل میکنم

    همسرم اعصاب ضعیفی داره، حتی من وقتی خونس آهنگ نمیذارم، وقتی تنهام انگار آزادم ولی وقتی خونس احساس زندونی بودن میکنم.

    مثلا حتی وقتی دارم توی آشپزخونه کار میکنم میگه چرا انقدر صدای آب میاد، وقتی مهمون داریم میگه ظرف نشور و مرتب نکن بذار فردا که من نیستم اینکارو بکن

    یعنی اعصاب شنیدن صدای اب رو هم نداره، خیلی خیلی قدیمی فکرمیکنه ، انگار من یه زن عصر حجری هستم، وباید واسه همه چیز ازش اجازه بگیرم

    یکسال اول زندگی نذاشت خونواده مو ببینم، من تا حالا همه چیو تحمل کردم اما میبینم دارم ضرر میکنم و روزهام به غم و غصه و استرس میگذره

    - - - Updated - - -

    موضوع دیگه اینکه همسرم به بودن در جمع های فامیلی خودشون خیلی علاقه داره و من نه....چون فقط حرفهای سطح پایین میزنن و بعضا حرفهای زشت و شوخی های نابجا که من اصلا نمیپسندم.
    البته مدتی هست که خودش متوجه شده و میگه دوست دارم بیشتر با خونواده تو رفت وامد کنم ، خونواده من صد سال دیگه هم به شما نمیرسن و من حامی نداشتم و نذاشتن من درس بخونم و چیزهای دیگه

    ولی بازهم نمیدونم بخاطر اصرارهای اوناس یا وابستگی که مایله توی جمع هاشون باشه، مادرش اصلا تمیذاشت ما از پیشش بریم و میگفت من تنهام و یه نفر باید منو نگهداره و از این حرفا

    یعنی معجزه بود که ما از خونه مادرشوهرم بلند شدیم ، ولی بعدازون هم همیشه گله میکنن و روزی 100 بار نگ میزنه به شوهرم که بیا اینجا، چرا منو تنها گذاشتی و گریه میکنه

    مظلوم نمایی میکنه دراصل، منم اصلا سیاست ندارم و حرفم رو مستقیم به شوهرم میگم و دعوامون میشه

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 21:17]
    تاریخ عضویت
    1395-6-24
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    214
    سطح
    4
    Points: 214, Level: 4
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان چرا کسی منو راهنمایی نمیکنه؟

    منتظر پاسخهاتون هستم....


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.