به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 95 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1395-6-13
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Gadid همه امیدم به راهنمایی شماست/ تردید و دودلی در انتخاب ، زندگی رو ازم گرفته

    سلام ، من چند تا مشکل دارم لطفا راجب هرکدوم نظری داشتید برام بذارید واقعا درمونده شدم خیلی نیاز دارم به کمکتون ، عذرخواهی میکنم که طولانی نوشتم لازم بود که همه چیز رو بگم ممنونم که وقت میذارید ، اجرتون با خدا

    من خیلی تو زندگیم زمان هدر دادم الان 27 سالمه اما نه کار دارم و نه ارشد خوندم و نه برنامه درستی برای زندگیم دارم
    از 23 سالگی که عروسی کردم هیچ کار مفیدی انجام ندادم درواقع مشکلات زیادی هم داشتم و یکمش به خاطر مشکلاتم بوده اما خب منم خیلی خیلی وقت تلف کردم بارها وبارها به خودم قول دادم دیگه زمانم رو هدر ندم هدف تعیین کنم و از این به بعد رو حسابی تلاش کنم اما نشده درواقع نمی تونم خودم رو بابت اشتباهاتم وهدر دادن زمانهای طلایی که داشتم ببخشم به هرحال هرکسی یه برنامه ای تو زندگیش داره یا اینکه بی برنامه است ولی بازم داره زندگی میکنه اما من با اینکه هدفم برنامه م مشخص بوده تصمیمم رو بارها گرفتم اما نتونستم پیش برم و اصلا اصلا تو زمان حال زندگی نکردم تمام زندگیم شده نگرانی اضطراب و افسوس ..
    هدف تعیین میکنم و برنامه میریزم تا یه مدتم خوب پیش میرم اما یهویی همه چی بهم میریزه حالا دلیلش : مثلا یهو رو هدفم دچار تردید میشم اینکه نکنه دوباره زمانم رو هدر بدم دیگه نباید اشتباه کنم اینکه شاید استعدادم تو چیز دیگه باشه شاید تو یه کار دیگه موفق تر باشم یا اینکه وقتم رو بذارم رو یه رشته دیگه مثلا برم دوباره کنکور بدم و پزشکی بخونم یا رشته دیگه ای ، یه چیزی که آینده شغلیش تامین باشه اگه هدفم مشخص باشه وبه اطمینان داشته باشم پشتکار خیلی خوبی دارم یعنی کلا اگه کاری بخوام انجام بدم با هرسختی و خیلی مصمم و جدی انجام میدم و مشکلم اینه نمی تونم انتخاب قطعی کنم این همیشه تو ذهنم بوده به این خاطر هر از چند گاهی با یه تلنگر ذهنم مشغول میشه و نمیتونم به برنامه هام برسم چون نمی دونم درست ترین کار چیه ، رشته تحصیلیم مهندسی نرم افزار بوده و خیلی هم به برنامه نویسی علاقه دارم و استعداد ، اما راضیم نمیکنه دلم میخواد خیلی کار مهم تری داشته باشم خیلی رشته بهتری درس بخونم همش میگم واقعا راه بهتری دیگه نیست ؟ شاید کنکور بدم و رشته دیگه ای برم خیلی بهتر باشه اما خب راه طولانی تری هم داره تردید داره دیوونم میکنه به پزشکی علاقه دارم اما نه اینکه بگم عاشقش هستم و خیلی هم اطلاعاتی راجبش ندارم فقط میدونم راه طولانی و سختی داره ، اما در خودم خیلی توانایی و پشتکار زیادی میبینم و دلم میخواد تو بهترین راه صرف شه برعکس مورد بعدی که پایین تر میگم تو مورد درسی علمی شغلی و ... اعتماد بنفسم خیلی بالاست هوش و استعدادم رو خیلی قبول دارم
    و اما دلیل های دیگه که یهو برنامه م بهم میریزه اینکه باز با یه تلنگری یاد گذشته می افتم که چقدر زمانم رفته اینکه الان باید ارشدم تموم شده بود و یه کار خوبی داشتم ولی هنوز اول راهم و افسوس میخورم قبل اینکه برنامه بریزم خودمو میبخشم و گذشته رو می ذارم کنار اما بازم بعد یه مدت ذهنم شدید درگیر میکنه و پیامدهایی که اون وقت تلف کردن ها داشته منو یاد اشتباهاتم می اندازه و کلی اذیت میشم بقیه چطور زندگی میکنن؟؟ آیا همه مثل من این همه بیهوده زندگی کردن ؟؟ وقتی یاد گذشته می افتم از خودم خیلی ناراحت میشم خودمو بد خطاب میکنم دعوا میکنم و دیگه هرررر اشتباه کوچیکی هم در طول روز دارم کلی خودمو سرزنش میکنم مثلا برای نیم ساعت دیر تر بیدار شدن دیر رسیدن به باشگاه کلاس یا هرچیزی .....
    سومین مشکلم اینه اعتماد بنفسم خیلی کم شده که بخش کمی بخاطر مسائل بالاست و بخش زیادش مربوط به اینه : یه مدت یه کلاس ورزشی دارم میرم پیشرفتمم تقریبا خوب بوده اوایل که حالم خیلی خوب بود و پیشرفتمم عالی بود اصلا مشکلی نداشتم اما یه مدت بخاطر یه موضوعی نتونستم باشگاه برم و بعد که رفتم خب طبیعتا کسایی که اون موقع باهم بودیم خیلی پیشرفت کرده بودن و من به اندازه چند ماه تمرین عقب بودو وخب مثل اونا نمیتونم خوب بازی کنم و اینکه تو این چند ماه بچه ها همه باهم دوست شدن و نمیتونم وارد گروه دوستانه شون بشم اوایل که هر اشتباهی تو زمین میکردم و بازی خراب میشد بهم غر میزدن یا به هرحال انرژی منفی میدادن و من هم بازیم بدتر میشد الان که همین میخوام برم کلاس کلی استرس میگیرم که الان باز کلی خراب کاری میکنم و آبروم میره و ... درصورتی که میدونم به هرحال با تمرین فقط میشه حرفه ای شد و به هرحال باید انقد خراب کنی تا یاد بگیری و خوب بشی اما من الان مشکلم اینه بازیم خوبه اعتماد بنفسم باعث میشه نتونم خوب بازی کنم با هر اشتباهی که تو زمین انجام میدم بدجوری روحیه م می بازم و انگاری یکی تو سرم داره بهم بدو بیراه میگه و سرزنشم میکنه که حتی بعضی وقتا به زبون و تکرارش میکنم ، انقد اعتماد به نفسم پایین اومده که نمیتونم تو جمع بلند سلام کنم یا خداحافظی کنم فقط به کسی که چشم تو چشمم باشه سلام میکنم چون هربار به یکی سلام میکنم اصلا متوجه نمیشه مگه اینکه چند بار تکرار کنم که فکر میکنم خیلی کوچیک میشم یا اینکه اصلا کسی منو نمی بینه احساس حقارت میکنم نمی دونم شاید این مورد رو مسخره بدونید ولی این اعتماد به نفس واقعا برام معضلی شده چون خیلی هم خجالتی و کم رو هستم مخصوصا تو باشگاه ، جایی که اصلا نباید کم رو بود ولی کم رو ام و خیلی وقتا حقم خورده میشه و صدام در نمیاد نه اعتراض میکنم نه دعوا میکنم یه روز باهام خوبن یه روز اصلا منو نمیبینن اما فکرمیکنم مشکل از اعتماد به نفس منه همیشه طوری بودم که خیلی زود همه باهام صمیمی میشن و خیلی واسه دوستام مایه میذارم و در مقابل هم خیلی دوستم دارن اما نمی دونم چرا تو محیط باشگاه واسم اینطور نیست انقد کم رو شدم که وقتی وارد باشگاه میشم میبینم چند نفر دور هم جمعن نمیرم بهشون سلام کنم و دست بدم حس میکنم الان برم ضایع میشم یا اینکه روم نمیشه نمیدونم ، مسیرم عوض میکنم و وقتی سمت بچه ها میرم که دور هم نباشن که من مرکز توجه بشم
    در رابطه با کم رویی باید بگم تو جمع دوستان دانشگاه که هنوز با هم در ارتباطیم اصلااا کم رو نیستم خیلی پر اعتماد بنفسم و خیلی هم خوش صحبت و شوخ طبع ، یا حتی تو فامیل هم خیلی خوبم غیر از چند نفر تو فامیل همسرم که اونا هم رفتارشون طوریه که من باید یک پررو رفتار کنم که نیستم و اعتماد بنفسم پایین میاد و همین مشکلات رو دارم یا کلا در جمع جدید کلاس جدید یا ... که وارد میشم خیلی کم رو ام و ترجیح میدم همراه دوست یا آشنایی باشم جایی که غریبه باشم از این لحاظ خیلی اذیت میشم .
    حرفام تموم شد خلاصه راهنمایی که میخوام : اول اینکه راجب انتخاب هدفم اینکه رشته خودمو ادامه بدم یا اینکه سراغ رشته دیگه ای برم که خب چه رشته ای ؟ چطور بفهمم تو چی استعداد دارم ؟ اینکه ریسک کنم وبرای کنکور دندون پزشکی بخونم خوبه ؟ با توجه به اینکه حداقل 10 سالی درگیرش میشم از استعدادم تو این زمینه مطمئن نیستم یا اینکه رشته دیگه ای بخونم
    دوم بهم ریختن برنامه ریزی هام بخاطر فکر مشغولم که یاد گذشته ، اشتباهات ، افسوس خوردن و حتی یاد خاطرات خوب مدرسه دانشگاه که حتی یادآوری اونا هم اذیتم میکنه اینکه چقدر زود گذشت و من متوجه نبودم و درواقع تو زمانم حالم زندگی نکردم الان هم همینطور اصلا نمی تونم تو زمان حال زندگی کنم همیشه ذهنم مشغوله و همیشه فکر میکنم یه عالمه کار دارم و خسته ام در حالی که فقط ذهنمه که هزار تا فکر توش چرخ میخوره ، چطور در زمان حال زندگی کنم به جایی رسیدم که حتی حسرت یه ماه پیش رو میخورم میدونم که همین جور دارم زمان هدر میدم و روزی هم حسرت امروز رو دارم اما چطور دهنم آزاد کنم از این افسوس و حسرت گذشته ، مشکلم اینکه چون در حال زندگی نمیکنم به این خاطر از لحظات زندگیم لذت نمیبرم الان که دیگه خداروشکر مسئله ای ندارم زندگیم خوبه و واقعا همه لحظه هام خوب و ایده آله اما همش با نگرانی می گذره و نمیتونم لذت ببرم
    سوم هم که راجب اعتماد به نفس پایین و کم روییم

