به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 بهمن 96 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1395-6-24
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,092
    سطح
    17
    Points: 1,092, Level: 17
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Unhappy حساس شدن بیش از حد شوهرم

    سلام.
    من ستاره هستم. 33 سال و شوهرم هم 34. 8 ماه عقد بودیم و 2 ساله که زیر یه سقف رفتیم . زدواجمون کاملا سنتی هست. من کارمندم و فوق لیسانس و شوهرم فوق دیپلم و تو یه شرکت خصوصی کار میکنه با حقوق قانون کار. از لحاظ مالی به هیچ وجه نذاشتم اذیت بشه و همیشه هواشو داشتم و همیشه درآمدم صرف خونه و زندگیم شده و سعی کردم هیچ وقت بروش نیارم و غرورش جریحه دار بشه. مهمترین معیارم اخلاق خوب و رفتار و شخصیت خوب و سالم بود. خانوادش خوب هستن و هیج مشکلی باهاشون ندارم. از لحاظ مالی نمی تونن ساپورتش کنن و البته هیچ مشکلی ندارم با این قضیه. فعلا بچه نداریم و قصد داریم اگه خدا بخاد بزودی بچه دار بشیم ولی متاسفانه این شش هفت ماه اخیر شدیدا دچار مشکل شدیم. هفته ای نیست که توش از هم دیگه دلخور نشیم و قهر نکنیم. ماهی چند بار رو که حتما قهریم باهم. واقغیتش دیگه خسته شدم ازین وضعیت.. راستش اوایل خیلی بهتر بود و اصلا نمیذاشت که کار به قهر و آشتی بکشه و نهایتش اون واسه آشتی پیش قدم می شد. خیلی هوامو داشت و نازم رو میکشید. ولی الان برعکس شده و همسرم بیشتر بهانه گیر شده و همش بهم گیر میده. مثال میزنم : 1.میگه تو دوست نداری که من بیام خونه شما .. اصلا یه تعارف نمیکنن واسه شام .. تو نمیذاری من تو خونه شمه راحت باشم .. تو خونه شما احساس غریبگی می کنم.. شاید یه ذره حق داشته باشه ولی واقعا شرایط خونه ما هم خاصه. پدرم مریضی شدید داره (حدود 4 ساله )و اینروزا اصلا حالش خوب نیست و مامانم هم با این اوضاع فقط درگیر بابامه و درمانش و مهمونایی که هر روز واسه عیادت میانو میرن و واقعا دیگه حال و حوصله واسش نمونده.. اینارو که بهش میگم میگه من شام بهانه است تو خونه شما به داماد ارزش و با نمیدن.
    2- قبلنا اصلا حساس نبود که کجا میرم و کی میرم و میام . الان شدیدا حساس شده که هرجا بری باید ازم اجازه بگیری.. خیلی بهت رو دادم و پر رو شدی (در کل من یا محل کارم میرم یا خونه مامانم!!!)
    3- میگه همش درآمدت و شان اجتماعیت رو به رخ من میکشی (در حالیکه اصلا خدا شاهده اینجوری نیست و خودم فکر میکنم که خیلی رعایت حالشو می کنم). قبلا هم گفته بود که تو از بالا به من نگاه می کنی و من همش تو رده های پایینم. حتی میگه خانواده تو واسه کسی که تحصیلات فوق و دکتری دارن بیشتر ارزش می ذارن و به قول خودش آدم حساب می کنن.
    خلاصه الان قهریم و من احساس می کنم رفته رفته این قهرها بیشتر و پررنگتر میشه و بدتر اینکه وااقعا هم منو مقصر میدونه. احساس میکنم اشتباه کردم با کسی که از لحاظ درسی و شغلی ازم پایینتره ازدواج کردم. من خودم اصلا مشکلی ندارم با این واقغیت ولی خودش داره این مسئله رو برام پررنگ می کنه. امروز بهش گفتم با این رفتارات داری زندگیمو تباه می کنی .. میگه که مثلا داری تهدیدم میکنی؟ کشته مردت که نیستم هر وقت خواستی برو.
    ببخشید طولانی شد. خواهش می کنم دوستان عزیزم راهنمایی کنن.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1393-3-03
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    7,599
    سطح
    58
    Points: 7,599, Level: 58
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 151
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    622

