عرض سلام و ادب خدمت دوستان گرامی
قبل از هر چیز میخواستم از دوستان عزیزی که در تاپیک قبل به من کمک کرده بودند و نظرات خودشون بیان کردند، نهایت تشکر و قدردانی رو داشته باشم.
پسری هستم متولد 67، مجرد، سال آخر دکتری دولتی، نسبتا مذهبی با خانواده ایی کاملا مذهبی و وضعیت اقتصادی متوسط
در زندگی لحظاتی وجود دارد که ممکن است با احتمال بسیار کم و خیلی به ندرت به وجود بیایند. اما چنان اهمیت بالایی دارند که تصمیم گیری در اون لحظه و مورد خاص، میتونه باقی عمر آدم بسیار بسیار تحت تاثیر قرار بده. به دلیل شرایط خاصم، پیش بینی میکنم که خود نیز چنین موقعیتی را در زندگی مشترک آینده ام تجربه خواهم کرد. برای اینکه بهتر متوجه منظورم شوید خود را (مخصوصا خانم های محترم) در شرایط زیر تصور کنید:
آقا و خانمی که هر دو تحصیلکرده، شاغل و جز افراد موفق جامعه هستند با هم ازدواج کرده اند. این دو نفر سالها تلاش کرده اند تا زندگی بهتری برای خود و فرزندانشان فراهم کنند. یکی از این تلاش ها، آماده سازی مقدمات لازم برای مهاجرت به کشوری دیگر و کسب فرصتهای بهتر در زمینه کاری، تحصیلی و زندگی است. اکنون، بعد از سالها تلاش موقع سفر فرا رسیده است و همه چیز بر وفق مراد. ناگهان پدر آقا دچار مریضی سختی شده و مادر ایشان به دلیل سن بالا و ناتوانی نیز قدرت مراقبت از پدر را ندارد. پسر می داند که جز او هیچ یاور دیگری برای والدینش در آن شرایط سخت وجود ندارد و این را هم می داند که با عذاب وجدان خود در صورت مهاجرت و ترک خانواده نمی تواند کنار بیاید. خانم هم که سالها درس خوانده، شبانه روز تلاش کرده و تمام زندگی کاری و تحصیلی آینده خود را در گرو مهاجرت می بیند، نمی تواند بیخیال قضیه شود و شکست در این راه، برای او هزینه جبران ناپذیری به بار می آورد. منظورم سال ها تلاش و تحصیل ایشونه که دیگه بر نمیگرده. البته عکس این موضوع رو هم میتونید تصور کنید. یعنی جای آقا و خانم عوض شود.
این مثال زدم که فقط خودتون رو هنگام تصمیم گیری در چنین فضایی تصور کنید (حالا به خود شرایط مثال زیاد کاری ندارم). شما (مخصوصا خانم ها) در چنین موقعیتی چکار میکنید و به نظرتون کار درست چیه که این زندگی از هم نپاشه؟
به نظر خودم در این حالت، هر دو حق دارند، اما نکته اینه که این وسط یکی باید کاملا از حقش بگذره تا این زندگی دوام پیدا کنه. به نظر من به عنوان یک آقا، خانم چون دوست داره همیشه مردش با اقتدار باشه و او را در زندگی راهنما و پیشرو خودش ببینه، بهتره که ایشون از حق خودش بگذره. خودم میدونم که این کار در حرف ساده و در عمل واقعا بسیار سخت است. اما من از جانب روانشناسی به این قضیه نگاه می کنم نه خودخواهی.
دوستان من این مثال زدم که اصل مشکلم مطرح کنم پس راجع به مثال مناقشه ایی نکنید، چون اصل قضیه چیز دیگری است. من چون دوست دارم با یک دختر تحصیلکره ازدواج کنم شرایطم نزدیک به مثال بالا خواهد بود.
اما اصل قضیه: من اگر به خواستگاری بروم قصد دارم از دختر خانم چنین سوالی کنم تا خودشون رو در این فضا تصور کنند و به من بگند که عکس العملشون چه خواهد بود. چون واقعا برام مهمه و میدونم من در این شرایط قرار خواهم گرفت. من در واقع میخوام به نحوی از ایشون مطمئن باشم که اگر در زندگی به یک دوراهی رسیدیم که هر دو راه درست اما جدا هستند، ایشون تابع نظر من خواهد بود. از کاربران و مدیران همدردی مخصوصا خانمای محترم کسانی که شاغل هستند یا خیلی علاقه دارند که مهاجرت تحصیلی و اپلای بکنند، خیلی ممنون میشم بگند که در خصوص مواجهه با چنین سوالی و جواب خودم که عرض کردم چه عکس العملی دارند؟ اصلا به نظرتون درسته این سوال مطرح کنم؟ یا به نحو دیگه بگم بهتره؟ اصلا راه حل دیگه ایی وجود داره؟ در جلسه چندم خواستگاری این سوال مطرح کنم مناسبه؟
از اینکه وقت گداشتید و این تاپیک مطالعه کردید خیلی ممنونم.
پسر جوان
علاقه مندی ها (Bookmarks)