    یه چیز دیگه هم که خیلی اذیتم میکنه اینه که شدیدا نگران سنم هستم و اصلا نمی تونم قبول کنم الان 27 سالم شده انگار هنوز توی 21 ، 22 گیر کردم همش جوونیم رو تموم شده میبینم یاد خاطرات خوب گذشته میکنم و کلی افسوس میخورم اینکه چه روزای خوبی داشتم و.... خیلی خودمو دارم بزرگ میبینم میدونم زیاد سنی ندارم اما اینکه دیگه دهه 60 داره از دور خارج میشه از سنم خیلی ناراحتم هچ موقع دلم نمیخواد سنم رو جایی عنوان کنم رو کیک تولدم دوست ندارم شمع تولدم بذارم چون شدید استرس میگیرم اینکه دارم به دهه 30 نزدیک میشم خیلی عذابم میدهکه سه سال دیگه من سی سالم شده ، البته مشکل اینه همین الان خودمو 30 و خورده ای میبینم نمی دونم چرا این سن واسم کابوس شده شاید بخاطر اینه که متناسب با سنم پیشرفت نکردم و عقب موندم بخاطر همین نمی تونم سنم رو قبول کنم ، یه سال پیش داشتم مشاوره کسی رو میخوندم که اونهم از سنش ناراحت بود و.. 25 سالش بود ووقتی حرفاشو خوندم تو دلم گفتم هنوز 25 سالته اول جوونیته بابا کلی فرصت داری بعد یهو یادم اومدم که خودمم 26 سالمه پس چرا اینارو نمی تونم به خودم بگم چرا انقد خودمو بزرگ میبینم خیلی دلم به حال خودم سوخت از اینکه چقدر با بقیه مهربونم ولی با خودم .....


    لطفا راهنماییم کنید همه نظر بذارید خیلی مستاصلم کمک نیاز دارم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    از همسرت نگفتین ایا راضی هستن شما تحصیل کنید یا اشتیاقی نشان میدهند؟
    درس خواندن با زندگی مشترکت تداخل ایجاد نمیکند ؟
    منظورم اینست که بیا ی بچسبی به درس شوهر را فراموش کنی اون وقت پایه های زندگیت را شل کنی
    اول اینکه بایستی برای زندگیت نیز هدف داشته باشی
    خیلی خوب هست که اینقدر شوق ذوق درس خوندن داری اونم بعد از چندین سال زندگی کردن و فاصله انداختن
    اگر بتوانی رشته خودت را ادامه دهی چون زودتر به نتیجه میرسی
    شغل هم مرتبه سنی دارد اگر هم مطمئن هستی دندان پزشکی قبول میشوی باز هم خوب هست بعد شرایط ادامه دادن داری همسرت اجازه میدهد ؟
    از زندگی مشترک چیزی عنوان نکردین مشخص هست فرزندی نداری
    فرزند داشتن هم مرتبه سنی دارد به این موضوع دقت کن
    گذشته ها را فراموش کن به اینده فکر کن تجسم کن که به اون نتیجه که ارزویش را داشتی رسیدی هر صبح این کار را انجام دهید خیلی موثر هست و زودتر موفق میشوی

  3. کاربر روبرو از پست مفید اسما@ تشکرکرده است .

