به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array

    با حرف زدن راجع به مشکلات گذشته دارم شوهر خوبم رو آزار میدم

    سلام
    من حدود دو ساله که ازدواج کردم
    اوایل عقدمون (پنج ماه اول) به خاطر تفاوت فرهنگی زیادی که بین من و خونواده ی همسرم وجود داشت خیلی اذیت شدم
    مشاوره گرفتم هم از آقای مدیر و هم مشاور حضوری و خدا رو شکر مشکلاتم حل شد چون بخش بزرگی از مشکلات ساخته و پرداخته ی ذهن من بود فکر میکردم همسرم هم مثل خانوادشه اما به مرور بهم اثبات شد که تفکر کاملا مستقلی داره و ارتباطش با خونواده اش صرفا به خاطر رابطه و کشش خونی با اونها بوده...
    همسرم الان رابطه اش رو با خانواده اش(به جز پدر و مادرش که خودم هم عاشقانه دوسشون دارم) به حداقل ممکن رسونده... البته خواهرشوهرم و جاریهام هم توهینای بدی به من کردن که دو تا تاپیک راجع به خواهرشوهرم موجوده
    همسرم همیشه و همیشه جلوی خانواده اش و دیگران از من حمایت میکنه به پدر و مادر من خیلی احترام میزاره... به فکر پیشرفت منه...
    من به خاطر یه آزمون شغلی تا هشت غروب کتابخونه ام شوهرم خودش میره خونه ناهارش رو گرم میکنه و انقدر رازداره که حتی به مادرش هم نگفته که من ناهار خونه نمیرم...
    چون از حساسیت های من خبر داره عکس هیچ زنی توی گوشیش و لبتاب و... رو نگه نمیداره هیچ کلیپ و... حتی چیزهای ساده ای که شاید از نظر بقیه کاملا عادی باشه رو شوهرم به خاطر من رعایت میکنه... خیلی چشم پاکه
    حاضرم قسم بخورم که توی این دو سال حتی زمان آشنایی قبل از ازدواجمون یک بار هم یه نگاه بد ازش ندیدم....
    حالا مشکل اینجاست که من مدتیه شوهرم رو خیلی اذیت میکنم به خاطر مشکلات چند ماه اول عقدمون بهش سرکوفت میزنم... توهینایی که خواهرش بهم کرده رو مدام یادآوری میکنم (شوهرم بعد از توهین های خواهرش ارتباطش با خواهرش فقط در حد سلام هست)
    مدام حرفهای ناراحت کننده میزنم و زندگیمون رو تلخ میکنم...خودم احساس میکنم بخشی از رفتارام به خاطر استرسیه که برای آزمون پیش رو دارم
    دیشب شوهرم با لحنی که نصفش شوخی و نصفش جدی بود بهم گفت نیکیا فقط دعا میکنم زودتر از تو بمیرم و تو یکبار دیگه ازدواج کنی و بفهمی من چه جور شوهری برات بودم؟؟
    همین شوخی منو تکون داده دیشب خواب خیلی بدی دیدم...
    از صبح دارم فکر میکنم چطور این مشکل رو در خودم حل کنم
    راه حلی که به نظر خودم رسیده اینه که یه برگ کاغذ بردارم روزهای هفته رو توش بنویسم بچسبونمش به دیوار و هر روزی که حرف از خانواده اش زدم توی اون کاغذ تیک بزنم اگر توی یه هفته حرفی نزدم یه جایزه کوچیک در نظر بگیرم و اگر حرفی زدم خودم رو تنبیه کنم
    لطفا سرزنش نکنید سرزنش مال کسیه که خودش ندونه رفتارش چقدر اشتباهه
    ویرایش توسط نیکیا : سه شنبه 23 شهریور 95 در ساعت 09:34

  2. 5 کاربر از پست مفید نیکیا تشکرکرده اند .

    at6372 (پنجشنبه 25 شهریور 95), donya. (سه شنبه 23 شهریور 95), میشل (سه شنبه 23 شهریور 95), باغبان (پنجشنبه 25 شهریور 95), شیدا. (سه شنبه 23 شهریور 95)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 مهر 95 [ 20:18]
    تاریخ عضویت
    1395-6-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    188
    سطح
    3
    Points: 188, Level: 3
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منم همین مشکل رو دارم ولی وقتی از شوهرم دلخور میشم سرکوفت میزنم ن در حالت عادی و اونم دارم کم میکنم راستش چند هفتس این رویه رو ب کار بردم
    هروقت یاد بدی های گذشته میفتم خوبی های شوهرم و نکات مثبتیو ک شاید کمتر مردی داره و علاقمون بهم رو یاداور میشم اینجوری فقط میتونم قربون صدقش برم چون جای کینه
    از عشق لبریز میشم و سعی کردم قلبمو صاف کنم
    شما هم بنظرم مرزی بذار بین شوهرت و درست نذار استرست ب شوهرت منتقل بشه برا اون ی همسردلسوز باش ن ی محصل
    ب تایپیک منم سربزنید

  4. کاربر روبرو از پست مفید talkhon تشکرکرده است .

