یک سال و نیم پیش با خانمی آشنا شدم که فرهنگی بودند. من خودم هم دانشجوی دکترای یکی از رشته های پزشکی بودم. از ابتدا علی رغم سادگی و بی الایشی وی متوجه عدم کنترل هیجانی وی و همچنین درک پایین وی راجع برخی مسائل خانوادگی بودم و متوجه بودم که به شدت مادر خود را در همه مسائل دخالت میدهم. نمیدام چه شد که این مسئله را جزئی دیدم. خانواده ماها از هم دور است و خانمم گفتند بهتره مراسم نگیریم و بریم یه سفر درست و حسابی خارج از کشور. منم قبول کردم و به کررات نگاه بقیه میکند و متوجه شدم حرف اطرافیان خصوصا مادر و داماد خانواده وی را به هم میریزد و اجازه دخالت هر کسی را میدهد. بارها وسط دعواهای ما سعی کرده با داد و فریاد همه اطرافیان را متوجه کند و همه همسایه ها متوجه دعواهای ما شده اند. ناگفته نماند که قبلا یه ازدواج سه ماهه داشته اند که میگفت دخالتهای خانواده همسرش سبب جدایی بوده است ولی حالا می فهمم اون طوری هم نیوده است. خیلی نگران آبروی خود به عنوان یه تحصیل کرده در محل سکونتم هستم و بسیار از خانمم میترسم. همیشه مرا تهدید میکند که زنگ میزنم به داداشام میگم بیاند فلان و فلان کنند و من و فقط ترس از ابرو. باور کنید خسته شدم خیلی سعی کردم رابطه رو درست کنم ولی یه طرفه نمیشه و من خودم هم تا حدی عصبی هستم و این ماجراها هم باعث بدرفتاری من و هم باعث عقب افتادگی تحصیلیم شده . میدونم کاری نمیشه برای رابطه کرد و شاید اینجا که مینویسم به عنوان کنار اومدن با ماجراهای طلاقه و شروع پروسه طلاق. الان هر دومون 31 سالمونه.
- - - Updated - - -
ناگفته نماند که من رهن منزل و همچنین ماشین رو به نام ایشون کردم و بعد از طلاق همه زندگیم رو میبازم. خانمم بی معرفت نیست ولی حاضره برای خانواده اش هر کاری بکنه ولی حتی نمیخواد من با بردار و خواهرهام حرف بزنم. الان هم طوری دو به هم زنی کرده که خواهرهام حاضر نیستند بهش زنگ بزنند و میگه تو هم نباید بهشون زنگ بزنی. همیشه درگیر اینه که فلانی به من احترام نذاشت و فلان و فلان. باور کنید روزای اول ازدواج هفته ای یه بار زنگ میزدند و الان از خاننمم میترسند و خودشون رو کلا کنار کشیدند و همیشه مادر خانمم به شدت به خانمم مشاوره میده.
علاقه مندی ها (Bookmarks)