    تشکرشده 16 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز

    تا حالا نشستید با شوهرتون در مورد مشکلاتتون کاملا واضح حرف بزنید؟ ما مردها معمولا دوست داریم همسرمون خواسته‌ها و منظورش رو کاملا واضح بیان

    کنه. بنابراین شما هم بهتره با ایشون کاملا مستقیم و البته مودبانه در مورد این مشکلات کوچک صحبت کنید. بهشون در مورد بیماری پدر، شرایط خونه‌ی

    پدری، خستگی و استرس مادرتون و ... توضیح بدید. مسلما درک خواهند کرد.

    انتظارات ایشون رو ازش بپرسید و سعی کنید که حتما براورده‌شون کنید. کار خیلی سختی نیست، اما بهتره مورد به مورد و یکی یکی اجرا بشن تا برای شما

    تغییر خیلی سخت نباشه.

    و اما در مورد بهانه‌گیری هاشون. شاید از جای دیگه‌ای خسته‌اند. شاید همون‌طور که اشاره کردید، چون از نظر مالی توسط خانواده پشتیبانی نمیشن و

    حقوق چندان زیادی ندارن و خودشون رو کمی نیازمند به حقوق شما می‌بینن، به غرورشون برخورده. شاید هم در کل از برخی جهات مالی که ممکنه شما

    ازش بی‌خبر باشید تحت فشار قرار دارن. بهتره در مورد مسائل کاری و مشکلات مالی هم ازشون بپرسید.

    و از همه مهم‌تر من فکر می‌کنم برای هر زوجی این مشکلات پیش میاد. افراد امروزی با انتظار آغاز یک زندگی لیل و مجنون‌وار پا به دنیای متاهلی میذارن، اما

    بعد چند ماه با دیدن یک انسان عادی به عنوان همسر در کنار خودشون، کمی تو ذوقشون میخوره و حس و حال عجیبی پیدا می کنن.

    به جرئت می‌تونم بگم که مشکل شما، مشکل بیش از ۸۰ درصد زوج‌هاییه که من تاحالا مسائلشونو دیدم. بهانه‌گیری و قهرهای بی‌دلیل یا بر سر مسایل

    کوچک.

    توصیه‌ی من برای حل این مشکلات اینه که یه کم «بیشتر» به ایشون برسید. وقتی سر کار هستن یک یا دو پیامک بدید و حالشون رو بپرسید و بگید دلتون

    براش تنگ شده. سعی کنید عصرها زودتر از همسرتون خونه باشید، لباس زیبایی بپوشید، آرایش کنید، زمانی که از در میان تو به استقبالشون برید. یه لیوان

    چای، آبمیوه، یا اصلا ولش کن، حتی یه لیوان آب یخ میتونه نشون بده چقدر بهش اهمیت میدید. میتونید اون لحظه بهش بگید امروز چقدر دلم برات تنگ شد.

    یه خسته نباشید می‌تونه تمااام خستگی رو از تنش بیرون کنه. یه کم در مورد کارش بپرسید و کنارش بشینید. خواهید دید که این رفتارها اون‌قدر روش

    تاثیر مثبت عجیبی میذاره که اصلا یادش میره دیگه بهانه بگیره. این کارها انرژی مثبت و حس اقتدار بسیار خوبی به یه مرد میده. مخصوصا در مورد همسر

    شما که احساس می‌کنم بخاطر سطح تحصیلی پایین‌ترشون اندکی اذیت میشن، این کارها قطعا جواب میده و ایشون اعتماد به نفس خوبی پیدا کرده و به

    شدت به شما علاقه مند میشن.