    fateme_am (یکشنبه 14 شهریور 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 95 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1395-6-13
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط اسما@ نمایش پست ها
    سلام
    از همسرت نگفتین ایا راضی هستن شما تحصیل کنید یا اشتیاقی نشان میدهند؟
    درس خواندن با زندگی مشترکت تداخل ایجاد نمیکند ؟
    منظورم اینست که بیا ی بچسبی به درس شوهر را فراموش کنی اون وقت پایه های زندگیت را شل کنی
    اول اینکه بایستی برای زندگیت نیز هدف داشته باشی
    خیلی خوب هست که اینقدر شوق ذوق درس خوندن داری اونم بعد از چندین سال زندگی کردن و فاصله انداختن
    اگر بتوانی رشته خودت را ادامه دهی چون زودتر به نتیجه میرسی
    شغل هم مرتبه سنی دارد اگر هم مطمئن هستی دندان پزشکی قبول میشوی باز هم خوب هست بعد شرایط ادامه دادن داری همسرت اجازه میدهد ؟
    از زندگی مشترک چیزی عنوان نکردین مشخص هست فرزندی نداری
    فرزند داشتن هم مرتبه سنی دارد به این موضوع دقت کن
    گذشته ها را فراموش کن به اینده فکر کن تجسم کن که به اون نتیجه که ارزویش را داشتی رسیدی هر صبح این کار را انجام دهید خیلی موثر هست و زودتر موفق میشوی
    سلام دوست عزیز ، ممنونم که وقت گذاشتید

    نه همسرم با درس خوندن و کارکردن من هیچ مشکلی نداره و از این بابت تو تصمیم گیری آزاد هستم
    الان که انقدر ذهنم درگیر هست که نمی تونم به بچه فکر کنم باید یه نظمی به زندگیم اهدافم بدم و به ؟؟آرامش برسم بعد بهش فکر کنم
    من الان مشکلم اینه نمی تونم تصمیم درستی بگیرم و از این که تو این سن بخوام تصمیم اشتباهی داشته باشم میترسم و اینکه برای بالابردن اعتماد به نفسم چه کنم و هم چنین کم رویی ، واقعا هرروز بابت این دو مورد دارم عذاب میکشم خیلی هم راجبش تو نت سرچ کردن و هم مطالب این سایت رو خوندم اما تاثیر زیادی واسم نداشته ، از اون طرف هم میدونم که فکر کردن به گذشته درست نیست اما چون بارها خودمو بخشیدم و گذشته رو گذاشتم کنا و رفتم سراغ برنامه هام اما باز برگشتم به نقطه شروع ، خب این خیلی بده الان دیگه حس میکنم باز هم شروع میکنم اما باز با یه تلنگر برمی گردم سراغ خاطرات گذشته م خیلی دوست دارم در زمان حال زندگی کنم اما نمیشه اصلا آرامش ندارم صبح تا شب انقدر ذهنم درگیره و پریشونه رو هیچ کدوم از کارام تمرکز ندارم و شب هم خواب آرومی ندارم

    دوستان لطفا وقت بذارید و راهنماییم کنید دارم بیهوده جلو میرم و این عذابم میده

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط اسما@ نمایش پست ها
    سلام
    از همسرت نگفتین ایا راضی هستن شما تحصیل کنید یا اشتیاقی نشان میدهند؟
    درس خواندن با زندگی مشترکت تداخل ایجاد نمیکند ؟
    منظورم اینست که بیا ی بچسبی به درس شوهر را فراموش کنی اون وقت پایه های زندگیت را شل کنی
    اول اینکه بایستی برای زندگیت نیز هدف داشته باشی
    خیلی خوب هست که اینقدر شوق ذوق درس خوندن داری اونم بعد از چندین سال زندگی کردن و فاصله انداختن
    اگر بتوانی رشته خودت را ادامه دهی چون زودتر به نتیجه میرسی
    شغل هم مرتبه سنی دارد اگر هم مطمئن هستی دندان پزشکی قبول میشوی باز هم خوب هست بعد شرایط ادامه دادن داری همسرت اجازه میدهد ؟
    از زندگی مشترک چیزی عنوان نکردین مشخص هست فرزندی نداری
    فرزند داشتن هم مرتبه سنی دارد به این موضوع دقت کن
    گذشته ها را فراموش کن به اینده فکر کن تجسم کن که به اون نتیجه که ارزویش را داشتی رسیدی هر صبح این کار را انجام دهید خیلی موثر هست و زودتر موفق میشوی
    سلام دوست عزیز ، ممنونم که وقت گذاشتید

    نه همسرم با درس خوندن و کارکردن من هیچ مشکلی نداره و از این بابت تو تصمیم گیری آزاد هستم
    الان که انقدر ذهنم درگیر هست که نمی تونم به بچه فکر کنم باید یه نظمی به زندگیم اهدافم بدم و به ؟؟آرامش برسم بعد بهش فکر کنم
    من الان مشکلم اینه نمی تونم تصمیم درستی بگیرم و از این که تو این سن بخوام تصمیم اشتباهی داشته باشم میترسم و اینکه برای بالابردن اعتماد به نفسم چه کنم و هم چنین کم رویی ، واقعا هرروز بابت این دو مورد دارم عذاب میکشم خیلی هم راجبش تو نت سرچ کردن و هم مطالب این سایت رو خوندم اما تاثیر زیادی واسم نداشته ، از اون طرف هم میدونم که فکر کردن به گذشته درست نیست اما چون بارها خودمو بخشیدم و گذشته رو گذاشتم کنا و رفتم سراغ برنامه هام اما باز برگشتم به نقطه شروع ، خب این خیلی بده الان دیگه حس میکنم باز هم شروع میکنم اما باز با یه تلنگر برمی گردم سراغ خاطرات گذشته م خیلی دوست دارم در زمان حال زندگی کنم اما نمیشه اصلا آرامش ندارم صبح تا شب انقدر ذهنم درگیره و پریشونه رو هیچ کدوم از کارام تمرکز ندارم و شب هم خواب آرومی ندارم

    دوستان لطفا وقت بذارید و راهنماییم کنید دارم بیهوده جلو میرم و این عذابم میده

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 مهر 95 [ 09:21]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    605
    سطح
    12
    Points: 605, Level: 12
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 59 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سندرم سی سالگی رو سرچ کن

  6. کاربر روبرو از پست مفید نهال :) تشکرکرده است .

    fateme_am (یکشنبه 14 شهریور 95)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 20 اردیبهشت 98 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1393-1-28
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    4,725
    سطح
    43
    Points: 4,725, Level: 43
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    81