    نیکیا (سه شنبه 23 شهریور 95)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام عزیزم.خوبی؟
    شما که خیلی وقته تو این تالاری چرا؟؟اول از همه تکنیک توقف فکر که واقعا عالیه.موقعی که این افکار سراغت میاد به یه چیز خوبی که دوست داری فکر کن مثلا یه منظره خیلی قشنگ.دیگه بعدش نذار حال خوبت از بابت اون فکر با فکرای مسموم خراب بشه.دوم مراقبه است انجام بده نتیجش واقعا خوبه.بذار با مراقبه استرس های روزمره ات از بین بره و خودت بمونی و یه دنیای شاد تا دیگه این ناراحتی ها بوجود نیاد.هم اول صبح هم آخر شب.اینطوری تمرکزتم بالاتر میره و این برات عالیه.سوم برداشتن یه دفترچه و نوشتن هر روز یه خوبی از همسرته و تا آخر روز خدا رو شکر کردن بابت این نعمت خوب که بهت داده و در وجود همسرته و در آخر خود همسر مهربونت.وقتی این کارو میکنی دیگه اصلا ذهنت دلش نمیخواد به چیزای بد فکر کنه.عزیزم حرف همسرت خیلی ناراحت کننده است.نذار زندگی شیرینت به این سمت پیش بره.حیف تو و جوونیتو همسرتو روزای زندگیتون نیس که با این حرفا تلخ بشه و هدر برن؟؟!!!

  6. کاربر روبرو از پست مفید donya. تشکرکرده است .

    نیکیا (سه شنبه 23 شهریور 95)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    تاوان رفتار زشت دیگرانو نباید همسر خوبت بده این بدترین کار ممکنه

    البته اینی که به شما الان دارم میگم من خودم یه مدت سردمدار این رفتار اشتباه بودم و با هر رفتار از طرف خونواده ی همسرم مدتها با همسرم سرد میشدم تا حدیکه حتی روی مسایل خیلی خصوصیمونم اثر میذاشت و مثلا یک ماه وقتی همسرم میومد نزدیکم اشکام سرازیر میشد و دلم نمیخواست بهم دست بزنه تا این حد من شوهر بیچارمو اذیت میکردم و اصلا دست خودم نبود ولی واقعا اشتباه میکردم

    شما واقعا همسر خوبی داری و خدارو صد هزار مرتبه شکر کن که همسرت اینقدر فهمیدس

    میدونم که رفتارهای بد خونواده ی همسر تا قیامت از ذهن ادم پاک نمیشه و کاملا درکت میکنم من حتی دست به دامان چند مشاور زدم که بتونم فراموش کنم اگرچه کمرنگ شد اما هنوزم خیلی وقتها حتی یه لحظه که کاراشون یادم میفته اشکام سرازیر میشه

    اما به یه چیزی باید ایمان بیاری و اونم اینه همسرت هیچ تقصیری نداره و هیچ گناهیم نداره هیچ کاریم از دستش به جز کارایی که تا الان انجام داده برنمیاد
    اگر حمایتت نمیکرد اگر زیر زیرکی باهاشون ارتباط داشت اگر اونارو به تو ترجیح میداد حق داشتی اما الان یه لحظه خودتو بذار جای همسرت
    اگر شما بودی چکار میتونستی بکنی؟؟؟؟

    من اینکارو کردم و دیدم واقعا اگر جای همسرم بود شاید خیلی برام سخت بود تا این حد ارتباطمو با خواهرام محدود کنم حتی اگر رفتار خواهرم بدتر بود پس بدون شوهرت خیلی میخوادت که بخاطر تو رابطه شو با خواهرش کم میکنه خوب به نظرت این قدر ناشناسی نیست که بخوای بخاطر گناه ناکرده ازارش بدی