    اگر خواستید رمانتیک‌ترش کنید میتونید با یه گل اشونو تا سر حد جنون ببرید. تصور این که وقتی خسته و داغون از سر کار میای یهو زنت یه گل بهت بده واقعا

    لذت‌بخشه. ندادید هم ندادید. تاکید من بر روی رفتار مهربانانه‌ای هست که هنگام ورود بفهمن به یادشون بودید.

    منتظر اعلام نتیجه هستم.

    به امید خوشبختی شما دوست عزیز.

  3. کاربر روبرو از پست مفید کلانتر جو تشکرکرده است .

    تمام من (پنجشنبه 25 شهریور 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 بهمن 96 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1395-6-24
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,092
    سطح
    17
    Points: 1,092, Level: 17
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از شما آقای کلانتر جو که برام وقت گذاشتین و صبورانه راهنمایی کردین. حتما راهنمایی های شمارو مو به مو اجرا می کنم.
    به نکات خوبی اشاره کردین لطفا بهم بگین چیکار کنم که این فکر رو از ذهنش بیرون کنه که من خودمو برتر ازون میدونم.. واقعا ذره ای اینطوری فکر نمیکنم. شاید استفاده کردن از حقوقم برای زندگی این حسو واسش تلقین کرده... چیکارا کنم این حس از بین بره؟

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1393-3-03
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    7,599
    سطح
    58
    Points: 7,599, Level: 58
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 151
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    622

    تشکرشده 16 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز.

    این پروسه خیلی ساده است. فقط نباید خودتون پیچیده اش کنید. شما الآن می‌پرسید «چه کار کنم که فکر خودبرتربینی من از ذهنشون بیرون بره؟». خب

    ممکنه واقعا به صورت «کاملا ناخودآگاه»، با رفتارهاتون به ایشون پالس‌هایی ارسال کرده‌باشید که معناش خودبرتربینی باشه. خب از اونجایی که تاکید من بر

    روی کلمه ی ناخودآگاه هستش، ممکنه خودتون نتونید مشکل رو به تنهایی پیدا کنید. به همین خاطر من

    بهترین راه حل این مشکل رو گفتگو میدونم. یعنی بشینید باهاشون حرف بزنید. اما دقت کنید که نحوه‌ی حرف زدنتون چطور باشه. تحت هیچ

    شرایطی به ایشون خط ندید. یعنی چی؟ یعنی مثلا نگید عزیزم، چرا فکر می‌کنی من خودمو برتر از تو میدونم؟ اگر اینطور سوال بپرسید، ایشون فورا میگن

    چون فلان کار رو کردی و ... . در واقع حتی در صورتی که واقعا شما رو خودبرتربین هم ندونن، به دلیل نوع خاصی از اعتراف که در سوال شما وجود داشت،

    ایشون تمام افکارشون بر این مورد متمرکز میشه و با خودشون میگن آره! همسرم واقعا خودبرتربینه. دیگه حتی خودشم اعتراف می‌کنه!

    پس از این نوع سوالات جهت‌دار نپرسید تا ذهنشون برای پاسخ دادن موضع‌گیری نکنه و به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه پاسخ نادرستی بهتون ندن.

    به نظر بنده بهتره اول نکاتی که در بالا گفتم رو انجام بدید. حتما به خودتون برسید. لباس زیبا و آرایش رو فراموش نکنید. غذای مورد علاقه‌ی ایشون رو بپزید و

    تا بعد از شام چیز خاصی نگید. گهگاهی یه شیطنت یا ابراز محبت غیر مستقیم و خیلی ریز واسه جلب توجهش انجام بدید. خیلی توصیه میشه. بعد از شام

    یه مدت که گذشت، در موقعیت مناسب یه لیوان آبمیوه بذارید تو سینی با یه شیرینی یا کیک یا همونطوری خالی، براش ببرید و برید رو مبل کنارش بشینید.