    تشکرشده 87 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مهم ترین مشکلی که فکر میکنم شما دارین و تو موارد دیگه هم خودش رو نشون داده اولا مقایسه کردن خود با دیگرانه و دوما زندگی کردن در گذشته.
    یه بار با خودتون بشینید فکر کنید که از چندسالگیتون به بعد راضی نیستید. مثلا من خودم اگه اختیار داشته باشم به گذشته برگردم به 18 سالگی برمیگردم این یعنی اینکه به نظر خودم تا 18 سالگیم اشتباهی نداشتم که بخواد روی الانم اثر گذاشته باشه.
    در مرحله ی بعدی به این فکر کنید که اگه تو اون سن بودین چیکار میکردین و چه اشتباهاتی رو تکرار نمیکردین. اون ها رو یادداشت کنین و تصمیم بگیرین که از همین الان شروع کنین برای اینکه همون سبک دلخواهتون زندگی کنین.
    یه نکته دیگه اینکه سعی کنین وارد جمع هایی بشین که از شما از نظر سنی بزرگترن اینطوری کمتر حسرت افزایش سنتون رو میخورین.
    باشگاهتون رو کلا عوض کنین و با کسایی باشین که نسبت به شما آماتور هستن.
    در مورد تغییر رشته نمیخوام بگم اشتباه میکنین اما یه تصمیم قاطع بگیرین و همون رو انجام بدین. اگه پزشکی دوست دارین خب چه عیبی داره تا 10 سال دیگه درگیرش باشین. اگ برنامه نویسیتون خوبه تو همون راه پیشرفت کنین. فقط و فقط به خودتون فکر کنین که دوست دارین چیکار کنین.
    ما همه مون خیلی شنیدیم که جلوی ضرر رو هر وقت بگیری منفعته، خب این یه اراده ی خیلی قوی میخواد. از دست دادن زمان به خاطر حسرت خوردن و ناامید شدن و غیره فقط استرس و افسردگیتون رو بیشتر میکنه.

    یه نکته دیگه اینکه فکر میکنم به شدت کمالگرا هستین. سعی کنین یه مقدار این خصوصیتتون رو تعدیل کنین تا از زمان حال بیشتر لذت ببرین.
    شمردن روزهای تقویم رو فراموش کنین و یه یاعلی بگین و تصمیمتون رو بگیرین.

  8. کاربر روبرو از پست مفید مهندس خانوم تشکرکرده است .

    fateme_am (یکشنبه 14 شهریور 95)

  9. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام


    شما وقتی می خواید هدف گذاری کنید ، ّباید به خودتون بگید من باید به این هدف برسم برای اینکه ......

    در واقع دلیل رسیدن به اون هدف خیلی مهمه !

    مثلا یه خودتون بگید من دکتر بشم که چی ! - استاد دانشگاه بشم که چی؟ - مهندسی بشم که چی ؟ و .....
    باید دلیل براش بنویسید - هر چی دلیل رسیدن به هدفتون روشن تر باشه،،،، انگیزه بیشتری می گیرید .


    .......................................



    بحث عوض کردن هدف ها شبیه حکایت خرید شیرینی ست !

    مثلا شما میرید شیرینی فروشی و به قناد میگید مثلا به من نون خامه ای بدید - وقتی اون بنده خدا داره نون خامه ای را تو جعبه می ذاره شما دارید یه چرخی می زنید

    و چشم شما به شیرینی رولت می یافته و به قناد می گید - آقا اونا نذار ، اینا بذار و الی آخر و ....



    با خودتان خلوت کنید - فکر کنید ببنید اول چه توانایی هایی دارید - سپس علاقتون چیه و علت رسیدن به اون هدف چیه ؟

    اول خودتون را خوب بشناسید !!!



    حکایت انتخاب هدف مثل یه دیواری میمونه جلومون ،، که ما نمی دونیم پشت دیوار چیه !
    پس به جای اینکه غصه بخوریم کافیه خودمون را یه خورده بالای دیوار بکشیم ببینیم چه خبره !
    شاید سراب باشه !!!



    ............................................



    مبحث بعدی اینکه شما اصلی ترین هدف زندگیتون چیه ؟

    اگر پیدایش نکنیم دور خودمون می چرخیم .

    درس - کار و ..... به نظر نباید جزء اصلی ترین هدف ها باشه - بلکه بخشی از هدف ها ست !

    ببینید اصلی ترین هدف شما از درس خوندن چیه ؟

    اگر اصلی ترین هدف زندگی اشیاء باشه ( امور دنیوی ) هیچ وقت ارضا نمییشیم !

    من با کارآفرینان زیادی صحبت و معاشرت داشتم ، اکثرا میگفتند ما هدفون خدمت بوده - در واقع همین خدمت مردم باعث شده که کارشون را توسعه بدند .



    .........................





    خودتون را فقط با خودتون مقایسه کنید !


    ببینید ما نمی تونیم به گذشته بر گردیم و اون را تغییر بدیم ! ولی میتونیم ازش یاد بگیریم و در زمان حال و آیندمون استفاده کنیم !

    اگر زمان حال را مثل گذشته از دست بدهیم - یعنی داریم گذشته را دوباره د رحال و آینده تکرار می کنیم و این یعنی افسوس و ناراحتی !!

    گذشته گه گذشت ،،،، و آینده که نمی دانم کجاست ،،،،، کجاست !!

    زمان حال را دریا ب !


    به نظرم خانم موفقی هستید و در گذشته تلاش های خوبی داشتید !!

    طبیعی هست که انسانها به خودشون بگند می تونسند بهتر باشند !!

    ما میگیم ایرادی نداره ،،،،،، در حال و آینده به این مهم برس !!




    ........................






    هدف ها ی گنده را ریز کنید و آروم و آروم جلو برید !!!

    به نظرم یکی از دلایلی که شما دلسرد میشید اینکه هدف ها ی بزرگ دارید و در این هدف ها کمال گرایی را ستایش می کنید !

    و موفق بودن را خیلی سخت برای خودتان ترجمه کردید!


    اگر آرامش واقعی و موفقعیت خودتان را نیازمند محیط ( درس - کار و ....) بدانید ، با نرسیدن و یا از دست آنها زود دلسرد می شید !

    پس سبک تر بگیریم - خودمان و توانایی واقعی خودمان را بشناسیم و براش تلاش کنیم ،،، و وابسته بهش نباشیم.


    یا حق.


    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 14 شهریور 95 در ساعت 18:29

  10. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    danger (یکشنبه 14 شهریور 95), fateme_am (یکشنبه 14 شهریور 95), mahasty (دوشنبه 15 شهریور 95)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 95 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1395-6-13
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهندس خانوم نمایش پست ها
    مهم ترین مشکلی که فکر میکنم شما دارین و تو موارد دیگه هم خودش رو نشون داده اولا مقایسه کردن خود با دیگرانه و دوما زندگی کردن در گذشته.
    یه بار با خودتون بشینید فکر کنید که از چندسالگیتون به بعد راضی نیستید. مثلا من خودم اگه اختیار داشته باشم به گذشته برگردم به 18 سالگی برمیگردم این یعنی اینکه به نظر خودم تا 18 سالگیم اشتباهی نداشتم که بخواد روی الانم اثر گذاشته باشه.
    در مرحله ی بعدی به این فکر کنید که اگه تو اون سن بودین چیکار میکردین و چه اشتباهاتی رو تکرار نمیکردین. اون ها رو یادداشت کنین و تصمیم بگیرین که از همین الان شروع کنین برای اینکه همون سبک دلخواهتون زندگی کنین.
    یه نکته دیگه اینکه سعی کنین وارد جمع هایی بشین که از شما از نظر سنی بزرگترن اینطوری کمتر حسرت افزایش سنتون رو میخورین.
    باشگاهتون رو کلا عوض کنین و با کسایی باشین که نسبت به شما آماتور هستن.
    در مورد تغییر رشته نمیخوام بگم اشتباه میکنین اما یه تصمیم قاطع بگیرین و همون رو انجام بدین. اگه پزشکی دوست دارین خب چه عیبی داره تا 10 سال دیگه درگیرش باشین. اگ برنامه نویسیتون خوبه تو همون راه پیشرفت کنین. فقط و فقط به خودتون فکر کنین که دوست دارین چیکار کنین.
    ما همه مون خیلی شنیدیم که جلوی ضرر رو هر وقت بگیری منفعته، خب این یه اراده ی خیلی قوی میخواد. از دست دادن زمان به خاطر حسرت خوردن و ناامید شدن و غیره فقط استرس و افسردگیتون رو بیشتر میکنه.