    با یه مشاور صحبت کن مشاورا حرفاشون یه کم بیشتر اثر میذاره نمیدونم چرا

    و اینکه مدام به خودت بگو اونا هدفشون همینه که من زندگیه خوبی نداشته باشم و اگر من به این کارام ادامه بدم همسرم واقعا ازم دور میشه و اونا به هدفشون میرسن اولین کسی که از کم شدن محبت همسرت به تو خوشحال میشه شک نکن خواهرشوهرته خوب این چه کاریه داری میکنی تیشه به ریشه خودت میزنی؟؟؟

    میخوای با دست خودت علاقه و احترام همسرتو از دست بدی؟؟؟

    من وقتی به همسرم غر میزدم همسرم خیلی بهم میریخت یه بار که من داغون بودم از لحاظ روحی همسرم گفت بیشتر از اینکه بخاطر این مسایل که پیش اومده ناراحت باشم از ناتوانی خودم در اروم کردن تو ناراحتم و احساس کردم واقعا همسرم تحت فشاره

    یه لحظه دلم بحالش سوخت که چرا من تا این حد دارم اونو عذاب میدم بخاطر چیزی که هیچ تقصیری نداره خدارو شکر من به شدت از رفتارهای بدم دچار عذاب وجدان میشم و همون عذاب وجدان باعث شد خیلی این رفتارهارو کم بکنم

    نمیدونم باید چکار کنی که رفتارهاشونو فراموش کنی چون هنوزم خودم نتونستم فراموش کنم اما حداقل همسرتو اذیت نکن وقتی خودت میدونی کارت اشتباهه دیگه چکاریه ادامه دادنش؟؟

    باور کن من الانم خیلی وقتها یاد اونموقع ها میفتم میشینم ساعتها گریه میکنم و دلم بخاطر مظلومیت و سادگی خودم میسوزه من اونموقع خب سنی نداشتم همش بیست و چهار سالم بود و خیلی اون اتفاق ها روم اثر منفی گذاشت اما دیگه به همسرم انتقالش نمیدم چون دلم واسه اون بیشتر از خودم میسوزه نمیخوام هم از طرف من تحت فشار باشه هم خونوادش

    اینجور مواقع واقعا مردها واقعا حالت استیصال و درماندگی بهشون دست میده مخصوصا همسر شما که اینقدر فهمیدس به نظرم خیلی نامردیه اگر مدام ببریش تو اون فاز
    تا میتونی روی خودت کار کن و خودتو بالا ببر همین برای کسایی که باهات مشکل دارن جواب خوبیه و از هرچیزی دردناکتر

    راستی دیروز تو تلگرام یه متنی برام فرستاده بودن خیلی جالب بود
    نوشته بود خشم و کینه و نفرت از دیگران مثل این میمونه که شما زهر بخورید که طرف مقابلتون بمیره

    بخاطر خودتم که شده بخاطر سلامت خودت وارامش زندگیت سعی کن ببخشی یا حداقل کاری که میتونی در حق خودت بکنی اینه که سعی کنی کمتر بهش فکر کنی

    تا یاد کاراش میفتی فورا به خودت بگو استپ نمیخوام بهش فکر کنم

    ناگفته نمونه فشار درست هم به شدت در یاداوری این داستانها موثره
    ان شالله زودتر امتحانتو بدی یه کم اروم میشی
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : سه شنبه 23 شهریور 95 در ساعت 18:52

  8. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    نیکیا (سه شنبه 23 شهریور 95)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    ممنونم ازتون...
    دنیا جان میشه راجع به تکنیک توقف فکر یکم برام بگی یا اگه مقاله ای هست لینکش رو برام بزاری...
    سحر جان ممنونم حرفات همه اش درسته...
    امشب از کتابخونه اومدم برا شوهرم یه شام خوشمزه درست کردم کلی هم شاد و خوشحال نشون دادم خودم رو...
    یه برگه هم نوشتم روزای هفته رو و چسبوندم به دیوار... امروز که مقاومت کردم و حرفی نزدم... ان شالا که روزای بعد از این هم شوهرم رو اذیت نکنم و گرنه میشم از اون زنهایی که زندگیشون رو با دست خودشون خراب میکنن

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام

    نقل قول نوشته اصلی توسط نیکیا نمایش پست ها
    و هر روزی که حرف از خانواده اش زدم توی اون کاغذ تیک بزنم
    روزهایی که در مورد خونوادش چیزی نگفتی، تیک بزن.