    دستی به موهاش بکشید. باور کنید با این حرکت عین بچه گربه رام میشه . اول از کارش بپرسید. سریع حرف اصلی‌تون رو نزنید تا مشکوک نشه و با

    خودش نگه پس برا همین اومده مهربون بازی در میاره. بعد آروم آروم بحث رو به سمتی که میگم بکشونید. اینطور بگید:

    «عزیزم، امروز که نبودی دلم برات تنگ شده بود. یاد دوران نامزدی و خاطراتمون افتادم و به فکر فرو رفتم. مدتیه که احساس می‌کنم با هم مثل قدیم راحت

    نیستیم. زود از هم دلخور میشیم. قهرهامون زیاد شده. میدونم برای چرخوندن «زندگیمون» خیلی تلاش می‌کنی. میدونم خیلی زحمت می‌کشی و حتی

    ممکنه مشکلاتی داشته باشی که من ازشون خبر ندارم. من هم همیشه سعی می‌کنم برات آرامش فراهم کنم. حالا دوس دارم بشینیم در مورد این چند

    ماه صحبت کنیم. چه مشکلی پیش اومده که باعث شده مثل قبل با هم گرم نباشیم؟»

    این حرف‌ها رو با مهربونی بهش بزنید. ازش بخواید که انتظاراتش رو یه بار دیگه از اول کامل و واضح به شما بگه. شما هم مودبانه و با مهربونی انتظاراتتون رو

    بهش بگید تا ان شآءالله با هم به راه حل برسید.

    نتیجه رو حتما بهم بگید.

    با آرزوی خوشبختی برای شما دوست عزیز

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط تمام من نمایش پست ها
    . احساس میکنم اشتباه کردم با کسی که از لحاظ درسی و شغلی ازم پایینتره ازدواج کردم. من خودم اصلا مشکلی ندارم با این واقغیت ولی خودش داره این مسئله رو برام پررنگ می کنه.
    سلام

    مطمین باشید همسرتان از روی هوا و بی کاری دچار چنین احساساتی نشده است. همان طور که خودتان نیز به احساس تان اشاره کرده اید.

    گاهی بدون اینکه متوجه باشیم رفتارمان به گونه ای است که موجب ایجاد حساسیت می شویم.

    هر آنچه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند.

    لذا شما در خودتان کنکاش کنید وببینید چقدر حس واقعی شما نسبت به همسرتان با گفته های ایشان تطابق داره ؟

    روزی خود بنده در این تالار سال ها پیش تاپیکی زدم که گلایه داشتم همسرم تمایل زیادی به جمع دو نفری مان و ماندن در خانه ندارد و بیشتر دوست دارند در جمع دوستانشان (جمعی سالم ) باشند دوستی جمله ای گفتند کلیدی و به ظاهر ساده اینکه : مردی که بیشتر تمایل به بیرون از منزل دارد به خاطر این است که میل ورغبتش به بیرون بیشتر است.من هم مثل شما فکر می کردم هیچ کم و کاستی در منزل نگذاشته ام.

    بعد از سال ها الان متوجه اون نقش بازی کردن های خودم شدم

    ما فکر می کنیم همسرمان را دوست داریم واقعیت چیز دیگری است.

    مافکر می کنیم همسرمان را همان گونه که هست پذیرفته ایم اما واقعا نپذیرفته ایم و این کاملا از جانب همسرمان حس می شود.

    این قهر های به ظاهر کوچک زنگ خطری است برای همه زندگی ها ، نه تنها زندگی شما . به سادگی از کنار آنها نگذریم.

    نمی گویم زندگی را سخت بگیریم اما به اتفاقات دورو برمون دقیق و تحلیل شناختی درست روبه رو شویم.

    اول از همه سهم خودمون در بروز هر رویدادی را واکشی کنیم.