    یه نکته دیگه اینکه فکر میکنم به شدت کمالگرا هستین. سعی کنین یه مقدار این خصوصیتتون رو تعدیل کنین تا از زمان حال بیشتر لذت ببرین.
    شمردن روزهای تقویم رو فراموش کنین و یه یاعلی بگین و تصمیمتون رو بگیرین.
    سلام ممنونم که پاسخ دادین
    زندگی در گذشته که بله خیلی زیاد ، البته در این رابطه خیلی تلاش کردم و یه مدت فکرم آزاد کردم اما وقتی به یک تردیدی می رسم و در واقع وقتی متوقف میشم دوباره همه ی اون گذشته گریبان گیرم میشه و اونجاست که میفهمم هنوز نتونستم باهاش کنار بیام والا دوباره ذهنم درگیرش نمی شد ..
    و اما مقایسه با کردن خودم با بقیه ، نه واقعا این طور نیست و شاید هم خیلی کم و از نوع خوبش که باعث تلنگر بشه و کار مفیدی انجام بدم ، من خودم رو خودم مقایسه میکنم من تاقبل 21 سالگیم خیلی خوب بودم و همه این حسرت های گذشته مربوط به بعد این سن میشه ، من همیشه هدفای خیلی بزرگی داشتم و انتظاری که از خودم داشتم این نیست که الان هستم من باید تو سن 27 سالگی خیلی موفق تر از اینم باشم و مشکلم اینه از خودم اصلا راضی نیستم و دنبال اینتم هرطور شده جبران کنم اما این سن لعنتی داره به 30 میرسه و جوونتر که بودم سی سال از نظرم خیلی بزرگ می اومد اما با چشم بهم زدن بهش رسیدم و چون تصور خوبی نداشتم الان حال خوبی ندارم از این ناراحتم من هنوز 27 سالمه اما همیشه خودمو 30 ساله میبینم خیلی جلوتر از زمان پیش میرم و این خیلی بده .. اکثر اطرافیانم خیلی آدمای موفقی نیستن و زندگی روتین و معمولی می گذرونن و دلیلی نداره خودمو باهاشون مقایسه کنم..
    در مورد کمال گرایی، آره خیلی کمال گرا هستم از خودم خیلی توقع دارم امنا نمی تونم نداشته باشم چون خودمو لایق آرزوهام میبینم و هیچ چیزی برام غیر ممکن نمیاد این کمال گرایی خیلی جاها به کارم اومده و باعث موفقیتم شده نمی دونم شاید الان مشکلم کمال گرایی هم باشه اما بیشتر رو اینکه انتخاب صحیحی داشته باشم دچار وسواس شدم و میخوام بهترین خودم باشم و راهی رو برم که 10 سال دیگه از خودم راضی باشم ..

  12. کاربر روبرو از پست مفید fateme_am تشکرکرده است .

    danger (یکشنبه 14 شهریور 95)

  13. #8
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 فروردین 03 [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    شما دقیقا طبق تعریفهایی که کردید باید مقالات ذیل را با دقت مطالعه کنید تا شناختتون نسبت به خودتون بیشتر شود.

    شما همین الان با ارزش هستید.
    نیازی نیست مرتب خود را مورد افسوس گذشته یا نگرانی نسبت به آینده بکنید.
    نیازی به هدفهای آنچنانی ، درس خواندن، باشگاه رفتن ، شغل و ... نیست.
    چون اگر استاد دانشگاه بودید و تحصیلات و شغل و موقعیت اجتماعی عالی هم داشتید، دقیقا این مشکلات را باز به نوعی دیگر بیان می کردید.
    چون تا وقتی ما متوجه ارزش خود نشویم و خود را فاقد ارزش بدانیم، باید دنبال وصله کردن های بیرونی از خودمون باشیم و به خودمون مدرک و پول و شغل و ... اضافه کنیم تا از خودمان خوشمان بیاید. و چون این ضعف درونی ماست وچون این بی ارزشی همیشه با ماست ، به هر چه برسیم این مشکل درمان نمی شود.

    برای درمان باید مقالاتی که معرفی کردم به دقت بخوانید، به دقت تفکر کنید و به دقت به کار گیرید.
    شما خانواده تشکیل داده اید. ارتباط با همسرتان، اقوامتان. و فرزند آوری و تربیت و گرم کردن خانواده ها اوجی هست که می توانید با آن احساس رضایت هم بکنید.
    هر وقت که از وضعیت فعلی خود لذت بردید ، آنگاه پتانسیلهایتان بالفعل می شود. هر وقت که از روی ارزشمندی و آرامش سراغ درس بروید موفق هستید.
    و تا وقتی به خاطر پرکردن اعتماد به نفس و کهتری خود به این در و آن در بزنید موفق نخواهید شد.




    لطفا چند ماهی روی مقالات ذیل کار کنید:
    خوب هایی که از زندگی لذت نمی برند (تیپ شخصیتی کمال گرا)



    آنها كه از خودشون راضي نيستند، بخونند!(شخصيت كمالگرا)



    درمان شخصیت کمالگرا (شخصیت وسواسی)

    پرسشنامه کمالگرایی هیل به همراه شیوه نمره گذاری

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  14. 5 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    danger (یکشنبه 14 شهریور 95), fateme_am (یکشنبه 14 شهریور 95), mahasty (دوشنبه 15 شهریور 95), باغبان (دوشنبه 15 شهریور 95), عشق آفرین (دوشنبه 09 مرداد 96)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 تیر 01 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    118
    امتیاز
    8,291
    سطح
    61
    Points: 8,291, Level: 61
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    150

    تشکرشده 170 در 75 پست

    Rep Power
    30
    Array
    یه جمله یکی از دایی های من داره که خیلی به درد من خورد شاید به درد شمام بخوره ...و اون اینه که تصمیم بد بهتر از بی تصمیمه...

  16. 2 کاربر از پست مفید cheshmakk تشکرکرده اند .

    fateme_am (یکشنبه 14 شهریور 95), mahasty (دوشنبه 15 شهریور 95)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 95 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1395-6-13
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها

    سلام

    شما وقتی می خواید هدف گذاری کنید ، ّباید به خودتون بگید من باید به این هدف برسم برای اینکه ......

    در واقع دلیل رسیدن به اون هدف خیلی مهمه !