    البته بهتره دو نوع نشونه در نظر بگیری. اگه کلا چیزی نگفتی، یه نشونه. اگه یه کوچولو گفتی و زود متوجه شدی و جمعش کردی، یه نشونه ی دیگه. هردوی اینها خوب هستند، اما انجام دادن دومی سخت تره. بنابراین آخر هفته دوتا جایزه بگیر، و اون بهتره برای اون وقتایی که شروع کردی، اما تونستی جمعش کنی.

    نقل قول نوشته اصلی توسط نیکیا نمایش پست ها
    لطفا سرزنش نکنید سرزنش مال کسیه که خودش ندونه رفتارش چقدر اشتباهه
    نیکی جان اتفاقا مشکل می تونه اینجا باشه که تو خودت رو سرزنش می کنی. برای همین ظرف روانیت پر شده و به منفی ها حساس شدی. رفتارهای بد خونواده همسرت فقط یه نمونه از منفی هاییه که بهشون فکر می کنی، اینطور نیست؟

    اگه بخاطر امتحان زیادی داری به خودت فشار میاری، انتظارات و خواسته هات رو متعادل تر کن.

    از پستت اینجور حس می شه که خودت رو متناسب با عملکردت تحسین نمی کنی. این نیازت رو که برآورده نکنی، ظرفت پر می شه، جاهای دیگه کم میاری و منفی بافی می کنی.

    بگو آفرین به من که با این شرایط هم ناهار درست می کنم (واقعا خیلی آفرین داره). فقط شوهرت رو تحسین نکن که ناهارشو گرم می کنه.

    اگه نسبت به برآورده کردن نیازهای اساسی خودت (شامل تحسین کردن، درک کردن، و غیره) مسئولیت پذیر باشی، کار به جایی نمی رسه که رفتارت از کنترلت خارج بشه و اونهایی که دوستشون داری رو اذیت کنی.


    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  11. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    نیکیا (چهارشنبه 24 شهریور 95)

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام میشل جان
    نه من خودمو تحسین نمیکردم چون فید بک هایی که از خانواده و دوستانم میگرفتم این بود که شوهرم داره خیلی فداکاری میکنه...
    و البته کارای شوهرم توی یک روز به اندازه ی درس خوندن من سخته... استرس شغلیش زیاده و یه بخشی از کارش رو بعد از ظهرا توی خونه انجام میده...
    این وسط همه دارن فداکاری و موفقیت شوهرم رو میبینن اما هیچکس نمیبینه که من چقدر توی فشارم... کارای خونه و ترس از شکست توی آزمونی که با دو هزار و خورده ای نفر شرکت کننده فقط چهل نفر قبولی داره...
    از شکست میترسم شکستی که احتمالش زیاده...
    رفتارهای خانواده شوهرم تنها منفی هایی نیستن که من بهشون فکر میکنم اما تنها منفی هایی بودن که تونستن ارزشهای منو عوض کنن و من از این بابت خیلی از دست خودم عصبانیم... مگه از محبت خارها گل نمیشد... چرا هر چی بیشتر محبت کردم خارها بیشتر زخمیم کردن؟ چرا گل نشدن؟
    الگوی من این شده از زخمی شدن میترسم پس محبت نمیکنم... از این الگو متنفرم...
    ویرایش توسط نیکیا : چهارشنبه 24 شهریور 95 در ساعت 01:52

  13. 2 کاربر از پست مفید نیکیا تشکرکرده اند .

