شوهرم از یه طرف میگه دوست دارم و از طرف دیگه حساسیتی روی من نداره تا جایی که پایین عکسا و مطالبم خواسگار قدیمم متنی میذاره و اون حتی به خودش زحمت نگاه کردن هم نمیده!کلافه شدم دیگه...بهش که میگم سری به تاسف تکون میده...برگشتم میگم بیا تو هم یه چیزی بنویس تا نادان خیال بد نکنه براق میشه تو صورتم که تو نگو من خودم می دونم....ولی تا من نگم که به روش نمیاره....آخه کسی که معیار ازدواجش تا قبل از من دختر چادری بوده حالا این طوری روشن فکر شده؟!...البته این رو هم بگم که من بی نهایت بی نهایت به ایشون همون اوایل رابطه این اعتماد و اطمینان رو دادم که زنی محکم هستم که امکان نداره به هیچ وجه پام بلغزه...روزی ده بار خودم رو لعنت میکنم که ای کاش این اطمینان رو نداده بودم و ای کاش بلد بودم زیرکیای دخترای امروز رو!....این رفتار خیلی اذیتم میکنه
علاقه مندی ها (Bookmarks)