    نقش مردانگی و حمایت گری را به همسرتان به معنای واقعی بازگردانید.


    نقل قول نوشته اصلی توسط تمام من نمایش پست ها
    . لحاظ مالی به هیچ وجه نذاشتم اذیت بشه و همیشه هواشو داشتم و همیشه درآمدم صرف خونه و زندگیم شده و سعی کردم هیچ وقت بروش نیارم و غرورش جریحه دار بشه
    اشتباه فاحش شما در زندگی با همین یک جمله کاملا مشخص است . فکر می کنید خیلی از خود گذشتگی کرده اید؟ اکثر خانم های شاغل چنین دیدگاه اشتباهی دارند . اما نمی دانند بزرگ ترین ظلم را درحق زندگی خود می کنند. اگر قرار باشد ما خانم ها حامی مالی مردهایمان باشیم و نگذاریم اذیت شوند پس بفرمایید باید این آقای همسر بوق تشریف داشته باشند. همان حسی که صادقانه همسر شما آن را با شما در میان گذاشته.

    جرف هایم را به دل نگیرید چون خودم چنین تجربیاتی را گذرانده ام تا جایی که مشاوری به من گفت در خانه شما دو مرد وجود دارد من که نقش زنانگی را با حمایت های بیش از حدم از همسرم به فراموشی سپرده بودم.

    در زندگی که زن وجود نداشته باشد ناز کشیدن معنایی ندارد از یک زن واقعی ناز می خرند همان گونه که خودتان گفتید مدت هاست دیگر نازتان را نمی کشد.به معنای واقعی زن شوید نازتان هم خریدار پیدا می کند.

  7. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    میشل (پنجشنبه 25 شهریور 95)

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    خوشحال باشید که همسرتان احساساتش ، ناراحتی هایش و گلایه هایش را برای شما عریان بیان کرده.

    در چنین شرایطی همسر شما نیاز به همدلی ، درک شدن و حمایت شما دارد .

    به جای دفاع از خودتان و خانوادتان چقدر با همسرتان اصول همدلی را رعایت کردید؟ یا همسرتان درست احساس کرده یا اشتباه.

    از ایشان تشکر کردید که صادقانه خواسته هایش را با شما عنوان کرده ؟ زمانی که از احساساتش برای شما صحبت می کند به او گفتید می فهمم چنین احساساتی واقعا زجر آور است؟(حواستان باشد او را تایید یا رد نکرده اید فقط با او همدلی کرده اید)

    به او گفته اید کدام رفتار های شما دقیقا باعث به وجود آمدن چنین احساسات شده است تا ان شا الله از این پس بیشتر مراقبت شود چرا که آرامش زندگی تان و همسرتان در اولویت است؟

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 بهمن 96 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1395-6-24
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,092
    سطح
    17
    Points: 1,092, Level: 17
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم از راهنمایی های شما اقای کلانتز جو و خانم بی نهایت. حتما راهنمایی شما رو اجرا میکنم و نتیجه رو میگم.
    خب منم اشتباهای زیادی داشتم ولی در برخی مواردم از شوهرم دلگیرم. مثلا همش در روزهای صلح و صفا میگه ما هر دو شاغلیم و نمیشه همیشه غذای تازه خورد و بهتره یه روز در میان غذای بیرون بخوریم _خودشم خیلی خوب بلده اشپزی کنه و انصافا اصلا اذیت نشدم تو اشپزی. اون وقت تو روزهایی که دلخوریم بهانه میاره میگه خیلی وقتا شده که تو رفتی خونه مامانت و من بدون شام و ناهار موندم. خب منم بهش میگم بابا از بیرون یه جیزی میگرفتی میخوردی.. یعنی حرفاش دوگانگی داره. ولی در کل قبول دارم برای این شرایط پیش امده من بیشتر مقصرم.
    ویرایش توسط تمام من : جمعه 26 شهریور 95 در ساعت 15:34


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.