    میشل (جمعه 26 شهریور 95), آوای بهشت (یکشنبه 06 خرداد 97)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام عزیزم.توقف فکر اسمش روشه دیگه.یعنی زمانی که فکرت رفت سمت جایی که نباید سریع بهش استپ بدی.تو تالار یه سرچ بزن پیداشون میکنی.عزیزم راستشو بخوای منم خیلی از دست خانواده شوهرم مینالم.نمیدونم در مورد من چقدر میدونی.من با شوهرم مشکل پیدا کرده بودم در حالیکه همسرم خیلی فرد خوبی بود.خیلی با هم به مشکل خوردیم تا اینکه نشستم برا خودم ریشه یابی کردم.به کارامون فکر کردم.به عکس العمل هامون.نتایج جالبی داشت .ریشه بیشتر این مشکلات من بودم و ناراحتیام از خانواده اش که به همسرم انتقال میدادم.هم اونجا دعوامون میشد هم رو روابط بعدمون هم تاثیر میذاشت.دیگه سعی کردم بهشون فکر نکنم.در حالیکه خیلی اذیت میشدم.خیلی زیااااد هنوزم اذیت میشم.ولی دیگه سعی میکنم به همسرم انتقال ندم.میبینم اون چجوری داره برام زحمت میکشه بعد من همش مثل تو قضاوتای نابجا داشتم.خب اونم اوایل خیلی خوب بود بعد دیگه نتونست تحمل کنه و این شروع دعواهامون بود. تا جاییکه که خیلی بد شد و اما جلوشو گرفتیم.نمیگم من تنها دو نفری جلوشو گرفتیم چون میخواستیم زندگی کنیم.من الان چه از خانواده همسرم و چه از خود همسرم ناراحت میشم میدونی چیکار میکنم؟میشینم رو یه برگه همه رو مینویسم.همه مشکلو همونجوری که بوده برگه رو نمیسوزونم حتی نگهش میدارم ولی ناراحتیام کم میشه خیلی چون دردو دل کردم.اونم با خودم....شاهدمم ورق کاغذه.امتحان کن جواب میده.دیگه هی نمی پرم به همسرم.مامانت اینطور.خواهرت اونطور.خودش کاراشونو میبینه و واقعا دست حمایتشو ازم دریغ نکرده دیگه.منم که سبک شدم پس مشکل حله.
    راستی تو که قبول کردی شکستو خب چرا آزمون میدی که هم اینقدر استرس تحمل نکنی هم زندگیتو تلخ نکنی.اعتماد به نفس نیکیااااا روش کار کن.به شکستم دیگه فکر نکن .تو پیروزی مطمئن باش.
    راستی از اون غذاهای خوشمزه برای شوهرت بیشتر درست کن...اون دیگه زندگیش تویی.نذار زندگیشو ببازه.این آرزوی دشمنته....😈😈بهتره قدر مردامونو بیشتر بدونیم.☺☺☺
    ویرایش توسط donya. : چهارشنبه 24 شهریور 95 در ساعت 13:02

  15. کاربر روبرو از پست مفید donya. تشکرکرده است .

    نیکیا (چهارشنبه 24 شهریور 95)

  16. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array


    با سلام و احترام



    فکر کردن به گذشته - و بدی ها و اشتباهات دیگران چه سودی دارد که رهایشان نمی کنیم ؟؟!!

    جز اینکه داریم این زباله های فکری را کنارمان نگه می داریم و هر روز اون را استشمام می کنیم !!

    باید زباله های فکری خودمان را رها کنیم !! ( افکار منفی - بدی های دیگران - اتفاقات بد گذشته و .....)


    اگر از بخشیدن خود و دیگران خودداری کنیم ، در واقع به خودمان می گوییم : ""من هیچ وقت تمایل ندارم اوضاع را بهتر کنم - من ترجیح می دهم در گذشته زندگی کنم و دیگران و خود را سرزنش کنم ""

    اگر ما دیگران را نبخشیم ،، در واقع این ما هستیم که دچار مشکل میشم نه اون طرف !

    ما هستیم که دچار رنج و اندوه میشیم - ما هستیم د ر جهنمی از غم و ناراحتی قرار می گیریم !! - ما زخم معده می گیریم ،،، نه خواهر شوهر !!


    یکی از رازهای سلامتی اینکه دیگران را ببخشیم - چون وقتی ذهنمان بیمار باشد - جسمان هم بیمار می شود ! ( کلی میگم )


    باید ببخشیم و اون هم واقعی !

    شاید یکی بگه : من تو را می بخشم ولی کارت یادم نمیره ! - این بدرد نمی خوره !
    بخشیدن واقعی یعنی دور ریختن همه دلخوری ها .
    بالاخره انسانها اشتباه می کنند و شاید یه حرفی را نتونند سبک سنگینی کنند .


    بیشتر انسانها تحسین و تشویق را ظرف چند ساعت یا چند روز و ... فراموش می کنند ولی د رعوض توهین ها و اهانت ها را سال ها به یادگار نگه می دارند و پرورش می دهند !



    وقتی قلب را سبک کنیم ،،،،، ذهن هم سبک میشه

    وقتی ذهن و قلب سبک بشه ،،،، اون موقع دیگه آزادیم !!


    موفق باشید .


    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 25 شهریور 95 در ساعت 21:51

  17. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    at6372 (پنجشنبه 25 شهریور 95), tanin_eshgh (یکشنبه 23 آبان 95), نیکیا (پنجشنبه 25 شهریور 95)

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام نيكيا خانم شما داري براي آزمون وكالت ميخوني ؟‌
    من امسال فرصت نكردم بخونم
    ولي ميخوام براي سال آينده شروع كنم بخونم


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.