    مثلا یه خودتون بگید من دکتر بشم که چی ! - استاد دانشگاه بشم که چی؟ - مهندسی بشم که چی ؟ و .....
    باید دلیل براش بنویسید - هر چی دلیل رسیدن به هدفتون روشن تر باشه،،،، انگیزه بیشتری می گیرید .


    .......................................



    بحث عوض کردن هدف ها شبیه حکایت خرید شیرینی ست !

    مثلا شما میرید شیرینی فروشی و به قناد میگید مثلا به من نون خامه ای بدید - وقتی اون بنده خدا داره نون خامه ای را تو جعبه می ذاره شما دارید یه چرخی می زنید

    و چشم شما به شیرینی رولت می یافته و به قناد می گید - آقا اونا نذار ، اینا بذار و الی آخر و ....



    با خودتان خلوت کنید - فکر کنید ببنید اول چه توانایی هایی دارید - سپس علاقتون چیه و علت رسیدن به اون هدف چیه ؟

    اول خودتون را خوب بشناسید !!!



    حکایت انتخاب هدف مثل یه دیواری میمونه جلومون ،، که ما نمی دونیم پشت دیوار چیه !
    پس به جای اینکه غصه بخوریم کافیه خودمون را یه خورده بالای دیوار بکشیم ببینیم چه خبره !
    شاید سراب باشه !!!



    ............................................



    مبحث بعدی اینکه شما اصلی ترین هدف زندگیتون چیه ؟

    اگر پیدایش نکنیم دور خودمون می چرخیم .

    درس - کار و ..... به نظر نباید جزء اصلی ترین هدف ها باشه - بلکه بخشی از هدف ها ست !

    ببینید اصلی ترین هدف شما از درس خوندن چیه ؟

    اگر اصلی ترین هدف زندگی اشیاء باشه ( امور دنیوی ) هیچ وقت ارضا نمییشیم !

    من با کارآفرینان زیادی صحبت و معاشرت داشتم ، اکثرا میگفتند ما هدفون خدمت بوده - در واقع همین خدمت مردم باعث شده که کارشون را توسعه بدند .



    .........................





    خودتون را فقط با خودتون مقایسه کنید !


    ببینید ما نمی تونیم به گذشته بر گردیم و اون را تغییر بدیم ! ولی میتونیم ازش یاد بگیریم و در زمان حال و آیندمون استفاده کنیم !

    اگر زمان حال را مثل گذشته از دست بدهیم - یعنی داریم گذشته را دوباره د رحال و آینده تکرار می کنیم و این یعنی افسوس و ناراحتی !!

    گذشته گه گذشت ،،،، و آینده که نمی دانم کجاست ،،،،، کجاست !!

    زمان حال را دریا ب !


    به نظرم خانم موفقی هستید و در گذشته تلاش های خوبی داشتید !!

    طبیعی هست که انسانها به خودشون بگند می تونسند بهتر باشند !!

    ما میگیم ایرادی نداره ،،،،،، در حال و آینده به این مهم برس !!




    ........................






    هدف ها ی گنده را ریز کنید و آروم و آروم جلو برید !!!

    به نظرم یکی از دلایلی که شما دلسرد میشید اینکه هدف ها ی بزرگ دارید و در این هدف ها کمال گرایی را ستایش می کنید !

    و موفق بودن را خیلی سخت برای خودتان ترجمه کردید!


    اگر آرامش واقعی و موفقعیت خودتان را نیازمند محیط ( درس - کار و ....) بدانید ، با نرسیدن و یا از دست آنها زود دلسرد می شید !

    پس سبک تر بگیریم - خودمان و توانایی واقعی خودمان را بشناسیم و براش تلاش کنیم ،،، و وابسته بهش نباشیم.


    یا حق.
    سلام سپاس از وقتی که گذاشتید ، به تایپیکم امیدوار شدم تشکر

    از زمانی که عضو شدم یکسری از مشاوره ها رو مطالعه کردم و راستش مشاوره هایی که شما به بقیه دادید رو خیلی پسندیدیم چون صحبتای پخته و جامعی داشتید به این خاطر خوشحالم از اینکه شما به تایپیکم سر زدید از این رو میخوام خیلی حرف بزنم که تا حد زیادی بتونم موضوع رو روشن کنم و شما هم با خوندن یک پست تا حد زیادی متوجه منظورم باشید و در وقت شما و خودم صرفع جویی بشه ..


    نمی دونم شاید اگه هدفم رو بگم بزرگ بودنش تخیلی به نظر بیاد یا اینکه خصوصیت کمال گراییم رو پررنگ تر نشون بده من دنبال یک موفقیت بزرگم نه اینکه تو این سن به این هدف رو انتخاب کرده باشم نه از خیلی سال قبل در واقع از وقتی یادمه یه همچین چیزی تو ذهنم بوده اینکه تو هر حرفه ای که قراره باشم بهترینش باشم نه اینکه صرفا یه مدرکی داشته باشم و یه شغل قابل قبول ، تو حرفه م زبانزد باشم و بتونم یه حرکت بزرگی انجام بدم کاری رو انجام بدم که بودنم رو مهم کنه آدم بزرگی بشم اینکه کشورم بهم افتخار کنه گره از کار خیلی ها برداره خب در کنار این مطمئنا احترام ، حس مهم بودن و باارزش بودن یا شهرتی که شاید در کنارش باشه خیلی لذت بخشه از بچگیم هرموقع آدم موفقی رو از طریق کتاب تلویزیون یا .. می شناختم اصلا اون آدم رو متفاوت با خودم نمی دیدم و اعتقادم اینه اونها آدم های خاص و جدا از ما نیستن منم میتونم باشم توانایی ذهنم و پشتکارم رو خیلی بالا می دونم و مطمئنم اگه بتونم راه درستی رو انتخاب کنم از پس این هدف برمیام حالا دیگه نمیدونم چه تصوری ازم پیدا کردید


    اینی که گفتم هدف اصلی زندگیمه ، شاید رشته ای که قراره انتخاب کنم تا به این هدف برسم خیلی مهم نباشه چون به نظرم تو هر رشته ای میشه خاص بود میشه یه کار متفاوت کرد ولی برام مهمه که رشته ای که قراره برم علاقه دااشته باشم لذت ببرم و استعداد داشته باشم برای اینکه راهی که قراره برم منو زودتر به هدف اصلیم برسونه و هم اینکه آرامش و لذت زندگی همراش باشه ،

