به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 بهمن 95 [ 22:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-07
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    244
    سطح
    4
    Points: 244, Level: 4
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 وابستگی شدید شوهرم به خانواده اش و احساس مسئولیت بیش از حد در مقابل آنها

    با سلام و احترام به همه دوستان
    من چند ساله که ازدواج کردم و خوشبختانه شوهرم آدم خوبیه ولی متاسفانه بیش از حد به مادرش و خواهراش وابسته است، 40 سالشه ولی بی هماهنگی مادرش و خواهراش آب نمیخوره و برای هرکاری به جای اینکه با من مشورت کنه همیشه اونا را در اولویت قرار میده خواهراش مجردن و متاسفانه از سن ازدواجشون هم گذشته و یه جورایی همش میخواد این عشق نداشته شون را براشون جبران کنه ، حتی برای مادرش که انگار رابطه خیلی خوبی با ژدرش نداشتن و الان این وسط شوهر من میخواد کم کاری های همه را اون جبران کنه
    باورتون نمیشه ولی با مادرش یه جوری رفتار میکنه که انگار اون زنشه یعنی میشه گفت من و مادر شوهرم یه شوهر داریم، تازه بعضی وقتا حسودیش هم میشه اگه شوهرم با من مهربون باشه، اینقدر توقعش را زیاد کرده که انتظار داره ما بدون اون هیچ جایی نریم
    خیلی سر این مساله باهاش صحبت کردم که درست بشه ولی متاسفانه بهتر که نمیشه بدتر هم شده میگه اونا غیر از من کسی را ندارن و من در مقابلشون احساس مسئولیت میکنم، اونام اینقدر همه جوره بهش محبت میکنن که واقعا محبت های من دیگه به چشمش نمیاد و یه جورایی باورش شده که اونا خیلی خیلی بیشتر از من دوستش دارن و همه جوره اونا رو به من ترجیح میده ...
    مادرش خیلی پرتوقع شده البته تقصیر من هم بود تو این چند سال هرچی به خودش اعتراض میکردم میگفت من 35 سال با اونا زندگی کردم و اونا به من عادت کردن و من تنها تکیه گاهشون هستم نمیشه که یهو ازشون جدا شم و تنهاشون بزارم به جوری که بعد از ازدواج ما حداقل 5 روز در هفته را اونجا بودیم و همه چا با هم میرفتیم و اونا به این سیستم عادت کردن و فکر میکنن وظیفه ام بوده و کار خاصی نکردیم و همین توقعات باید روز به روز بهتر از قبل برآورده بشه
    تورو خدا راهنمایی کنید به خدا از دستوشن خسته شدم اینقدر که میخوام پسرشون را بزارم برای خودشون و برم ببینم سیر میشن از هم، تنها چیزی که باعث شده تا الان ادامه بدم اینه که واقعا شوهرم را دوست دارم و ....

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    انگار اون زنشه یعنی میشه گفت من و مادر شوهرم یه شوهر داریم،
    شما هم با خانوادت در رفت امد باش و در نظر بگیر و جوری که زمان را تقسیم کنی و اون متوجه شود که شما نیز دلبستگیهایی داری ولی به خاطر همسرت ازشون گذشتی برای بقا زندگیت برای بدست اوردن خوشبختی
    ببین کمک کردن و نیاز ها را برطرف کردن یک طرف قضیه هست ایا واقعا احتیاج دارند ؟
    و توقع دارند از پسرشون چون تنها کسی را که دارند ایشون هست
    و این جور که تعریف کردین هم نیاز عاطفی دارند و هم مالی
    خیلی خوب هست که همسرت مسئولیت پذیر هست مطمئن باش در قبال شما هم این چنین مسئولیتی دارد
    سعی کن حس تامین به همسرت دهی و این حس را در ایشان بیدار کنی حتی در بیرون رفتن دونفری و........
    لطفا کلید مرد اقتدار مرد و روابط جنسی از صوت دکتر حبشی را دانلود کن و با دقت گوش کن موفق میشوی

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 بهمن 95 [ 22:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-07
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    244
    سطح
    4
    Points: 244, Level: 4
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی اسما جون از راهنمایی ات
    و اما پاسخ به این سوالت:
    ببین کمک کردن و نیاز ها را برطرف کردن یک طرف قضیه هست ایا واقعا احتیاج دارند ؟
    نه عزیزم اصلا احتیاجی به کمک اون ندارن، یه پسر دیگه دارن، دو تا دختر سن و سال دار مجرد تو خونه دارن که تنهایی تا اون سر دنیام میرن و کارای خودشون را انجام میدن و احتیاج به کمک کسی ندارن ولی وقتی تا یه آدم بیش از حد مسئولیت پذیر این وسط هست چرا ازش استفاده نکنن و توقع نداشته باشن
    خیلی وقتا خواهراش در حالت عادی ساعت 11 شب میان خونه و از هیچی هم نمیترسن ولی به شوهر من میرسه برای هرکاری ازش انتظار دارن کمکشون کنه
    متاسفانه این جمله : دعای خیر پدر و مادر بدجوری تو ذهن همسرم نشسته و برای این حاضره هر کاری بکنه
    حتی به قیمت اینکه از خیلی از خواسته های اساسی و اصلی من به نفع اونا بگذره و اونا رو به من ترجیح بده
    نمیدونم این چه دعای خیریه که به خاطرش حق و حقوق من را نادیده میگیره و فدای اونا میکندش
    و این دعای خیر چه خوشبختی میاره که من و همسرم سر این کاراش کارمون داره به جدایی میکشه
    یه مدت به حرف این مشاوررها گوش دادم و برای این امر هی تشویقش کردم خیلی جاها خودم اصلا پیش قدم میشدم به عبارتی رهروی کن تا رهبری کنی، بعد از یه مدت دیدم این شد وظیفه من و براش جا افتاد که این کارش خیلی درست و بجاست که من هم تاییدش کردم و باهاش همکاری و توقعش از من چندین و چند برابر شد
    واقعا معادله پیچیده ایه موندم توش بخدا
    اصلا نمیدونم چیکار باید بکنم
    :
    انگار اون زنشه یعنی میشه گفت من و مادر شوهرم یه شوهر داریم،
    خدا شاهده اینجوریه ، مادرش از پسرش به اندازه شوهرش توقع داره، میدونی خودم احساس میکنم چون تمام اون خواسته هایی را که مادرش از شوهرش داشته را اون نتونسته برآورده کنه الان که فکر میکنه که پسرش بزرگ شده میتونه به جای شوهرش بهش تکیه کنه، انگار اونا زندگی زناشویی خیلی خوبی باهم نداشتن و فقط به خاطر بچه هاش و این حرفا موندن کنار هم الان حتی اون عشقی را که شوهرش باید بهش می داد را از پسرش انتظار داره
    اصلا نمیدونم یه همچین مادری چرا گذاشت پسرش زن بگیره (البته خیلی راضی به زن گرفتنش نبودن و شوهر من بالاخره تو سن 35 سالگی زن گرفت)، البته این را بگم زندگی اونا بشدت بشدت مادرسالارانه است یعنی خدا شاده ده پدرش بی اجازه مادره آب نمییخوره باورت میشه ماهی ده بیست هزار تومن بیشتر به شوهرش پول تو جیبی نمیده و این بنده خدا میره سرکار و کارت حقوقش را میده دست زنش، بدبختی اینه که شوهر من هم بدون اجازه مادرش آب نمیخوره ، البته همه بچه هاش اینجوری اند دخترهای ازدواج کرده اش هم همین طور
    برای هر کاری از قبل مامانه هماهنگ میکنه و لحظه آخر خبرش به من میرسه، من این چند ساله اصلا نتونستن با این قضیه کنار بیام و همش دارم باهاش میجنگم
    صبح که میشه گوشی را بر میداره و به تک تک بچه هاش زنگ میزنه و خبر میکیره و برنامه ریزیشون میکنه
    میدونی من وقتی با شوهرم ازدواج کردم به تصور اینکه یه مرد 35 ساله کاملا پخته و مستقله وارد شدم و متاسفانه بعدا دقیقا خلاف این را فهمیدم
    البته داداشم روز خواستگاری گفت که این مرده بچه نه نه است و برای هر حرف زدنی به مامانش نگاه میکنه و از اون اجازه میگیره ولی متاسفانه به حرفش گوش ندادم ....
    دوستان واقعا ازتون ارهنمایی میخوام به خدا کارم خیلی گیره