    من از هنرستان رشته کامپیوتر رو انتخاب کردم خب اون زمان رشته بزرگی به نظر می اومد و خیلی خاص بود و متاسفانه مشاور تحصیلی خوبی نداشتم تا راجب رشته های دیگه هم اطلاعات درستی داشته باشم و بعد انتخاب کنم که از طرفی انتخاب رشته هنرستانم نه از رو استعداد بود و نه علاقه ، در واقع هیچی ازش نمی دونستم فقط صرفا اینکه میخواستیم با دوستام یه جا ثبت نام کنیم و اون موقع رشته جدید و خاصی بود ضمن اینکه جزء دانش آموزهای نمونه بودم و میتونستم خیلی انتخاب بهتری داشته باشم اگه وارد رشته های نظری شده بودم خیلی بهتر میتونستم عمل کنم و حداقل با درسهایی که تو اون رشته ها می گذروندم می فهمیدم علاقه و استعدادم تو چه زمینه ای هست تا انتخاب رشته خوبی تو دانشگاه داشته باشم اما من با یه دلیل بچگانه انتخاب رشته کرده بودم که بعد با گذروندن دروس اون رشته فقط استعداد و علاقه م رو تو رشته میتونستم پیدا کنم و هیچ گزینه و ملاک دیگه ای نداشتم فقط خوش شانسی ای که آوردم این بود که برخلاف دوستام که باهم انتخاب کرده بودیم حداقل من از خود رشته بدم نمی اومد درواقع علاقه داشتم و هم چنین استعداد خوبی داشتم ، اما وقتی با کنکور مواجه شدم فهمیدم اشتباه کردم چرا که تو انتخاب رشته دانشگاه هیچ گزینه ای نداشتم الا رشته خودم ، خب من رشته خودمو دوست داشتم اما بدون آگاهی انتخاب کرده بودم و یه تردید و دودلی وجود داشت اینکه یا انتخاب رشته هنرستانم خودمو محدود کرده بودم و هیچ موقع نتونستم استعدادمو تورشته یا درس خاصی پیدا کنم پشیمون بودم از انتخابم دوستداشتم اگه قراره رشته نرم افزار کامپیوتر باشم حداقل از رشته ریاضی واردش شده باشم چرا که اینطوری از بین کلی گزینه انتخاب شده بود و هم چنین از روی آگاهی چون فکر میکنم تو رشته های نظری دبیرستان با تنوع درسها میشه تا حدی میشه علاقه و استعداد رو پیدا کرد اما من انتخابی نکرده بودم و خودمو تو هیچ درسو رشته ای نسنجیده بودم و فقط یه گزینه داشتم غیر این مورد متوجه شدم که فقط میتونم مقطع کاردانی بخونم و اینکه اصلا سطح علمی دانشگاه های رشته های فنی حرفه ای قابل مقایسه با بقیه دانشگاه ها نیست و حتی با رتبه عالی در کنکور هم خیلی انتخاب تاپی ندارم و این خیلی دلسردم کرد و متاسف شدم برای خودم که این رشته های درجه یک با دانشگاه های عالی هستن اما من چه انتخاب بدی داشتم متاسفانه انقدر هم شجاعت نداشتم که برگردم تغییر رشته بدم چون تو اون سن از سرزنش های بقیه میترسیدم و تصمیم گرفتم خودمو تو همین رشته ثابت کنم چون ازطرفی استعداد خوبی تو رشته م داشتم اما این موضع انتخاب بد و نسنجیدن خودم تو توانایی هام برای همیشه تو ذهنم بایگانی شد ،
    وارد دانشگاه شدم کاردانی و بعد کارشناسی ، دانشجوی خوبی بودم و کنکور های موفقی داشتم اما در دوره کارشناسی ازدواج کردم و اوایل ازدواجم خیلی تو زندگی با همسرم مشکل داشتم که این باعث شد من از درسو هدف و ... دور شم و فقط درگیر زندگی بشم و خوشبختانه زندگیم رو حفظ کردم اون مسائل زندگیم رو اصلا نمیخوام عنوان کنم چون کاملا حل شده و الان از همسرم راضیم و زندگی خوب و شیرینی باهاش دارم و درواقع اون مسائل کلا تموم شده است فقط لطمه بدی تو درسم داشتم کارشناسیم رو خیلی بد تموم کردم کلی غیبت و فعال نبودن و در آخر هم با یه معدل پایین ،
    حدودا یک سال بعد کارشناسیم مشکلاتم حل شد ولی دور شدن از درس و هدف و ... روحیه م رو داغون کرده بود و یه مدت خیلی افسرده بودم و حالا تموم اون مسائل مشکلات بعدش افسردگی و ... تموم شده
    الان میخوام انتخاب درستی داشته باشم اون دغدغه هایی که موقع کنکور کاردانییم داشتم و تو ذهنم بایگانی شده بود دوباره داره خودشو نشون میده با این تفاوت که الان شجاعت و جسارت هر کاری رو دارم هیچ وقت خودمو تو هیچ درسو تخصص و رشته دیگه ای نسنجیدم که بدونم علاقه م تو چیه و میخوام دایره انتخابم رو بزرگ کنم و این بار خودم رو مجبور به بک انتخاب نکنم و اگر هم قراره همین رشته خودم رو ادامه بدم با آگاهی باشه و بین همه رشته های دیگه انتخابش کرده باشم تا چند سال دیگه دوباره این حال و روز رو نداشته باشم ، اما نمیدونم چطور باید استعدادم رو پیدا کنم من تو رشته خودم استعداد دارم و میدونم تو همین رشته خودم هم میتونم موفق بشم و حالا نظرتون میخوام راجب اینکه با وجودی که تواین رشته استعداد دارم ادامه ش بدم ؟ خب طبیعتا تو رشته ای که درس خوندم سریع تر میتونم موفق بشم تا اینکه بخوام رشته جدیدی رو شروع کنم اما موضوع اینه من حاضرم سختی بکشم اما انتخاب بهتری داشته باشم یه مثال میزنم خیلی دور از این موضوع ولی شاید باعث روشن شدن حرفم بشه همون مثال شیرینی فروشی خودتون ; شما تعریف یه شیرینی فروشی رو می شنوی که شیرینیش فقط یه مدله اما خیلی خوبه کلا مسیرت رو تغییر میدی کلی راه رو میری به سمت همون شیرینی فروشی اما داخل که میشی متوجه میشی که شیرینیش خوبه اما نه خیلی خوب و اینکه شیرینی فروشی های خیلی بهتر از اینم هست که تنوع زیادی هم دارن خب میتونی کلی مسیر رو برگردی و بری اون شیرینی فروشی های معروفتر و بزرگتر و بین کلی شیرینی خیلی خوب انتخاب کنی ولو اینکه درنهایت همون مدل شیرینی قبلی رو انتخاب کرده باشی اما با اطمینان انتخاب کردی چون همه رو دیدی و اون مدل رو قبول کردی یا اینکه اصلا جایی نری و همون یه مدل رو که داره برداری چرا که بدم نیست اما دلت اونجاست چون اونجاهای دیگه رو ندیدی و شاید میتونستی انتخابای بهتری داشته باشی و هر از گاهی این موضوع ذهنت رو درگیر میکنه و باعث میشه هرچند که همینم خوبه اما انقدر که باید لذت نبری .