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 بهمن 95 [ 22:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-07
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    244
    سطح
    4
    Points: 244, Level: 4
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لطفا کلید مرد اقتدار مرد و روابط جنسی از صوت دکتر حبشی را دانلود کن و با دقت گوش کن موفق میشوی

    عزیزم کارم از اینها گذشته ، همه اینها را از برم و بارها و بارها گوش دادم
    متاسفانه مشکل اینجاست که شوهرم از من توقع داره که درکش کنم و حتی خودم هم هرکاری از دستم برمیاد براشون انجام بدم و حتی انتظار داره من به جای دانشگاه رفتن و وقت گذاشتن رو این چیزها برم و ببینم مامانش کاری چیزی نداره که براش انجام بدم ، یعنی خودش کمه من را هم میخواد برم براشون کار کنم
    و اما مسئولیت پذیریش ، آره خدایی اش آدم مسئولیت پذیریه ولی متاسفانه فقط برای خانواده اش
    مدتهاست تو خونه کلی وسایل خراب داریم ولی انگار نه انگار، اگه مال مامانش بود خداشاهده نصف شب هم بود درستش میکرد
    چند ماه یه بار هم حاضر نیست من را ببره شهرستان پیش خانواده ام و همش میگه وقت ندارم ولی فقط کافیه مامانش اراده کنه و دلش بخواد بره فامیل هاش را ببینه تو شهرستان، ساعت 4 صبح راه میافته که مامانش راببره اونجا ، اونم نه یه بار حداقل ماهی چند بار، حتی تموم شهرستان رفتن های من هم به نفع مادرش ضایع میشه و همیشه از من توقع داره که درکش کنم و باهاش همکاری کنم ...
    اینقدر مسئولیت پذیره که وقتی هم من را بخواد ببره شهرستان و مادرش هم هست من را میزاره خونه پیش مادرم اینا و خودش میره شهرستان مادرش و با مادرش میرن مهمونی و دید و بازدید و میگه مادرم تنهاست اینجا و آخر سر زنگ میزنه میگه خودت برگرد من که نمیتونم مادرم را تنها بزارم بیام دنبال تو حالا مادرش یه زن خیلی قوی و جوان و خیلی خیلی مستقل که میگم اختیار زندگی همشون دست اونه ولی به پسرش که میرسه میشه یه موجود ضعیف که باید یکی همش باهاش باشه ، حالا من موندن تو این همه غیرت و مسولیت پذیری همسرم که حاضره زن جونش خودش تنها بیاد و بره ولی مادرش تنها نمونه

  5. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 13:42]
    تاریخ عضویت
    1395-7-22
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    16
    سطح
    1
    Points: 16, Level: 1
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    يه جاهايي حق با شماست و بايد با برنامه و بدون حساسيت همسرت رو متوجه عملكردش بكني ولي يه حرفي دارم بين مادر و پسر قرار نگير و باعث جدايي اونا نشو خيلي خيلي خيلي زيان مي بيني


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی نهایت تنبل و بی تحرک هستم
    توسط nahid2 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 فروردین 96, 05:33
  2. ماموریت طولانی همسرم و وابستگی من به او
    توسط رنیا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 03 تیر 91, 16:44
  3. اهمیت ظاهر خواستگار
    توسط نازنین:) در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 مرداد 90, 01:54
  4. استقلال قهرمان قهرمانیت مبارک
    توسط محمدابراهیمی در انجمن معارف و مناسبت ها
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 خرداد 87, 18:54

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.