    یه چیزی رو هم تو پرانتز بگم اینکه راجب رشته های دیگه هیچ اطلاعی ندارم که بخوام علاقه و استعدادم رو توشون پیدا کنم و اینکه راجب کنکور پزشکی صحبت کردم در حدی راجبش میدونم که عموم میدونن البته اینروزها راجبش تحقیق کردم و سختی رشته ش رو تا حدی میدونم فقط حس میکنم این رشته میتونه منو تا حد زیادی ارضا کنه و یا شاید فقط رشته پزشکیه که ارزش این رو داره که بخوام رشته خودم رو ترک کنم وسختیش رو به جون بخرم و ازاول کنکور بدم که فکر میکنم با وجود رشته های زیاد اما تعداد محدودی رشته هستن(که از اون تعداد محدود من فقط دندون پزشکی رو میشناسم ) که یه همچین ارزشی رو دارن که تن به این سختی و تلاش بدم و حالا از طرفی این رو هم در نظر دارم که اگر نصف سختی یه همچین رشته ای رو در رشته خودم صرف کنم حتما به موفقیت بالا و عالی میرسم و در زمان کوتاهتری ;
    چطور میتونم رشته های دیگه رو بشناسم؟!

    خیلی حرف زدم فقط خواستم حالم و دلیلش رو کامل گفته باشم تا بتونم راهنمایی دقیق تری بگیرم ..

    و اما راجب کنار اومدن با گذشته ; شاید اگر الان بتونم با اطمینان یه راهی رو انتخاب کنم و پیش برم راحت تر بشه با گذشته کنار اومد چرا که الان به بعدم رو میدونم دارم درست پیش میرم و جبران میکنم ،
    از طرفی با وجود آگاهی که دارم اینکه نباید ذهنم درگیر گذشته کنم چون سودی نداره و امروزم گذشته فردامه نباید خرابش کنم اما از پس این ذهن شلوغ برنمیام چون خیلی دلیل داره برای مشغول بودن یه بار به خاطرات خوب گذشته مشغول میشه که چه زود گذشت و انقدری که باید لذت نبردم یا درگیر خاطرات بد میشه که چرا مکررا اشتباه کردم و یا مشغول سرزنشم میشه که بد هم سرزنش میکنه .. واینکه چون بارها تصمیم گرفتم همین رشته خودم ادامه بدم اما چون با آگاهی کامل نبوده دوباره بعد یه مدت برگشتم به همین نقطه و حالا از اینکه قدرت تصمیم گیری ندارم و هر ازگاهی به این نقطه رسیدم و خیلی پیش خودم از این بابت خراب شدم که تو الان با وجودی که زندگی ارومی داری و دیگه مشکلی نداری یا بهانه ای نداری برای درجا زدن اما مدت زیااااادیه که داری درجا میزنی و درواقع بابت این درجا زدن و قول و تصمیم های مکرر که به جایی نرسیده است که دارم سرزنش میشم نه اون سالهایی که مشکل داشتم اینکه چرا بعد حل مسائلم نتونستم قاطعانه تصمیم بگیرم و چند سال دیگه هم با وجود داشتن شرایط خیلی خوب اما باز هم وقتمو هدر دادم دلیلی برای اشتباه نداشتم اما ادامه دادم و حالا نمیتونم خودم رو بابت اشتباهات بی دلیلم ببخشم یا اینکه کامل ببخشم و دیگه بهش فکر نکنم ...


    راجب بالابردن اعتماد بنفس و مقابله با کم رویی هم اگر کتاب، مقاله، سخنرانی یا هرچیزی که به نظرتون به دردم میخوره معرفی کنید .


    ممنونم که تا اینجارو مطالعه کردید من از این لحظه مشتاقانه منتظر پاسخ تون هستم اما مشغله شما رو هم در نظر دارم هر موقع فرصت داشتید پاسخ بدید ....

    از دوستان دیگه هم تقاضا دارم که منو از راهنمایی هاشون دریغ نکنن ..


    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام و احترام
    شما دقیقا طبق تعریفهایی که کردید باید مقالات ذیل را با دقت مطالعه کنید تا شناختتون نسبت به خودتون بیشتر شود.

    شما همین الان با ارزش هستید.
    نیازی نیست مرتب خود را مورد افسوس گذشته یا نگرانی نسبت به آینده بکنید.
    نیازی به هدفهای آنچنانی ، درس خواندن، باشگاه رفتن ، شغل و ... نیست.
    چون اگر استاد دانشگاه بودید و تحصیلات و شغل و موقعیت اجتماعی عالی هم داشتید، دقیقا این مشکلات را باز به نوعی دیگر بیان می کردید.
    چون تا وقتی ما متوجه ارزش خود نشویم و خود را فاقد ارزش بدانیم، باید دنبال وصله کردن های بیرونی از خودمون باشیم و به خودمون مدرک و پول و شغل و ... اضافه کنیم تا از خودمان خوشمان بیاید. و چون این ضعف درونی ماست وچون این بی ارزشی همیشه با ماست ، به هر چه برسیم این مشکل درمان نمی شود.

    برای درمان باید مقالاتی که معرفی کردم به دقت بخوانید، به دقت تفکر کنید و به دقت به کار گیرید.
    شما خانواده تشکیل داده اید. ارتباط با همسرتان، اقوامتان. و فرزند آوری و تربیت و گرم کردن خانواده ها اوجی هست که می توانید با آن احساس رضایت هم بکنید.
    هر وقت که از وضعیت فعلی خود لذت بردید ، آنگاه پتانسیلهایتان بالفعل می شود. هر وقت که از روی ارزشمندی و آرامش سراغ درس بروید موفق هستید.
    و تا وقتی به خاطر پرکردن اعتماد به نفس و کهتری خود به این در و آن در بزنید موفق نخواهید شد.




    لطفا چند ماهی روی مقالات ذیل کار کنید:
    خوب هایی که از زندگی لذت نمی برند (تیپ شخصیتی کمال گرا)



    آنها كه از خودشون راضي نيستند، بخونند!(شخصيت كمالگرا)



    درمان شخصیت کمالگرا (شخصیت وسواسی)

    پرسشنامه کمالگرایی هیل به همراه شیوه نمره گذاری


    سلام ، خیلی خوشحالم از راهنماییتون ، واقعا ممنون از اینکه وقت گذاشتید
    مطلب بالا که رو در جواب جناب باغبان نوشتم قبل از ارسال متن شما بود اما خب تعداد ارسال پستم به حد نصاب رسیده بود و نتونستم ارسالش کنم ، الان که مطلب شمارو خوندم و اون لینکهای فوق العاده ای که گذاشتید که تا الان یکیش رو تونستم بادقت بخونم میبینم واقعا چقدر این تیپ شخصیت شبیه خودمه الان حالم خیلی خوبه با خوندنشون خیلی آرامش گرفتم بازم باید مطالعه شون کنم ممنونم ازتون
    اینکه باید رو خودم کار کنم خیلی قبول دارم انشاالله بتونم مطالبی که گذاشتید رو بادقت میخونم و کار میکنم و نتیجه ش رو اعلام میکنم ،
    الان رو تصمیمم موندم بالاتر خیلی کامل راجبش توضیح دادم میخوام سریع تر تصمیم بگیرم تا ذهنم آزاد شه میدونم که با خوندن این مطالبی که گذاشتید حتما راحت تر میتونم تصمیم بگیرم ولی اگه تو این تصمیم گیری هم کمکم کنید ممنون میشم

  18. کاربر روبرو از پست مفید fateme_am تشکرکرده است .

    باغبان (دوشنبه 15 شهریور 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  2. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  3. پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: جمعه 22 فروردین 93, 19:19
  4. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.